eitaa logo
شهدای مدافع حرم
906 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش عباس هست🥰✋ *شهیدے که مکان و زمان شهادتش را امام رضا(ع) در خواب گفته بود*💫 *شهید عباس کردانی*🌹 تاریخ تولد: ۲۰ / ۱۲ / ۱۳۵۸ تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۱/ ۱۳۹۴ محل تولد: اهواز محل شهادت: حلب 🌹عباس مهندس ساخت بمب و موشک‌های دستی و از نوابغ اهواز بود💫او می‌توانست سی نوع تله انفجاری درست کند *و با همین تله انفجاری ها چند نفر از داعشی‌ها را به هلاکت رساند💥* دوست← عباس تاریخ و محل دقیق شهادتش را میدانست💫 *او خواب دیده بود که امام رضا(ع) در خواب ساعت، تاریخ و مکان شهادتش را گفته است*💫 این خواب را برای چند نفر ازدوستانش تعریف کرده بود🌷یک روز بعد از دومین اعزامش که به اهواز برگشته بود به بنده گفت *فلانی این آخرین سفر من است و دیگر برنمیگردم*🕊️البته من از کارهایش متوجه شدم که مقداری عوض شده🌷 به او گفتم چه میگویی سفر آخر هست ؟بر نمیگردی یا اینکه شهید میشی؟🥀 *سرش تکان داد و گفت بله شهید خواهم شد*🌷در نهایت *عباس طبق خوابش*💫 در تاریخ ۱۹ / ۱۱ / ۹۴ در عملیات آزادسازی دو شهر نبل الزهرا *در اثر اصابت تیر به سینه اش🥀به شهادت رسید*🕊️پیکرش حدود ۴ روز در منطقه جاماند🥀و زمانی که پیکرش آمد *جز ناحیه ای که تیر خورده بود ما بقی سالم بود*🌷شهید ۴ روز به حالت سجده قرار داشت *و بوی بسیار خوبی از پیکرش آن محل را فرا گرفته بود*🕊️🕋 *شهید عباس کردانی* *شادی روحش صلوات*💙🌹
شهدای مدافع حرم
☔️ #من_با_تو ✨ #قسمت_پنجاه_وششم ✨ رمان زیبا و عاشقانه😍💓 سهیلے ڪمے اون طرف تر داشت با چندتا از دانش
☔️ ✨ رمان زیبا و عاشقانه😍💓 لبم رو بہ دندون گرفتم... رو بہ روی سهیلے ایستادہ بود و تندتند چیزهایے میگفت سهیلے😠هم با اخم زل زدہ بود بہ زمین. همونطور ڪہ با سهیلے صحبت مےڪرد نگاهے😒بہ من انداخت و با چشم و ابرو بهم اشارہ ڪرد! نفسم رو بیرون دادم و یڪ قدم برداشتم اما نتونستم جلوتر برم😕ایستادم، بهار😬با حرص دندون‌هاش روی هم فشار داد، سهیلے ڪمے بہ سمت من برگشت چند لحظہ تو همون حالت بود دستے بہ ریشش ڪشید و بہ سمت در 🏢دانشگاہ رفت! بهار با عجلہ اومد سمتم : ــ هانے بدو الان میرہ ها😬 ڪلافہ گفتم : نمیتونم😣 با اخم زل زد بهم و لب هاش رو جمع ڪرد... آروم قدم برداشتم، چند قدم ازش دور شدہ بودم ڪہ گفت : 😟😬 ــ مسابقہ‌ی لاڪ پشت‌ها نیستا هرڪے دیرتر برسہ! بجنب دختر! پوفے ڪردم و سرعتم رو بیشتر ڪردم، از دانشگاہ خارج شدم،سهیلے آروم راہ مےرفت... مردد صداش ڪردم :😔 ــ استاد! ایستاد اما بہ سمتم برنگشت... نباید مڪث مےڪرد وقتے من صداش ڪردم فقط منظورم خودش بودہ! رفتم بہ سمتش، چهار پنج قدم باهاش فاصلہ داشتم...✨ صورتش جدی بود آروم گفت : ــ امرتون؟ چیزی نگفتم...بند ڪیفش رو روی دوشش جا بہ جا ڪرد : ــ مثل اینڪہ ڪاری ندارید!😐 خواست قدم بردارہ اما برگشت سمتم: ــ ڪار دیشبتون اصلا جالب نبود بدترین توهینو بہ من و خانوادم ڪردید!