eitaa logo
مفشوی یک انسان چندمنظوره
795 دنبال‌کننده
124 عکس
24 ویدیو
41 فایل
مفشو= کیسه‌ی قند یا کیسه‌ی حاوی انواع گیاهان دارویی [به لهجه‌ی کرمانی] انسان چندمنظوره= انسانی که چند کاربری مختلف داشته و انسانی که از هرچیزی که می‌گوید، چندین منظور دارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
و برزخ روابط 💠 پنج‌شنبه شب در جمع رفقا حرف از یک دختر دانشجو بود. شکل حادثه: سقوط از طبقه چندم خوابگاه. معمولا تحلیل‌ها درباره چنین حادثه وحشتناکی زیاد است.. بعدد ما احاط به علم الله! اما من همیشه خوش‌بینانه باور دارم بسیاری از این رخدادهای غمناکِ رواداشتن مرگ بر خویشتن، با تبادل چند کلمه، دست‌کم به تاخیر می‌افتند. گویی برای کسی که تصمیم به خودکشی گرفته، جای خالی کسی که «کلمه» بگوید-تبشیرا یا انذارا- با هیچ چیز پر نمی‌شود مگر مرگ! پس باید پرسید: «جالی خالی» را چگونه باید پُر کرد؟ 💠 جمعه‌شب چند دقیقه‌ای هم‌کلام می‌شوم با یکی از نزدیکان. ترم اول روزگار دانشجویی است. در شهری که با خانه و خانواده، نهایت یک‌ساعت فاصله دارد. از رشته و درس و دانشگاه می‌پرسم و از دوستان و خوابگاه. کمابیش توضیح می‌دهد. احوال یک آشنای دیگر را هم می‌پرسم. می‌گوید همدیگر را می‌بینیم، به قاعده وقت‌های حضور در آشپزخانه‌ی عمومی خوابگاه. رابطه در حد سلام و علیک و یک لبخندِ دخترانه‌ی از سر زور است. اینها را طوری سرد می‌گوید که انگار همین دیدوبازدید اندک را هم میل ندارد. ذهنم گره می‌خورد به هندسه‌ی این نوع روابط که معماری خوابگاه آن را ناگزیر می‌کند. به شبکه‌ای از روابط عجیب و پیچیده و قابل تحلیل که در خوابگاه‌ها جریان دارد. 💠 سپس به محیط عمومی و خصوصی فکر می‌کنم. به اینکه در یک خوابگاه اتاق محیط خصوصی است و آشپزخانه عمومی؛ یک تفکیک عجیب و البته موجه و لابدّی! در ذهنم ترسیم می‌کنم چطور آدم‌ها فرآیند تولید را پیش چشم یکدیگر پیش می‌برند و در مصرف به حیات خصوصی و حیاط خلوت می‌خزند؟ ما با یک شکل از روابط انسانی متفاوت مواجهیم؛ ابتدائا جذاب... و استمرارا آسیب‌زا! ما با یک زندگی دیگر طرفیم. زندگی در خوابگاه. یعنی محیطی که در آن نوع حضور آدمی متفاوت از حضور در خانه و خانواده و بازار و مدرسه و محل کار است. محیطی که مثل همه جا، ما با آدم‌هایش در چیزهایی شریکیم و در بسیاری چیزها نه! اما متفاوت! در خوابگاه ما فضای عمومی یکدیگر را رصد می‌کنیم، ولی قدمان به فضولی از فضای خصوصی نمی‌رسد. مثل سهیم شدن در بو برنگ غذاها و خوراکی‌ها، بی‌آنکه در طعم و مزه‌اش شریک شویم. برخلاف خانه و خانواده که جورکش بو و هم‌سفره‌ی مزه‌هاییم. اینجاست که در خوابگاه تعلقی در پس شناختن‌ها نیست. چون خوابگاه یعنی زندگیِ موقت. در این لحظه مدام به ما یادآوری می‌شود که دغدغه و کار اصلی تو اینجا و در میان این آدم‌ها نیست. آمده‌ای که بگذری، نه خو بگیری و زندگی کنی! 💠 این نمای بیرونی ریخته شده در فضای عمومی [مثل] آشپزخانه‌ی خوابگاه، دوسر باخت است. از سویی به قول والریا لوئیزلی ما را به «فرضیه‌پردازی درباره خوشحالی دیگران وامی‌دارد که بر اثر مقایسه با خودمان، می‌شود دلیل اصلی ناراحتی ما» و از سوی دیگر ما را در محدوده‌ای از زندگی دیگران سهیم می‌کند که باب گفتگوها را جز به اندازه‌ی اضطرار یا رسم ادب نمی‌گشاید. تو مجازی سلام کنی و لبخند بزنی، نه بیشتر! چون آدمها پیش خودشان گمان می‌کنند: «با اینها از هیچ چیز نمی‌شود حرف زد». پس وقتی یکدیگر را در آشپزخانه می‌بینیم، به رسم ادب سری تکان می‌دهیم ولی در ادامه ترجیح‌مان شنیدن صدای قاشق چنگال‌هاست. 💠در خوابگاه، ما هستیم و نیستیم! این حالت برزخی و موقتی، «جای خالی» می‌سازد برای لحظه‌هایی که یکی به کلمه محتاج است تا از خر خودکشی پیاده شود. به‌راستی، سخت‌افزار و نرم‌افزار حضور در چنین پدیده‌ی مدرنی چگونه باید باشد؟ گویا هنوز خیلی نمی‌دانیم! لکن در عین ندانستن، این سبک زندگی خوابگاهی را در شکل معماری شهری دنبال می‌کنیم.. با آن آپارتمان‌های بلند و متراکم و تکثر فضاهای عمومی و لبریز از «جای خالی»! @Masihane
