eitaa logo
پرویزن
511 دنبال‌کننده
204 عکس
15 ویدیو
76 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"شعر عاشورایی/۷" در دیوان‌های به دست آمده از شاعران اواخر سده‌ی پنجم و آغازین دهه‌های سده‌ی ششم، میزان تلمیح به واقعه‌ی عاشورا افزایش یافته است. این ویژگی حتی در اشعار شاعران متصل به دربار غزنویان دوم دیده می‌شود؛ چنانکه مسعود سعد سلمان(438_ 515)، چندبار در خلال قصایدش به شهیدان کربلا اشاره کرده است. او در شعر مشهور "نای بی‌نوا"، اشک فراوان خود در زندان را به خون شهیدان کربلا مانند کرده است: چندین کزین دو دیده‌ی من رفت روز و شب هرگز نرفت خون شهیدان کربلا دیوان مسعود سعد او همچنین در ستایش ثقه‌الملک طاهر، از حرمت و جاه آن شهیدان یاد کرده: لاجرم جاه و حق حرمت او چون شهیدان کربلا باشد نکته‌ی قابل تامل این است که در قلمرو غزنویان حنفی مذهب، ذکر خیر شهدای کربلا به اندازه‌ای فراگیر بوده که شاعر در مقام مدح، ممدوح خود را به آنان تشبیه کرده است. بیش از مسعود سعد، در دیوان معزی نیشابوری(ف بین 518_521)، اشارات عاشورایی نمود دارد.    معزی در مقدمه‌ی مدح ابوطاهر مطهر بن علی علوی، پس از ستایش امام علی(ع) لب به سوگ حسنین(ع) گشوده است: وآن دو فرزند عزیزش چون حسین و چون حسن هر دو اندر کعبه ی جود و کرم رکن و صفا آن یکی کشته به زهر و اهتزا در اهتزاز آن یکی گشته پی دفع البلایا در بلا آن یکی را جان ز تن گشته جدا اندر حجاز وان دگر را سر جدا گشته ز تن در کربلا دیوان معزی    در ادامه‌ی این شعر، امیرالشعرا معزی، از جایگاه امام حسین(ع) نزد پیامبر یادکرده و بر شمر و قاتلان آن حضرت لعن می‌فرستد: آنکه دادی بوسه بر روی و قفای او رسول گرد بر رویش نشست و شمر ملعون در قفا وانکه حیدر گیسوان او نهادی بر دو چشم چشم او در آب غرق و گیسوان اندر دِما روز محشر داد بستاند خدا از قاتلانش تو بده داد و مباش از حبّ مقتولان جدا معزی در شعرش از حسنین(ع) با لقب سیدین یاد کرده (ص753) که گویی بر آمده از حدیث"الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنه" بوده است. همچنین در ابیاتی دیگر به مدفن امام در کربلا و شهادت آن حضرت در روز عاشورا، اشاره کرده است.(ص43و737) @mmparvizan
"نخستین اشعار در ستایش امام سجاد علیه‌السلام" در تاریخ ادب عربی بر اساس برخی اسناد موجود، نخستین شعر را در ستایش امام چهارم، ابوالاسود دوئلی به‌مناسبت میلاد آن‌حضرت سروده‌؛ هرچند درباره‌ی استناد و انتساب شعر او به‌مطلع "و انّ غلاماً بین کسری و هاشم" در این مجال نمی‌توان اظهار نظر کرد. در شعر فارسی هم، اقدم اشارات به علی‌بن‌الحسین، مربوط به قصیده‌ی مشهور کسایی است با مطلع"فهم کن گر مومنی فضل امیرالمومنین". در ابیات پایانی این شعر که "۳۷۰ سال پس از زمان پیمبر " سروده شده، کسایی صرفا به نام امام چهارم اشاره کرده است: منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید حقّ صادق کی شناسد وآن زین‌العابدین؟ (دیوان کسایی، ص ۹۶) در کنار این دو شعر ِنخستین و در طول بیش از هزار سال اخیر، صدها شعر و شاید هزاران تلمیح درباره‌ی امام چهارم در شعر فارسی و عربی ثبت شده؛ با‌این‌حال هیچ شعری، مقبولیت میمیه‌ی فرزدق را نیافته است: هذا الذی تعرف البطحاء وطاته والبیت یعرفه والحلّ والحرم دیوان فرزدق این شعر از آثار مشهوری است که "شان و جایگاه سرودنش" در ادبیات عرب ثبت شده؛ هرچند در تعداد ابیات آن میان پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. @mmparvizan
"شعر عاشورایی/۸" در سده‌ی پنجم هجری، علاوه بر اشعار اشاره شده و تلمیحات علشورایی، ابیاتی را می‌توان دید که یادآور برخی کلیدواژه‌های شعر عاشورایی است و در ریشه‌شناسی این گونه اهمیت دارد. برای مثال، عنصری، دومین شاعری است که در دیوانش از شمر نام برده و او را در تضاد با خضر نبی(ع) قرار داده است. ( دیوان عنصری، ص349) دیگر شاعر این دوره، اسدی توسی(ف465)، در مناظره‌ی شب و روز که در مجمع الفصحا ثبت شده، در تفضیل روز بر شب، از چهار روز به عنوان مهم‌ترین و ارجمندترین روزها یادکرده که یکی از این چهار روز، عاشوراست: عید و آدینه ی فرخ، عرفه، عاشورا همه روز است چو بینی به ام از عقل و فهم شاعران بی‌دیوان مدبری از دیگر آثار مهم در قرن پنجم، علی‌نامه، سروده‌ی شاعری ربیع نام را باید نام برد که گویی به سال 482 نوشته شده و نخستین حماسه‌ی شیعی موجود است. در این منظومه که با موضوع روایت جنگ‌های تاریخی حضرت امیر(ع) سروده شده، بارها از نقش تاریخی و حضور امام حسین(ع) در نبردها سخن به میان آمده است. از دیگر جنبه.های مهم این اثر، درج نخستین اشارات به حضرت عباس(ع) در ادب فارسی است که در خلال روایت دوران حکومت علی(ع)، نشانه‌هایی از آن را می توان دید. @mmparvizan
"شعر عاشورایی/۹" بر اساس ابیات موجود، سنایی غزنوی، دومین شاعر عاشورایی شاخص پس از کسایی است که ابیات متعددی را درباره‌ی این واقعه سروده است. جایگاه او در ادب عاشورایی، بیشتر مربوط به منظومه‌ی حدیقه الحقیقه و ابیاتی است که در خلال آن، برخی وقایع کربلا به تصویر کشیده شده و در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت؛ اما در  ابیات دیوان حکیم نیز به صورت پراکنده، از شهادت امام حسین(ع) ذکر رفته است. در قطعه‌ی شماره‌ی 82 دیوان سنایی، لعنت فرستادن بر خاندان ابوسفیان به آشکاری نمود دارد: داستان پسر هند مگر نشنیدی؟ که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید؟ پدر او لب و دندان پیمبر بشکست مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید خود به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت پسر او سر فرزند پیمبر ببرید بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم؟ لعنه الله یزیداً و علی حبِّ یزید دیوان سنایی     سنایی دینِ درون انسان ها را، حسین(ع) وجودی آن‌ها می‌داند. از نظر او جدالی همیشگی بین حسین درون و یزید نفس وجود دارد: دین حسین توست، آز و آرزو خوک و سگ است تشنه این را می‌کشی وین هر دو را می‌پروری بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی؟ چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری همان سنایی در شعری دیگر که به شیخ احمد جام نیز نسبت یافته، بهترینِ شهدای عالم را امام حسین(ع) معرفی کرده است: سراسر جمله عالم پر شهید است شهیدی چون حسین کربلا کو؟ همان او در خلال ستایش رسول(ص)، دو درِ بارگاه پیمبر را یکی مرقد امام علی(ع) در کوفه و دیگر مدفن امام حسین(ع) در کربلا می‌داند: بارگاه او دو در دارد که مردان در روند یک در اندر کوفه یابی و دگر در کربلا از این دست ابیات و اشارات را در دیگر قصاید و غزل‌های دیوان سنایی نیز می توان دید.(نگاه کنید به صفحه‌های 470، 465 و 38) @mmparvizan
