5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#با_حسین_علیه_السلام
#سینه_زنی
🌿 کلیپی قدیمی باعنوان:
#محجة_قلب_النبی_یا_ثارالله_از_مرحوم_حاجی_مرزوق
➖ مهجة قلب النبی یا ثارالله
وابن ثاره؛ بنما نظاره
رؤوسنا المکشوفة؛ یاحسین مظلوم
➖ پیشنهاد دانلود دوستداران اهلبیت علیهمالسّلام و هیئتیها
➖ دانلود با ذکر صلواتی بر محمدوآلمحمد علیهمالسلام ولعن بر دشمنانشان
📥 دربارهی تأسیس جلسات مسلمیه حضرت شاهعبدالعظیم علیهالسلام، 👈🏼 اینجا رو ببینید..
📥 احوالات مرحوم حاجمرزوقحائریکربلایی رو، 👈🏼 در اینجا ببینید..
🔻 ایشان متوفی ۱۳۲۹شمسی هستند..
🔻 کلیپ تصویری، مربوط بهحدود ۹۰ سال قبل
🔘 مرحوم #حاج_مرزوق_کربلایی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#با_حسین_علیه_السلام
#با_فاطمه_علیهاالسلام
#مقبل_کاشانی
#قصه_عبرت
🔷🔶 #عنایت_حضرت_زهرا_عليهاالسلام_به_مقبل_کاشانی
👈🏼👈🏼 #ملا_محمدعلی_نجفی_کاظمی در کتاب #حزن_المؤمنین_فی_مصائب_آل_طه_و_یس (تألیف سال ۱۲۵۵ق) در مجلس خواب مقبل مینویسد:
➖ منقول است که مقبل در عهد شباب جوانی بود ظریف و در ظرافت به غایت لطيف اتفاقا ایام محرم به جمعی رسید که سینه زنان و گریان در عزای شاه شهیدان مشغول بودند به طریق استهزاء چیزی خواند که جمع عزاداران را متالم و نالان نمود پس از چندی بهمرض جذام مبتلا گردید بهحدی که مردم از او تنفر جسته در گلخن حمام مقام گرفت اتفاقا سال دیگر شد روزی در زاویه خرابه با دل شکسته نشسته بود که ناگاه جمعی از شیعیان سینهزنان و #یا_حسین_گویان میخواندند:
نظم؛
چه کربلاست امروز
چه پربلاست امروز
سر حسین مظلوم
از تن جداست امروز
➖ مقبل را آتش در نهاد افتاد و بهنظر حسرت در ایشان نگریست و گریست و گفت:
نظم؛
روز عزاست امروز
جان در بلاست امروز
فغان و شور محشر
در کربلاست امروز
➖ در همان شب حضرت پیغمبر را در خواب دید که وی را نوازش فرمود و از تقصیرش گذشت و گویند که مسمی به محمد شیخا بود و جناب ختم الرسل او را ملقب به مقبل نمود این بود که شروع نمود به ذکر واقعات و شرح حكايات سيدالشهداء.
گوید که: چون واقعه شهادت را تمام نمودم شب جمعه بود چندان خواندم و گریستم تا آنکه در بستر غنودم در عالم خواب خود را در روضه عرش درجه فرزند ابوتراب دیدم اما
چه کربلا و چه صحن و چه روضه و چه روان
نوشته خلد برو عرضههای المشتاق
➖ و در حرم محترم منبری گذارده بودند صاحب محراب و منبر یعنی جناب پیغمبر نیز تشریف داشت در آن اثنا امر نمود تا محتشم را حاضر کردند فرمود:
امشب شب جمعه است بر منبر برو و چیزی در مصیبت فرزندم بخوان.
محتشم به امر آن سید محترم بر منبر رفت خواست در اول درجه بنشیند حضرت فرمود: بالا برو.
چون به پله دوم رفت فرمود: بالا برو و همچنین تا بهعرشه منبر نشست و خواند.