🔰 ایمان چیست؟ تقوا چیست؟ در کلام حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) 🔹این دو سوال، در عین آنکه همواره مورد بحث و گفتگو و ترجمه و شرح و تفسیر قرار گرفته‌اند، اما خاصیت ابهام‌گونه خود را حفظ کرده‌اند. خاصیتی که نشان از پویایی و رشد و زایندگی «کلمه طیبه» دارد. «ایمان و تقوا» به‌سان رندی خردمند، همواره کیسه و جیبی ناپیدا دارد که درست در زمانی که همه گمان می‌کنند تمام بُن‌مایه‌ی آن را جوریده و تمام معنایش را مکیده‌اند، ناگهان برای کام‌های تشنه و جان‌های جوینده انبانی دیگر رو می‌کنند. 🔸حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) در ذیل خطبه‌ای که برای زنان انصار و مهاجر به وقت عیادت از حضرتش خوانده، ایمان و تقوا را به شکلی از جامعه‌سازی گره می‌زند که یکی از ابعاد مهم آن، کیفیت رفتار حاکمان در برابر مردم و در بهره‌بری از تمامی امکانات مادی است. چگونه رفتاری؟ 🔹 حضرت می‌فرماید: «حاکم در آشکار و نهان (در رسانه‌ها و در جلسات محرمانه و خصوصی و حتی در درون سینه‌ی خویش)، خیرخواه مردم است.» خیرخواه مردم بودن، یعنی علاقمندی به رشد آنها. رشد جز از مسیر تبیین درست از غلط و سپس آزاد گذاشتن برای انتخاب، میسر نیست که فرمود: لا اکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی. دین شما را افسار نمی‌زند، بلکه برای شما رشد را از غی تبیین کرده و در انتخاب آزاد می‌گذارد. اما اگر مردم بدی را برگزیدند و به مسیر غلط و غَیّ پا گذاشتند، آیا حاکمِ خیرخواه بی‌تفاوت می‌نشیند و نظاره می‌کند؟ طبعا پاسخ منفی است. پس چه می‌کند؟ 🔸حاکم دو حوزه برای کنش و فعالیت دارد: الف) مداخله‌گری در حیطه «انتخاب» و دستکاری «آزادی» مانند استفاده از ابزار قدرت در مهار و جلوگیری از ورود مردم به مسیر غیّ و غلط. ب) سرپرستی حیطه «گرایش و بینش» و تلاش برای روشن شدن مسیر درست و تمایز آن با راه غلط. مانند تلاش برای تغییر نظام حب و بغض به واسطه فهم زیبایی‌ها و زشتی‌ها، محبوب‌ها و مغضوب‌ها(خوش‌آمدنی‌ها و بدآمدنی‌ها). 🔹بخشی از متفکران معتقدند حاکمیت اجازه دخالت در هیچ یک از دو حوزه «الف» و «ب» را ندارد، برخی باور دارند حاکمیت در حوزه «ب» اجازه ورود دارد ولی در حوزه «الف» نه. برخی هم معتقدند حکومت می‌تواند در هر دو حوزه ورود کند. مسئله این نوشتار تعیین یکی از این نظریات به عنوان مبنا و سپس توضیح حدود و ثغور دخالت حاکمیت نیست بلکه می‌خواهد بگوید هنر حاکمیت ایده‌آل این است که میزان دخالت در هر دو حوزه «الف» و «ب» را خوب می‌شناسد و چنان متعادل عمل می‌کند که مردم را به سمت خیر حرکت می‌دهد بدون سلب آزادی یا حتی تزریق حس عدم آزادی! 🔸حضرت زهرا در ارائه یک تصویر از حکومت امیرالمومنین خطاب به زنان مهاجر و انصار می‌فرماید: «اگر مردان‌تان در سپردن حکومت به علی سستی نمی‌ورزیدند، او شتر حاکمیت را به سمت مقصد می‌برد بدون آنکه مردم نشسته بر این شتر ملول و ناراضی شوند.» درحالیکه دیگران شتر را چنان غیراصولی به سمت مقصدی ناروا می‌کشند که راکب و مرکب هردو ناراضی و ملول می‌شوند. مانند نارضایتی مردم در حکومت ابوبکر که منجر به جنگ‌هایی متعدد شد، یا نارضایتی مردم از خلافت عمربن‌خطاب که به خفقان انجامید، یا نارضایتی مردم از خلافت عثمان که به شورش علیه خلیفه و قتل او رسید. علی هم که روی کار آمد، برای برگرداندن شتر حکومت و مسئولان به مسیر درست، مجبور به دادن هزینه شد، چون این شتر به چریدن آبشخور مردم و امکانات جامعه عادت کرده بود. 🔹لذا باز حضرت زهرا در تکمیل تصویر نحوه حکمرانی علی می‌فرماید: «اگر علی بر مسند حکومت نشسته بود، هرگز بهره‌های فراوان به خود اختصاص نمی‌داد و از دنیا به مقدار رفع گرسنگی و تشنگی بسنده می‌کرد. ثمره‌ی چنین رفتاری آن بود که خداخواهان از دنیاطلبان به راحتی شناخته می‌شدند و راست‌گویان از دروغ‌گویان.» 🔸سپس حضرت زهرا ادامه می‌دهد: چنین جامعه‌ای یکی از ابعاد مهم ایمان و تقوا را داراست و طبق وعده قرآن «لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» اگر مردم ایمان آورند و تقوا به خرج دهند، برکات آسمان و زمین بر آنها گشوده می‌شود. یعنی رفاه مادی در کنار گشایش معنوی. ...آیا تمدن ساختن چیزی جز این است؟ اینجاست که می‌بینیم معنای ایمان و تقوا، در سطحی دیگر خودش را عرضه کرده و برای ما آورده‌ای در راستای رفع نیازهای اندیشه‌ای‌مان دارد. @Masihane
