eitaa logo
مطلع ِعشقآنه
206 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
148 فایل
محب‌وصی، ولایت، طرح‌ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگیست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری مسابقه‌‌احکام‌ِامربه معروف درمزارشهدا، راهپیمایی ها و . . . و برگزاری‌کلاس‌مجازی کتاب مطلع‌عشق(رهنمودهارهبرانقلاب به زوج‌هاجوان). ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع ِعشقآنه
اینم فعالیت ما برای ترویج و در .. چند تفری هم پرسیدیم مراحل و شرایط را نمی دانستند ... بعد نماز هم صحبتی کردیم : از حدیث طلب العلم فریضه شروع کردیم که آیا یادگیری همه ی علوم واجب است؟ مطلق علم؟ خب اگر ابن باشد که امکان پذیر نیست یک انسان در توان اش نیست همه علوم را یاد بگیرید پس نطلق علم منظور نیست. علم خاص مدنظر است. آن علم خاص چیست؟ حدیث دیگر داریم در ، العلم ثلاثه ... علم نافع و حقیقی سه تاست که در انتها حدیث سه عبارت آمده که امام‌خمینی ره در شرح چهل حدیث خود فرمودند منظور یک. اصول دین و عقاید دو. فروع دین و احکام سه. اخلاق است. .در بحث فروع دین که احکامی که انسان به آن رورانه احتیاج پیدا می کند، آموختن و یادگیری این احکام واجب است. یعنی اگر نروی یاد بگیری چوب می خوری برای یاد نگرفتن. اما شما ندانی فلان کوه چندمتره ایران چنداستان دارد هیچ ثواب و عقابی ندارد. . بین واجبات هم واحبی است که از همه ی واجبات بالاتره. نشبت بقیه ی واجبات به این واجب نسبت قطره آب دهان به آبهای دریاهای بزرگ است. یعنی نسبت بی نهایت. یعنی حج ای که اینقدر زحمت دارد ... خمسی که مرد با این همه زحمت پرداخت می کند...یعنی جهادی که رزمنده ها می روند خط مقدم ...در برابر این واجب هیچ است... آن واجب چیست؟ همان واحبی که امام حسین ع هدف و دلیل قیام شان معرفی کردند . خب یادگیری احکام واجب شد بین واجب ها واجب تره. چرا خیلی ها احکام اش را نمی دانند؟؟! اینجا چند نفر سوال کردم نمی دانستند چند مرحله و چند شرط دارد؟ سوال کردم کسی نمی دانست!؟ مومن باید غیرت دینی داشته باشد یعنی گناه جلو چشمش ببیند کله اش را نیندازد برود... ناراحت بشود.. بی تفاوت نباشد واکنش نشان بدهد... خدا غیور است مومن هم باید غیرت دینی داشته باشد ... کتاب را هم‌معرفی کردم.
بسم الله الرحمن الرحیم من چون چند روزی ست دارم رنج و درد می کشم می نویسم اگر احیانا کسی احساس کرد ایمان و باورش ذره یی در باب ضعیف دارد می‌شود نخواند و مطالعه را متوقف کند ... به هرحال ملاک شرایط چهارگانه است نه چیز دیگر. تشخیص هم با وجدان نوعی افراد است . ما دوسال پیش خیلی جدی تذکر می دادیم و آنها را استوری می کردیم یکی از رفقا که دوبرابر ما هیکل دارد و بدن‌ساز است پیام داد بابا ایول من روم نمیشه تودچطور میگی!؟ گفتم خب یکبار بیا ببین روت باز شه قرار پارک لاله بود بعد نمازجمعه اما گفت ماشین آوردم ما را برد سمت و بعد پارکی که بعدا فهمیدم اسمش و است که تا حالا نرفته بودم ... فکر گنم پایه ۵ بودم آن سال بهار. که حتی می خواستم نمایشگاه کتاب بروم رفیق خیلی اخلاقی ام گفته بود توصیه اش این است کسی نرود برای تخفیف... او پول هزینه تخفیف را می دهد... من رفتم و کردم همش موفق و بدون دردسر... آدم های گُنده هم بودن مرد هیکلی با زن‌ش...گفته بودم چندین نورد بدون هیچ بحثی... برگردیم پارک طبیعت: آنجا تا وارد شریم کشف حجاب زن یی را دیدم شوهرش همراه‌ش بود... وارد گفتگو شدم با شوهرش که: شما غیرت داری روز جمعه است متعلق به امام زمان عج گفت آیه قرآن نداریم اصلا برای حجاب... آمدم ارشاد و آگاه کنم آیه قرآن نشان‌شان دهم که ... خانمه شروع کرده بود فیلم گرفتن و روی فیلم دروغ و کذب بستن ... بنده غافل‌گیر شدم کسی که از دوربین و عکس گرفتن فراری ست ... آن سالمدتی اذیت شدم و تمام شد البته چند وقت یک بار دچار یک مومن بی شعور می شدم که اذیت می کردحتی طلبه ی معمم!!! تمسخر کرده من را... طلبه یی که قرار است برود بالا منبر بگوید لایسخر قوم من قوم... داستان هرکدام از این اذیت ها سوا و مفصل است ... برگردیم به آغاز اذیت این چند روز ... از قم برگشته بودم فهمیوم جوجه ها مردند... رفتم جوجه بگیرم... تازه اذان شده بود... از کوچه که باید می پیچیدم سمت چپ... دو نفر سمت راست و چپ یکی نشسته ب سکو یکی ایستاده یکی به آن یکی: این اونه ...نه.... آره اونه... حدس زدم روی آن فیلم گفتگو می کنند.... برگشتنی که جوجه ها دستم بود گفتم از طرف کوچه بروم سمت خونه🤔 گفتم ولش بزار از همین طرف بروم ببینم چه می خواهند بگویند که هنگام عبور آن یکی صدا زد آقای شیرزاد سوال فرهنگی داریم ... اهمیت ندادم رفتم گفتم ببخشید وقت ندارم... آن یکی نشسته بر سکو ... آره میدونم دنبال دختره افتادی از سنگگی تا دروازه غار! آخه الان من بابت این تیکه و تهمت بایستم و دعوا کنم!؟ چه کنم!؟ هیچی جوجه ها دستم بودند رفتم سمت خانه ... فردا باز آمدم از مغازه چیزی بخرم... آمدم سمت خانه... آن مردک باز بر همان سکو نشسته بود تا رد شدم داد کشید !!! ماندم چه بگویم!؟ آخه آخه من با این آدم صنمی ندارم... گفتگویی ندارم ...!!!؟؟؟ رفتم سمت خانه... شب با درگیری ذهنی خوابیدم چه کنم فردا هم امتحان داشتم وسط امتحان ها تنها چیزی که به ذهنم رسید برداشتن آن سکو ی زائد کنار دیوار است احتمالا باید زنگ بزنم شهرداری ۱۳۷ .... . اما دلم می خواستبا رضا معتمد محله و بسیج محله مشورت کنم.... که این مشورت فردا روزش اتفاق می افتد بالاخره