بر حربگاه، چون ره آن كاروان فتاد
شور نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت، فكند
هم گریه، در ملایك هفت آسمان فتاد
هرجا كه بود آهوئى، از دشت پا كشید
هرجا كه بود طایرى، از آشیان فتاد
شد وحشتى، كه شور قیامت زِ یاد، رفت
چون چشم اهل بیت، بر آن كشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم، كار كرد
بر زخمهاى كارى تیغ و سنان، فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا، در آن میان
بر پیكر شریف امام زمان فتاد
بى اختیار نعرهى هذا حسین ازو
سر زد، چنانكه آتش از آن، در جهان فتاد
پس با زبان پر گله، آن بضعهى بتول
رو در مدینه كرد، كه یا ایهاالرسول
واین کشته فتاده به هامون حسین تست
وین صید دست و پا زده در خون حسین تست
این نخل ترک از آتش جان سوز تشنگی
وود از زمین رسانده به گردون حسین تست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین تست
➖ مقبل گوید:
پس از فراغ از تعزیه داری و سوگواری جناب سید امم خلعتی به محتشم عطا نمود من به خیال آنکه البته اشعار من قبول سید ابرار نگشته زیرا که به من التفاتی ننمود و امر به خوانندنم نفرمود ناگاه حوریه ای به خدمت سید دوسرا عرض نمود که: انسیه حورا جناب فاطمه زهرا میگوید که: مقرر بفرما مقبل واقعه ای در مرتبه سيدالشهداء بخواند. پس حضرت مرا امر فرمود بر منبر رفتم و بر پله اول ایستادم و خواندم
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت ذوالجناح و از جولان
نه سيد الشهداء بر جدال طاقت داشت
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
کشید پا ز رکاب آن خلاصه ایجاد
به رنگ پرتو خورشید به زمین افتاد
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش به زمین افتاد
➖ ناگاه کسی اشاره نمود که:
فرود بیا دختر سید دو سرا بیهوش گشته پس من فرود آمدم و منتظر عطای خیر البرایا بودم که دیدم ضریح منور سبط خیر البشر باز شد و شخص جلیل القدری بر آمد اما زخم سینهاش از ستاره افزون و جراحات بدنش از حد و حصر بیرون بود خلعت فاخری به من عطا نمود.
➖ عرض کردم: فدایت گردم! تو کیستی؟ فرمود:
نظم؛
حسینم که دوش نبی بوده جایم
فرستاده خلعت خدا از برایم
📚 حزن المومنین فی مصائب آل طه ویس، ملامحمدعلی نجفی کاظمی (قرن۱۳ق)، مجلس خواب مقبل
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
55.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#حاج_آقاحسین_بروجردی
#کلیپ_تصویری_قدیمی
#با_حسین_علیه_السلام
#تکیه_حاج_سید_حسن
🌿 کلیپی قدیمی باعنوان:
#شفای_چشم_آیت_الله_بروجردی_با_گل_سینه_زنان_حسینی
➖ پیشنهاد دانلود بههیئتیها و اهلروضه
➖ دانلود با ذکر صلواتی بر محمدوآلمحمد علیهمالسلام ولعن بر دشمنانشان
📥 دربارهی احوالات مرحوم آیتالله بروجردی👈🏼 اینجا رو ببینید..
📥 دربارهی تکیهی آسیدحسنقم، 👈🏼 اینجا رو ببینید..
🔻 مربوط به سال ۱۳۷۱شمسی در تکیهی آسیدحسنقم
🔻 کلیپ تصویری، مربوط به ۳۳ سال قبل
🔘 #حاج_رضا_عاصی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🆔 @tekyeqom
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#با_حسین_علیه_السلام
#اشعار_حسینی
بیچاره دلی که به محبت نتپیده است
یا در ره معشوق مشقت نخریده است
بیچاره کسی که شب جمعه شده اما
از گوشه ی چشمش نم غربت نچکیده است
اربابی و ما ماتِ کرامات تو هستیم
از خوان تو کس غیر کرامت نشنیده است
"ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است"*
خوشبخت کسی شد که به شکرانه ی این عشق
دامان حیا... پرده ی عصمت ندریده است
امشب سر سجاده دلم ریخته برهم...
...یاد گذرم که به مزارت نرسیده است
بگذار که من هم برسم کرب و بلایت
تا نوکرتان باز خجالت نکشیده است
بنگر تو به زینب که پس از رفتنت آقا
قدّش ز غریبی و اسارت چه خمیده است
#محمدجواد_شیرازی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#با_حسین_علیه_السلام
#سخنرانی_حسینی
#با_کربلای_معلی
🌿 #ملائکه_کربلا_برای_زوار_امام_حسین_علیه_السلام_استغفار_می_کنند
👈🏼 تشییع ملائکه بر جنازه زوار سیدالشهداءعلیهالسلام، و ماندن آنان در کنار تربت او تا قیامت
🔘 مرحوم آیتالله #حاج_آقا_مهدی_امامی_سدهی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#با_حسین_علیه_السلام
#داستان_زعفر_جنی
#نکته_های_حسینی
🔷🔶 #گریه_زعفرجنی_در_غاری_برای_سیدالشهداء_علیه_السلام
👈🏼👈🏼 #حسین_بن_عبدالرزاق_تبریزی، در کتاب: #وسیلة_الفردوس [تألیف ۱۲۷۸ق] مینویسد:
نُقِلَ عن #عبدالکمال عن #عبدالصالح_الهروِی قال:
رجعتُ من الطواف مع جماعة من الأبرار فأطرق علینا السُرّاقُ قریبَ الدمشق؛
یعنی نقل شده از عبدالکمال از عبدالصالح هروی میگفت که:
وقتی با جماعتی از ابرار از طواف کعبه برگشته بودیم، در نزدیکی شام از راهزنان نافرجام بر سر ما ریختند.