برخی زمین و زمان را می‌گردند در پی استادی که حرکت‌شان دهد. برخی هم به دنبال استادی می‌گردند تا با او قرار یابند. این‌ها همان‌هایند که عمریست پر شر و شور می‌چرخند؛ چون صوفی در سماع! حرکت دارند و قرار نه. قبله‌ای باید.. تا "گردیدن" طواف شود و رمیدن، پریدن! است.. حکایت جهیده‌ای مکان‌نیافته! بامداد ۹ آذرماه سال ۲ @Masihane
یه مصاحبه تقریبا مختصری بود که به اقتضاء فرصت محدود نشریه عهد، مختصرتر هم شد. در ادامه پی‌دی‌اف نشریه رو می‌ذارم و امیدوارم در فرصت مناسبی بتونم باز اصل حرف در باب "نقش حضرت زهرا در حفاظت از پیوندهای اجتماعی مدنظر اسلام" رو در کانال قرار بدم! @Masihane
دوتا ظرف غذا بود. از طرف بچه‌های هیئت. مثل هرشب. یکی سهم رفیقم شد و یکی هم دادم به نگهبان مجتمع. توی جاده داشتم به این فکر می‌کردم چقدر کم‌توفیق بودم تبرکی حضرت به من نرسید. یک‌دفعه دیدم چقدر بد فکر کردم. مگر دفعات قبل که سر این سفره می‌نشستم، از لیاقتم بود؟ حاشا و کلا. تمامش کَرَم اهل بیت بوده. بعد به مادرم زهرا گفتم: چقدر هوای ما بیچاره‌ها رو داری! من با نذر شما، "کریمی" می‌کنم و کرامت به خرج میدم! نذری که یکی دیگه پخته و یکی دیگه بانی بوده و یکی دیگه توزیع کرده و... ولی من باهاش کریمی می‌کنم که این هم از لطف شماست! @Masihane
🔴 طراح شدن، خوانش کردن | بخش اول ▪️8 آذرماه 1402 بود که رهبر معظم انقلاب در دیدار با بسیجیان به یک نکته مهم در باب بسیجی تراز اشاره کردند. ایشان فرمودند: «جذب «نیروهای طراح» در کنار نیروهای عملیاتی و اهمیت دادن بیشتر به تدبیر و فکر و طراحی»، از جمله توصیه‌هاست. ▪️این توصیه و شاید مطالبه، ریشه در برداشت و تفسیر رهبری از آیات جهاد دارد که سال‌ها قبل در ذیل تفسیر آیات سوره برائت خود را عیان ساخته بود. رهبر انقلاب پیرامون مجاهده با نفس فرمودند: «در مورد مجاهدت با نفس معنایی که اول در ذهن عامه می‌آید، دادنِ جان در راه جهاد است. درحالیکه فایده‌ی نفس انسانی فقط فدایی شدن در راه خدا نیست، بلکه تمام مراحل قبل از فدایی شدن، مانند به کارگیری فکر و انرژی‌ها و قوای جسمانی و روحی و قوه‌ی ناطقه، همگی مصداق مجاهدت با نفس است. پس مغزهای خود را برای طرح نقشه به کار اندازید؛ زبان‌های خود را در این راه به کار اندازید...» (تفسیر سوره برائت، ص285) ▪️اکنون که محرز است تربیت و جذب نیروی‌های طراح و اهمیت دادن بیشتر به تدبیر و فکر و طراحی، یکی از تجلیات مهم مجاهده با نفس است، سوالی به غایت مهم آغوش خود را به روی ما می‌گشاید: «برای داشتن نیروی طراح(اعم از جذب و تربیت) چه باید کرد؟» ▪️اگر طراحی همان شکافتن سقف و درانداختن «طرحی نو» در کلام حافظ باشد، این مفهوم نسبتی وثیق دارد با مفهوم «خلاقیت». خلاقیتی که به معنای آفرینش است اما نه آنچنان که تنه به خالقیت خدا بزند که میان خلاقیت مخلوق و خالقیت خالق، تفاوت از زمین تا آسمان است. خلاقیت انسان یعنی آفریدن از «شیء»ها و خالقیت خدا یعنی آفریدن از «لا من شیء»ها که حضرت زهرای مرضیه فرمود: ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ. (خطبه فدک) ▪️بنابراین لازمه‌ی خلاقیت انسان، وجود «چیزها» و داشتن درک درست و مسئله‌مند از آنهاست. به تعبیر روان‌تر، زمانی ما می‌توانیم خلاقیت به خرج داده و طرحی نو دراندازیم، که اشیاء و چیزهای موجود را خوب شناخته و درست خوانش کرده باشیم. ▪️مثلا انسانی می‌تواند در زمینه طراحی یک خانه یا شهر خلاقیت به خرج دهد، که بتواند به صورت مسئله‌مند شهر را مورد خوانش قرار دهد. این موضوع قابلیت تسرّی به سایر طراحی‌ها را دارد. ▪️کسی که متکی بر یک سنت، به خوانش یا بازخوانی مسئله‌مند تراث همت می‌گمارد، امکان بروز خلاقیت و انداختن طرحی نو دارد. کسی که سقف فلک را شناخت، برای او امکان شکافتن آن میسر خواهد شد. چون خلاقیت مترتب بر تصادف نیست. 🔻ادامه در بخش دوم @Masihane
