eitaa logo
پرویزن
464 دنبال‌کننده
169 عکس
14 ویدیو
74 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
2_5202099616236963459.pdf
3.99M
"به بهانه‌ی دوم مرداد/ سالروز درگذشت شاملو" کتاب شعر زمان ما ۱: محمد حقوقی پ.ن: احمد شاملو فارغ از فرازها و فرودهایش در شعر و زندگی، از درخشان‌ترین سخنوران روزگار ماست. او چه در شعر نیمایی و چه در سپیدسروده‌ها، تجربه‌هایی متفاوت و متمایز را به مخاطبان عرضه کرده است. کمتر شاعری از منثورگویان پس از نیما را می‌توان نام برد که با وجود حذف وزن نیمایی، توانسته موسیقی واژه‌ها را در شعر حفظ کند به فرمی حاصل از هماهنگی آواها و کلمات دست یابد. هرچند بخشی از شهرت شاملو، زاییده‌ی عواملی خارج از هنر شاعری اوست؛ به‌حق اورا باید یکی از پنج شاعر شاخص جریان غیرسنتی عصر پهلوی و حتی کل سده‌ی گذشته دانست. بهره‌گیری از باستان‌گرایی، فردیت انسانی، نمادگرایی معتدل، ارتباط بینامتنی، ساختادشکنی معنایی، اعتراض عصیانگر، اسطوره‌گرایی، ترکیب‌سازی و بازی‌های زبانی و تناسبات آوایی، سبک شعری شاملو را سرآغازی متفاوت برای شعر سپید فارسی قرار داده است. @mmparvizan
"از حَسن تا محتشم/ بخش اول" شاعران بزرگ فارسی همواره بر دوش سخنورانِ پیش از خود ایستاده‌اند و اشعار درخشان، بخشی از نور خود را از کهکشان سروده‌های پیشین اقتباس کرده‌اند. در تاریخ شعر عاشورایی، هیچ شعری شهرت و فراگیری ترکیب‌بند محتشم کاشانی را نیافته، رواجی گسترده در تکیه‌ها و کتیبه‌ها و عزاداری‌ها، که از این منظر کمتر شعری را می‌توان با آن مقایسه کرد. تخیلِ رها، سوزمندی و احساس پر شور، ساختار و آهنگ مناسب، استفاده‌ از ارکان روایت چون: گفتگو و سوال و قابلیت هم‌ذات پنداری و تنوع ساحت‌ها و در کنار آن زبان و بیان مناسب، همه به فراگیری این شعر در زبان فارسی کمک کرده است. اما آنچه باید در نظر گرفت، سیر تطور شعر عاشورایی فارسی و جایگاه آن در فراهم کردن امکان ظهور این شعر درخشان است. بی‌هیچ تردیدی، محتشم قبل از خلق این مرثیه، خواسته و ناخواسته به برخی آثار پیشین یا همزمان خود نظر داشته و از آن سروده‌ها و تجربه‌ها بهره برده است. به همین دلیل در زیر به چند شاعر تاثیرگذار بر او در مسیر آفرینش مرثیه‌ی مشهورش اشاره خواهد شد. ۱_ حسن کاشی (زنده تا ۷۳۸) از شاخص‌ترین شاعران شیعی است که بر تحولات شعر شیعی ایران اثر گذاشته است. او حدود ۲۵۰ سال پیش از محتشم زیسته و اغلب شاعران شیعی سده‌های هشتم تا دهم از سبک و سخن او بهره برده‌اند. انتساب او به کاشان (چون محتشم) سبب شده که مرثیه‌سرای کاشانی بارها به دیوان او نظر افکنده باشد؛ چنانکه خود سروده است: فصیح‌بلبل خوش‌لهجه کاشیِ مداح که بود روضه‌ی آمل ازو ریاض ارم محتشم، ترکیب‌بند هفت‌بخشی حسن کاشی را در ستایش امیرمومنان با رعایت وزن و ردیف و قافیه در تمام بخش‌ها و حتی شباهت بیت ترجیع، پاسخ گفته است.(بنگرید به مقدمه‌ی دیوان حسن کاشی ص ۳۸ به تصحیح عباس رستاخیر) مصرع اول شعر حسن: السلام‌ ای سایه‌ات خورشید رب‌العالمین مصرع اول شعر محتشم: السلام‌ ای عالم اسرار رب العالمین اما آنچه در این مقال باید به آن اشاره کرد، تاثیر احتمالی تنها قصیده‌ی عاشورایی موجود در دیوان حسن بر بند اول ترکیب‌بند محتشم است؛ چنانکه هر دو در یک وزن و یک ردیف و قافیه سروده شده است. حسن: ای دل کنون که عاشر ماه محرم است شادی مکن که نوبت شادی‌ت در غم است (دیوان ۷۴) محتشم: باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟ (دیوان ۲۸۰) شباهت تصویری شعر محتشم با مرثیه‌ی حسن زیاد نیست؛ اما بعید نیست در مرثیه‌ی خود به برخی ابیات شعر شاعر همشهری‌اش نظر افکنده باشد؛ مثلا در بیت‌های: گردون کبودجامه شد و مه سیاه‌پوش یعنی که روز مقتل خورشید اعظم است ...ای روح قدس! بر سر خاک رسول شو آن کز شرف خلاصه‌ی اولاد آدم است که یادآور ابیات دوم و هفتم بند نخست شعر محتسم است. ادامه دارد... @mmparvizan
"از حسن تا محتشم/ بخش دوم" ۲_ بابا فغانی شیرازی (ف۹۲۵) از دیگر شاعران پیش از محتشم است که شاعر کاشان احتمالا در مرثیه و حتی در غزل‌هایش از او تاثیر پذیرفته است. نخستین شباهت‌های شعر محتشم به اثر عاشورایی بابا، یکی انتخاب قالب ترکیب‌بند و دیگر گزینش وزن مشهور "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" برای مرثیه‌ی عاشورایی است. بند اول ترکیب‌بند شاعر شیرازی به مطلع زیر است: روز قیامت است صباح عشور تو ای تا صباح روز قیامت ظهور تو دیوان چنانکه در شعر حسن کاشی و بابا و پس از آن دو در سروده‌ی دیگر شاعران نیز دیده می‌شود؛ تکیه‌ی این شاعران در مرثیه‌هاشان بر روز عاشوراست؛ حال آنکه با رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایرانِ قرن ده و رواج مراسم و آیین‌های دهه‌ی اول محرم، زمینه‌ی توجه به مجموع ماه محرم در مرثیه‌های اواخر و پس از این قرن فراهم شده است. از دیگر شباهت‌های شعر محتشم و بابا، لحن روایی مشابه و توجه به برخی شباهت‌های لفظی است؛ برای مثال بابافغانی در بند دوم مرثیه‌اش کربلا را در جایگاه ردیف انتخاب کرده است: هر گل که بر دمید ز هامون کربلا دارد نشان تازه‌ی مدفون کربلا که قاعدتا الگوی بند دوم شعر محتشم بوده است: کشتی شکست خورده‌ی طوفام کربلا در خاک و خون تپیده‌ی میدان کربلا ۳_ اهلی شیرازی (۸۵۸_ ۴۴۰) دیگر شاعر شاخص شیعی در اوایل قرن دهم است که اشعارش بر محتشم تاثیر گذاشته است. جدا از ترکیب‌بند ۱۲ امام او در بحر رمل، بیشتر قصاید عاشورایی او در وزن مرثیه‌ی محتشم است که پیشِ چشم شاعر کاشان بوده است. شوری که او در مرثیه‌ی حسینی‌اش بیان می‌کند، بی‌شباهت به شورش شعر محتشم نیست؛ او همچنین از سوال در آغاز مرثیه‌اش استفاده کرده همان شگردی که به شعر محتشم نیز راه یافته است: آمد عشور و در همه ماتم گرفته است آه این چه ماتم است که عالم گرفته است؟ ... تنها نه در میانه‌ی ما شور این عزاست کاین شور در زمین و زمان هم گرفته است دیوان بند دوم مرثیه‌ی محتشم نیز بی‌شباهت به این قصیده‌ی عاشورایی اهلی نیست: این نقد دل نثار شهیدان کربلا چون خاک رهگذار شهیدان کربلا اهلی در قصیده‌ای دیگر هم این گونه مرثیه‌سرای امام حسین(ع) شده است: واحسرتا که دیده ز حیرت پر آب شد در ماتم حسین علی دل کباب شد که این مرثیه در وزن و ردیف و قافیه، احتمالا الگوی بند ۱۱ شعر محتشم بوده است: خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانه‌ی طاقت خراب شد نکته‌ی مهم اینکه اهلی در اغلب مراثی‌اش از وزن "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" استفاده کرده؛ ویژگی‌ای که موید تثبیت این وزن پیش از محتشم برای مرثیه‌های عاشورایی است. چون قصایدی دیگر با مطلع‌های زیر: آمد عشور و خاطرم افکار کرده است درد حسین در دل ما کار کرده است و چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفت خون حسین تازه شد و دامنش گرفت نکته‌ی مهم در بیت اخیر، اشاره به نقش چرخ و حادثه‌ی عاشورا در ادبیات شیعی است؛ مضمونی که در شعر محتشم پررنگی ویژه‌ای یافته است. ۴_ وحشی بافقی: آخرین شاعر مورد بحث، وحشی بافقی(ف۹۹۱) است. او شاعر همعصر محتشم است و به صورت دقیق نمی‌توان گفت که ترکیب‌بند او مقدم بر محتشم است یا شعر محتشم؟ اما آنچه از بررسی شش‌بند او بر می‌آید شباهت‌هایی است که موید رواج‌یافتن الگویی برای سرودن مرثیه‌های عاشورایی در نیمه‌ی دوم سده‌ی دهم است. این اشتراکات را از همان بند نخست شعر وحشی می‌توان دید: روزی است اینکه حادثه کوس بلا زده است کوس بلا به معرکه‌ی کربلا زده است روزی است اینکه دست ستم، تیشه‌ی جفا بر پای گلبن چمن مصطفا زده است (دیوان ص ۲۱۸) که نشان‌دهنده‌ی ورود عنصر واژه‌های تکراری آغازین به مرثیه‌های عاشورایی است. استفاده از روایت و بهره‌گیری از سیر داستانی برای بندها، خطاب، ورود روح‌القدس و حضرت رسول و دیگر پنج‌تن به گفتگوها، تعداد ابیات یکسان برای هربند، از دیگر ویژگی‌های مشترک این مرثیه با سروده‌ی محتشم است. @mmparvizan
"شعر_عاشورایی/۵" در میان شاعران قرن پنجم، شعر ناصر خسرو(۳۹۴_۴۸۱)قلمروی مجزا و متمایز با دیگر شاعران دارد. در اشعار این شاعر اسماعیلی، بسیاری از شخصیت‌های شیعی حضور پررنگ دارند و حکیم در دفاع از باورهای خود به آنان توسل جسته است.   در اشعار ناصرخسرو، ستایش امام علی(ع) و فضایل ایشان، بیش از دیگر بزرگان(حتی حضرت رسول ص) نمود دارد؛ با این حال ابیاتی در ستایش دیگر امامان نخستین شیعه هم، در اشعار او دیده می شود.    ناصرخسرو در دیوانش، به سبک شاعران سامانی از القاب شبر و شبیر برای امام حسن(ع) و امام حسین(ع) استفاده کرده است(صفحه‌های 94، 200، 133و 308 دیوان)؛ چنانکه در جدال با ناصبیان و در دفاع از حقانیت امام علی(ع) و فرزندانش می‌سراید: ای ناصبی اگر تو مقری بدین سخن حیدر امام توست و شبر وآن گهی شبیر او امام حسین(ع) را از بازخواست‌کنندگان روز قیامت درباره‌ی عهد روز غدیر می‌داند(ص 402) و ایشان را یادگار رسول(ص) می‌خواند: حسین و حسن یادگار رسول نبودند جز یادگار علی در اشارات موجود در دیوان ناصرخسرو به شهادت امام حسین(ع) و ریشه‌های قتل آن حضرت اشاره شده است: ور یار رسول است کشنده‌ی پسر او پس هیچ مرو را نه عدو بود و نه کافر همچنین در شکایت از روزگار، به ماجرای شهادت آن حضرت اشاره می‌کند: هیچ شنیدی که به آل رسول رنج و بلا چند رسید از دهاش؟ دفتر پیش آر و بخوان حال آنک شهره از او شد به جهان کربلاش حکیم همچنین به شیوه‌ی زیارت عاشورا، بر قاتلان سیدالشهدا لعنت می فرستد: لعنت کنم بر آن بت، کاو کرد و شیعت او حلق حسین تشنه در خون خضاب و رنگین اما بی‌شک  از زیباترین ابیات  عاشورایی ناصرخسرو، بیت زیر است که در قصیده‌ی ۹۷ دیوان و در خلال شکایت او از ستم روزگار درج شده است و نشان‌دهنده‌ی اندوه همیشگی‌اش از شهادت حضرت اباعبدالله(ع) است. اندوهی که با هیچ معجون و دارویی بر طرف نمی‌شود: من که ز خون حسین پر غم و دردم شاد چگونه کنند خون رزانم؟ @mmparvizan
مدايح_و_مراثي_حضرت_ابوالفضل.pdf
1.37M
"مدایح و مراثی حضرت ابوالفضل در شعر فارسی" و ... احمد احمدی بیرجندی آستان قدس رضوی @mmparvizan
"شعر عاشورایی/۶" از ویژگی‌های اشعار مدحی و وصفی سده‌ی پنجم، وجود اشارات پراکنده به واقعه‌ی عاشورا در خلال قصاید است. در مجموع اشعار نیمه‌ی دوم سده‌ی پنجم، چند شاعر از جمله قطران تبریزی، ازرقی هروی، لامعی و ابوالفرج رونی، به این شیوه از واقعه‌ی عاشورا در دیوان خود یاد کرده.اند. قطران تبریزی که تا پس از ۴۶۵ زنده بوده و نشانه‌های شیعه‌گری در اشعارش دیده می‌شود، در سوگ یکی از ممدوحانش می‌سراید: رفتی ز جهان به تشنگی بیرون مانند شهید کربلا بودی نکته‌ای که شهرت داستان عطش شهیدان کربلا را در این دوره، در محدوده‌ی آذربایجان، تایید می‌کند.     قطران، از قاتلان کربلا به لفظ "کفار" یاد کرده و در بیتی دیگر از شهرت حدیث کربلا در جهان نام برده است. (ر.ک. دیوان قطران، ص ۸ و ۴۵۵) ازرقی هروی، شاعر متصل به دربار غزنویان دوم هم، به شیوه‌ی منوچهری، در توصیف طبیعت از داستان عاشورا بهره برده است: تا لاله چون حسین علی غرقه شد به خون گل همچو شهربانو، بدریده پیرهن لامعی گرگانی هم به شیوه‌ی دقیقی، در تغزل از مضمونی مربوط به ادب عاشورایی استفاده کرده است: به خون من شده مژگان او چنان تشنه که شیعیان حسین علی به خون یزید ابوالفرج رونی(ص۵۰) هم در شعری مدحی، به حادثه‌ی کربلا تلمیحی کوتاه دارد. این ابیات و اشارات باقی مانده، نشان می‌دهد، هرچند در ادبیات این سده، سرودن اشعار مستقل عاشورایی هنوز فراوانی نیافته، ماجرای شهادت امام حسین(ع) و چگونگی عزاداری بر ایشان، آنقدر در گوشه و کنار قلمرو ادب فارسی (از آذربایجان مرکز ایران تا افغانستان و آسیای مرکزی) مشهور بوده که حتی شاعران اهل سنت و ناظمان درباری هم در دیوان‌های خود به آن تلمیح کرده‌اند. @mmparvizan
گنجینه_الاسرار_عمان_سامانی.pdf
7.12M