فَنَهَبوا أموالَنا وقَتَلوا جُلَّنا؛
پس اموال را بهغارت بردند و بزرگان ما را کشتند.
وإنّی فررتُ وکان معی مَقتَل أحمد ابن حنبل فرأیتُ غاراً فی جانب الجبل فقَرِبْتُ إلیها وکنتُ فی غایة الحزن والغمّ؛
یعنی آنگاه من فرار کردم و مقتل احمدبنحنبل با من بود. پس در آنوقت در دامنۀ کوه غاری را مشاهده نمودم، پس بهآن غار رفتم و در نهایت حزن و غم و ألم بودم.
➖ فقلتُ فی نفسی: أفُكُّ المقتلَ وأقرأه وأبکی علی مصائب آل الرسول وإخوانهم؛
پس با خود گفتم که: این مقتل را میگشایم و میخوانم و گریه مینمایم بر مصیبتهای اولاد رسول و برادرانش.
ففککتُه وقرئتُه فرفعتُ صوتی بالبکاء فسمعتُ صوتاً مرتفعةً حزینةً محرقة من وراء الغار؛
پس آن کتاب را گشودم و او را میخواندم و صدای خود را به گریه بلند نمودم، پس ناگاه صدایی بلندیی و محزونی با سوزوگدار از عقب غار شنودم.
➖ فقلتُ: صاحبُ هذا الصوت من صواحبی. فمشیتُ فی أَثَرِه فرأیتُ رجلاً مهیباً عجیباً یبکی؛
پس با خودم گفتم که: صاحب این صدا از مصاحبان من است. پس از عقب آن صدا رفتم، پس شخصی مهیبی با هیئت عجیبی مشاهده کردم و دیدم که گریه میکند.
وهو یقول: یا حسین، لیتنی کنتُ تراباً ولم أرك کما رأیتُك.
و میگوید: ای حسین، ای کاش خاک میشدم و تو را به آنحالت نمیدیدم، چنانکه مشاهده کردم.
➖ فغلب علیّ الخوفُ وقلتُ: یاعبدالله، من أنت؟ قال: أنا زعفر الجنّیّ.
پس خوف بر من غلبه کرده، گفتم: ای بندۀ خدا، تو کیستی؟
گفت: منم #زعفر_جنی.
وقلتُ: یا عبدالصالح، ما تفعل هنا؟
گفتم: ای بندۀ صالح، در این مکان چه میکنی؟
قال: عاهدتُ الله من یوم قَتْلِ سیّدی الحسین أنْ لا أشْبَعَ ولا أروی أبداً وأبکی علیه وأحضُرَ فی کلّ مجلسٍ یُقِیمُ مصیبتَه إلی أنْ أدرکنی الموتُ؛
گفت: با خدا تعاهد کردهام از روز شهادت آقایم حسین علیهالسلام، بهاینکه نه سیر شوم و نه بسیار بیاشامم در هیچ وقت، و گریه نمایم بر آنجناب و حاضر شوم در مجلس عزای او، تا اینکه اجل مرا درک نماید.
📚 وسیله الفردوس، حسین بن عبدالرزاق تبریزی، نسخه خطی بهشماره ۸۲۷ کتابخانه مرعشی قم، ص۴۵۲
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
#با_حسین_علیه_السلام
#دو_خط_روضه
🔷🔶 #احوالات_مخدرات_حرم_در_لحظات_آخر
👈🏼👈🏼 #حسین_بن_عبدالرزاق_تبریزی، در کتاب: #وسیلة_الفردوس [تألیف ۱۲۷۸ق] مینویسد:
وإذ وقع الاحباب مستودعاً لهم علی حال یأس موقنا بوفات،
و زمانیکه رسید آن جناب بر اهلبیت و ایشان را وداع مینمود در حالت نومیدی که یقین داشت بهوفات خود.
فقال: وأرض الکرب تسقی بدمعه سلام علیکم عترتی وثقاتی؛
پس آن جناب فرمود در حالتی که زمین کربلا از اشک چشم آن حضرت سیراب میشد: سلام من بر شما باد ای اهلبیت من.
➖ سلام من الموتور عند انقطاعه علی أهل والأولاد والأخوات؛
سلام از بی کس و تنهایی در وقتیکه قطع امید نمودن او از اهل و اولاد و خواهران در بدر خود.