🔵 طراح شدن، خوانش کردن | بخش دوم ▪️خداوند متعال در آغاز فروفرستادن وحی بر رسول خویش می‌فرماید: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» . قرائت کن... خوانش کن... مبتنی بر نام پروردگارت که آفرید. اگر تاکنون جهان و هستی را مبتنی بر دیگر اسامی خوانش می‌کردید، اکنون موعد آن رسیده تا با «اسم ربّ» به خوانش بپردازید. همان ربّی که آفریدگار است. ▪️کنار هم قرار دادن موضوع «خلق» و «قرائت» معنادار می‌شود، آنگاه که بدانیم خلاقیت ما نیز در گرو خوانش کردن است و این خوانش صحیح جز ذیل اسم «ربّ» میسر نخواهد بود. ▪️برای گشودن گره‌های این پاره‌سطرها، خوب است از توضیحی درباره «خوانش» شروع کنیم. درباره خوانش در مباحث مرتبط با رشته‌هایی همچون ارتباطات و مطالعات فرهنگی و ... بسیار سخن رفته؛ گاه به صواب و گاه به گزاف. اما برای دوری از اطاله‌ی کلام که باری جز ملالت خواننده ندارد، مختار نگارنده از خوانش در یک جمله یعنی خواندن متن و هرچیزی که امکان خواندن دارد(مانند شهر، رفتار مردم و...) به شکل مسئله‌مند. ▪️مسئله‌مندی یعنی خواندن نه برای تفنن و تفریح و پر کردن اوقات فراغت. یعنی خواندن نه برای خواندن که از سنخ لذت‌های طبقه متوسط و روشنفکران کافه‌ای است. بلکه خواندن برای شفاف‌تر شدن مسئله‌ای یا یافتن و کشف پاسخی برای یک مسئله‌ی از پیش مهیا. ▪️البته ضرورتا چنین خوانشی زمانی اتفاق می‌افتد که متن توان و ظرفیت خوانش داشته باشد. متن‌های ضعیف و نحیفی که از فرآیند پویایی جا مانده‌اند و صلب و سفت قابلیت هرگونه مانوری را از بین می‌برند، اصطلاحا غیرقابل خوانش‌اند. تلاش برای مواجهه‌ی مسئله‌مند با چنین متونی، همان زور اضافی است که فقط اهالی مطایبه و بذله‌گویی (اگر نگویم مبتذل‌نویسان) در باب آن می‌توانند صدمن مثنوی بنویسند. ▪️می‌شود ماجرا را از لنز دیگر آیات هم نگریست. مثلا طراحی یا همان خلاقیت که از یک جنبه همان «احداث» است و آفریدن، از ویژگی‌های مهم رسول است که خداوند در توصیف او فرمود: «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (و اما به واسطه نعمتی که خداوند به تو ارزانی داشته، ایجاد و احداث کن). یعنی رسول به واسطه‌ی نعمت ربّ خویش، می‌تواند نظریه بدهد و تئوری بسازد آن در هم مواردی که تاکنون پای چوبین عقل بشر نرفته است. احداث آن ساختنی است که تاکنون نبوده و اکنون حادث و ایجاد شده است. از این رو «حدیث» را باید متمایز از «قول» دید که اولی در خود «نو» بودن را دارد و حال آنکه دومی می‌تواند تقلیدی و تقریری باشد از دیگران. ▪️درنتیجه طراح و خلاق و حداث، باید همچون رسول مبعوث شود، هرچند در ساحتی بس دنیوی‌تر؛ و این بعثت در گرو «قرائت» است که خداوند با رسول خویش اینگونه آغاز کرد: «إقرأ». اینجاست که گام اول طراح شدن را می‌توان در یک کلمه دوباره تکرار کرد: توانایی خوانش! @Masihane
و مطالبه‌ی چه چیز؟ ما داریم سرد می‌شویم. بعد از شهید سلیمانی، متعدد کشتند و ما داغ و پرحرارت یک چیز خواستیم: انتقام! اما انگار هربار تصمیم‌گیران اصلی، ما مردم را کم‌محلی کردند. حالا در سوگ یک سرباز دیگر، گویی همگی می‌دانیم انتقامی هرگز در کار نیست. برای همین بی‌سروصدا فقط غصه‌ی یارِ رفته را می‌خوریم و مرثیه "آن سفر کرده" را می‌خوانیم. بی‌خیال حماسه‌ای که فکر می‌کردیم سوخت موشکش را فریادهای "انتقام انتقام" ما فراهم می‌کند. این چهار خط بالا، خلاصه‌ی حرف‌های گفته و نگفته‌ی دوستانی است که اکنون در سرخورده‌ترین حال ممکن، غریبانه و دلسوزانه، هم شاکی‌اند و هم نمی‌دانند به کجا شکایت بَرَند!! من غم را، خشم را و حالا زمهریر دلسردی را خوب درک می‌کنم. اما گمان می‌کنم اصل معادله را هنوز نتوانسته‌ایم خوب شفاف کنیم. ما برای تحلیل وضعیت موجود نیازمند اخبار پشت‌پرده و محرمانه نیستیم. کافیست نگاهی بیندازیم به وضع رقت‌بار اسرائیل که همچون چارپایی در گِل مانده... البته دور از جان چارپایان! عزیزان! اگر اسرائیل در ماجرای شهید فخری‌زاده اقدام کننده بود و اصطلاحا ابتکار عمل را در دست داشت؛ اگر آنجا و چندجای پیش از آن، زده بود و نشسته بود کنجی به تماشای سر رفتن حوصله‌ی ایرانِ اسلامی و عمل شتاب‌زده‌ی ما و برای تمام احتمالات، برنامه چیده بود؛ اکنون وضعیت فرق دارد. این‌بار ما هستیم که اقدام می‌کنیم و چندسویه خنجر می‌زنیم و برای احتمالات مختلف، سناریو داریم. ما مثل پسربچه‌ای که از لات محله پس‌گردنی خورده، نباید حقد و کینه به دل بگیریم تا سر موعد مناسب، سنگی حواله‌ی