"شعر عاشورایی/۱۰" امام حسین(ع) پس از حضرت رسول(ص) و امام علی(ع)، سومین شخصیت مذهبی تاثیرگذار در حدیقه‌الحقیقه‌ی سنایی غزنوی است. او در ابیات متعددی که درباره ی آن حضرت سروده، ایشان را این گونه وصف کرده است: پسر مرتضی امیر حسین که چنویی نبود در کونین مشرب دین اصالت نسبش منصب دین نزاهت ادبش اصل او در زمین علّیین فرع او اندر آسمان یقین... حدیقه سنایی در خلال ده‌ها بیتی که در مدح آن حضرت سروده، ابتدا از بصیرت، سیرت، اصل پاکیزه و جوهره‌ی نبوی امام حسین(ع) سخن می‌گوید و جبرییل را گهواره جنبان ایشان می‌نامد: عقل در بند عهد و پیمانش بوده جبریل مهدجنبانش همان حکیم پس از مدح آن حضرت، ضمن دعا بر دوستان و لعنت فرستادن بر دشمنانش، به حادثه‌ی کربلا گریز می‌زند: کربلا چون مقام و منزل ساخت ناگه آل زیاد بر وی تاخت راه آب فرات بربستند دل او زآن عنا و غم خستند ...شمر و عبدالله زیادِ لعین روحشان جفت باد با نفرین برکشیدند تیغ بی‌آزرم نز خدا ترس و نه زِ مردم شرم... همان حکیم به وصف ماجرای کربلا و شهادت آن حضرت می‌پردازد و پس از نکوهش آل مروان، از روانه شدن سر امام به دمشق و شعرخوانی یزید و چوب بر لب امام‌زدن حکایت می‌کند: شهربانو و زینب گریان مانده در فعل ناکسان گریان سر برهنه بر اشتر و پالان پیش ایشان ز درد دل نالان علی‌الاصغر ایستاده به پای وآن سگان ظلم را بداده رضای همان در روایت سنایی، از امام سجاد(ع) با لقب علی اصغر یاد شده است که نشان‌دهنده‌ی ماخذ متفاوت شاعر درباره‌ی حادثه‌ی عاشوراست. حکیم در ادامه، پس از روایت مرثیه‌گون و با تکیه بر نگاه تاریخی به ماجرای کربلا، به تفسیر عرفانی این حادثه پرداخته است: حبّذا کربلا و آن تعظیم کز بهشت آورد به خلق نسیم وآن تن سربریده در گل و خاک وآن عزیزان به تیغ  دل‌ها پاک... همان اشعار سنایی، از منظر مضمونی شبیه بخش‌هایی از زیارت ناحیه‌ی مقدسه است. در این ابیات از سوگواری حضرت رسول(ع)، حضرت امیر(ع) و حضرت فاطمه(س) بر شهادت امام حسین(ع) سخن گفته شده و پس از لعن قاتلان آن حضرت، حکایت یکی از عاشقان زیارت امام(ع) نقل شده است. ابیات و توصیفات سنایی، کامل‌ترین گنجینه‌ی بازمانده از شعر عاشورایی فارسی تا آغاز سده‌ی ششم هجری است. @mmparvizan
"چند ایراد زبانی" دفتر سروده‌ی تا کنون بارها تجدید چاپ شده و  از مجموعه‌های پر مخاطب اوست. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می‌توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در زبان شاعر است. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد:  1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی‌سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان سنتی یا نیمه‌سنتی دارند؛ بهتر است از این سیاق استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است: من چند روز پیش دلی را شکسته‌ام "من را" به رسمیت بشناسید سنگ‌ها 2- کاربرد همزمان نشانه‌های "معرفه" و "نکره": صحیح‌تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر: ما را فقط به خاطر هم آفریده‌اند آن گونه‌ای که خواجه و شاخ نبات را در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره‌ساز است. شیوه.ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه‌هاست: "آن گونه که" یا "به گونه‌ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...". 3- کاربرد دو دسته‌ی ساخت‌های فعلی کهن و نو: دلم شکست کجایی که نوشخند زنی به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی دوباره وصله‌ای از بوسه‌های دلچسبت بر این سفال ترک خورده‌ام به چند زنی؟ در این غزل و تعدادی دیگر از غزل‌های دفتر، افعال در جایگاه ردیف، به سیاق‌های متفاوت استفاده شده‌است. "زنی" در مصراعی که واژه‌ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه‌ی شعر کاملا کهن در معنی "می‌زنی" جلوه یافته است. این دودستگی زبانی در بسیاری از سروده‌های شاعر (بدون دلیل شاعرانه) نمود دارد. 4- نوع کاربرد حرف "استدراک": استفاده ی همزمان از "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی‌ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی‌دانند: تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست با این همه امشب بده مامن به من اما بر اساس معنا، در بیت بالا، "اما" زاید است و صرفا کارکرد موسیقایی دارد. 5- استفاده‌ی خطا از "باید" و "بایست": از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می‌شود. این قاعده‌ی مهم و واضح در اشعار علی‌رضا بدیع و بسیاری از شاعران معاصر رعایت نمی‌شود: بایست قلم گردد اگر از تو نگوید دستی که نویسنده‌ی این شعر سپید است در مجموع، در زبان اشعار او دودستگی‌های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به‌فراوانی نمود دارد و این مثال‌ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای شاعر هم دیده می‌شود. @mmparvizan
"یادداشتی درباره‌ی چند شعر از دفتر غزل هزاره‌ی دیگر/ محمدسعید میرزایی" یکی از مباحثی که از دیرباز در علم عروض مطرح بوده، مبحث است. منتقدان و دانشمندان علم عروض فارسی، از دیرباز با دسته‌بندی رفتارهای موسیقایی شاعران و بر اساس مباحث نظری و در کنار آن تکرارپذیری، تناسب‌های آوایی و ذوق زیبایی‌شناسی ایرانیان قواعدی را برای این علم و همچنین ساخت‌شکنی‌های رایج و مقبول در این حوزه تبیین کرده‌اند. در شعر سنتی معاصر، بسیاری از شاعران کوشیده‌اند، به بهانه‌ی ساخت‌شکنی از برخی از این قواعد خارج شوند؛ حال آنکه توجه به این نکته ناگزیر است که حتی در تاریخ نقد ادبی غرب، جز در برخی گونه‌ها یا مکتب‌های هنری چون: داداییسم و برخی مکاتب و امواج شبیه یانزدیک به آن، مبحث ساخت‌شکنی به تنهایی نمی تواند هدف خلق ادبی باشد.   صحیح این است که خروج از قواعد وضع‌شده، وسیله‌ای برای رسیدن به نتیجه‌ای شاعرانه یا هنرمندانه است و در رفتارهای خاص عروضی نیز، شاعران توانمند عمدتا از این ساخت‌شکنی در مسیری خاص استفاده می‌کنند؛ با این حال در شعر هنجارشکن دهه‌های اخیر، گاه این دست رفتارهای ساخت‌شکنانه هیچ ساحتی به شعر نمی‌افزاید؛ بلکه از زیبایی آن می‌کاهد. برای مثال محمدسعید میرزایی، در دفتر غزل هزاره‌ی دیگر (گزیده اشعار/ شهرستان ادب)، در بیت پایانی غزلی که به سبک بیدل سروده، می‌گوید: اگرچه خون شد دلم در اینجا، به مکتب بیدلم در اینجا که رسته‌ام من قلم در اینجا، همین بس است حاصلم در اینجا که از نظر موسیقایی، در بخش " بس است حاصلم" و درست درمیانه‌ی رکن عروضی، یک هجای کوتاه اضافه وجود دارد که یا آوای شعر را دچار اختلال می‌کند یا باید "ح" را به شیوه ی زبان محاوره حذف کرد که در زبان تقلیدگر از بیدل دودستگی ایجاد می کند؛ حال آنکه این خروج از قواعد، هیچ کمکی به زیبایی شعر نکرده است. حتی تمهید ارائه شده در مصرع پایانی هم نتوانسته کاستی این خطای عروضی را پوشش دهد. همچنین در اختیارات عروضی، شاعر اجازه دارد دو هجای کوتاه را به یک هجای بلند تبدیل کند(و بالعکس)، برای مثال می توان " مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" را به " مفعول فاعلاتن، مفعول فاعلن" تبدیل کرد. مثلا در شعر همین شاعر از همین دفتر: میزی بچین برای من از غصه و شراب یک صندلی بیاور، جای مرا بده اما باید در نظر داشت، شاعر مجاز نیست به دلیل اینکه در این تبدیل، یک وزن پیوسته به وزنی تقریبا دولختی تبدیل و در میانه‌ی آن مکث ایجاد می‌شود؛ بی‌تمهید یا دلیل هنری، واژه‌ای واحد را در دو طرف مکث موسیقایی حاصل از اختیار قرار دهد؛ چون در مثال‌های زیر: خواب مرا بده رو_یای مرا بده # دیروزتر شوم فر_دای مرا بده # انگشت‌های من ام_ضای مرا بده # پس میز چیده شد آن_جا با دوصندلی تسامحی که در اشعار محمدسعید میرزایی و بسیاری از پیروانش، به‌فراوانی دیده می‌شود؛ بی آنکه این گسست موسیقاییِ برآمده از اختیار، از نظر معنایی و زیبایی‌شناسی در خدمت شاعرانگی باشد و واضح است که عمدتا محدودیت وزنی شاعر را به سمت این ساخت‌شکنی سوق داده است. @mmparvizan