"گنجینه‌ی اسرار عمان سامانی" کیست این پنهان مرا در جان و تن کز زبان من همی‌گوید سخن؟ این که گوید از لب من راز کیست؟ بشنوید این صاحب آواز کیست؟ منظومه‌ای عرفانی در رویدادهای قیام امام حسین(ع) و شهادت یاران بزرگوار ایشان. @mmparvizan
"عاشورا و پذیرش توبه‌ی آدم" قالا ربنا ظلمنا أنفسنا اسأنا الیها بالمعصیة و إن لم تغفر لنا ذنوبنا و تجاوز عنا لنکونن من الخاسرین فی العقوبة. گفته‌اند روز عاشورا بود. روز آدینه که الله وی[آدم] را توبه داد و توبه وی قبول کرد. کشف‌الاسرار میبدی/ تفسیر سوره‌ی اعراف @mmparvizan
"عاشورا و تقابل موسی و ساحران" روز عاشورا همان‌است که رب العزة گفت: فجمع السحرة لمیقات یوم معلوم. می‌گوید فراهم آوردند جادوان را هنگام روزی را دانسته و نامزد کرده. جای دیگر گفت: فأجمعوا کیدکم ثم ایتوا صفا. فرعون گفت: ایشان را همه هام‌سخن و هام‌دل و هام‌آهنگ باشید در ساز خویش. پس همه به‌هم به هامون آیید به یک‌بار... . کشف‌الاسرار میبدی/ تفسیر سوره‌ی اعراف @mmparvizan
"عاشورا و پایان طوفان"  مفسران گفتند: شش ماه نوح و اصحاب وی در کشتی بودند. دهم رجب در کشتی بودند و روز عاشورا از کشتی فرو آمدند و درست‌تر آن‌است که هفت ماه در کشتی بودند و ارتفاع آب در زمین چندان بود که به همه کوه‌های عالم سی گز آب بر گذشته بود. کشف‌الاسرار میبدی/ تفسیر سوره‌ی هود @mmparvizan
"خنده‌ی حرام: عاشورا در شعر کهن فارسی" عاشورا و روایت‌های مربوط به آن، به صورت پراکنده از سده‌ی پنجم هجری در شعر فارسی انعکاس یافته است. شاعران فارسی معمولا از این روز با نام‌های عاشورا، عاشور، عشور و عاشر یا دهم محرم یاد کرده‌اند. قدیم‌ترین اشاره، بیتی است از اسدی توسی(ف ۴۶۵) مربوط به شعری در مناظره‌ی شب و روز که رضاقلی‌خان هدایت بر اساس منابع پیشین، آن را در مجمع‌الفصحا نقل کرده است. او عاشورا را یکی از چهار روز ارجمند نامیده است: عید و آدینه‌ی فرخ، عرفه، عاشورا همه روز است چو بینی به ام از عقل و فهم شاعران بی‌دیوان، مدبری معزی از دیگر شاعرانی است که در دیوانش چندبار به عاشورا اشاره کرده است. در یکی از این اشارات او مرگ ممدوح در عاشورا را نشانه‌ی سعادت و شهادت او دانسته است: روز عاشورا به زاری کشته گشتی چون حسین(ع) زآن سعادت با حسین اندر شهادت همسری دیوان معزی او همچنین به گردآمدن شیعیان در عزاداری روز عاشورا در دشت کربلا اشاره کرده است: تاشیعه به دشت کربلا در جمهور شوند روز عاشور... همان در شعر سده‌ی ششم و هفتم، بارها در دیوان‌ها به بزرگی و فضلیت عاشورا و پیوند آن با عزاداری و غم اشاره شده است. این دست یادها را در اشعار شاعرانی چون: اثیرالدین اخسیکتی و خاقانی و انوری و عطار و کمال‌الدین اسماعیل می‌توان دید. البته نخستین سوگیانه‌ی عاشورا که این روز را از منظر وصف اندوه شهادت امام‌حسین(ع) معرفی کرده، قصیده‌ای مستقل از قوامی رازی به مطلع زیر است؛ شعر قوامی اولین مرثیه‌ی عاشورایی است که با وزن مشهور "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" سروده شده و پس از او الگوی شاعران عاشورایی شده است: روز دهم ز ماه محرم به کربلا ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی هرگز مباد روز چو عاشور در جهان کآن روز بود قتل شهیدان به کربلا... دیوان قوامی از شاعران سده‌ی ششم، مجیرالدین بیلقانی در شعری مدحی که به سال ۵۷۸ سروده (سوم مهر) از همزمانی عاشورا و جمعه (چون امروز) در یکی از جنگ‌های ممدوح خود یاد کرده است: به سال پانصد و هفتاد و هشتم روز عاشورا سحرگه روز آدینه قمر در ثالث میزان... دیوان مجیرالدین خاقانی هم اندوه روزگارش را به عاشورا همانند کرده است: من حسین وقت و نااهلان یزید و شمرِ من روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا دیوان خاقانی در دیوان عطار و در خلال قصیده‌ای، او به ده روز محرم قسم خورده؛ نکته‌ای که نشان‌دهنده‌ی تقدس این دهه در نگاه خراسانیان و ایرانیان آن دوران است: به ده مبشّره و ده مقوّی عالم به ده حس و به ده ایام روز عاشورا دیوان عطار کمال‌الدین اسماعیل (مقتول به ۶۳۵) هم خنده را در عاشورا حرام می‌داند: چون محرم رسید و عاشورا خنده بر لب حرام باید کرد... دیوان کمال‌الدین @mmparvizan
2_5246768878138165354.pdf
20.83M
"به بهانه‌ی درگذشت شاپور جورکش" شاپور جورکش (۱۳۲۹فسا_ ۱۴۰۲ شیراز)، منتقد، مترجم و شاعر پیشرو فارس امروز درگذشت. خدایش بیامرزاد. فارغ از اشعار او که سبکی متمایز با بسیاری از شاعران و جریان‌ها دارد و کمتر مقبولیت عام و حتی خاص یافته، او را باید بیشتر منتقدی شعرآشنا دانست؛ هرچند تعریف او از شعر با غالب منتقدان روزگار ما متفاوت بوده است. کتاب "بوطیقای شعر نو" از او، از بهترین آثاری است که در معرفی شعر نیما و ویژگی‌های آن منتشر شده و توانسته مخاطب را به‌سوی فهمی درست از شعر نیما و پیروانش، هدایت کند. @mmparvizan
"شعر عاشورایی/۷" در دیوان‌های به دست آمده از شاعران اواخر سده‌ی پنجم و آغازین دهه‌های سده‌ی ششم، میزان تلمیح به واقعه‌ی عاشورا افزایش یافته است. این ویژگی حتی در اشعار شاعران متصل به دربار غزنویان دوم دیده می‌شود؛ چنانکه مسعود سعد سلمان(438_ 515)، چندبار در خلال قصایدش به شهیدان کربلا اشاره کرده است. او در شعر مشهور "نای بی‌نوا"، اشک فراوان خود در زندان را به خون شهیدان کربلا مانند کرده است: چندین کزین دو دیده‌ی من رفت روز و شب هرگز نرفت خون شهیدان کربلا دیوان مسعود سعد او همچنین در ستایش ثقه‌الملک طاهر، از حرمت و جاه آن شهیدان یاد کرده: لاجرم جاه و حق حرمت او چون شهیدان کربلا باشد نکته‌ی قابل تامل این است که در قلمرو غزنویان حنفی مذهب، ذکر خیر شهدای کربلا به اندازه‌ای فراگیر بوده که شاعر در مقام مدح، ممدوح خود را به آنان تشبیه کرده است. بیش از مسعود سعد، در دیوان معزی نیشابوری(ف بین 518_521)، اشارات عاشورایی نمود دارد.    