شیشه‌ی خانه‌ی آن لات کنیم و با دلی خنک همه‌جا درگوشی بگوییم: زدم! و این بشود انتقام. ما همانند بزرگ محله‌ایم، که درحال اصلاح معضلات و بحران‌های تک‌تک کوچه‌پس‌کوچه‌هاست و با فراغت بال نشسته برای تک‌تک اتفاقات، برنامه‌ریزی کرده و حتی پیش‌بینی حوادث غیرمترقبه را هم نموده و با محاسبه‌ی کلی هزینه-فایده، دارد عملیات می‌کند و این اسرائیل است که گیج و منگ از ضربه‌های مختلف جبهه مقاومت، چاره را در انتقام‌های موضعی دیده! اصلا بیایید به این سوال فکر کنیم: خود شهید والامقام سیدرضی در سوریه درحال سامان دادن به چه جبهه‌ی مهمی بوده که اینطور دشمن را وادار به رفتار دستپاچه و شتاب‌زده‌ی حمله‌ی مستقیم کرده؟ خود سیدرضی و شهادتش یعنی ما درحال اقدامیم و اسرائیل در موضع انتقام‌های تشفی‌بخش! نه بعکس! @Masihane
مصاحبه‌ی ریچارد کاتم با امام خمینی و یک پرسش و پاسخ به غایت مهم! @Masihane
قالی کرمون، استعاره‌ی ماست! اگر "بچه‌های قالی‌باف‌خانه‌ی مرادی کرمانی" را خوانده باشید، خوب می‌دانید پشت کارِ آن گل‌های تراویده روی قالی، داری وجود دارد با انبوهی اندوه. رنگش عیان و رنجش نهان. انگار بچه‌های قالی‌باف‌خانه دوست دارند شمای مهمان، شمای زائر، قالی را ببینید ولی رنج‌های کوفته لای ریس‌ها را، نه! برای همین از دیروز، بچه‌های قالی‌باف‌خانه برگشته‌اند پشت دار و پای کار! موکب‌ها به راهند و بچه‌ها دارند پودها را می‌تنند به جان تارها. ولی این تنیدن بر تار، نواختن با تار نیست. صدایش اکنون که نه، فردا هم درنمی‌آید! بی‌صداست. تعمدا. مثل خودشان. چون "کرمونی‌جماعت" یاد گرفته شُل حرف بزند، سفت کار بکند. گواه؟ حاج‌قاسم! کم‌صدا و پُرنما. یک تخته قالی. از آن‌هایی که هرچقدر پا بخورد، تازه‌تر می‌شود. ۱۴دی‌ماه ۱۴۰۲، ماه ترور! @Masihane
مفشوی یک انسان چندمنظوره
قالی کرمون، استعاره‌ی ماست! اگر "بچه‌های قالی‌باف‌خانه‌ی مرادی کرمانی" را خوانده باشید، خوب می‌دانید
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «بنده در طول سالها اُنس با کرمان و کرمانی‌ها، نقاط درخشانی را در این استان و در مردم این استان، بالعیان مشاهده کرده‌ام؛ شنیدنی نیست، دیدنی است، حس‌کردنی است. اگر بخواهیم در چند جمله از مهم‌ترینِ این ویژگی‌ها اسم بیاوریم، من باید عرض کنم که اوّلاً هویّت عمیق فرهنگی کرمان، ثانیاً نخبه‌پروری کرمان... نجابت اخلاقی و ایمان صادقانه‌ی مردم کرمان، و پیشگامی مردم کرمان در پیوستن به نهضت اسلامی و انقلابی... زمینه‌ی بُروز شخصیّت بزرگی مثل حاج قاسم سلیمانی اینها است... بله، یک قاسم سلیمانی کافی است که نه فقط استان کرمان، بلکه ملّت ایران به او افتخار کند و مباهات کند؛ این درست، امّا مطلب مهمّ دیگر در کنار این، آن است که آن زمینه‌ی فرهنگی‌ای که قاسم سلیمانی را تربیت میکند چیست؟! به این زمینه‌ی فرهنگی باید تکیه کرد. آن ایمان صادقانه، آن گذشتها، آن سلامت فکری و هدایت الهی‌ای که خدای متعال به مردمی عنایت میکند، زمینه‌های فرهنگی است. البتّه این زمینه‌ها همیشه هست، منتها وقتی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی نیست، این ظرفیّتها بُروز پیدا نمیکند؛ وقتی جمهوری اسلامی به وجود می‌آید، آن‌وقت این شخصیّت‌ها یکی‌یکی ظهور میکنند، بُروز پیدا می‌کنند.» ۱۴۰۲/۱۰/۰۲ @Masihane
🔰هادی و هدایت‌گری گرایش، بینش و کنش جامعه| بسط تجربه‌ی لحظه‌ی مقدس، عمومی‌سازی معارف دینی و ایجاد قدرت نرم ذیل سایه‌ی تدابیر امام هادی 1⃣ گرایش: 🔸در اعمال آیینی یا همان مناسک دینی، لحظاتی وجود دارد که از آن به «لحظه‌ی مقدس» تعبیر می‌شود. اهمیت این لحظه چنان وافر است که یکی مانند کیلفورد گیرتز آن را از مهم‌ترین کارکردهای مناسک دینی می‌داند. 🔹برای داشتن درکی ملموس و شفاف از «لحظه‌ی مقدس» می‌توانید خاطرات حضور خود در مناسک دینی را تورق کنید. به عنوان مثال، لحظه‌ی نزدیک شدن به ضریح ائمه یا ایستادن در برابر شکوه کعبه یا حتی عبور ماشین حامل پیکرهای تازه تفحص شده‌ی شهدا، احتمالا حالتی مقدس و لبریز از معنویت را برای شما رقم زده که این همان «لحظه‌ی مقدس» است. 🔸روزگاری تجربه‌ی «لحظه‌ی مقدس» چنین عمومی و فراگیر و در دسترس همگان نبود و صرفا ردّی از آن در کنج محافل خصوصی ذکر و ورد یا در گوشه‌های عزلت یافت می‌شد. 