"بحثی درباره‌ی یک "واو" در بیتی از سعدی" در غزلیات سعدی، شعری با این مطلع آمده است: تا کی‌ام انتظار فرمایی؟ وقت نامد که روی بنمایی؟ اگر تصحیح غزلیات استاد یوسفی را مبنا قرار دهیم، باید گفت که این غزل از میان ۱۷ نسخه مورد استناد ایشان، در ۳ نسخه موجود است و در ۱۴ نسخه ثبت نشده است. البته دو نسخه از این سه نسخه از نظر کتابت مقدم بر دیگر نسخ است؛ یکی کلیات سعدی ماربورگ (مورخ سال ۷۰۶) و دیگر نسخه ی متعلق به لرد گرینوی (مورخ ۷۲۰). این غزل در دیگر چاپ‌ها و تصحیح‌های آثار سعدی چون: تصحیح فروغی و تصحیح حسین استادولی و بهاء‌الدین اسکندری نیز با همین تعداد بیت ثبت شده است. نکته‌ی بحث، بیت ششم غزل است که در هر سه تصحیح این گونه ثبت شده است: روز من شب شود و شب روزم چون ببندی نقاب و بگشایی زاویه‌ی بررسی این بیت، "واو" میانه‌ی مصراع نخستین است. وزن غزل "فاعلاتن مفاعلن فع‌لن" است که اگر "واو" را به شیوه‌ی مرسوم متصل به کلمه‌ی قبل بخوانیم: "شودُ"، با احتساب امکان کشش هجای کوتاه، وزن مصرع، "فاعلاتن فعلاتن فعلن" می‌شود. این تبدیل در شعر فارسی و آن هم غزل سعدی نامطبوع است؛ هرچند استفاده از اختیار "قلب" و جابه‌جایی دو هجای کوتاه و بلند و در نتیجه تبدیل "مفاعلن" به "فعلاتن" در مباحث نظری ناشدنی نیست. با این حال به‌قطع، این خوانش در این بیت سعدی خوشایند و پذیرفته نیست. اسکندری و استادولی در ضبط خود، پس از "شود" از "،" استفاده کرده اند: روز من شب شود، و روزم شب حال برای سازگاری خوانش این بیت با وزن، سه تلفظ را برای "و" می توان پیشنهاد کرد. یکی (va) مانند زبان عربی و به شیوه‌ی برخی از شاعران معاصر. این خوانش در زمان سعدی و در زبان فارسی کهن مرسوم نبوده و به همین دلیل، آن را صحیح نمی‌توان دانست. تلفظ‌های دیگر (vo) و (o) که در شعر کهن و بر اساس اجتهاد پژوهشگران، در آغاز مصراع ها کاربرد دارد یا داشته است؛ برای مثال در شاهنامه: و دیگر که گنجم وفا دار نیست همین رنج را کس خریدار نیست * کنون گر تو در آب ماهی شوی و گر چون شب اندر سیاهی شوی تلفظ "واو"  در اتصال به حروف پس از خود چون "ای، ار، آن، از و ..." نیز قاعده‌ای متفاوت با این بیت دارد؛ همچنین "واو" پس از "او/ تو و ..." چون بیت پنجم همین غزل: نرسیدیم در تو و نرسد هیچ بیچاره از شکیبایی اما آنچه درباره‌ی بیت مورد بحث باید گفت، این است که نوع قرار گرفتن و در نتیجه تلفظ "واو" در این بیت متفاوت با همه‌ی این نمونه‌های رایج است و با سنت شعر فارسی سازگار نیست. پس هیچ‌یک از خوانش‌های زیر را نمی‌توان درست دانست: روز من شب شود وُ شب روزم روز من شب شود اُ شب روزم روز من شب شودُ شب روزم روز من شب شود وَ شب روزم پس باید به این احتمال نیز توجه کرد که ضبط صحیح این بیت، به گونه‌ای دیگر بوده؛ برای مثال فروغی در نسخه بدل‌های خود، ضبط زیر را هم مطرح کرده است: روز من شب شود، شبم چون روز یا صورت‌های منقول یا محتمل دیگر در نسخه‌های دیگر هرچند متاخر. در کل، رسیدن به ضبط صحیح این بیت، خلاف ظاهر ساده‌اش، به بررسی بیشتر نسخ نیاز دارد. @mmparvizan
"شعر و بحران مقبولیت/ ۱" شهرت و مقبولیت، از مباحث همیشه مطرح در حوزه‌ی هنر و و نقد شعر بوده است. کمتر شاعری را در ادبیات فارسی می‌توان نام برد که این مساله برای او حیاتی نبوده باشد و به‌راست یا خطا، شعرش را بر دیگران ترجیح نداده  و از شهرت خود سخن نگفته باشد: سعدی: هفت کشور نمی کنند امروز بی‌مقالات سعدی انجمنی * بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخندانی و زیبایی را یا حافظ: حسد چه می‌بری ای سست‌نظم بر حافظ؟ قبول خاطر و حسن سخن خداداد است * صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند این آرزوی دیرین و دغدغه‌ی شیرینِ شاعران؛  همواره چون: سعدی و حافظ، منطبق با شهرت و مقبولیت بیرونی نبوده است؛ در گذشته‌ی ادب پارسی، به نحوی و در روزگار ما در وضعیتی بحرانی‌تر. اما آنچه در زمان ما مهم به نظر می‌رسد؛ تفاوت و تمایز گونه‌های مقبولیت و سخن راندن از اسباب و آفات آن است. شاید بتوان، در یک تقسیم‌بندی نسبی (و نه چندان قطعی) گونه‌های مقبولیت شاعر و شعر را در چهار دسته‌ی عام، خاص، ادبی و تاریخی، قرار داد و این گفتار را بر اساس آن به پیش برد. دراز آهنگی این مبحث، ما را بر آن می‌دارد که صرفا به چند مقوله در این حوزه و در زیر چند سر فصل اشاره کنیم. الف_ شعر: هنری در زمان گم‌نامی اگر زمانی به اطمینان ادعا می‌کردیم که شعر، هنر ویژه و در کنار آن مقبول توده‌ی ایرانیان است؛ این گزاره در روزگار ما، دیگر با واقعیت بیرونی تایید نمی‌شود. شعر هنری تخییلی، ذهنی، زبانی، فردی و عمدتا درونی است و انسان روزگار ما؛ گویی یا در جهانی دیگر نفس می‌کشد یا گمشده‌ی خود را (اگر بداند چیست) در شعر نمی‌جوید. در عصر جهانی‌شدن و در زمانی که غالب واقعیت‌ها در مجاز یا فضای مجازی نمود می‌یابد؛ شعر را نیز باید از زاویه‌ی مجاز دید و شاید در حوزه‌ی مقبولیت عوام، این فضای مجازی باشد که جایگاه شعر را معرفی و حتی مسیرش را رهبری می‌کند. برای آزمون، فضای اینستاگرام را رصد می‌کنیم. از چندده میلیون کاربر ایرانی، هزاران تن (به نام شاعر) در این فضا فعالیت مشخص دارند. اما دست کم در میان چند صد تن از نام‌های فعال در اینستاگرام؛ تقریبا هیچ‌یک از شاعران(حتی به صورت کمّی) قرار نمی‌گیرند. تعدادی از پر طرفدارترین نام‌ها در این لحظه، اینانند: حسن ریوندی با حدود ۱۹ میلیون دنبال‌کننده، گلشیفته فراهانی ۱۶ میلیون، رامبد جوان ۱۱ میلیون و دیگرانی چون: مهناز افشار، بهنوش بختیاری، الناز شاکردوست، سحر قریشی، محمدرضا گلزار، ترانه علی دوستی و ...، که در صفحه‌های پیشین یا فعال خود میلیون‌ها دنبال‌کننده دارند . در این فهرست ده‌ها نفری که به راحتی قابل استخراج است، ده‌تن نخست نام‌های سینمایی یا تلویزیونی‌اند. تا پایان این فهرست، اهالی بازی؛ قابل یا ناقابل، دولتی یا غیر دولتی، لایق یا نالایق، جدی و محترم یا شوخ و لوده، بیشترین دنبال‌کننده را دارند؛ هرچند بازیگران مطرح و درجه اول، چندان جایگاهی را در مجموع صفحه‌های پر طرف‌دار یافته‌اند یا حتی در این فضا فعالیت نمی‌کنند. پس از بازیگران، خوانندگان رپ و پاپ و گونه‌هایی دیگر از موسیقی، قرار می‌گیرند و در کنار آنان تعدادی از فوتبالیست.ها و والیبالیست‌ها را می‌توان دید که نام‌هایی پر طرفدارند. نام‌های سیاسی راست یا چپ، داخل‌نشین یا خارج‌نشین نیز گاه بر پیشانی فهرست صفحه‌هایی با کاربران میلیونی چشمک می‌زنند. در این میان؛ وضع هنرهای سنتی؛ موسیقی ایرانی، پژوهشگران و دانشگاهیان، چندان فراگیر نیست. دست کم وضع شعر، بهتر از فلسفه و علم است؛ تا آنجا که به‌ندرت صفحه‌هایی فلسفی با کاربران بالای ده هزار نفر می‌توان دید که در بردارنده‌ی مباحث فلسفی خارج از سیاست حاکم یا نهادها و گروه‌های مقابل آن باشد. الگوی مقبولیت فضای مجازی کاملا برعکس الگوی پیشنهادی افلاطون در مدینه‌ی فاضله است؛ الگویی معکوس که چه مخاطبان، چه مدگرایی جهان مدرن و چه برخی در بدنه‌ی سیاسی به آن بی‌علاقه نیستند. در کل وضعیت شعر و شاعری در روزگار ما، چندان مقبول و خوشایند نیست؛ مساله‌ای که نیاز به واکاوی بیشتر دارد. ادامه دارد... @mmparvizan
"شعر و بحران مقبولیت/۲" ب_ مقبولیت عام شعر و فضای مجازی در زمان استخراج فهرست شاعران پر‌طرفدار در فضای اینستاگرام، نام ، بیش از غالب نام‌ها به چشم آمده است. صفحه‌ای با حدود ۹۰۰ هزار دنبال‌کننده که از منظر مقبولیت در شعر بی‌نظیر است. اما آنچه در بررسی این مقبولیت باید در نظر گرفت؛ کمکی است که خوانده‌شدن ترانه‌ها به شهرت این ترانه‌سرا کرده است. در حقیقت؛ قسمت عمده‌ای از شهرت او و هم‌سلکانش، در گرو خوانندگانی است که آثار آنان را خوانده‌اند و این مقبولیت؛ چیزی جدا از قوت و فضای ادبی اشعار یا ترانه‌های آنان است. از میان شاعران پیشکسوت معاصر؛ صفحه‌‌های مربوط به هوشنگ ابتهاج (چند صفحه) از حدود ۹۰۰ هزار تا ۳۰۰ هزار کاربر دارد و پنجره‌ی او در مجموع، مهمترین صفحه‌ی ادبی در اینستاگرام است. در مقبولیت او و اشعارش؛ قطعا توانایی ادبی سایه تاثیری شگرف داشته؛ هرچند رابطه‌ی اشعار او با موسیقی سنتی و نگاه سیاسی به او نیز، خارج از مقوله‌ی شعر، به مقبولیتش کمک کرده تا آنجا که تعداد دنباله کنندگان صفحه ی او، حدود دو برابر ِ پر طرفدارترین صفحه‌ی مربوط به دکتر شفیعی کدکنی است. آنچه درباره پ‌ی شاعران پیشکسوت چون: محمدعلی بهمنی، شمس لنگرودی و ... می‌توان گفت؛ سازگاری بیشتر مقبولیت عام آنان با میزان مقبولیت خاص است؛ ویژگی‌ای که در بررسی شاعران جوان و مقبولیت آنان دیگرگون است. از میان صفحات مربوط به شاعران جوان؛ پر طرفدارترین صفحه مربوط به فاضل نظری (۳۴۰ هزار کاربر) است. بخشی از مقبولیت اشعار او قطعا تابع حمایت‌های رسانه‌های حکومتی و تلاش حوزه‌ی هنری (به‌ویژه در زمان مسئولیت شاعر) در معرفی اوست. پس از او علی‌رضا آذر با بیش از ۲۰۰ هزار دنبال‌کننده، بیشترین علاقه‌مندان را دارد؛ هرچند شعر او از منظر سلامت، قابل مقایسه با بسیاری از شاعران معاصر نیست. امید صباغ نو و حمیدرضا برقعی و مهدی موسوی و گروس عبدالملکیان و... هم از شاعران پرمخاطب در فضای مجازی‌اند. خاستگاه پذیرش اینان کاملا متفاوت با یکدیگر است. برای مثال، بی.