معزی در مقدمه‌ی مدح ابوطاهر مطهر بن علی علوی، پس از ستایش امام علی(ع) لب به سوگ حسنین(ع) گشوده است: وآن دو فرزند عزیزش چون حسین و چون حسن هر دو اندر کعبه ی جود و کرم رکن و صفا آن یکی کشته به زهر و اهتزا در اهتزاز آن یکی گشته پی دفع البلایا در بلا آن یکی را جان ز تن گشته جدا اندر حجاز وان دگر را سر جدا گشته ز تن در کربلا دیوان معزی    در ادامه‌ی این شعر، امیرالشعرا معزی، از جایگاه امام حسین(ع) نزد پیامبر یادکرده و بر شمر و قاتلان آن حضرت لعن می‌فرستد: آنکه دادی بوسه بر روی و قفای او رسول گرد بر رویش نشست و شمر ملعون در قفا وانکه حیدر گیسوان او نهادی بر دو چشم چشم او در آب غرق و گیسوان اندر دِما روز محشر داد بستاند خدا از قاتلانش تو بده داد و مباش از حبّ مقتولان جدا معزی در شعرش از حسنین(ع) با لقب سیدین یاد کرده (ص753) که گویی بر آمده از حدیث"الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنه" بوده است. همچنین در ابیاتی دیگر به مدفن امام در کربلا و شهادت آن حضرت در روز عاشورا، اشاره کرده است.(ص43و737) @mmparvizan
"نخستین اشعار در ستایش امام سجاد علیه‌السلام" در تاریخ ادب عربی بر اساس برخی اسناد موجود، نخستین شعر را در ستایش امام چهارم، ابوالاسود دوئلی به‌مناسبت میلاد آن‌حضرت سروده‌؛ هرچند درباره‌ی استناد و انتساب شعر او به‌مطلع "و انّ غلاماً بین کسری و هاشم" در این مجال نمی‌توان اظهار نظر کرد. در شعر فارسی هم، اقدم اشارات به علی‌بن‌الحسین، مربوط به قصیده‌ی مشهور کسایی است با مطلع"فهم کن گر مومنی فضل امیرالمومنین". در ابیات پایانی این شعر که "۳۷۰ سال پس از زمان پیمبر " سروده شده، کسایی صرفا به نام امام چهارم اشاره کرده است: منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید حقّ صادق کی شناسد وآن زین‌العابدین؟ (دیوان کسایی، ص ۹۶) در کنار این دو شعر ِنخستین و در طول بیش از هزار سال اخیر، صدها شعر و شاید هزاران تلمیح درباره‌ی امام چهارم در شعر فارسی و عربی ثبت شده؛ با‌این‌حال هیچ شعری، مقبولیت میمیه‌ی فرزدق را نیافته است: هذا الذی تعرف البطحاء وطاته والبیت یعرفه والحلّ والحرم دیوان فرزدق این شعر از آثار مشهوری است که "شان و جایگاه سرودنش" در ادبیات عرب ثبت شده؛ هرچند در تعداد ابیات آن میان پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. @mmparvizan
"شعر عاشورایی/۸" در سده‌ی پنجم هجری، علاوه بر اشعار اشاره شده و تلمیحات علشورایی، ابیاتی را می‌توان دید که یادآور برخی کلیدواژه‌های شعر عاشورایی است و در ریشه‌شناسی این گونه اهمیت دارد. برای مثال، عنصری، دومین شاعری است که در دیوانش از شمر نام برده و او را در تضاد با خضر نبی(ع) قرار داده است. ( دیوان عنصری، ص349) دیگر شاعر این دوره، اسدی توسی(ف465)، در مناظره‌ی شب و روز که در مجمع الفصحا ثبت شده، در تفضیل روز بر شب، از چهار روز به عنوان مهم‌ترین و ارجمندترین روزها یادکرده که یکی از این چهار روز، عاشوراست: عید و آدینه ی فرخ، عرفه، عاشورا همه روز است چو بینی به ام از عقل و فهم شاعران بی‌دیوان مدبری از دیگر آثار مهم در قرن پنجم، علی‌نامه، سروده‌ی شاعری ربیع نام را باید نام برد که گویی به سال 482 نوشته شده و نخستین حماسه‌ی شیعی موجود است. در این منظومه که با موضوع روایت جنگ‌های تاریخی حضرت امیر(ع) سروده شده، بارها از نقش تاریخی و حضور امام حسین(ع) در نبردها سخن به میان آمده است. از دیگر جنبه.های مهم این اثر، درج نخستین اشارات به حضرت عباس(ع) در ادب فارسی است که در خلال روایت دوران حکومت علی(ع)، نشانه‌هایی از آن را می توان دید. @mmparvizan
"شعر عاشورایی/۹" بر اساس ابیات موجود، سنایی غزنوی، دومین شاعر عاشورایی شاخص پس از کسایی است که ابیات متعددی را درباره‌ی این واقعه سروده است. جایگاه او در ادب عاشورایی، بیشتر مربوط به منظومه‌ی حدیقه الحقیقه و ابیاتی است که در خلال آن، برخی وقایع کربلا به تصویر کشیده شده و در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت؛ اما در  ابیات دیوان حکیم نیز به صورت پراکنده، از شهادت امام حسین(ع) ذکر رفته است. در قطعه‌ی شماره‌ی 82 دیوان سنایی، لعنت فرستادن بر خاندان ابوسفیان به آشکاری نمود دارد: داستان پسر هند مگر نشنیدی؟ که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید؟ پدر او لب و دندان پیمبر بشکست مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید خود به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت پسر او سر فرزند پیمبر ببرید بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم؟ لعنه الله یزیداً و علی حبِّ یزید دیوان سنایی     سنایی دینِ درون انسان ها را، حسین(ع) وجودی آن‌ها می‌داند. از نظر او جدالی همیشگی بین حسین درون و یزید نفس وجود دارد: دین حسین توست، آز و آرزو خوک و سگ است تشنه این را می‌کشی وین هر دو را می‌پروری بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی؟ چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری همان سنایی در شعری دیگر که به شیخ احمد جام نیز نسبت یافته، بهترینِ شهدای عالم را امام حسین(ع) معرفی کرده است: سراسر جمله عالم پر شهید است شهیدی چون حسین کربلا کو؟ همان او در خلال ستایش رسول(ص)، دو درِ بارگاه پیمبر را یکی مرقد امام علی(ع) در کوفه و دیگر مدفن امام حسین(ع) در کربلا می‌داند: بارگاه او دو در دارد که مردان در روند یک در اندر کوفه یابی و دگر در کربلا از این دست ابیات و اشارات را در دیگر قصاید و غزل‌های دیوان سنایی نیز می توان دید.(نگاه کنید به صفحه‌های 470، 465 و 38) @mmparvizan