😒 خجالت زدہ زل زدم بہ زمین... با صدایے ڪہ انگار از تہ چاہ مےاومد گفتم : ــ قصدم بےاحترامے نبود! اصلا توقع نداشتم شما بیاید خواستگاری فڪر مےڪردم آقای حمیدی...😞 ادامہ ندادم،گریہ‌م گرفتہ بود! سهیلے هم ساڪت بود،دوبارہ شروع ڪردم : ــ دیروز ڪہ اون حرف ها رو زدم شوخے مےڪردم اصلا فڪر نمےڪردم مادر شما باشن😞شبم ڪہ شما رو دیدم مغزم قفل ڪرد،ڪارم خیلے بد بود میدونم حاضرم بیام از پدر و مادرتونم عذرخواهے ڪنم،توضیح میدم!😥 بغضم داشت سر باز مےڪرد... با تمام وجود معنے ضرب‌المثل چرا عاقل ڪند ڪاری ڪہ باز آرد پشیمانے رو فهمیدم! ــ حلال ڪنید...😞✋ ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : لیلی سلطانی
☔️ ✨ رمان زیبا و عاشقانه😍💓 همونطور که لبم رو به دندون گرفته بودم به کمد لباس هام👚👖زل زدم، نگاهی به لباس ها انداختم در کمد رو بستم و از اتاق خارج شدم. مادر و پدرم 💑😠با اخم روی مبل نشسته بودن، لبم رو کج کردم و آروم گفتم :🙁 ــ مامان چی بپوشم؟ مادرم سرش رو به سمتم برگردوند، نگاهی بهم انداخت👀😠 همونطور که سرش رو به سمت دیگه می‌چرخوند گفت : ــ منو بپوش! مثل دفعه‌ی اول استرس نداشت! جدی و ناراضی نشسته بود کنار پدرم. اخم های😠پدرم توی هم بود،ساکت زل زده بود به تلویزیون📺هشت روز از ماجرای اون شب میگذشت، خانواده‌ها به زور برای خواستگاری دوباره رضایت دادن! پدر و مادر من ناراضی‌تر بودن، چون احساس میکردن هنوز همون هانیه‌ی سابقم!😒 نفس بلندی کشیدم و دوباره برگشتم توی اتاقم،در رو بستم... دوباره در کمد رو باز کردم😕نگاهم رو به ساعت🕰کوچیک کنار تخت انداختم،هفت و نیم!🕢نیم ساعت🕗دیگه می‌اومدن! نگاهم رو از ساعت گرفتم... با استرس لبم رو می‌جویدم😢پیراهن بلند سفید رنگی با زمینه ی گل های ریز آبی کم‌رنگ برداشتم،گرفتمش جلوی بدنم و مشغول تماشا توی آینه شدم...🙁سری تکون دادم و پیراهن رو گذاشتم روی تخت، روسری نیلی رنگی برداشتم و گذاشتم کنارش...نگاهی به پیراهن و روسری کنار هم انداختم.👀 پیراهن رو برداشتم😊 و سریع تن کردم،دوباره نگاهم رو به ساعت دوختم،هفت و چهل دقیقه! چرا احساس میکردم زمان دیر میگذره؟😥چرا دلشوره داشتم؟ زیر لب صلواتی✨فرستادم و روسریم رو برداشتم...روسریم رو مدل لبنانی سر کردم و چادر نمازم رو از روی ریخت آویز پشت در برداشتم... باز نگاهم🕰رفت سمت ساعت،هفت و چهل و پنج دقیقه! همونطور که چادرم رو روی شونه‌هام مینداختم در رو باز کردم و وارد پذیرایی شدم. رو به مادرم گفتم : ــ مامان اینا خوبه؟😟🙁 چادرم رو کنار زدم تا لباسم رو ببینه، مادرم نگاهی سرسری به پیراهنم انداخت و گفت : ــ آره! پدرم آروم گفت :😒 ــ چطور تو روشون نگاه کنیم؟ حرف هاشون بیشتر شرمنده‌ام میکرد!😞😓 ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : لیلی سلطانی
🌷بسمـ ربـ الشهداء و الصدیقینـ🌷 1⃣
🍃🌸🍃🌸🍃 ای شهیدان، عشق شماست هرچه ما داریم از خون شماست‌ ای شقایق‌ها و‌ ای آلاله‌ها دیدگانم شماست🌷 2⃣
💠معرفی شهید سید علی اکبر شجاعیان🍂 🥀نام: سید علی اکبر 🥀نام خانوادگی: شجاعیان 🥀نام پدر : سید حسین 🥀تاریخ تولد :1339/11/10 🥀تاریخ شهادت : 1366/01/30 🥀نحوه ی شهادت: اصابت ترکش خمپاره 🥀عملیات: کربلای۱۰ *پ.ن: فرمانده گردان یا رسول الله(ص) ، لشکر ۲۵کربلا 🍃دانشجوی سال دوم پزشکی 3⃣
✨ 🌱سید علی‌اکبر شجاعیان در سال 1339 در شهر امیرکلا از توابع شهرستان بابل دیده به جهان گشود. 🌱پنج سال بیشتر نداشت که قامت کوچکش در برابر معبود به افتاد و در جانش ریشه دواند.🌱 سید در هفتمین پائیز زندگی به مدرسه رفت و مراحل تحصیلی را سالی پس از سال دیگر با موفقیت گذراند. هم زمان با اوج ‌گیری در صف سربازان روح‌الله قرار گرفت. 🍂حضور در جلسات سخنرانی و فریاد الله‌اکبر در ظلمت شب های رازدار، از او مردی و با شکوه ساخت. سید در کنار مبارزه با متجاوزان بعث، به کسب علم و دانش نیز می‌پرداخت و با مطالعه‌ شبانه موفق به قبولی رشته ی در دانشگاه علوم پزشکی بابل گشت.🌸 4⃣
✨ دو سالی بود که به تحصيل در رشته ی پزشکی میپرداخت ولـي عشق بـه جبهه نگذاشت شهيد در دانشگاه بماند و بنا به ديدگاه حضرت امام(ره) به دانشگاه اصلي يعني عزيمت نمـودند.  سید علی اکبر در طول سال های خدمتش مسئولیت های بیشماری را بر عهده گرفت و در عملیات‌های بسیاری شرکت نمود که در جریان همین عملیات‌ها زخم بر تن او نشست. او حضور در جبهه را بهترین فرصت برای می‌دانست و شب ها گوشه‌ای می‌جست تا زمزمه‌ای شیرین را با معشوق خود نجوا کند🌺 5⃣
✨ وضع زندگي‌شان خوب بود. پدرش پول تو جيبي خوبي بهش مي‌داد، اما هميشه جيبش خالي بود. وقتي شهيد شد كساني سرمزارش مي‌آمدن که کسی آنهارا نمي‌شناخت. آری پول توجيبي‌هاي علی اكبر، سفره ی خيلي‌ها بود.🌾 وقتی در رشته ی پزشکی قبول شد و اقوام و آشنایان به او تبریک میگفتند برايش اهميتي نداشت. با تبسّم میگفت: هر وقت شدم تبريك بگوييد.🍃 مي‌گفتند: پسرجان تو دانشجو هستي، فردا پس‌فردا مي‌شوي آقاي دكتر، به خودت برس. مي‌گفت: شخصيت انسان به اين چيزها نيست. با لباس هم مي‌شود رفت دانشگاه و درس خواند.🌼 با مي‌رفت سركلاس و بيشتر روزها مي‌گرفت... مي‌گفت: علم بدون فايده ندارد.🌺 در جبهه از خود گذشتگی و فدا کاریش زبانزد بود اگر پیکر شهیدی در کنارش میبود سوت خمپاره را كه مي‌شنيد، خيز مي‌رفت روي پیکر ، برای پیکر شهدا هم از خود گذشتگی میکرد...🦋 یک بار خيره شده بود به هلي‌كوپتر انگار اولين بار است كه مي‌بيند. گفت: اين آهن‌پاره ساخته دست انسان است و پرواز مي‌كند. انسان خودش اگر تا كجا مي‌رود؟🌱 هر بار وقت غذا بود خورده و نخورده بهانه مي‌آورد كه سير شدم و كنار مي‌كشيد. هركس با او مي‌شد كيف مي‌كرد.🌸 تنها جايي كه خودش را بر ديگران مقدم مي‌دانست، موقع بود. خودش جلو مي‌رفت و نيروها هم پشت سرش، در يكي از عمليات‌ها به خاطر فاصله كم دشمن، بچه‌ها غافلگير شده و بسياري از آن‌ها شهيد و مجروح شده بودند. روحيه بچه‌ها آسيب ديده بود. علی اكبر وضعيت را كه ديد پريد وسط عراقي‌ها و جنگ تن به تن راه انداخت. بچه‌ها هم پشت‌سرش شور گرفتند. بعد از آن، *چهل و هفت* روز در بيمارستان بستري بود.🌷 6⃣