شک نگاه سیاسی ضدحاکمیتی و ماجرای سیاسی شاعر، بر شهرت موسوی و به تبع او فاطمه اختصاری(بیش از ۱۰۰ هزار مخاطب) و چندی دیگر موثر بوده و نگاه مبلغ هیاتی_مذهبی و تلویزیونی بر شهرت برقعی و سهرابی و... تاثیر گذاشته و نگاه رمانتیک و جوان‌پسند و عامه‌گرا بر شهرتِ آذر، صباغ نو، حسین صفا، مهدی فرجی، احسان افشاری، حامد ابراهیم‌پور، علی‌رضا بدیع، تا حدودی غلامرضا طریقی و کاظم بهمنی و...   تاثیر گذاشته است؛ هرچند همه‌ی اینان در جوهره‌ی شاعرانگی با هم متفاوتند. آنچه مهم است؛ نبود ارتباط منطقی بین میزان مقبولیت و ارزش ادبی اشعار بسیاری از اینان است. نکته‌ی قابل تامل، کم‌توجهی فضای عامه به بسیاری شاعران تاثیرگذار از جمله محمدسعید میرزایی و تا حدودی محمدمهدی سیار است. البته درباره‌ی احتمالات ممکن درباره‌ی این تفاوت توجه، می‌توان در مجالی مناسب سخن گفت. از زاویه‌ی دیگر، باید گفت که در مجموع، مخاطبان عام به قالب‌های سنتی، بیش از شعر سپید توجه کرده‌اند؛ هرچند نام‌هایی از سپیدگویان چون: گروس عبدالملکیان، لیلا کردبچه و... تا‌حدودی مورد توجه کاربران بوده‌اند. البته در مقبولیت اینان نیز، نوعی مدگرایی نمود داشته است که جدا از قواعد شاعرانه است. @mmparvizan
"دو کوچه تا نیما" درآمدی بر جریان‌شناسی شعر مشروطه/ محمد مرادی تحلیلی بر زبان و خیال و ساختار شعر مشروطه و معرفی شاعران: و ... به بهانه‌ی سالروز مشروطه (۱۴ مرداد ۱۲۸۵) @mmparvizan
غلامرضا بکتاش از شاعرانی است که این‌ روزها پرکارتر از همیشه با انتشار اشعار کودک و نوجوانش، خود را در معرض نقد و داوری قرار داده است. در این مجال کوتاه کتاب مورچه‌زحمت کش است او به ویژه از نظر زبان بررسی می‌شود. کتاب مورچه زحمت‌کش است نخستین‌بار در سال ۱۳۹۳ در ۵۰۰۰ شماره توسط نشر سوره‌مهر منتشر شده است. این کتاب دربردارنده‌ی ۱۳ شعر و برای گروه سنی الف و ب و به اعتقاد من ب و ج است. قالب این اشعار چهارپاره با فراوانی ۱۱ عدد و سه‌پاره با فراوانی ۳ عدد است و از نظر وزنی اشعار در ۶ وزن از دو بحر رمل و هزج سروده شده‌اند. از ویژگی‌های همیشگی اشعار غلامرضا بکتاش تلاش برای کشف مضمون‌های تازه و استفاده از ضرب‌المثل‌ها و عبارات عامیانه‌ی رایج در زبان است که این ویژگی در این مجموعه نیز در شعرهای گوناگون دیده می‌شود. آنچه درباره‌ی اشعار بکتاش قابل توجه و تامل است عدم توجه او به بایدها و نبایدهای دستور زبان فارسی است. بسامد اشتباه و سهل‌انگاری زبانی در آثار بکتاش بالاست به قدری که می‌توان آن را از ویژگی‌های سبکی آثار او به حساب آورد.(!) برخی از این سهل‌انگاری‌ها در کتاب مورچه زحمت‌کش است در ادامه آمده است. -حذف انبار تو پر است از سیر تا پیاز درهای لانه‌ات همواره باز باز(است)(صفحه ۸) در این شعر فعل حذف شده است. در شعر زیر نیز شاعر مفعول فعل متعدی را حذف کرده است: مورچه با شاخکش سخت درو می‌کند در این بیت مشخص نیست که مورچه چه چیزی را درو می‌کند. اگرچه در بیت بعد به گندم و جو اشاره شده اما این اشاره در جهت تکمیل جمله‌ی ناقص قبل نیست. -عدم تطبیق زمان فعل با جمله یک خانه ساختی(ساخته‌ای) با نظم و احتیاط بی‌هیچ نقشه‌ای در گوشه‌ی حیاط(صفحه۸) در شعر بی‌هیچ نقشه‌ای کل روایت شعر در زمان حال اتفاق افتاده است و بهتر است برای فعل ساختن به دلیل استمرار حضور خانه از فعل ماضی نقلی استفاده شود. در شعر پرنده بی‌خیال است این اشتباه دستوری آشکارتر دیده می‌شود: سر پرنده خورده به میله‌ی قفس باز برای او قفس هست همیشه دردسر ساز بخاطر صدایش پرنده در قفس بود بخاطر صدایش بدون هم‌‌نفس بود (صفحه ۲۱) شاعر به ضرورت وزن از فعل گذشته‌ی بود به جای است استفاده کرده و در بند بعد دوباره از زمان مضارع بهره برده است. در شعر لواش ماه صفحه‌ی ۲۹ کتاب، زمان تمام افعال در تمام بندها گذشته است اما در بند آخر زمان حال آمده است که با منطق زمانی شعر سازگاری ندارد: سفره نان نداشت ناگهان خدا در شبی سیاه نان تازه پخت در تنور شب با خمیر ماه نیمه‌های شب شد خمیر ماه مثل یک لواش گاز می‌زند از لواش ماه آسمان خراش بدیهی است که فعل باید زد باشد چرا که زمان اتفاق افتادن در گذشته کامل است و می‌زند نشان‌دهنده‌ی استمرار تا زمان حال دارد.   در شعر مورچه زحمت‌کش است (صفحه‌ی ۳۰)نیز در بند اول و سوم فعل حال و در بند میانی از فعل گذشته استفاده شده است. -عدم تطبیق قید با فعل قیدها برای تکمیل و تاکید کردن یک صفت یا مسند یا فعل می‌آیند پس ضروری است که این کلمات با یکدیگر همسانی زمانی داشته باشند. در شعر زیر قید هنوز که برای زمان حال کارامد است برای فعل گذشته آمده است: آفتاب‌گردان هنوز زندگی را دوست داشت(دوست دارد) صفحه‌ی ۲۳. علاوه بر موارد یاد شده توجه به نکات زیر نیز خالی از لطف نیست: -حشو : در بند زیر شاعر به دلیل ضرورت وزنی ضمیر منفصل را دوبار آورده است که بهتر بود در بیت دوم ضمیر متصل ش می‌آمد: او که نور صورتش آفتاب داغ بود سرنوشت شور او تخمه‌های داغ بود (صفحه‌ی ۲۲) دربیت زیر نیز شاعر به اشتباه جمع مکسر را جمع بسته است: قور قور درخت کوچه دارد جواهرات انگور (صفحه‌ی ۱۴) یادآوری این نکته ضروری است که جواهر جمع مکسر جوهر است و نیازمند جمع بستن مجدد نیست. همچنین به جاست برای جمع‌ بستن واژه‌ها در زبان فارسی از علامت‌های جمع فارسی یعنی ان و ها استفاده شود. جدای بحث‌های دستوری می‌توان به دو نکته در شعرهای بکتاش اشاره کرد. اول آنکه به نظر می‌رسد در بسیاری از شعرهای شاعر، مخاطب نهفته درمتن خود اوست. بکتاش مفاهیم بزرگسالانه را در برخی شعرها با کمک زبان و بیان کودک می‌سراید و مخاطب اشعارش کودکان نیستند و نمی‌توانند به خوبی با آن‌ها ارتباط برقرار کنند. دومین مورد عدم ارتباط عمودی در برخی از شعرهاست. گاهی شاعر آنقدر درگیر مضمون‌سازی می‌شود که به ارتباط ابیات با هم و ضرورت آن در نگاه کودک توجه ندارد و روابط علّی و معلولی و منطقی مورد توجه قرار نمی‌گیرد. به عنوان مثال در شعر درخت کاج، شاعر ابتدا خود را شاگرد درخت کاج معرفی می‌کند اما در بند دوم خود را خیاط می‌داند و برگ درخت کاج را به دلیل شباهتش با سوزن وسیله‌ی مورد استفاده‌ی خود می‌داند و در انتها نقش شاگردی و استادی شخص با درخت کاج معلوم نمی‌شود. این اتفاق در شعر کلاغ خوش‌نویس است هم می‌افتد 👇👇👇👇
در این شعر در سه بند اول شاعر به توصیف کلاغ بانگاهی هنرمندانه و به صورت مخاطب قرار دادن این پرنده می‌پردازد اما ناگهان در بند پایانی مخاطب تغییر می‌کند که این دریافت برای کودک دشوار است: نگو که دفتر من چرا همیشه خیس است مگر خبرنداری کلاغ خوش‌نویس است.(صفحه‌۳۲) به راستی چه کسی می‌پرسد دفترش خیس است و خیس بودن دفتر کسی چه ارتباطی به خوش‌نویسی کلاغ دارد.(به ویژه با توجه به مخاطب کودک گروه سنی الف و ب!) با این حال در این مجموعه، شعر جعبه‌ی ابزار دست هم از نظر مضمون و هم زبان و هم مخاطب سلامت کلام دیده می‌شود و یا شعرهای آرزو ، سرنوشت شور و مدال افتخار خواندنی و ستودنی است.
"شعر و بحران مقبولیت/۳" ج_ محورهای مخاطب خاص و مخاطب عام بهترین اشعار همزمان دو دسته‌ی مخاطبان خاص و عام را به خود جلب می‌کنند؛ اما تفاوت ماهوی نگاه این دو دسته از مخاطبان در این است که معمولا، مخاطب عام شعر را بر اساس عوامل بیرونی چون: سیاست، جنسیت، مدگرایی، تبلیغ، نیازها و عقاید فردی و ... ارزیابی می‌کند؛ حال آن که مخاطب خاص به سنت‌های تاریخی و ذات ادبی اثر می‌نگرد. شاید به همین دلیل است که مخاطب عام اگر از قیاف‌ ی شاعری خوشش بیاید این پسند را بر شعر او هم تعمیم  می‌دهد یا اگر محتوای شعری با مذاق سیاسی_مذهبی‌اش جور آید شعر را هم نیکو می‌بیند یا اگر فرد مورد احترامش شاعری را بپسندد او نیز آن شاعر را درست یا خطا خواهد پسندید. تاریخ ادب فارسی انعکاس‌دهنده‌ی هزاران شاعری است که این گونه مقبولیت یافته‌اند و به‌سرعت فراموش شده‌اند. بسیاری از شاعران یا شاعران عصر و به‌ویژه شاعران سیاسی و رمانتیک آن، نمونه‌هایی قابل اعتنا از این دسته‌اند. شعرخاص به صورت مکتوب مقبولیت می‌یابد و شعر عام به صورت زودگذر و یک‌بار مصرف و با کمک هزار عامل دیگرِ رسانه‌ای، تصویری، سیاسی و تبلیغی بیرون از شعر. بخشی از وضعیت مقبولیت شاعران در روزگار ما را می‌توان در مقایسه‌ی آمار فروش کتاب‌ها و دنبال کنندگانشان نیز جستجو کرد. بر اساس آمار خانه‌ی کتاب، در دهه‌ی ۹۰ مجموعا ۱۴۰۰۰۰ نسخه از دو کتاب و ، سروده‌ی فاضل نظری منتشر شده است. از این منظر نیز او پرمخاطب‌ترین شاعر این دهه بوده است. اگر این تعداد را با دنبال کنندگان صفحه ی شاعر مقایسه کنیم، به این نتیجه می رسیم که تعداد کتاب‌های فروخته شده حدود ۴۰ درصد تعدادن علاقه‌مندان در صفحه‌ی اوست. مجموعه کتاب‌های فروش رفته از برقعی ۳۴۰۰۰(قبله مایل به تو) و ۱۲۵۰۰(رقعه) حدود یک پنجم مخاطبان اوست. مجموع فروش دو کتاب آذر آتایا و اسمش همین است آذر (۳۳ هزار) حدود ۱۵ درصد علاقه‌مندان است. در مقایسه‌ی این سه شاعر جوان پر فروش دهه‌ی ۹۰، می‌توان به این نتیجه رسید که احتمالا مخاطبان فاضل کتابخوان‌تر از مخاطبان آن دو بوده اند و کوشیده‌اند متن شعر او را بخوانند. با این‌حال، بسیاری از شاعران شاخص روزگار ما با تیراژ محدود چندصد یا چندهزار نسخه‌ی کتابشان، به همان اندازه نیز مخاطب در فضای مجازی ندارند که این نکته نشان‌دهنده‌ی خاص بودن مخاطبان آنان در مقایسه با شاعران پرفروش دهه است. د_مقبولیت ادبی و تاریخی آنچه بیش از همه موید توانایی یک شاعر است؛ مقبولیت ادبی و بیش از آن تاریخی اوست. نشان دادن مقبولیت تاریخی، نیازمند گذشت زمان است و سخن گفتن از آن در این مجال ممکن نیست؛ اما می‌توان با بررسی پژوهش‌ها و کتاب‌های دانشگاهی و غیره، به زوایایی از مقبولیت ادبی یا تاریخ ادبیاتی برخی از شاعران جوان اشاره کرد. از میان نام‌های اشاره شده؛ پژوهش های دانشگاهی (هرچند گاه مدزدگی بر آن‌ها نیز اثر گذاشته) بیش از همه به اشعار فاضل نظری روی خوش نشان داده است. نشانه‌هایی از تحقیق بر اشعار کسانی چون: محمدسعید میرزایی، حمیدرضا برقعی، گروس عبدالملکیان، محمدمهدی سیار، مهدی موسوی و ... نیز در کارنامه‌ی پژوهشی شعر معاصر دیده می‌شود. البته بسیاری شاعران بازنمودیافته در تحقیقات دانشگاهی هستند که با وجود تاثیرگذاری‌شان، در فضای مجازی کمتر مخاطب دارند. اما غالب شاعران مقبول در فضای مجازی یا جایگاهی در پژوهش.های ادبی نیافته‌اند یا تنها از آنان در جایگاه آسیب‌شناسی شعر جوان یاد شده است. سخن پایانی در مبحث مقبولیت این است که، این بخش از نقد شعر تابع بسیاری از جنبه‌های درون و برون شعر است و در زمان کوتاه، مقبولیت شاعر چندان ارتباطی به جایگاه ادبی او ندارد؛ زیر آن که "غربال به دست است از عقب کاروان می آید". @mmparvizan
✅ همایش «تحقیقات جدید علوم انسانی» در دانشگاه شیراز برگزار شد 💢 همایش «تحقیقات جدید علوم انسانی» که با هدف ارائه‌ تازه‌ترین دستاورد‌ها در زمینه‌ علوم انسانی و همچنین افزایش تعاملات بین‌المللی در دانشگاه شیراز ترتیب یافت، در تالار دکتر مصطفوی دانشگاه شیراز برگزار شد. 🔹 در آیین گشایش این همایش بین‌المللی که با همکاری دانشکده‌ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مؤسسه‌ ذکوات عراق برگزار شد؛ ده‌ها تن از پژوهشگران عرب‌زبان از کشور‌های ایران، عراق، کویت، عمان، مالزی، عربستان سعودی و فرانسه، به‌صورت حضوری و مجازی شرکت کردند. 🔸 محمد مؤذنی، رئیس دانشگاه شیراز گزارشی از جایگاه علمی و پژوهشی دانشگاه شیراز در حوزه‌ی بین‌المللی ارائه کرد. 🔹 سیداحمد فاضل‌زاده، رئیس کتابخانه‌ منطقه‌ای و پایگاه استنادی جهان اسلام isc به معرفی فعالیت آن مجموعه و ضرورت توسعه‌ فعالیت‌های بین‌المللی کشور‌های اسلامی در حوزه‌ی علم پرداخت. 🔸 همچنین در این آیین وسام مطیری، رئیس مؤسسه‌ ذکوات عراق و محمد مرادی رئیس همایش و رئیس دانشکده‌ ادبیات و علوم انسانی و حسین مرعشی رئیس بخش زبان و ادبیات عربی دانشگاه شیراز سخنرانی کردند همچنین، آقایان عجمی از عمان و کرباسی از عراق پژوهش‌های تازه‌ خود را در حوزه‌ علوم انسانی ارائه کردند. _ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ـ_ 🔳 با همراه باشید 🆔 @meftahandishe_com
"شعر و بحران مقبولیت/۴" آنچه در پایان این سلسله یادداشت‌ها می‌تواند راهگشا باشد؛ بیان جایگاه مخاطبان خاص و عام در مقبولیت یک شعر و به تبع آن یک شاعر است. مقبولیت و پذیرش بحثی کلیدی در نقد ادبی است؛ اما باید دانست که هرچه مقبولیت در زمان و مکان گسترده بازنمود داشته باشد؛ نشان‌دهنده‌ی اصالت آن مقبولیت خواهد بود. مقبولیت اصیل وامدار مخاطبان خاص ادبیات است و از طریق آن به مخاطبان عام تسری می‌یابد؛ حال آنکه مقبولیت عام یک شاعر بیشتر تابع وضعیت بیرونی است و با تغییر آن وضعیت به‌سرعت دگرگون خواهد شد. اما آنچه شاعران باید در قضاوت‌های مخاطبان اشعارشان در نظر بگیرند، اولویت دادن مخاطبان خاص در مقبولیت و فریب‌نخوردن از پذیرش عوامانه است. برای این مساله، باید مرزی در معرفی این دو دسته مخاطب، در نظر گرفت. ۱_ مخاطب خاص در قضاوت درباره‌ی شعر به فرم و زبان و ویژگی‌های ادبی و زیست شاعرانه توجه دارد؛ حال آنکه علت پذیرش مخاطب عام شعارها و معانی و موضوع‌های مطرح‌شده در شعر است. اگر مخاطبی شعر شما را صرفا به علت موضع‌گیری شما یا معنای سیاسی یا حزبی یا ملی و...، ستود؛ به‌راحتی می‌توانید اورا جزو مخاطبان عام شعر قرار دهید. ۲_ مخاطب خاص بیشتر شعر را به صورت مکتوب می‌خواند و مخاطب عام به‌جای مطالعه‌ی کتاب‌های شعر، آن را در فضای مجازی دنبال می‌کند. ۳_ مخاطب خاص شعر را فارغ از زمان و مکان و بر اساس ذات شاعرانه می‌پذیرد. مخاطبانی که صرفا شعر معاصر یا شعر روزگار خود را می‌خوانند و علاقه‌ای به شعر دیگر زمان‌ها و دیگر زبان‌ها ندارند؛ عمدتا مخاطبانی عام برای شاعرند. ۴_ مخاطب خاص شعر را محصولی زبانی (به‌جز در برخی جریان‌های خاص) می‌داند؛ حال آنکه قضاوت مخاطب عام از شاعر می‌تواند متکی بر عوامل بیرونی چون: صدا و دکلمه‌ی شاعر، اجرای موسیقایی شعر، شعر و تصویر و نماهنگ و دیگر هنرهای جایگزین باشد. ۵_ مخاطب خاص، تعریفی از شعر با در نظر گرفتن تاریخ ادبیات و مقولات ادبی دارد؛ مخاطبانی که صرفا از شعری خوششان می‌آید و نمی‌توانند دلیل پذیرش یا رد خود را شرح دهند؛ مخاطبان عام شعرند. ۶_ مخاطب خاص، به صورت مستمر شعر می‌خواند. برای خرید کتاب شعر هزینه می‌کند. شعر کامل و مبسوط را (جز در مقام فرم‌های کوتاه) بر تک‌بیتی و گونه‌های کوتاه ترجیح می‌دهد و حاضر است ساعت‌ها در روز یا هفته شعرخوانی کند. ۷_ نکته‌ی پایانی اینکه خاص و عام بودن مخاطب شعر، ربطی مستقیم به جایگاه اجتماعی فرد ندارد. مخاطب شعر چه هنرمند شاخص در دیگر حوزه‌ها، چه موسیقی‌دان، چه استاد دانشگاه، چه روحانی و مجتهد، چه سیاستمدار و چه بسیاری از افراد مربوط به طبقه‌ی خاص اجتماعی، می‌تواند از مخاطبان عام شعر باشد. موقعیت اجتماعی مخاطبان پیوند مستقیمی با صحت قضاوتشان درباره‌ی شعر ندارد؛ چه بسیار از ناموران عرصه‌های مختلف که شناخت درستی از شعر ندارند و تعریف و تمجید آنان از شعر شاعر، راهگشایی برای شاعر نخواهد بود و بیشتر اورا گمراه می‌کنند. پس به احترام شعر و شاعر، مخاطبان خود را درست انتخاب کنیم. @mmparvizan
"از چیچَست تا ارومیه" آنچه به بهانه‌ی حکایت این روزهای دریاچه‌ی ارومیه می‌توان نوشت؛ اشاراتی اندک است که درباره‌ی آن در شعر فارسی وجود دارد. تقریبا از سه هزار سال پیش و در اسناد آشوری و اوستایی و متون پیش و پس از اسلام، نام‌ها و اشاراتی مطرح شده است که گویا به این مکان پیوند داشته است. در طول هزاره‌ی پس از اسلام بسیاری از مورخان و جغرافی‌دانان اسلامی در آثاری چون: صوره‌الارض، معجم‌البلدان، المسالک والممالک، حدود العالم، نزهه‌القلوب و غیره، به جایگاه فرهنگی این مکان یا حدود آن اشاره کرده‌اند و از این دریاچه با نام‌هایی چون: چیچست و مارگیانه و کبوذان و در دوران اخیر: رضاییه و ارومیه یاد شده است. قدیم‌ترین اشارات در شعر فارسی به این مکان، ابیاتی از شاهنامه‌ی فردوسی است که حکیم توس در خلال داستان پادشاهی کیخسرو از "چیچست" سخن گفته است: سپاهی گزین کرد زآزادگان بیامد سوی آذرابادگان... وزآن جایگه با سواران گُرد عنان باده‌ی تیزتگ را سپرد سوی راه چیچست بنهاد روی همی‌راند شادان‌دل و راهجوی... وزآن دشتِ بی‌بر برانگیخت اسپ همی‌تاخت تا پیشِ آذرگشسپ بر اساس روایت شاهنامه، چیچست دریاگونه‌ای در آذربایجان و در نزدیکی آتشکده‌ی آذرگشسپ است. توصیفی که کاملا با موقعیت کنونی دریاچه‌ی خشک ارومیه سازگار است. حکیم توس در خلال توصیف جنگ کیخسرو و افراسیاب نیز دو بار دیگر به این واژه اشاره کرده است: به دل گفت کاین مرد پرهیزگار ز دریای چیچست گیرد شکار نهنگی مگر دمّ ماهی گرفت به دیدار ازو مانده اندر شگفت... نوع توصیف فردوسی از فضای زیستی "چیچست/ ارومیه" متفاوت با تجربه‌ی ایرانیان معاصر از آن است؛ تفاوتی که ممکن است حاصل تاثیرات انسانی و تغییرات محیطی باشد. در فاصله‌ی سده‌های چهارم و پنجم و اطلاعات موجود در منظومه‌های حماسی از این مکان، تا دوران معاصر، شاعران کمتر به این مکان جغرافیایی در سروده‌هایشان توجه کرده‌اند. در سده‌های اخیر نیز، آنقدر که مسائل مربوط به آذربایجان در نگاه کلان و تاحدودی ارومیه، در اشعار منعکس شده، کمتر به وضعیت دریاچه توجه شده است. (به‌استثنای برخی شاعران محلی به‌ویژه در دهه‌های اخیر) در ادبیات دوران قاجار بیش از همه، شاعران در مواجهه با روسیه و در خلال جنگ‌های ایران و لشکر تزاری به ارومیه اشاره کرده‌اند. اوج این اشارات را در منظومه‌ی شهنشاهنامه می‌توان دید. از دیگر سخنوران عصر فتحعلی‌شاه، قائم مقام نیز اشاراتی به کلیت این مکان (ارومیه) کرده است: لشکر تبریز و ایروان و ارومی خصم‌شکارند همچو شیر دژآگین یکی از مفاهیم منعکس در ادبیات دوران قاجار با موضوع ارومیه، دست‌اندازی روس‌ها بر این مکان بوده؛ نکته‌ای که در دیوان ادیب‌الممالک نمود دارد: به تبریز و به سلماس و ارومی گهی روسی علم زد گاه رومی این‌دسته از شکایات و توصیف‌ها را در اشعار نسیم شمال و دیگر شاعران مشروطه هم می‌توان دید. خلاصه‌ی کلام اینکه، جدال‌های سیاسی و انقلابات و هجومات داخلی و خارجی، قرن‌ها آن دیار را دچار بحران کرده و اینک، بحرانی خودزاده دامنگیر دریاچه‌ی ارومیه و آذربایجان شده است. شاید این شکایت فرخی، درباره‌ی آذربایجان مناسب احوال دریاچه‌ی زرخیز ِ چیچست در روزگار ما باشد: بود اگر تهران دمی در یاد آذربایجان بر فلک می‌رفت کی؟ فریاد آذربایجان ... از ارومی بانگ هل من ناصر و ینصر بلند کو معینی تا کند امداد آذربایجان؟ @mmparvizan
"نقدی بر دفتر ورمشور/ مرتضی امیری اسفندقه" از میان شاعران میان‌سال پس از انقلاب، مرتضی امیری اسفندقه نام آشنایی است. او شاعری پرکار و فعال است که ذهنی جوشا و طبعی زاینده دارد و در قالبگهای قصیده و نیمایی و تا حدودی غزل، اشعاری زیبا از او خوانده‌ایم. ورمشور گزیده‌ای از غزل‌های اوست که موسسه.ی شهرستان ادب منتشر کرده است. از سال‌ها قبل، به فکر نوشتن یادداشت‌هایی کوتاه درباره‌ی این دفتر بودم؛ اما زمانی مناسب فراهم نشد. اینک که برای چندمین بار این مجموعه را تورق می.کنم، چند اشاره‌ی کوتاه را درباره‌ی زبان برخی ابیات مطرح خواهم کرد؛ هرچند بحث درباره‌ی موسیقی و اندیشه و تصاویر، مجالی جداگانه می‌خواهد. دایره‌ی واژگانی غزل‌های این دفتر، نسبتا گسترده است و زبانی سالم را در اغلب شعرها می‌توان دید؛ اما در برخی ابیات، زبان در سطح قوت و سلامت اشعار دیگر نیست. یکی از این ضعف‌های زبانی، حاصل از آمیختگی زبان رسمی و ادبی شاعر با زبان محاوره‌ای بدون تمهیدات و نتیجه‌بخشی شاعرانه است که در برخی ابیات، خطاهایی را پدید آورده، برای مثال در بیت زیر: چنان پریچه‌ی پاکی ندیده بودم هیچ کدام کوچه‌ی گمنام شهر، مسکن داشت؟ واضح است که در آغاز مصراع دوم حرف اضافه ی "به" یا "در" حذف شده، ویژگی‌ای که در این دفتر چندبار نمود یافته و می‌توان آن را از ویژگی‌های زبان امیری اسفندقه دانست. یا در برخی غزل.ها، نشانه‌هایی از دودستگی زبانی دیده می‌شود؛ بی‌هیچ تمهید و دلیل زیباشناسانه‌ای: بر این عقیده‌ام امروز، زندگی مرگ است تو ای بکارت رسوا، چه ایده‌ای داری؟ در غزلی که در مجموع بافت زبانی نیمه‌سنتی دارد، شاعر به ناگاه از عبارت" چه ایده.ای داری؟" بهره برده، چنین است در صفحه‌ی ۱۱۴ که در دوبیت مجاور، واژه‌ی "هلا" را با "کلنجار رفتن" در یک چارچوب زبانی قرار داده است.    چنین به نظر می‌رسد که اسفندقه، چون اخوان و بسیاری از پیروان نیما می‌کوشد آشتی‌ای بین زبان کهن و عامیانه در اشعارش ایجاد کند. او در بسیاری از موارد نیز در این شیوه موفق بوده، هرچند در غزل‌ها میزان توفیق او کمتر از دیگر قالب ها بوده است. گاه نیز در اشعار او حشوهایی غیرهنری نمود دارد، چون کاربرد همزمان "باز" و "دوباره" در بیت زیر: آن آب رفته را که زلال و تپنده بود باز آمدی که باز دوباره به جو کنی البته چنانکه در آغاز این یادداشت گفته شد، زبان غزل‌های او در کل پیراسته و فارغ از هنجارگریزی‌ها و نوآوری‌های مثبت و منفی است. @mmparvizan
تحقيق_انتقادي_در_عروض_فارسي.PDF
4.4M