➖ فقمن وأرسلن الدموع تلهفا وأمسکن منه الذیل منتجبات؛
چون سخنان آن جناب را شنیدند، پس همه ایشان بهسوی ایشان دویدند و دامن او را گرفتند، در حالتی که گریان و نالان بودند.
📚 وسیله الفردوس، حسین بن عبدالرزاق تبریزی، نسخه خطی بهشماره ۸۲۷ کتابخانه مرعشی قم، ص۳۷۱
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#با_رقیه_علیهاالسلام
#دو_خط_روضه
#روضه_عطش
◾️ #دامن_آتش_گرفته_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
👈🏼👈🏼 #صالح_بن_عبدالله میگوید:
هنگامی که #خیمه_ها_را_به_آتش_کشیدند و اهلبیت امامحسین علیهمالسلام رو بهفرار نهادند، دخترکی را دیدند که #دامن_پیراهنش آتش گرفته، در آن حال میگریست و سراسیمه بهاطراف میدوید.
و آنچنان ضعف و عطش بر او چیره شده بود که هر از چندگاهی بهزمین میخورد و دوباره با زحمت برمیخاست.
➖ بهقدری وضعیت این دختر سه ساله تأثرآور بود که دلم برای او سوخت.
با اسب بهسوی او تاختم #تا_آتش_دامنش_را خاموش کنم، اما آن دختر کوچک با سرعت بیشتر از من دور میشد.
من فریاد برآوردم: #ای_دختر_من_قصد_آزار_تو_را_ندارم!!
درنگ کن تا آتش پیراهنت را خاموش کنم.
➖ نازدانه هراسان ایستاد.
آتش دامن او را خاموش کردم.
وقتی این مهربانی را از من دید بهمن گفت: اندکی آب بهمن بده #لبهایم_از_تشنگی_کبود_شده است.
وقتی ظرف آب را بهاو دادم #به_سوی_قتلگاه آمد.
گفتم چرا آب را نمینوشی؟
گفت: به دنبال پدرم هستم او تشنه بود.
بهاو گفتم: آب را بنوش #پدرت_را_با_لب_تشنه_شهید_کردند.
حضرت رقیه سلام الله علیها در حالی که گریه میکرد فرمود: #پس_من_هم_آب_نمینوشم.
😭😭
📚 سوگنامه دردانه حسین علیهالسلام، سیدمحمدرضاموسوی (تاریخ نشر: خرداد ۱۳۸۵ش)، ص۸۸، بهنقل از مفاتیحالغیب، و ابنجوزی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#با_حسین_علیه_السلام
#دو_خط_روضه
#اشعار_حسینی
نصیحت پدرم مانده است در گوشم
که روز فقر، شبش نان روضه نفروشم
غم گرسنگیات قوت غالب من شد
همیشه در وسط روضه اشک مینوشم
قسم به کتری جوشیده در حسینیه
که با کسی که نخواهد تو را نمیجوشم
گرفت نور خدا زندگی تاریکم
به لطف شعلهی در چلچراغ بر دوشم
حسین گفت پدر جای لای لایی شب
وعشق ریخت به جانم هنوز مدهوشم
بهچار گوشهی قبرم قسم که بعد از مرگ
برای تنگی قبرم گدای شش گوشم
کفن که دستِ مرا بست؛ دست تو باز است
وَ دست باز تو یعنی بیا در آغوشم
چرا به یاد لب تشنهات نمیمیرم
مرا ببخش عزیزم که آب مینوشم
مصیبت پدر و مادرم ز یادم رفت
مصیبت پسر تو نشد فراموشم
میان روضهی بزم یزید فریادم
به یاد شام غریبان اگر که خاموشم
عزیز فاطمه خیلی برای من سخت است
تو پاره پیرهنی، من لباس میپوشم
گروه یا مظلوم
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#اصحاب_الحسین_علیه_السلام
#با_حسین_علیه_السلام
🌿 #یار_نابینای_امام_حسین_علیه_السلام
➖ برگرفته از جلسه "در شرایط شبه جنگ و سختی روزگار ما، چه باید کرد؟"
🔘 حجتالاسلام #شیخ_حامد_کاشانی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
@matalebe_nab_dar_menbarبهتودلدادم_حاجمحمدعلیقاسمی_اردیبهشت1404_5794151494961862579.mp3
زمان:
حجم:
11.14M
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#با_حسین_علیه_السلام
#سینه_زنی
🌿 #کاری_اختصاصی| کلیپ سینهزنی، باعنوان:
#به_تو_دل_دادم
➖ پیشنهاد دانلود بههیئتیها واهلروضه
➖ دانلود با ذکر صلواتی بر محمدوآلمحمد علیهمالسلام ولعن بر دشمنانشان
➖ کاریاختصاصی از کانالمطالبنابدرمنبر
🔘 #حاج_محمدعلی_قاسمی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar