#پرسش
🔎فلسفه عزاداری بر اهلبیت(علیهمالسلام) خصوصاً امام حسین(علیهالسلام)و فواید آن چیست؟
#قسمتششموپایانی
#پاسخ
6. زمینه ساز اجتماع و ارتباط شیعیان با همدیگر در مسیر دفاع از حق
🍁دشمنان که از وحدت شیعیان میترسند در طول تاریخ، عزاداری ها مورد نهی و نفرت آنان بوده است. تلاش نمودهاند که جلو عزاداریها را بگیرند.
💡در زمان کنونی هم ابرقدرتهای جهان، از عزاداریها بیشتر از مسائل دیگر ترس دارند.
💥الحمدلله الان نیز به گونهای شده است که هلال شیعی در منطقه خاورمیانه شکل گرفته است و شیعیان ایران، یمن، لبنان، عراق، افغانستان و پاکستان حول یک محور جمع شدهاند.
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍بابی أَنْتَ وَ أُمی
❓نمیدانم وقتی میگویم پدر و مادرم به فدایت یعنی چه؟
آیا همین گونه است که ما از عزیزترین خود بگذریم و آن را فدای راه خدا کنیم؟؟
پدر و مادرم به فدایت
آیا لقلقه زبانمان است، یا از دل و جان میگویم؟
از امروز با وجودمان میخوانیم: بأَبی أَنت و أُمی.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
AUD-20210818-WA0000.mp3
1.95M
🤔دوست داری امروزت رو چطور شروع کنی؟
💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع میکنیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#فرهمند
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨شهید ماشاء الله رشیدی؛ شهید بی سر و دست
🍃نصف شب از صدای ناله نماز شبش از خواب بیدار شدم. میان گریههایش میگفت: «خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی، میخواهم مثل امام حسین (ع) بی سر و مثل حضرت عباس (ع) بی دست باشم. »
🌾وقتی پیکرش را آوردند نه سر داشت و نه یک دست. گویا آن شب خدا میشنیدش.
راوی: پدر شهید
📚 خط عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۴۹ . (به نقل از مثل حسین مثل عباس، عباس میرزائی، ص ۵۲)
#سیره_شهدا
#شهید_رشیدی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹با محبت خارها گل میشود
❌اکثر مشکلاتی که باعث میشوند زندگی مشترک دچار اختلال شود و اختلاف بهوجود بیاید، عدم ابراز علاقه همسران است.
💯اگر هر همسری خودش را موظف بداند به ابراز عشق، بیان احساسات، بیان محبت و عشق ورزی به سبکی که نیاز همسرش را برطرف کند، ریشهی بسیاری از خیانتها خشکانده میشود.
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍بخت بلند
🍃روزهایی که با تمام شیرینی و دلچسب بودنشان ، نمیگذارند حتی برای یک لحظه صابر چرتکه را رها کند!
☘روزهایی که قرار را از صابر گرفتهاند. دل توی دلش نیست که بعد از مدتها میخواهد دست عادله را بگیرد تا زیر یک سقف بروند.
به ریال درمیآورد و به تومان از کفاش میرود! اما تمام سعیاش بر این است که آب توی دل عادله تکان نخورد. با خود میگفت وقتی عادله منِ خاص را پذیرفته، پس سنگتمام گذاشتن برایش، نباید من را خسته کند.
🍃با انگشتان دو دستش تندتند برایش تایپ میکند: «وقت داری بیام دنبالت بریم کارت عروسی رو انتخاب کنی؟ » عادله لبخندی لبهای گوشتیاش را در برمیگیرد. چشمهای سیاه و درشتش برق میزند.
🌾وقتی میبیند صابر به نظر او اهمیت میدهد، قند توی دلش آب میشود. جواب پیامک را مینویسد: «باشه فقط یه کم صبر کن خبرت میکنم! آخه به مامان قول دادم وسایل اتاقمو بزارم توی کارتن تا همراه جهاز ببرن. »
✨بعد از گذشت یکساعت، صابر دست عادله را که توی دستش است، رها میکند. از ماشین پیاده میشود. برای انتخاب و خرید کارت عروسی وارد اولین مغازه میشوند. تنوع کارتها آنقدر زیاد است که صابر گیج شده و به عادله نگاهی میکند.