🔹عمومی شدن این تجربه مرهون تلاش‌های امام هادی(علیه‌السلام) است که با طراحی یک مجموعه بینشی، گرایشی و کنشی، نرم‌افزار جدیدی وارد فرهنگ دینی ساخت به نام زیارت (صدور زیارت‌نامه و ترغیب به سفر زیارتی). آن هم درست در دوره‌ای که خلفا و سلاطین روزگار، زیارت حج را از معناهای مهم سیاسی-اجتماعی و معنوی-عرفانی آن تهی کرده و به یک عمل تشریفاتی فروکاهیده بودند. نرم‌افزار زیارت شکلی نوین از مناسک مذهبی را مبتنی بر باورهای دینی ایجاد نمود و با بسط دادن به زمینه‌ی تجربه‌ی «لحظه‌ی مقدس»، این وضعیت روحی را به عموم افراد جامعه هدیه کرد. 2⃣ بینش: 🔸اما آنچه گفته شد، تنها کارکرد نرم‌افزار زیارت به عنوان بارزترین تجلی مناسک دینی نبوده و نیست. خروج معارف بلند دینی از انحصار مکتب‌ها و مدرسه‌ها نیز از کارکردهای همین تدبیر امام هادی است. تا پیش از اقدام بی‌نظیر امام در تولید نرم‌افزار زیارت، معارف دینی به عنوان منبع اصلی تعلیم و تعلم در حصار فضاهای علمی و آکادمیک زمانه‌ی خود بود و امام هادی در عین قرار گرفتن در حصر فیزیکی، پای معارف و حقایق مهم را به فضای عمومی باز کرد. 🔹به عنوان مثال: شاید اگر از یک فرد معمولی در جامعه اسلامی بخواهند چند روایت از کتب حدیثی معتبر شیعی نقل کند، چنین توانی را نداشته باشد اما همین فرد به دلیل حضور در مراقد و اهتمام به امر زیارت، با معارف از طریق زیارت‌نامه آشنا شده و برخی مضامین و عبارات آن را حفظ دارد (مانند عبارات زیارت عاشورا که در اذهان بخش مهمی از جامعه دین‌دار نهفته است). 3⃣ کنش: 🔸نکته مهم دیگر آنکه این نرم‌افزار مهم زیارت چنان در نظر دشمنان اهل بیت مهم جلوه کرد که متوکل عباسی به دلیل احساس خطر از این ناحیه، دستور به تخریب مرقد مطهر سیدالشهدا در کربلا داد. او برای آنکه مردم دوره‌ی خویش را از اقدامات مهم فرهنگی امام هادی دور کند، حرم سیدالشهدا را شخم زد و با تبدیل کردن آنجا به زمینی کشاورزی، بر قبر مطهر حضرت آب بست تا مردم امام حسین و عمل زیارت را فراموش کنند. این شدت مقابله آن هم در سطح رأس حاکمیت نشانی از توفیق امام هادی است در نهادینه‌سازی زیارت. 🔹در واقع زیارت، به واسطه آنکه توان ایجاد اجتماع افراد براساس گرایش‌ها وبینش‌های واحد را داراست، یکی از مهم‌ترین زمینه‌های تجلی «قدرت نرم» به شمار می‌رود که کارکردی اساسی در حوزه سیاست و اجتماع دارد. یک نمونه‌ی آن در روزگار کنونی، زیارت اربعین است که رعب دشمن را برانگیخته و نشانه‌ی این رعب، تلاش برای انواع مقابله با این پدیده‌ی عظیم است. ✍🏻 سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
یادآوری یک آیه به اقتضای شهادت جمعی از نیروهای سپاه در سوریه «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ» ﴿آل عمران/١٤٠﴾ اگر به شما زخمی زده‌اند، شما هم به آنها مثل آن زخم را زده‌اید. قرح با توجه به اقران آن، می‌تواند زخمی باشد که بسیار نمایان است. از آن زخم‌هایی نیست که بتوان پوشاند و خونش را به جگر کشید و دم نزد. همچنین قَرح زخمی است که از خارج بر بدن وارد می‌آید. برخلاف قُرح که زخمی است داخلی. با این حساب قرآن می‌فرماید: اگر چنین زخم نمایانی امروز در سوریه از سوی دشمن خارجی بر پیکر مقاومت تحمیل شده، پیش‌تر نیز زخمی نمایان بر دشمن وارد آمده. این حقیقت جنگ است که می‌زنیم و می‌زنند. این روزگار زدن‌ها دست‌به‌دست می‌شود تا خداوند معلوم کند افرادی را که ایمان آورده و خدا را می‌خواهند و از میان شما گواهانی برگیرد و به شما نشان دهد که می‌شود متحمل قرح شد و مومن ماند و به تداول و دست‌به‌دست شدن قدرت اندیشید... و البته خداوند ظلم کنندگان را دوست ندارد. این شکل مواجهه قرآن با زد و خوردها یعنی آموختن شیوه‌های پذیرش پیروزی و شکست. نه به هنگام پیروزی مغروریم و نه به هنگام شکست مایوس که این تداول و دست به دست شدن، حکایت روزگار است و خداوند اینگونه آن را آفریده. این پرده‌ای است که در آن خداوند نشان می‌دهد مومنان را و دوست‌نداشتنی بودن ستمگران را. @Masihane
بلوغ خوشی‌ها.mp3
16.36M