....✨ تا پایش به بیمارستان میرسید گريه مي‌كرد. نيامده مي‌خواست برود. مي‌گفت: من از خجالت مي‌كشم، از رزمنده‌ها، جانبازها و... نكند جا بمانم؟!!! تصاوير جبهه را كه مي‌بينيم شرمنده مي‌شوم. يعني مي‌شود من هم در راه خدا....؟! 🌿گردان يارسول (ص)، گردان خط‌شكن بود. هركس حال و هواي داشت به زور هم كه شده خودش را به آن گردان مي‌رساند. آوازه سيدعلي اكبر در بين همه بچه‌هاي لشكر پيچيده بود. خيلي‌ها دوست داشتند در كنار دانشجوي شجاعي باشند كه هم در پيشتاز بود و هم مغز متفكر عمليات‌هاي گردان بود. روزها سرش خيلي شلوغ بود. اما شب‌ها راحت‌تر مي‌شد او را ديد به خصوص بعد از نماز شب و قبل از اذان صبح كه بي سر و صدا آفتابه‌هاي دستشويي گردان را يك به يك مي‌برد زير تانكر آب و پر مي‌كرد تا به رزمندگان اسلام خدمتي كرده باشد.🍂 7⃣
....✨ شهید شجاعيان نه در همه ی آن چيزي است كه گفته‌اند و نه در همه آن‌چه كه بايد گفت. او را بايد جست در روايتي از اين مجمل!🌼 روز سی‌ام فروردین سال 1366 روز وصل بود. او در جریان عملیات کربلای 10 در سن بیست و هفت سالگی با جسم خسته و پیکری در منطقه‌ ماووت به دیدار حق شتافت و به خوان نعمت الهی شد.🥀 8⃣
✨ انسان های به خواب رفته، شوید دیگر وقت هوشیاری است نکند که خوابِ مرگ گریبان شما را بگیرد، زنده شدن شما بستگی به گفتن به ندای حق دارد🍂 مردم حلقه های زنجیری که شیطان شما را به دنیا متصل کرده بشکنید و از قفس تنگ دنیا برهید، کنید ... خدای من! آیا می شود پر کشید؟! آیا می شود شاهد را به آغوش کشید، مرگ را می گویم، شش سال است که منتظر این ، منتظر این وصالم، وصالی که دلم را به کشید، آیا  می شود از قفس تنگ و کوچک تن رهید؟! آیا  توانایی 🦋 شدن را داریم؟! پروانه را سوختنی است به دور شمع،  مهم این است که وجودمان پروانه گردد🌷 تقاضایم از شما این است که سلاح به زمین افتاده ام را بر گیرید و همواره حاضر در اسلامی عزیزمان باشید و به دقت به کلام ملکوتی امام امت خمینی کبیر گوش فرا دهید، ولی فقیه بنماید که آخرت شما را اطاعت از ولایت می کند.🍂 اگر می خواهید یابید همواره رهبری باشید، دوستانم دوست دارم دست به تجارت سودمندی زنید و جان های خود را به بهای کسب رضای خداوند متعال بفروشید. ... خدا دینش را حفظ خواهد نمود چقدر خوب است که شما دین خدا را کنید و از درِ جهاد که درِ مخصوص اولیاء خداست وارد شوید.🌺 ای انسان هایی که خالق خود را نموده اید اگر میزان اشتیاق خداوند متعال را نسبت به خود می دانستید همان دم از دیدار حق جان می دادید. بیچاره هایی که به خدا پشت کرده اید، برگردید، برگردید که خداوند شماست، خداوند منتظر است که انسان شوید و به جوار او در آیید و به او نظر کنید. ...✨ سعی کنید که پرورش را مقدم بر همه کارهایتان قرار دهید دوستانم!! سعی نکنید که علم را برای علم بیاموزید از علم وسیله ای برای به خدا و نردبان انسانیت استفاده نمایید.📿 علم وسیله ای عالی برای شناخت است. ... از یاد خدا نباشید به یاد داشته باشید که غیر خدا فانی است پس باید دل به باقی سپرد چون شما برای بقا آفریده شده اید نه برای فنا، شما برای عالم آفریده شده اید نه برای دنیا. همواره در فکر خدمت در جهت باشید.🌷 9⃣