"شعر عاشورایی/۱۰" امام حسین(ع) پس از حضرت رسول(ص) و امام علی(ع)، سومین شخصیت مذهبی تاثیرگذار در حدیقه‌الحقیقه‌ی سنایی غزنوی است. او در ابیات متعددی که درباره ی آن حضرت سروده، ایشان را این گونه وصف کرده است: پسر مرتضی امیر حسین که چنویی نبود در کونین مشرب دین اصالت نسبش منصب دین نزاهت ادبش اصل او در زمین علّیین فرع او اندر آسمان یقین... حدیقه سنایی در خلال ده‌ها بیتی که در مدح آن حضرت سروده، ابتدا از بصیرت، سیرت، اصل پاکیزه و جوهره‌ی نبوی امام حسین(ع) سخن می‌گوید و جبرییل را گهواره جنبان ایشان می‌نامد: عقل در بند عهد و پیمانش بوده جبریل مهدجنبانش همان حکیم پس از مدح آن حضرت، ضمن دعا بر دوستان و لعنت فرستادن بر دشمنانش، به حادثه‌ی کربلا گریز می‌زند: کربلا چون مقام و منزل ساخت ناگه آل زیاد بر وی تاخت راه آب فرات بربستند دل او زآن عنا و غم خستند ...شمر و عبدالله زیادِ لعین روحشان جفت باد با نفرین برکشیدند تیغ بی‌آزرم نز خدا ترس و نه زِ مردم شرم... همان حکیم به وصف ماجرای کربلا و شهادت آن حضرت می‌پردازد و پس از نکوهش آل مروان، از روانه شدن سر امام به دمشق و شعرخوانی یزید و چوب بر لب امام‌زدن حکایت می‌کند: شهربانو و زینب گریان مانده در فعل ناکسان گریان سر برهنه بر اشتر و پالان پیش ایشان ز درد دل نالان علی‌الاصغر ایستاده به پای وآن سگان ظلم را بداده رضای همان در روایت سنایی، از امام سجاد(ع) با لقب علی اصغر یاد شده است که نشان‌دهنده‌ی ماخذ متفاوت شاعر درباره‌ی حادثه‌ی عاشوراست. حکیم در ادامه، پس از روایت مرثیه‌گون و با تکیه بر نگاه تاریخی به ماجرای کربلا، به تفسیر عرفانی این حادثه پرداخته است: حبّذا کربلا و آن تعظیم کز بهشت آورد به خلق نسیم وآن تن سربریده در گل و خاک وآن عزیزان به تیغ  دل‌ها پاک... همان اشعار سنایی، از منظر مضمونی شبیه بخش‌هایی از زیارت ناحیه‌ی مقدسه است. در این ابیات از سوگواری حضرت رسول(ع)، حضرت امیر(ع) و حضرت فاطمه(س) بر شهادت امام حسین(ع) سخن گفته شده و پس از لعن قاتلان آن حضرت، حکایت یکی از عاشقان زیارت امام(ع) نقل شده است. ابیات و توصیفات سنایی، کامل‌ترین گنجینه‌ی بازمانده از شعر عاشورایی فارسی تا آغاز سده‌ی ششم هجری است. @mmparvizan
"چند ایراد زبانی" دفتر سروده‌ی تا کنون بارها تجدید چاپ شده و  از مجموعه‌های پر مخاطب اوست. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می‌توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در زبان شاعر است. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد:  1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی‌سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان سنتی یا نیمه‌سنتی دارند؛ بهتر است از این سیاق استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است: من چند روز پیش دلی را شکسته‌ام "من را" به رسمیت بشناسید سنگ‌ها 2- کاربرد همزمان نشانه‌های "معرفه" و "نکره": صحیح‌تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر: ما را فقط به خاطر هم آفریده‌اند آن گونه‌ای که خواجه و شاخ نبات را در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره‌ساز است. شیوه.ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه‌هاست: "آن گونه که" یا "به گونه‌ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...". 3- کاربرد دو دسته‌ی ساخت‌های فعلی کهن و نو: دلم شکست کجایی که نوشخند زنی به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی دوباره وصله‌ای از بوسه‌های دلچسبت بر این سفال ترک خورده‌ام به چند زنی؟ در این غزل و تعدادی دیگر از غزل‌های دفتر، افعال در جایگاه ردیف، به سیاق‌های متفاوت استفاده شده‌است. "زنی" در مصراعی که واژه‌ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه‌ی شعر کاملا کهن در معنی "می‌زنی" جلوه یافته است. این دودستگی زبانی در بسیاری از سروده‌های شاعر (بدون دلیل شاعرانه) نمود دارد. 4- نوع کاربرد حرف "استدراک": استفاده ی همزمان از "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی‌ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی‌دانند: تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست با این همه امشب بده مامن به من اما بر اساس معنا، در بیت بالا، "اما" زاید است و صرفا کارکرد موسیقایی دارد. 5- استفاده‌ی خطا از "باید" و "بایست": از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می‌شود. این قاعده‌ی مهم و واضح در اشعار علی‌رضا بدیع و بسیاری از شاعران معاصر رعایت نمی‌شود: بایست قلم گردد اگر از تو نگوید دستی که نویسنده‌ی این شعر سپید است در مجموع، در زبان اشعار او دودستگی‌های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به‌فراوانی نمود دارد و این مثال‌ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای شاعر هم دیده می‌شود. @mmparvizan
"یادداشتی درباره‌ی چند شعر از دفتر غزل هزاره‌ی دیگر/ محمدسعید میرزایی" یکی از مباحثی که از دیرباز در علم عروض مطرح بوده، مبحث است. منتقدان و دانشمندان علم عروض فارسی، از دیرباز با دسته‌بندی رفتارهای موسیقایی شاعران و بر اساس مباحث نظری و در کنار آن تکرارپذیری، تناسب‌های آوایی و ذوق زیبایی‌شناسی ایرانیان قواعدی را برای این علم و همچنین ساخت‌شکنی‌های رایج و مقبول در این حوزه تبیین کرده‌اند. در شعر سنتی معاصر، بسیاری از شاعران کوشیده‌اند، به بهانه‌ی ساخت‌شکنی از برخی از این قواعد خارج شوند؛ حال آنکه توجه به این نکته ناگزیر است که حتی در تاریخ نقد ادبی غرب، جز در برخی گونه‌ها یا مکتب‌های هنری چون: داداییسم و برخی مکاتب و امواج شبیه یانزدیک به آن، مبحث ساخت‌شکنی به تنهایی نمی تواند هدف خلق ادبی باشد.   