🔰 بلوغ خوشی‌ها؛ گفتاری درباره‌ی "رنج" و "تسلیت" تولد خوشی مثل تولد نوزاد است که وقتی به بلوغ می‌رسد، استقلال و آزادی را می‌طلبد و این هر دو در دل خود جدایی دارد. جدایی رنج می‌آورد و رنج، تسلیت می‌خواهد. در بلوغ خوشی‌ها که ناخوشی‌های رنج‌آورند، ما باید چه کنیم؟ در این گفتار تأملی داشتیم بر این موضوع پردامنه! @Masihane
اندر حکایت حسین قدیانی و فیکِ آل‌احمد و خیکِ آل‌اکبر! دوست عزیزی، پستی اینستاگرامی از فرستاده به‌علاوه‌ی یک سوال: چه می‌شود که اینطور می‌شود؟! پست را باز می‌کنم. پست بعدی را... و بعدی را و بعدی‌تر و... . همان حرف‌های همه‌جایی یک‌سال پیش را، یک کلاه‌گیس نو انداخته و سرخاب تازه مالیده و گذاشته لب خیابان به نشانه‌ی حراجی! چیز جدیدی نیست. بند کرده به نقد و مایه‌ی نقد و بندش، یک بابااکبر شهید است که هرجا مصالح کم می‌آورد، شهید را (پدر را) آجر می‌کند برای بالا بردن دیوار حقد! "پدر" و "شهید" هم همیشه آنقدری مایه دارد که بتواند دیوار حقد پسرک را از مصباح برساند به خمینی. کِی به چمران و بازرگان و بهشتی و مطهری (که فعلا تخفیف‌شان داده و خفیف‌شان نکرده) برسد، خدا می‌داند. که کاش نرسد و این "کاش" را از سر دلسوزی می‌گویم نه آنکه چمران و بهشتی و... بیدی باشند لرزان به بادِ قلم لغزان و لُغُزخوان این پسرک همّاز لمّاز! "کاش" می‌گویم، چون این خشت‌هایِ کجِ حقدی که بالا برده، برج هامانِ فرعونیتی است (ر.ک: سوره‌ی غافر/۳۶) که اگر به ثریا هم برسد، تهش بی‌خدایی است و کبر. و وای به روزی که آوار شود بر سرش. درباره‌ی محتوای آنچه پسرک نوشته و می‌نویسد، قضاوت با عقل‌های سلیم و قلب‌های سلم! اما در فرم نوشتن، قدیانی بدلیِ اصلی‌ست به نام جلال. این به تیپ‌به‌تاپ زدن‌ها را آل‌احمد هم داشته. از جمله در همان کتابی که همه‌اش را یک‌جا بازاری‌های مذهبی خریدند و آتش زدند ولی جلال فکر می‌کرده مردم خریده‌اند و مدتی با همین توهم، خوش بوده. قدیانی هم از آن به تیپ‌وتاپ زدن‌های جلال، گویی فقط تی‌تاپ‌ش را دیده، که فوری به دهان گرفته و اکنون مکیّف است و کیفور. همین دیدن قضیب و ندیدن کدوست (ر.ک: داستان مولوی) که قدیانی را می‌کند بدلیِ جلال و فیکِ آل‌احمد. ولو او خودش را از لج مصباحی‌ها یا شاید به‌طمع کره‌ای چرب‌تر می‌بندد به خیکِ آل‌اکبر (هاشمی) و پشت می‌کند بر مرام بابا‌اکبرهای شیدای خمینی. آن هم به گمان آن‌که ح‌ق را یافته و هیهات که باطل را بافته و هیهات‌تر که جهل مرکب را با زور سمبه هم نمی‌توان دوا کرد چه رسد به سیاهی مرّکب (نوشتن). شاید اگر قدیانی ۶۰سالی زودتر به دنیا آمده بود، دنیا هم به او می‌آمد و برای خودش جلالی بود و جبلویی [جبروتی] داشت. هرچند جلال هم در همان ۶۰سال پیش، نه چشم اهل سیاست را چندان گرفت با جستارها و مقالاتش، نه گوش اهل ادب را اجاره کرد با قصه‌ها و داستان‌هایش (البته منهای غرب‌زدگی‌اش که آن هم وام‌دار فردید بود). ولی خب شاید قدیانی ۶۰‌سال پیش شانس این را می‌آورد که دست‌کم یک اتوبان در جمهوری اسلامی به‌نامش کنند. این نام‌ها ولو نانی نداشته باشد لکن غمِ این‌روزهای او را سبک‌تر می‌کرد. نمی‌کرد؟! @Masihane
🔰 من انقلاب می‌کنم پس هستم! (1 از 2) 🔶 افعال و رفتارها شبیه ظرف‌هایی هستند که اراده‌های انسانی در آن ریخته می‌شود. گاه یک فعل قطره‌ای از اراده انسان را دربرمی‌گیرد و گاه لبریز از اراده انسان می‌شود. مثلا وقتی گلوی فردی در اثر سرماخوردگی درد می‌کند، او سعی می‌کند آب سرد ننوشد و یا آب ولرم بنوشد. این یعنی فعل آب خوردن برای چنین فردی، حامل درصدی- گرچه اندک- از اراده‌اش است. 🔷 هرچه میزان اراده انسان به لحاظ کمیت و کیفیت در ظرف یک عمل بیشتر باشد، انسان احساس «بودن» بیشتری خواهد کرد. چراکه گویی انسان با اراده‌ورزی، احساس آزادی داشته و در نتیجه «بودنش» و «انسان بودنش» برای خودش ثابت می‌شود. برآیند چنین وضعیتی هم رضایت‌مندی و خرسندی است. 🔶 از طرفی گویی خدا نیز روی این صاحب اراده بودن انسان حساسیت ویژه‌ای دارد به گونه‌ای که اگر کسی در جهان به دنبال تضعیف اراده‌ورزی انسان‌ها باشد، خداوند رسولانی می‌فرستد تا با ابزارها و امکاناتی مردم را دعوت کنند به «بودن» و «انسان بودن»! و در نتیجه مردم قیام کنند برای قسط: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید/25) و قسط، آزادی و عدالت است در حوزه‌ی اراده‌ورزی‌ها. 