💫از فروشنده قیمت آنها را میپرسد. با آن جثه ریزش به قیافهاش نمیخورد داماد باشد. فروشنده میخندد که «واسه خودت میخواهی؟» خودش را جمعوجور میکند و «بلهای» میگوید. عادله با دقت به قیمتهایی که فروشنده میگوید، گوش میدهد. از بین همهی آنها یک کارت ساده و ارزانقیمت انتخاب میکند. عادله حواسش هست که دخل صابر به ریال است!
🍃خاطرات گذشته مثل فیلمی با دور تند از جلوی چشمان صابر میگذرد. هرجا خواستگاری میرفت به خاطر خاص بودنش او را رد میکردند. بهخاطر کوتاه بودنش!
با خود عهد بست دیگر قدمی برای رفتن به خواستگاری برندارد؛ ولی با اصرارهای مادر قبول کرد برای آخرین خواستگاری به خانه عادله بروند.
☘عادله برخلاف همهی آنهایی که به خواستگاریشان رفته بود حرف میزد. معیارهایش متفاوت از بقیه بود.
⚡️عادله با تکان دادن بازویش او را از هپروت بیرون میآورد. کارت را باز میکند و با انگشت نوشته داخلش را نشان او میدهد:
گر تو را بخت یار خواهد بود
عشق را با تو كار خواهد بود
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
💥از حسین علیهالسلام چه میدانی؟!
تمام ادعای عشقت به او سبب شده اصل و نسب و اجداد او را از بر باشی؟!
آری حسین فرزند ابوتراب(علیهالسلام) است، پسر زهرای مرضیه(سلاماللهعلیها) و نوه نبی مکرم اسلام.
⚡️ولی واقعه عاشورا را چه؟ میدانی چرا حسین(علیهالسلام) قیام کرد؟!
بگذار بگویم!
امام حسین(علیهالسلام) برای امر به معروف و نهی از منکر و احقاق حق قیام کرد.
برای زنده نگه داشتن دین اسلام.
آری، اگر مولاجانمان دست به این کار بزرگ نمیزد اکنون اسلام اسلام داعشی بود.
💢میگویی: برای حکومت قیام کرد.
میگویم:خیر، اگر برای حکومت بود چرا حکمای دوران، حتی خوشنامترینشان، برای گرفتن حکومت زن و فرزندان خود را فدا نکردند؟!
همان کوروش کبیر کجا نوشته با فرزند شش ماههاش به جنگ رفته؟!
🔸اصلا من به چشم تو مسلمان و متعصبام؛ چارلز دیکنز را که میشناسی آری؟
همان نویسنده معروف و مشهور انگلیسی.
میدانی در مورد مولاجانمان چه میگوید؟؟
چارلز دیکنز نویسنده مشهور انگلیسی در توصیف و ستایش قیام مقدس اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) چنین میگوید: «اگر منظور امام حسین(علیهالسلام) جنگ در راه خواستههای دنیایی خود بود من نمیفهمم چرا او خواهران و زنان و اطفالش را به همراه برده بود پس عقل چنین حکم میکند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.
#بدون_تعصب_اندکی_تفکر
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍جواب محبوب
✅سلام کردن مستحب اما جواب آن واجب می باشد، آن گاه که میرسیم به عبارت السلام علیک یا اباعبدالله شک نکنید که حتما امام حسین علیه السلام جواب ما را خواهد داد پس با تمام وجودت عاشقانه زیارت عاشورا را با یک سلام شروع کن.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
زیارت عاشورا با صدای شهید محمدرضا تورجی زاده980725.mp3
3.59M
🌺دوست داری روزت رو با صدای شهدا شروع کنی؟
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#شهید_تورجی_زاده
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
🥀شهید علی جابری، شهید عشق علیاصغر علیه السلام
🍃مسئول گروهان که بود، مداح هم بود. روضه های حضرت علیاصغرش عجیب بود. آخرش هم تیر به گلویش خورد و مثل حضرت علی اصغر علیه السلام شهید شد.