صحیح این است که خروج از قواعد وضع‌شده، وسیله‌ای برای رسیدن به نتیجه‌ای شاعرانه یا هنرمندانه است و در رفتارهای خاص عروضی نیز، شاعران توانمند عمدتا از این ساخت‌شکنی در مسیری خاص استفاده می‌کنند؛ با این حال در شعر هنجارشکن دهه‌های اخیر، گاه این دست رفتارهای ساخت‌شکنانه هیچ ساحتی به شعر نمی‌افزاید؛ بلکه از زیبایی آن می‌کاهد. برای مثال محمدسعید میرزایی، در دفتر غزل هزاره‌ی دیگر (گزیده اشعار/ شهرستان ادب)، در بیت پایانی غزلی که به سبک بیدل سروده، می‌گوید: اگرچه خون شد دلم در اینجا، به مکتب بیدلم در اینجا که رسته‌ام من قلم در اینجا، همین بس است حاصلم در اینجا که از نظر موسیقایی، در بخش " بس است حاصلم" و درست درمیانه‌ی رکن عروضی، یک هجای کوتاه اضافه وجود دارد که یا آوای شعر را دچار اختلال می‌کند یا باید "ح" را به شیوه ی زبان محاوره حذف کرد که در زبان تقلیدگر از بیدل دودستگی ایجاد می کند؛ حال آنکه این خروج از قواعد، هیچ کمکی به زیبایی شعر نکرده است. حتی تمهید ارائه شده در مصرع پایانی هم نتوانسته کاستی این خطای عروضی را پوشش دهد. همچنین در اختیارات عروضی، شاعر اجازه دارد دو هجای کوتاه را به یک هجای بلند تبدیل کند(و بالعکس)، برای مثال می توان " مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" را به " مفعول فاعلاتن، مفعول فاعلن" تبدیل کرد. مثلا در شعر همین شاعر از همین دفتر: میزی بچین برای من از غصه و شراب یک صندلی بیاور، جای مرا بده اما باید در نظر داشت، شاعر مجاز نیست به دلیل اینکه در این تبدیل، یک وزن پیوسته به وزنی تقریبا دولختی تبدیل و در میانه‌ی آن مکث ایجاد می‌شود؛ بی‌تمهید یا دلیل هنری، واژه‌ای واحد را در دو طرف مکث موسیقایی حاصل از اختیار قرار دهد؛ چون در مثال‌های زیر: خواب مرا بده رو_یای مرا بده # دیروزتر شوم فر_دای مرا بده # انگشت‌های من ام_ضای مرا بده # پس میز چیده شد آن_جا با دوصندلی تسامحی که در اشعار محمدسعید میرزایی و بسیاری از پیروانش، به‌فراوانی دیده می‌شود؛ بی آنکه این گسست موسیقاییِ برآمده از اختیار، از نظر معنایی و زیبایی‌شناسی در خدمت شاعرانگی باشد و واضح است که عمدتا محدودیت وزنی شاعر را به سمت این ساخت‌شکنی سوق داده است. @mmparvizan
"بحثی درباره‌ی یک "واو" در بیتی از سعدی" در غزلیات سعدی، شعری با این مطلع آمده است: تا کی‌ام انتظار فرمایی؟ وقت نامد که روی بنمایی؟ اگر تصحیح غزلیات استاد یوسفی را مبنا قرار دهیم، باید گفت که این غزل از میان ۱۷ نسخه مورد استناد ایشان، در ۳ نسخه موجود است و در ۱۴ نسخه ثبت نشده است. البته دو نسخه از این سه نسخه از نظر کتابت مقدم بر دیگر نسخ است؛ یکی کلیات سعدی ماربورگ (مورخ سال ۷۰۶) و دیگر نسخه ی متعلق به لرد گرینوی (مورخ ۷۲۰). این غزل در دیگر چاپ‌ها و تصحیح‌های آثار سعدی چون: تصحیح فروغی و تصحیح حسین استادولی و بهاء‌الدین اسکندری نیز با همین تعداد بیت ثبت شده است. نکته‌ی بحث، بیت ششم غزل است که در هر سه تصحیح این گونه ثبت شده است: روز من شب شود و شب روزم چون ببندی نقاب و بگشایی زاویه‌ی بررسی این بیت، "واو" میانه‌ی مصراع نخستین است. وزن غزل "فاعلاتن مفاعلن فع‌لن" است که اگر "واو" را به شیوه‌ی مرسوم متصل به کلمه‌ی قبل بخوانیم: "شودُ"، با احتساب امکان کشش هجای کوتاه، وزن مصرع، "فاعلاتن فعلاتن فعلن" می‌شود. این تبدیل در شعر فارسی و آن هم غزل سعدی نامطبوع است؛ هرچند استفاده از اختیار "قلب" و جابه‌جایی دو هجای کوتاه و بلند و در نتیجه تبدیل "مفاعلن" به "فعلاتن" در مباحث نظری ناشدنی نیست. با این حال به‌قطع، این خوانش در این بیت سعدی خوشایند و پذیرفته نیست. اسکندری و استادولی در ضبط خود، پس از "شود" از "،" استفاده کرده اند: روز من شب شود، و روزم شب حال برای سازگاری خوانش این بیت با وزن، سه تلفظ را برای "و" می توان پیشنهاد کرد. یکی (va) مانند زبان عربی و به شیوه‌ی برخی از شاعران معاصر. این خوانش در زمان سعدی و در زبان فارسی کهن مرسوم نبوده و به همین دلیل، آن را صحیح نمی‌توان دانست. تلفظ‌های دیگر (vo) و (o) که در شعر کهن و بر اساس اجتهاد پژوهشگران، در آغاز مصراع ها کاربرد دارد یا داشته است؛ برای مثال در شاهنامه: و دیگر که گنجم وفا دار نیست همین رنج را کس خریدار نیست * کنون گر تو در آب ماهی شوی و گر چون شب اندر سیاهی شوی تلفظ "واو"  در اتصال به حروف پس از خود چون "ای، ار، آن، از و ..." نیز قاعده‌ای متفاوت با این بیت دارد؛ همچنین "واو" پس از "او/ تو و ..." چون بیت پنجم همین غزل: نرسیدیم در تو و نرسد هیچ بیچاره از شکیبایی اما آنچه درباره‌ی بیت مورد بحث باید گفت، این است که نوع قرار گرفتن و در نتیجه تلفظ "واو" در این بیت متفاوت با همه‌ی این نمونه‌های رایج است و با سنت شعر فارسی سازگار نیست. پس هیچ‌یک از خوانش‌های زیر را نمی‌توان درست دانست: روز من شب شود وُ شب روزم روز من شب شود اُ شب روزم روز من شب شودُ شب روزم روز من شب شود وَ شب روزم پس باید به این احتمال نیز توجه کرد که ضبط صحیح این بیت، به گونه‌ای دیگر بوده؛ برای مثال فروغی در نسخه بدل‌های خود، ضبط زیر را هم مطرح کرده است: روز من شب شود، شبم چون روز یا صورت‌های منقول یا محتمل دیگر در نسخه‌های دیگر هرچند متاخر. در کل، رسیدن به ضبط صحیح این بیت، خلاف ظاهر ساده‌اش، به بررسی بیشتر نسخ نیاز دارد. @mmparvizan
"شعر و بحران مقبولیت/ ۱" شهرت و مقبولیت، از مباحث همیشه مطرح در حوزه‌ی هنر و و نقد شعر بوده است. کمتر شاعری را در ادبیات فارسی می‌توان نام برد که این مساله برای او حیاتی نبوده باشد و به‌راست یا خطا، شعرش را بر دیگران ترجیح نداده  و از شهرت خود سخن نگفته باشد: سعدی: هفت کشور نمی کنند امروز بی‌مقالات سعدی انجمنی * بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخندانی و زیبایی را یا حافظ: حسد چه می‌بری ای سست‌نظم بر حافظ؟ قبول خاطر و حسن سخن خداداد است * صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند این آرزوی دیرین و دغدغه‌ی شیرینِ شاعران؛  همواره چون: سعدی و حافظ، منطبق با شهرت و مقبولیت بیرونی نبوده است؛ در گذشته‌ی ادب پارسی، به نحوی و در روزگار ما در وضعیتی بحرانی‌تر. اما آنچه در زمان ما مهم به نظر می‌رسد؛ تفاوت و تمایز گونه‌های مقبولیت و سخن راندن از اسباب و آفات آن است. شاید بتوان، در یک تقسیم‌بندی نسبی (و نه چندان قطعی) گونه‌های مقبولیت شاعر و شعر را در چهار دسته‌ی عام، خاص، ادبی و تاریخی، قرار داد و این گفتار را بر اساس آن به پیش برد. دراز آهنگی این مبحث، ما را بر آن می‌دارد که صرفا به چند مقوله در این حوزه و در زیر چند سر فصل اشاره کنیم. الف_ شعر: هنری در زمان گم‌نامی اگر زمانی به اطمینان ادعا می‌کردیم که شعر، هنر ویژه و در کنار آن مقبول توده‌ی ایرانیان است؛ این گزاره در روزگار ما، دیگر با واقعیت بیرونی تایید نمی‌شود. شعر هنری تخییلی، ذهنی، زبانی، فردی و عمدتا درونی است و انسان روزگار ما؛ گویی یا در جهانی دیگر نفس می‌کشد یا گمشده‌ی خود را (اگر بداند چیست) در شعر نمی‌جوید. در عصر جهانی‌شدن و در زمانی که غالب واقعیت‌ها در مجاز یا فضای مجازی نمود می‌یابد؛ شعر را نیز باید از زاویه‌ی مجاز دید و شاید در حوزه‌ی مقبولیت عوام، این فضای مجازی باشد که جایگاه شعر را معرفی و حتی مسیرش را رهبری می‌کند. برای آزمون، فضای اینستاگرام را رصد می‌کنیم. از چندده میلیون کاربر ایرانی، هزاران تن (به نام شاعر) در این فضا فعالیت مشخص دارند. اما دست کم در میان چند صد تن از نام‌های فعال در اینستاگرام؛ تقریبا هیچ‌یک از شاعران(حتی به صورت کمّی) قرار نمی‌گیرند. تعدادی از پر طرفدارترین نام‌ها در این لحظه، اینانند: حسن ریوندی با حدود ۱۹ میلیون دنبال‌کننده، گلشیفته فراهانی ۱۶ میلیون، رامبد جوان ۱۱ میلیون و دیگرانی چون: مهناز افشار، بهنوش بختیاری، الناز شاکردوست، سحر قریشی، محمدرضا گلزار، ترانه علی دوستی و ...، که در صفحه‌های پیشین یا فعال خود میلیون‌ها دنبال‌کننده دارند . در این فهرست ده‌ها نفری که به راحتی قابل استخراج است، ده‌تن نخست نام‌های سینمایی یا تلویزیونی‌اند. تا پایان این فهرست، اهالی بازی؛ قابل یا ناقابل، دولتی یا غیر دولتی، لایق یا نالایق، جدی و محترم یا شوخ و لوده، بیشترین دنبال‌کننده را دارند؛ هرچند بازیگران مطرح و درجه اول، چندان جایگاهی را در مجموع صفحه‌های پر طرف‌دار یافته‌اند یا حتی در این فضا فعالیت نمی‌کنند. پس از بازیگران، خوانندگان رپ و پاپ و گونه‌هایی دیگر از موسیقی، قرار می‌گیرند و در کنار آنان تعدادی از فوتبالیست.ها و والیبالیست‌ها را می‌توان دید که نام‌هایی پر طرفدارند. نام‌های سیاسی راست یا چپ، داخل‌نشین یا خارج‌نشین نیز گاه بر پیشانی فهرست صفحه‌هایی با کاربران میلیونی چشمک می‌زنند. در این میان؛ وضع هنرهای سنتی؛ موسیقی ایرانی، پژوهشگران و دانشگاهیان، چندان فراگیر نیست. دست کم وضع شعر، بهتر از فلسفه و علم است؛ تا آنجا که به‌ندرت صفحه‌هایی فلسفی با کاربران بالای ده هزار نفر می‌توان دید که در بردارنده‌ی مباحث فلسفی خارج از سیاست حاکم یا نهادها و گروه‌های مقابل آن باشد. الگوی مقبولیت فضای مجازی کاملا برعکس الگوی پیشنهادی افلاطون در مدینه‌ی فاضله است؛ الگویی معکوس که چه مخاطبان، چه مدگرایی جهان مدرن و چه برخی در بدنه‌ی سیاسی به آن بی‌علاقه نیستند. در کل وضعیت شعر و شاعری در روزگار ما، چندان مقبول و خوشایند نیست؛ مساله‌ای که نیاز به واکاوی بیشتر دارد. ادامه دارد... @mmparvizan
"شعر و بحران مقبولیت/۲" ب_ مقبولیت عام شعر و فضای مجازی در زمان استخراج فهرست شاعران پر‌طرفدار در فضای اینستاگرام، نام ، بیش از غالب نام‌ها به چشم آمده است. صفحه‌ای با حدود ۹۰۰ هزار دنبال‌کننده که از منظر مقبولیت در شعر بی‌نظیر است. اما آنچه در بررسی این مقبولیت باید در نظر گرفت؛ کمکی است که خوانده‌شدن ترانه‌ها به شهرت این ترانه‌سرا کرده است. در حقیقت؛ قسمت عمده‌ای از شهرت او و هم‌سلکانش، در گرو خوانندگانی است که آثار آنان را خوانده‌اند و این مقبولیت؛ چیزی جدا از قوت و فضای ادبی اشعار یا ترانه‌های آنان است. از میان شاعران پیشکسوت معاصر؛ صفحه‌‌های مربوط به هوشنگ ابتهاج (چند صفحه) از حدود ۹۰۰ هزار تا ۳۰۰ هزار کاربر دارد و پنجره‌ی او در مجموع، مهمترین صفحه‌ی ادبی در اینستاگرام است. در مقبولیت او و اشعارش؛ قطعا توانایی ادبی سایه تاثیری شگرف داشته؛ هرچند رابطه‌ی اشعار او با موسیقی سنتی و نگاه سیاسی به او نیز، خارج از مقوله‌ی شعر، به مقبولیتش کمک کرده تا آنجا که تعداد دنباله کنندگان صفحه ی او، حدود دو برابر ِ پر طرفدارترین صفحه‌ی مربوط به دکتر شفیعی کدکنی است. آنچه درباره پ‌ی شاعران پیشکسوت چون: محمدعلی بهمنی، شمس لنگرودی و ... می‌توان گفت؛ سازگاری بیشتر مقبولیت عام آنان با میزان مقبولیت خاص است؛ ویژگی‌ای که در بررسی شاعران جوان و مقبولیت آنان دیگرگون است. از میان صفحات مربوط به شاعران جوان؛ پر طرفدارترین صفحه مربوط به فاضل نظری (۳۴۰ هزار کاربر) است. بخشی از مقبولیت اشعار او قطعا تابع حمایت‌های رسانه‌های حکومتی و تلاش حوزه‌ی هنری (به‌ویژه در زمان مسئولیت شاعر) در معرفی اوست. پس از او علی‌رضا آذر با بیش از ۲۰۰ هزار دنبال‌کننده، بیشترین علاقه‌مندان را دارد؛ هرچند شعر او از منظر سلامت، قابل مقایسه با بسیاری از شاعران معاصر نیست. امید صباغ نو و حمیدرضا برقعی و مهدی موسوی و گروس عبدالملکیان و... هم از شاعران پرمخاطب در فضای مجازی‌اند. خاستگاه پذیرش اینان کاملا متفاوت با یکدیگر است. برای مثال، بی.شک نگاه سیاسی ضدحاکمیتی و ماجرای سیاسی شاعر، بر شهرت موسوی و به تبع او فاطمه اختصاری(بیش از ۱۰۰ هزار مخاطب) و چندی دیگر موثر بوده و نگاه مبلغ هیاتی_مذهبی و تلویزیونی بر شهرت برقعی و سهرابی و... تاثیر گذاشته و نگاه رمانتیک و جوان‌پسند و عامه‌گرا بر شهرتِ آذر، صباغ نو، حسین صفا، مهدی فرجی، احسان افشاری، حامد ابراهیم‌پور، علی‌رضا بدیع، تا حدودی غلامرضا طریقی و کاظم بهمنی و...   تاثیر گذاشته است؛ هرچند همه‌ی اینان در جوهره‌ی شاعرانگی با هم متفاوتند. آنچه مهم است؛ نبود ارتباط منطقی بین میزان مقبولیت و ارزش ادبی اشعار بسیاری از اینان است. نکته‌ی قابل تامل، کم‌توجهی فضای عامه به بسیاری شاعران تاثیرگذار از جمله محمدسعید میرزایی و تا حدودی محمدمهدی سیار است. البته درباره‌ی احتمالات ممکن درباره‌ی این تفاوت توجه، می‌توان در مجالی مناسب سخن گفت. از زاویه‌ی دیگر، باید گفت که در مجموع، مخاطبان عام به قالب‌های سنتی، بیش از شعر سپید توجه کرده‌اند؛ هرچند نام‌هایی از سپیدگویان چون: گروس عبدالملکیان، لیلا کردبچه و... تا‌حدودی مورد توجه کاربران بوده‌اند. البته در مقبولیت اینان نیز، نوعی مدگرایی نمود داشته است که جدا از قواعد شاعرانه است. @mmparvizan