🔷 اگر فرستادن رسولان هم نتیجه ندهد، عذاب می‌آید. لذا اولین عذاب الهی در ماجرای طوفان نوح مرتبط با ماجرای سلب اراده از انسان است. إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا (نوح/27) نوح به خدا عرض می‌کند اگر این قوم را رها کنی، چنان ضلالتی ایجاد می‌کنند و چنان سلطه‌ی ساختاری پدید می‌آورند که انسان از بدو تولد فاجر و کفار است و هیچ امکانی برای اراده‌ورزی و رفتن به مسیر دیگری ندارد. پس عذاب می‌آید و ساختارهای سلب کننده اراده را می‌شکند. 🔶 همه‌ی این حرف‌ها یعنی خداوند روی «بودن انسان» و «انسان بودن» حساسیت دارد و از این رو هر دو مسیر سعادت و شقاوت را باز می‌گذارد تا انسان اراده‌ورزی داشته باشد: وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ (بلد/10). حتی خودش فجور و تقوا را الهام می‌کند: فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس/8) و برای آدم و حوا در آن باغ معهود، یک درخت ممنوعه می‌گذارد تا اراده انسان سلب نشود و بتواند انتخاب کند. @Masihane
🔰 من انقلاب می‌کنم پس هستم! (2 از 2) 🔷 در این دنیایی هم که خدا طراحی و خلق کرده، آدمی به دنبال تقویت اراده خود و تقویت «بودن» و «انسان بودن» خویش است. از این رو کارهایی را برمی‌گزیند که بتوانند اراده بیشتری از انسان را در خود جای بدهند. اعمالی را انتخاب می‌کند که ظرف‌شان لبریز از اراده‌اش شود. چرا که اینگونه احساس رضایت بیشتری دارد. اما این اراده‌ورزی حدی دارد و اندازه‌ای. چنانچه غایتی دارد و جهتی. نباید از گلیم خویش پا فراتر بگذاریم و از سهم خود افزون‌تر بطلبیم. نباید به سوی باطل و در جهت باطل حرکت کنیم. که اگر گذاشتیم و طلبیدیم و رفتیم، طغیان کرده و «قاسط» شده‌ایم. قاسط بودن هم یعنی برهم زنندگی قسط و نادیده‌انگاشتن سهم‌ها و حدودها. 🔶 ناگفته نماند که در این میان، افرادی هم هستند که از اراده‌ورزی پرهیز دارند. آدم‌های ترسویی که از پذیرفتن مسئولیت انتخاب‌های خویش اباء دارند و سرسپردگی و بردگی را بیشتر می‌پسندند. این‌ها با میل خویش می‌پذیرند که دیگری‌های طغیان کننده بر آنها مسلط شوند و این همان گردن نهادن به ولایت طاغوت است. این‌ها قبول می‌کنند خودشان به فعلی تبدیل شوند که به سان ظرفی، لبریز از اراده‌های طاغیان گردند. چنانچه پسر نوح را خداوند اینگونه معرفی می‌کند: إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ (هود/46) خداوند نمی‌گوید پسر نوح فردی است ناصالح. می‌گوید او به یک عمل و فعلی تبدیل شده که دیگران اراده‌ی ناصالح خود را در آن می‌ریزند. 🔷 در برابر طغیان این طاغیان و قاسطان که ما را به عمل و فعل خالی از اراده و فاعلیت تبدیل می‌کنند، باید خروشید که این همان قیام است و ریشه در «بعث» دارد و برانگیختن. گرچه ظاهر این هر دو خروش است ولی یکی برای تجاوز از حد و زیرپا گذاشتن قسط است و دیگری «بعثت» و برانگیختن برای دعوت انسان به «بودن» و «انسان بودن» و اراده‌ورزی است. 🔶 اگر هم بخواهیم فعلی را نشان دهیم که لبریز از اراده انسان می‌شود و «بودن» و «فاعلیت» او را نشان می‌دهد، آن فعل چیزی نیست جز قیام و انقلاب و به پا خاستن که ظرف فعلش، لبریز از اراده‌های ما می‌شود. اینجاست که می‌توان گفت: من انقلاب می‌کنم، پس هستم و این نحوه‌ی «بودن»، رضایتمندی می‌آورد. به چهره‌ی مبارزان و مردم انقلابی سال57 بنگرید و در خاطرات آن روزها غوطه بخورید. احساس رضایت را در لبخندها و شور و شعف‌ها به وضوح می‌توان دید. این رضایت، مهربانی و ایثار و برادری و... می‌آورد. برای همین است که آن ایرانی یهودی در صف واریز پول به حساب 100 می‌ایستد تا در ساخت خانه برای محرومان سهیم شود. 🔷 این وضعیت خیره‌کننده است چون اراده‌ورزی‌های ما افراد، نه جمع با یکدیگر که ضرب در هم شده. حاصل ضرب «بودن» و «انسان بودن» و یافتن «فطرت» (مردم رو به خدا) اگر بهشت زمینی و مدینه فاضله نسازد، حتمی تمدن خواهد ساخت. فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (روم/30) و این دین قیّم است و لکن اکثر مردم نمی‌دانند. 🔺مبعث، عید اراده‌ورزی انسان و خروشیدن ولی طغیان نکردن، مبارک‌باد. @Masihane