☘آخرین بار تو حسینیه سنندج میخواند:
سوختم از آتشت آه چه سوزان لبی
همچون لب خشک تو هیچ ندیدم لبی
راوی:حاج مهدی سلحشور
📚خط عاشقی ۱، حسین کاجی،ص۴۵
#سیره_شهدا
#شهید_جابری
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 مقایسه ممنوع
✅ گاهی برخی والدین خواسته یا ناخواسته فرزند خود را با دیگران مقایسه می کنند.
🔘 از این راه می خواهند فرزند خود را تحریک کنند، تا تلاشش بیشتر شود.
🔘 اما این کار نتیجه عکس می دهد. نه تنها روح و روان بچه را بهم می ریزد، بلکه سبب می شود بچه از خود و توانایی هایش ناامید شود و دست از تلاش و کوشش بر دارد.
✅ در هیچ شرایطی نباید فرزندان را با هم مقایسه کرد چرا که هر کس، تواناییهای خاص خودش را دارد.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_بهاردلها
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شکوفایی
🍃جیبش را گشت. کلید خانه را پیدا نکرد. مادر به حمید گفت: «چیزی شده؟»
☘_کلیدم جامونده خونه!
⚡️سحر تو کالسکه خواب بود. پارسا هم کلافه نوک کفش پای چپش را به دیوار میکوبید و پشت سرهم میگفت: «تشنمه، آب میخوام.
✨نسرین پیشانیاش عرق کرده بود. وسایل را کنار دیوار گذاشت. از شدت ناراحتی میخواست سر حمید فریاد بکشد که بچه! چرا حواستو جمع نمیکنی؟
🌾اما به خودش گفت:«تو نوجونی، خودمم از این حواسپرتیها داشتم. وقتی هم پدر یا مادرم داد و فریاد راه میانداختن؛ چقدر رنج میبردم. حالا مادر شدم و در برابر حواسپرتی پسر نوجونم قرار گرفتم.»
☘ناگهان چشم نسرین به سر کوچه افتاد: «حمید،! اون ماشین بابا نیست که داره میاد؟ »
🍃حمید سرکوچه را نگاه کرد و از پلاک ماشین گفت: «آره خودشه! »
💫پدر حمید ماشین را جای همیشگی کنار دیوار پارک کرد. او پیاده شد به سمت خانوادهاش آمد. بعد از سلام و احوالپرسی کلید را به حمید داد تا در را باز کند.
حمید پشت سر پدر و مادرش وارد خانه شد.
ناصر گفت: «یادم رفت شیرینی رو بردارم، موند تو ماشین!» حمید سریع به سمت در رفت و گفت: «من میرم میارم.»
✨ طولی نکشید حمید با جعبهی شیرینی برگشت. نسرین با دیدن جعبهی شیرینی گفت: «همیشه شیرین کام باشی ناصر جان! »
ناصر خندید و کنار حمید نشست: «خبر خوش رو من بدم، راستش امروز صبح، به لطف خدا یه خونه دو خوابه قولنامهای معامله کردم. »
💫_خدا رو شکر.
⚡️حمید به پدرش گفت: «یه اتاق برا منو پارسا!؟»
🍃_آره عزیزم!
✨نسرین همین طور که خانوادهاش را تماشا میکرد از ذهنش گذشت: «برای عوض کردن زندگی برای تغییر دادن خودمان هیچگاه دیر نیست. هرچند سال داشته باشیم؛ هرگونه که زندگی کرده باشیم و یا هر اتفاقی که از سر گذرانده باشیم در هر لحظه و در هر نفسی؛ مهم رشد کردن و شکوفایی است باید رفتارهای اشتباه را دور ریخت. »
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_رخساره
🆔 @tanha_rahe_narafte