"دو کوچه تا نیما" درآمدی بر جریان‌شناسی شعر مشروطه/ محمد مرادی تحلیلی بر زبان و خیال و ساختار شعر مشروطه و معرفی شاعران: و ... به بهانه‌ی سالروز مشروطه (۱۴ مرداد ۱۲۸۵) @mmparvizan
غلامرضا بکتاش از شاعرانی است که این‌ روزها پرکارتر از همیشه با انتشار اشعار کودک و نوجوانش، خود را در معرض نقد و داوری قرار داده است. در این مجال کوتاه کتاب مورچه‌زحمت کش است او به ویژه از نظر زبان بررسی می‌شود. کتاب مورچه زحمت‌کش است نخستین‌بار در سال ۱۳۹۳ در ۵۰۰۰ شماره توسط نشر سوره‌مهر منتشر شده است. این کتاب دربردارنده‌ی ۱۳ شعر و برای گروه سنی الف و ب و به اعتقاد من ب و ج است. قالب این اشعار چهارپاره با فراوانی ۱۱ عدد و سه‌پاره با فراوانی ۳ عدد است و از نظر وزنی اشعار در ۶ وزن از دو بحر رمل و هزج سروده شده‌اند. از ویژگی‌های همیشگی اشعار غلامرضا بکتاش تلاش برای کشف مضمون‌های تازه و استفاده از ضرب‌المثل‌ها و عبارات عامیانه‌ی رایج در زبان است که این ویژگی در این مجموعه نیز در شعرهای گوناگون دیده می‌شود. آنچه درباره‌ی اشعار بکتاش قابل توجه و تامل است عدم توجه او به بایدها و نبایدهای دستور زبان فارسی است. بسامد اشتباه و سهل‌انگاری زبانی در آثار بکتاش بالاست به قدری که می‌توان آن را از ویژگی‌های سبکی آثار او به حساب آورد.(!) برخی از این سهل‌انگاری‌ها در کتاب مورچه زحمت‌کش است در ادامه آمده است. -حذف انبار تو پر است از سیر تا پیاز درهای لانه‌ات همواره باز باز(است)(صفحه ۸) در این شعر فعل حذف شده است. در شعر زیر نیز شاعر مفعول فعل متعدی را حذف کرده است: مورچه با شاخکش سخت درو می‌کند در این بیت مشخص نیست که مورچه چه چیزی را درو می‌کند. اگرچه در بیت بعد به گندم و جو اشاره شده اما این اشاره در جهت تکمیل جمله‌ی ناقص قبل نیست. -عدم تطبیق زمان فعل با جمله یک خانه ساختی(ساخته‌ای) با نظم و احتیاط بی‌هیچ نقشه‌ای در گوشه‌ی حیاط(صفحه۸) در شعر بی‌هیچ نقشه‌ای کل روایت شعر در زمان حال اتفاق افتاده است و بهتر است برای فعل ساختن به دلیل استمرار حضور خانه از فعل ماضی نقلی استفاده شود. در شعر پرنده بی‌خیال است این اشتباه دستوری آشکارتر دیده می‌شود: سر پرنده خورده به میله‌ی قفس باز برای او قفس هست همیشه دردسر ساز بخاطر صدایش پرنده در قفس بود بخاطر صدایش بدون هم‌‌نفس بود (صفحه ۲۱) شاعر به ضرورت وزن از فعل گذشته‌ی بود به جای است استفاده کرده و در بند بعد دوباره از زمان مضارع بهره برده است. در شعر لواش ماه صفحه‌ی ۲۹ کتاب، زمان تمام افعال در تمام بندها گذشته است اما در بند آخر زمان حال آمده است که با منطق زمانی شعر سازگاری ندارد: سفره نان نداشت ناگهان خدا در شبی سیاه نان تازه پخت در تنور شب با خمیر ماه نیمه‌های شب شد خمیر ماه مثل یک لواش گاز می‌زند از لواش ماه آسمان خراش بدیهی است که فعل باید زد باشد چرا که زمان اتفاق افتادن در گذشته کامل است و می‌زند نشان‌دهنده‌ی استمرار تا زمان حال دارد.   در شعر مورچه زحمت‌کش است (صفحه‌ی ۳۰)نیز در بند اول و سوم فعل حال و در بند میانی از فعل گذشته استفاده شده است. -عدم تطبیق قید با فعل قیدها برای تکمیل و تاکید کردن یک صفت یا مسند یا فعل می‌آیند پس ضروری است که این کلمات با یکدیگر همسانی زمانی داشته باشند. در شعر زیر قید هنوز که برای زمان حال کارامد است برای فعل گذشته آمده است: آفتاب‌گردان هنوز زندگی را دوست داشت(دوست دارد) صفحه‌ی ۲۳. علاوه بر موارد یاد شده توجه به نکات زیر نیز خالی از لطف نیست: -حشو : در بند زیر شاعر به دلیل ضرورت وزنی ضمیر منفصل را دوبار آورده است که بهتر بود در بیت دوم ضمیر متصل ش می‌آمد: او که نور صورتش آفتاب داغ بود سرنوشت شور او تخمه‌های داغ بود (صفحه‌ی ۲۲) دربیت زیر نیز شاعر به اشتباه جمع مکسر را جمع بسته است: قور قور درخت کوچه دارد جواهرات انگور (صفحه‌ی ۱۴) یادآوری این نکته ضروری است که جواهر جمع مکسر جوهر است و نیازمند جمع بستن مجدد نیست. همچنین به جاست برای جمع‌ بستن واژه‌ها در زبان فارسی از علامت‌های جمع فارسی یعنی ان و ها استفاده شود. جدای بحث‌های دستوری می‌توان به دو نکته در شعرهای بکتاش اشاره کرد. اول آنکه به نظر می‌رسد در بسیاری از شعرهای شاعر، مخاطب نهفته درمتن خود اوست. بکتاش مفاهیم بزرگسالانه را در برخی شعرها با کمک زبان و بیان کودک می‌سراید و مخاطب اشعارش کودکان نیستند و نمی‌توانند به خوبی با آن‌ها ارتباط برقرار کنند. دومین مورد عدم ارتباط عمودی در برخی از شعرهاست. گاهی شاعر آنقدر درگیر مضمون‌سازی می‌شود که به ارتباط ابیات با هم و ضرورت آن در نگاه کودک توجه ندارد و روابط علّی و معلولی و منطقی مورد توجه قرار نمی‌گیرد. به عنوان مثال در شعر درخت کاج، شاعر ابتدا خود را شاگرد درخت کاج معرفی می‌کند اما در بند دوم خود را خیاط می‌داند و برگ درخت کاج را به دلیل شباهتش با سوزن وسیله‌ی مورد استفاده‌ی خود می‌داند و در انتها نقش شاگردی و استادی شخص با درخت کاج معلوم نمی‌شود. این اتفاق در شعر کلاغ خوش‌نویس است هم می‌افتد 👇👇👇👇
در این شعر در سه بند اول شاعر به توصیف کلاغ بانگاهی هنرمندانه و به صورت مخاطب قرار دادن این پرنده می‌پردازد اما ناگهان در بند پایانی مخاطب تغییر می‌کند که این دریافت برای کودک دشوار است: نگو که دفتر من چرا همیشه خیس است مگر خبرنداری کلاغ خوش‌نویس است.(صفحه‌۳۲) به راستی چه کسی می‌پرسد دفترش خیس است و خیس بودن دفتر کسی چه ارتباطی به خوش‌نویسی کلاغ دارد.(به ویژه با توجه به مخاطب کودک گروه سنی الف و ب!) با این حال در این مجموعه، شعر جعبه‌ی ابزار دست هم از نظر مضمون و هم زبان و هم مخاطب سلامت کلام دیده می‌شود و یا شعرهای آرزو ، سرنوشت شور و مدال افتخار خواندنی و ستودنی است.