"تحقیق انتقادی در عروض فارسی و چگونگی تحول اوزان غزل" این کتاب ارزشمند حاصل رساله‌ی دکتری پرویز ناتل خانلری به راهنمایی ملک‌الشعرای بهار است که در سال ۱۳۲۷، توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است. خانلری در مقدمات این اثر پژوهشی مباحثی نسبتا جدید را درباره‌ی وزن شعر و طبقه‌بندی اوزان مطرح می‌کند و پس از بررسی حدود ۱۷۰۰۰ غزل، الگویی از اوزان پرکاربرد در غزل فارسی ارائه کرده است. از کاستی‌های این پژوهش، باوجود نوجویی‌ها، یکی بررسی‌نکردن اوزان غزل برخی شاعران تاثیرگذار چون: مولوی و بیدل است و دیگر اینکه، وزن مشهور و مهمّ "مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل" از دایره‌ی بررسی خانلری جامانده است. @mmparvizan
"سخنان دکتر شفیعی کدکنی درباره‌ی هوشنگ ابتهاج" @shafiei_kadkani ـــــــــــــــــــــــ سخنرانی محمدرضا شفیعی کدکنی در شب سالگرد سایه به همت مجلهٔ بخارا رشت، باغ محتشم سلام به همهٔ حاضران محترم، خانم‌ها و آقایان. کسانی که اغلبشان از راه‌های دور به عشق فرهنگ ملی ما و به احترام یکی از نمایندگان برجستهٔ این فرهنگ اینجا حاضر شدند. سایه نیاز به معرفی امثال من ندارد. او یکی از نمایندگان برجستهٔ شعر فارسی در طول قرون و اعصار بوده و اگر حمل بر اغراق نکنیم، بعد از حافظ، غزلسرایی به اعتبار و اهمیت او به‌زحمت می‌توان در تاریخ شعر فارسی پیدا کرد و اگر هم پیدا شود از منظر اختلافِ سلیقه‌هاست. اما همهٔ سلیقه‌های پخته و ورزیده، اعتقاد دارند که غزل سایه در این ششصد هفتصد سال، جایگاه بسیار ممتازی در فرهنگ ملی ما و در زبان فارسی داشته است و دارد و خواهد داشت. باغ محتشم رشت، ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ @mmparvizan
"حاشیه‌ای بر سخنان استاد شفیعی کدکنی" ۱_ هوشنگ ابتهاج بی‌شک یکی از بزرگ‌ترین غزل‌سرایان سنت‌گرای معاصر است که غزل‌هایی شاخص و تاثیرگذار سروده و از مقبول‌ترین غزل‌سرایان معاصر به‌ویژه در میان مخاطبان میانه‌ی اجتماع است؛ هرچند میانه‌ی نوگرایانِ غزل حسین منزوی و بهبهانی مقبولیت بیشتری (به‌ویژه در خواص) یافته‌اند. ۲_ استفاده از عبارت‌های "اختلاف سلیقه و به‌زحمت" در سخنان استاد گرانقدر دکتر شفیعی، یکی از جنبه‌های مثبت این سخنان در مقایسه با برخی اجتهادهای گذشته است. منتقدان و ادب‌شناسان آشنا با آثار گرانقدر دکتر شفیعی مطلعند که استفاده از صفت "ترین" در بسیاری از تحقیقات و تصحیحات ایشان بازنمود دارد. این نوع قضاوت‌های ایشان را درباره‌ی شاعرانی چون: بهار و اخوان و میرزا حبیب خراسانی و عارف و بسیاری دیگر نیز می‌توان دید که گاه سبب انتقاد برخی محققان شده است. ۳_ تعداد غزل‌های سایه در مقایسه با بسیاری از گذشتگان و معاصران، چندان زیاد نیست. او شاعری عمدتا گزیده‌گو (در غزل) است که موفق‌ترین غزل‌هایش را با نگاه نیمه‌بازگشتی و متاثر از حافظ و مولوی و سعدی سروده؛ هرچند در فردیت شاعرانه و برخی جلوه‌های عاشقانه و زبانی، نوآوری‌هایی به غزل‌های خود افزوده است. در حوزه‌ی غزل با رویکردهای اجتماعی جز در معدودی از سروده‌ها، چندان تشخصی در غزل او نمی‌توان یافت. ۴_ در فاصله‌ی حافظ تا روزگار ما با وجود انحطاط نسبی جایگاه غزل، غزل‌سرایان بزرگی ظهور کرده‌اند. از سعدی‌گرایانی چون: جامی گرفته تا بابافغانی و وحشی از سده‌ی دهم و کلیم و صائب و طالب و بیدل دهلوی و واقف لاهوری و حزین از مضمون‌گرایان و هاتف اصفهانی و فروغی از بازگشتی‌ها و شاعران روزگار ما از قبیل شهریار و سیمین بهبهانی و حسین منزوی. حتی اگر جنبه‌های اختلاف سلیقه را نیز در نظر بگیریم، ترجیح سایه بر صائب و بیدل و برخی دیگر از معاصران، چندان مستند به مباحث تاریخ ادبیات به‌نظر نمی‌رسد و قضاوت درباره‌ی آن، وابسته به زمان و تحولات قرون بعد ادب فارسی خواهد بود. ۵_ منتقدان و مخاطبان گذشته‌ی فارسی، در زمان حیات شاعران و متناسب با سلیقه‌ی ادبی روزگار و همچنین تفاوت اقلیم و فرهنگ، نظراتی گاه شاذ درباره‌ی شاعران مطرح کرده‌اند. از بابافغانی که به حافظ کوچک شهرت داشته تا صائب که تعدد نسخ دیوانش در ایران و ترکیه و شبه قاره، بیانگر شهرت عالمگیرش در سده‌ی یازدهم بوده است. بیدل و ترجیح آن بر حافظ در بسیاری از کشورهای همسایه، شاهدی دیگر بر این تفاوت نگاه است. هرچند نمی‌توان نظر گرانسنگ استاد شفیعی را با منتقدان عصر قاجار مقایسه کرد که منظومه‌ی فتحعلی‌خان صبا را بر شاهنامه ترجیح داده‌اند یا آذر که از ده‌ها هزار بیت صائب ده بیت را مناسب دیده؛ این اغراق در اجتهاد را می‌توان ویژگی‌ای مرسوم‌ در نقد ادبی دانست. ۶_ در قضاوت‌های استادنا، گاه شاعری چون: میرزا حبیب خراسانی چنان برکشیده می‌شود که در جایگاه تجربه‌گر بزرگترین اشعار عرفانی پس از حافظ قرار می‌گیرد و گاه شاعری چون یغما با همه‌ی تاثیرگذاری‌اش بر ادبیات مشروطه به کاریکاتورگونه‌ای از سعدی تقلیل می‌یابد. (بنگرید به ادوار شعر فارسی) ۷_ در مجموع، قضاوت درباره‌ی جایگاه سایه در غزل فارسی این چندسده را باید به تاریخ و گذران قرون سپرد؛ امید که نامش چون زمان ما در دیگر ادوار نیز درخشان بماند که این آرزوی هر دوستدار زبان و فرهنگ و ادب فارسی است. چنین باد. @mmparvizan
" نقدی بر شعر علی‌رضا آذر/بخش اول" علی‌رضا آذر از شاعرانی است که در دهه‌ی اخیر، نگاه‌های متوجه بسیاری را به خود جلب کرده است. او با دفترهای اثر انگشت، اسمش همین است، آتایا و ترانه‌هایش، که همه را نشر نیماژ منتشر کرده و اغلب به چاپ‌های نزدیک به ده یا بیشتر رسیده، جایگاهی ویژه در فضای مجازی و در میان مخاطبان جوان یافته است؛ تا آنجا که صفحه‌ی اینستاگرامی‌اش صدهاهزار مخاطب دارد. شعر او در نگاه اول، خود را در دستان لیز منتقدان می‌لغزاند. تکثر فضا، تصویرهای آنی زیبا و مقبولیت روزافزون اشعارش،  سبب شده که کمتر زیر ذره‌بین نقد قرار گیرد؛ اما خلاف اشعار درجه‌اول شاعران که در خوانش‌های مکررظرفیت‌های جدیدی را برای جلب نظر زیباشناسانه،  در اختیار منتقد می‌گذارد، شعر او در هر بارخوانش، پنجره‌ای جدید را برای انتقاد فراروی مخاطب می‌گشاید و لغزشی تازه را در ساختار، محتوا و زبان به خواننده یادآوری می‌کند. اشعار علی‌رضا آذر در نگاهی کلی آمیزه‌ی متن‌های گوناگون است که از دریچه‌ی احساس شاعر رد شده و شکلی گاه تازه و گاه کولاژی از دیگر شاعران را در اختیار مخاطب نهاده است. در شعر او از شاعران سنتی چون: مولوی و نظامی گرفته، تا سنتی‌سرایان معاصر چون: ابتهاج،  منزوی و بهمنی، و نیمایی‌سرایانی نظیر اخوان،  فروغ، سهراب و ترانه‌سرایانی چون: ایرج جنتی، شهریار قنبری، یداللهی،  گلرویی و  رمانتیک‌هایی از قبیل نادرپور و کارو و جوان‌ترهایی چون: محمدسعید میرزایی،  طریقی و بیش از آنان مهدی موسوی، نشانه می‌توان دید. این ارتباط بینامتنی که از سویی به قوت اشعار کمک کرده، از زاویه‌ای دیگر از اصالت اشعار آذر در مقایسه با نمونه‌های پیشین کاسته است. تاثیرپذیری و همسایگی او با اشعار دیگران گاه کاملا آشکار است؛ آنجا که شعرهایی را کامل یا با تغییر از دیگران وام گرفته یا به صورت آشکار به آن‌ها اشاره کرده است. مثلا تضمین غزل "با همه‌ی بی‌سر و سامانی‌ام" از بهمنی در شعر "زهرترین زاویه‌ی شوکران" که ابیات مجاور با شعر اصلی، هیچ‌گاه به قوت نمونه‌ی تضمین شده نبوده است. یا در شعر " زخمی‌ام از زبان نوک‌تیزت" که نشانه‌ای موفق از ارتباط بینامتنی شعر با زمستان اخوان دیده می‌شود: اسکلت‌باغ‌ها بلورآجین/ های بگشای در زمستان است. در بسیاری از نمونه‌ها نیز، ارتباط بینامتنی شعر آذر با دیگر نمونه‌های شعر فارسی آشکار نیست؛ چون: تکرارهای "عشق یعنی" در همان شعر یا تاثیرپذیری از فروغ و سهراب در مصرع "زندگی یک چمدان است که ..." یا تعبیر "گرگ‌پدر" برای معشوق که کاملا منطبق با شعر کارو است یا صدها تعبیر یا تصویر دیگر از "تفنگ و شقیقه"، " ماه و پلنگ" و ... که با ادبیتی محدودتر از نمونه‌های قبلی در دفترهای آذر جلوه‌گر شده است. 👇👇👇👇 @mmparvizan
