eitaa logo
فرزندی مثل مصطفی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
5.1هزار ویدیو
108 فایل
بسم رب الشهدا والصدیقین این کانال جهت باز نشر خاطرات شهید مصطفی صدرزاده راه اندازی شده است مستقیم زیر نظر خانواده محترم شهید صدرزاده اداره میشه #شهید_مصطفی_صدرزاده
مشاهده در ایتا
دانلود
1.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متوسل شدن آقا مصطفی به 🌼بی بی زهرا (س)🌼 قبل از شروع یک عملیات☺️ ما هم می تونیم توسل کردن رو یاد بگیریم و توی کارامون امتحانش کنیم.😎💪 @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از مادر آقا مصطفی پرسیدند: «قطعاً دل کندن از دنیا سخته؛ چی باعث شد که شهید بتونند از دنیا دل بکنند؟ از حال و احوال اواخر و نزدیک به شهادت شون بگید».😍 . . . به نظر تون مادر شون چی گفتند؟🤓 @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داداش مصطفی مون:🌿 «مبارزه با دشمنان آرزوی بنده بود و فقط خدا می داند برای این آرزو چقدر ضجه زدم و التماس کردم». @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
3 ـ 💠 خاطره مادر شهید مصطفی صدرزاده در آرزوی شهادت 💠 ♦️ آبان سال ۱۳۹۰ بود, من اهواز خدمت پدر بودم ،ساعت ۱۴ متوجه شدم که سردار و چندتا از نیروهایشان در انفجار موشکی شدند. شب بود که مصطفی طبق معمول همیشه زنگ زد واحوال پرسی کردیم ولی اون صدای شاد همیشگی را نداشت، وقتی بیشتر ازش جویای حال خودش و بچه ها شدم گفت ما خوییم مامان نگران نباش . گفت: مامان دو تا از دوستام که یکی از آنها همسایه ما بود و شب حنابندانش بود به رسیدند خیلی بهم ریخته وناراحت بود . من سریع بلیط گرفتم و برگشتم تهران، که در مراسم شرکت کنم. زمانی که در مراسم خاکسپاری بودم جمعیت بسیار زیادی شرکت کرده بودند ومن دربین خانم ها بودم که همه چادر مشکی به سر داشتند ، من کناری ایستاده بودم. به تنها چیزی که فکر می کردم به مادران این دو شهید بود ،که یه دفع یه صدای آشنایی به گوشم رسید. که می گفت :مامان دعا کن که خداوند به من هم توفیق شهادت بده ومن را کنار دفن کنن… من یه دفعه برق از چشمانم پرید که مصطفی تو این جمعیت چطور تونست من رو پیدا کنه و چنین دعای از من بخواد . در اون لحظه داشتم به مادرانشان فکر می کردم و چیزی از احساسشون درک نمی کردم ولی الان که دارم فکرشون می کنم با تمام وجودم دارم درک می کنم . حتی کلمه مادر روی قلبم سنگینی می کند… مصطفی دقیقا در تاریخ آبان ۹۴ یعنی بعد از چهار سال به آرزویش رسید. @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
. ﷽ 👇 🌾🌾🌾🌾🌾 🟢 مرتضی عطایی روایت می‌کند: یک بار در ماشین نشسته بودیم و من داشتم از سید ابراهیم (نام جهادی ) فیلم می‌گرفتم. آنجا به هم قول دادیم هر کدام از ما که زودتر شهید شد، نه تنها آن دیگری را شفاعت کند، بلکه به قول سید ابراهیم: «برود پای امام حسین (ع) بست بنشیند، تا امضای شهادت آن یکی را هم بگیرد. هرکس این کار را نکرد شهید پستی است!» من خندیدم و گفتم: «ولی تو زودتر از من می‌پری.» یک‌دفعه سیدابراهیم گفت: «ما به هم قول شرف دادیم.» سرانجام سید ابراهیم گوی سبقت را از مرتضی عطایی ربود و زودتر شهید شد. شهید عطایی چند روز قبل از ، با انتشار متن زیر خطاب به سید ابراهیم، از او می‌خواهد تا به وعده‌اش عمل کند و او نیز به خیل شهیدان ملحق شود: «صدرزاده، صدرنشین خیمه‌ی اربابی. صدرزاده بودی که به صدر نشستی، شدی صدرنشین مجلس عشق‌بازان. ما که دستمان از ذیل مجلس هم کوتاه است. اصلاً ما را چه به مجلس عشق‌بازی! بیا و معرفت نثارمان کن. دعایی کن، شاید به روضه‌های باقر آل‌عبا سبک شدیم، اهل پرواز شدیم، پرنده شدیم. دمت گرم. هر وقت از جام سقا مست فیض شدی، نام ما را هم ببر. یادت که نرفته؟ قول داده بودی. شاید به دعای ندبه‌ی فردا صبحی، دست باکرامتی، زیر برات شهادت ما را هم امضا کرد. سلام سید ابراهیم. الوعده وفا.» استجابت این خواسته‌ی او مدت زیادی به طول نینجامید و در روز عرفه، ساعت یک‌ونیم ظهر، قسمت او نیز رقم خورد. او در لاذقیه با اصابت گلوله به گلویش به شهادت رسید و ی که برای خود سروده بود، محقق شد: کاش اسم تو آخرین کلامم باشد پروانه شدن حسن‌ختامم باشد مانند کبوتران در خون خفته عنوان "شهید" قبل نامم باشد. @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
شهید مرتضی آوینی: «کجا از مرگ هراس دارد آنکه به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه است؟» @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
خاطـــره📚 بعد از مصطفی‌صدرزاده، برادرش از مادرش پرسید: حالا كه‌ بچت‌ شده‌ میخوای چیكارکنی؟ ایشونم‌ دست‌ گذاشتن‌ روی شونه‌ی‌ نوه‌شون وگفتن: یه مصطفی دیگه تربیت‌ می‌کنم..💔(: 🆔 @meslemostafaa