"نقدی بر شعر علی‌رضا آذر/ بخش دوم" شعر علی‌رضا آذر، عرصه‌ی تقابل و نمود تضاد بین عواملی چون: سنت و نوآوری، احساس‌گرایی و عرفان، ادب رسمی و ادب عامه، شعر و ترانه و ادبِ نژاده و ادبیات جاده است.  این تضادها سبب نمود ظاهری متکثر و با فضایی چندصدایانه در شعر او شده؛ اما این نمودهای متکثر، شعر او را به فضایی کارناوالی که باختین به آن اشاره می‌کند نمی‌رساند؛ بلکه فضایی برآمده از همراهی عناصر مختلف در کنار هم شکل می‌دهد. شعر او حتی وسیله‌ای نقلیه نیست که مخاطب را به جایی برساند؛ بلکه شبیه درِ کامیون‌های قدیمی است که بر دیواره‌ی آن عکس‌هایی گوناگون آویخته شده و تکرارِ دیدن آن‌ها از سوی مخاطب،  کم‌کم آنان‌را ازهمراهی با تصاویر باز می‌دارد. شعر او مجال یک‌بار خوانده‌شدن و فراموش‌کردن و در غبار خاطره‌ها سپردن است. همین تکثر ظاهری و به‌موازات آن سهل‌انگاری در استفاده از زبان و عناصر شاعرانه، ایرادهایی را در شعرش رونق داده که در این مجال اندک، تنها به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود: الف. اطناب و حشو.  ویژگی غالب در سروده‌های آذر اطناب و زیاده گویی‌هایی است که صرفا برآمده از احساسات تکراری و غیر متنوع شاعر است و به دلیل ضعف اندیشه‌ی فلسفی و حتی عرفانی و شکل‌نگرفتن ساختاری پیوسته، بسیاری از ابیات و بندها را به‌راحتی می‌توان از شعر او حذف کرد. علاوه بر اطناب، در بسیاری از نمونه‌ها، حرف‌ها و کلمه‌هایی زاید در زبان شعر دیده می‌شود؛ مثلا کاربرد همزمان ضمیر متصل و منفصل در نمونه‌ی زیر: ای روح مرا تا به کجا می‌بری‌ام یا تکرار واژه‌ی اندازه در نمونه‌ی زیر: اندازه‌ی اندوهم اندازه ی دفتر نیست ب. ایرادهای موسیقایی.  در شعرهای آذر تحت تاثیر ادب عامه و ترانه، سهل‌گیری‌ها و خطاهایی در وزن و قافیه‌ی شعر دیده می‌شود. مثلا : می‌خواستم از عاشقی چیزی/ با دست خود بستند دهانم را که برای صحت وزن باید دال از آخر بستند حذف شود. یا قافیه‌شدن له و منهدم در شعر زیر: لبخند مرا بس بود آغوش لهم می‌کرد آن بوسه مرا می‌کشت لب منهدمم می‌کرد یا قافیه‌شدن آرمت و می‌دانمت در بندی از شعر تضمینی او از محمدعلی بهمنی و از این دست ایرادها که در دفترهای او کم نیست و اشعار بسیاری از شاعران مبتدی هم از این دست خطاها پیراسته است. ج. دودستگی زبانی. این ایراد در اغلب اشعار او نمود دارد، بی‌آنکه شاعر تمهیدی برای این دودستگی جُسته یا به نتیجه‌ای موثر در شعر رسیده باشد. مثلا در شعر "می‌روم تا درو کنم خود را"به سیاق زبان محاوره از "من را" بارها استفاده کرده؛ حال آن‌که زبان شعر در بسیاری ابیات رسمی است و در جاهایی دیگرِ همین شعر از "مرا" به شیوه‌ی ادب رسمی استفاده کرده. یا در زبان شعری که روزمره است به ضرورت وزن از "دگر" استفاده کرده است. 👇👇👇👇 @mmparvizan
"نقدی بر شعر علی‌رضا آذر/ بخش سوم" یا به شیوه‌ی زبان شعر محاوره‌ای در میان اجزای فعل مرکب بارها از "ب" میانجی استفاده کرده، چون: این پچ‌پچ‌ها چیست رهایم بکنید/ مردم خبری نیست رهایم بکنید‌‌ و در همین شعر بی‌هیچ تمهید و دلیلی شاعرانه، به شیوه‌ی شاعران سبک‌های خراسانی و عراقی، "ب" را حذف کرده و واضح است که تنها وزن او را ناگزیر به این دودستگی زبانی کرده است: تا آه کشی بند دلش پاره شود یا در شعر زیر‌: حال مرا از من بیمار پرس/ از شب و خاکستر سیگار پرس که از این دست دو دستگی‌ها در دستور و لغت در اشعارش صدها نمونه ی بی‌دلیل شاعرانه می‌توان نشان کرد. د. ناسازگاری‌های تصویری و پیوند گسسته‌ی مصراع‌ها و تصاویر. این نیز از دیگر ایرادهایی اشعار اوست که خلاف دودستگی‌های موجود گفتمانی_ جهان‌شناختی در شعرهای اخیر مهدی موسوی، دلیل ادبی و فکری برای آن‌ها نمی‌توان یافت. از همین موارد است همنشينی تصویرهایی چون: او هم از توله‌های آبان بود/ بین هر هشت دست اختاپوس/ با عبارتِ : در نگاهت حضور مولاناست/ پارکاب دو شمس تبریزی که خویشاوندی مناسبی ندارد. از آن ناگوارتر در وزن رباعی و در فضایی که گاه کاملا عراقی می‌شود ناگاه شاعر به شیوه‌ی جلیل صفریگی می‌گوید: من را بگذارید بمیرد به درک/ اصلا برود ایدز بگیرد به درک   اما طنزی که از این دودستگی ایجاد می‌شود خلاف اشعار شاعران معترض سال‌های اخیر هیچ تمهید اندیشه‌ای یا ادبی ندارد. گاه نیز هیچ منطق پیوندی بین تصاویر با عبارات نیست؛ مثلل: گاه شقایق‌تر از انسان شدی/ روح ترک خورده‌ی کاشان شدی یا پیوند این مصراع‌ها: از گذر سوق به گودال‌ها/ از شب چسبیده به چنگال‌ها/ با گذر تیر که از بال ها... بعد پیوند این مصراع‌ها با شعر تضمین شده ازمحمد علی بهمنی. البته در این میان گاه تصاویری زیبا نیز به صورت منفرد در اشعار نمود می‌یابد: در کلیسای داغ اندامت. هرچند حتی تصویرهای منفرد موفق هم در شعر او در خدمت یک ساختار یکپارچه یا دست کم سازگار با ذهن آشفته‌ی مخاطب‌های از این دست نیست. به هرحال این تنها دریچه‌ای بر نقد اشعار علی‌رضا آذر است و با گذشت زمان اگر نشانه‌ای از اشعار او بماند،  بی‌شک منتقدان گرامی با زاویه‌دیدی دقیق‌تر به بررسی اشعارش خواهند پرداخت. اما آنچه بی‌تردید می توان ادعا کرد این است که شاعرانی چون: آذر ، نمونه‌ای از شاعران رمانتیک دهه‌های سی و چهلند؛ در سطحی محدودتر که تاریخ ادبی، پیش از این نامانایی بسیاری از آنان را داوری کرده است. @mmparvizan
"به یاد کورش صفوی" کورش صفوی زبان‌شناس نامی و استاد دانشگاه درگذشت. تلاش‌های او در حوزه‌های نظری و کاربردی زبان‌شناسی و تالیف کتاب‌های علمی و دانشگاهی، او را در جایگاه یکی از شاخص‌ترین زبان‌شناسان دهه‌های اخیر قرار داده است. اما آنچه بیشتر باید به آن اشاره کرد؛ نقش برخی تالیفات او در گسترش حوزه‌هایی از نقد ادبی و پیوند زبان‌شناسی و ادبیات است. کتاب "از زبان‌شناسی به ادبیات" او که مطالعه‌ی آن به همه شاعران و شعردوستان پیشنهاد می‌شود؛ از مهمترین آثار فارسی است که در آن کوشیده شده؛ تعریفی متعادل از برخی کارکردها و آرایه‌ها و شگردها و فنونِ رایج در شعر و نظم فارسی ارائه شود. مباحث مربوط به قاعده‌افزایی و گونه‌های هنجارگریزی و تلاش صفوی برای سازگاری این مباحث و تحقیقات ادبی به همراه ارائه‌ی نمونه‌هایی کاربردی از شعر کهن و معاصر فارسی و همچنین آشنایی او با ادبیت و ادبیات (خلاف بسیاری از زبان‌شناسان)، به ارائه‌ی زوایایی جدید از زبان ادبی در این اثر انجامیده است. حاصل این تلاش را در تطبیق مباحث نظری این کتاب با بسیاری از تحقیقات ادبی معاصر می‌توان دید؛ هرچند در مجالی لازم است، نقدها و توضیحاتی بر این اثر نوشت. روحش شاد و از شاخسار بهشتی کلمه و زبان برخوردار باد. @mmparvizan