eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
655 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
😍مژده😍 کتاب رمان امنیتی مجوز گرفت و ان‌شاءالله در نمایشگاه کتاب تهران(اردیبهشت) رونمایی خواهد شد. این کتاب، همان رمان شوربه است که تصمیم گرفتیم حداقل در سه جلد(زیتون۱و۲و۳) ، ادامه بدیم و ابعاد تازه ای را برای مخاطبان عزیز روشن کنیم. منتظر شگفتانه‌های دیگر باشید😉
سلام خدمت ممبرزهای محترم☺️ احوالتون چطوره؟ ی خبر خوووووش😍 خدا را شکر امروز تونستیم پس از چند ماه تلاش، مجوز کتاب را بگیریم😊 کتابی که به قول اساتید، عرصه و موضوع جنگ فرهنگی را با اسرائیل و یهودیت عوض میکنه. بعلاوه این که چند هفته پیش، خدا لطف کرد و مجوز کتاب را هم گرفتیم😊 که موضوع اصلی آن در سه کتاب مطرح می‌شود و با حالت قبلی که در کانالم منتشر کردم تفاوت داره. فقط مونده مجوز کتاب که نگرانشم و نمیدونم چی پیش بیاد لطفا دعا کنید من به دعاهای شما خیلی اعتقاد دارم الهی اگر به نفع انقلاب و اسلام هست، هر چه زودتر مجوز صادر بشه تا از زیر بار این همه سوال و توجه و پیگیری شما عزیزانم به سلامت بیرون بیام. ضمنا حواسم به چاپ کتاب هست. اجازه بدید فعلا کارای مقدماتیش انجام بشه تا بعد😉 مخلصم🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو بچه‌های چاپخونه فرستادند تا حُسن نیتشون در کار جهادی به شما عزیزان ثابت کنند.☺️🌷 گفتن که دارن شبانه‌روز زحمت میکشن تا بتونن ان‌شاءالله و را برسانند. دست گل آقا مهدی و سایر بچه‌های چاپخانه درد نکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ را همین حالا بچه‌های شیفتِ شبِ چاپخونه فرستادند که دارن جهادی، کتاب را چاپ می‌کنند. دمشون گرم🌷 ان‌شاءالله همیشه به کار و تلاش و برکت روزافزون الهی
14.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶روزشمار برای تولد دو کتاب دیگر متن کتاب رفت زیر چاپ😍 بازم شیفت شب من واقعا شرمنده بچه‌های چاپخونه و خانواده‌هاشون هستم.🌹
رفقاجان کتاب های و هنوز در سایت نمایشگاه کتاب ثبت نشده. ما امیدواریم که تا دو سه روز دیگه در سایت شارژ بشه و بتونید سفارش بدید.
🔺توجه لطفا🔻 الحمدلله کتاب به بخش حضوری نمایشگاه کتاب رسید. لذا با مراجعه به راهروی۱۵، غرفه۶ میتونید با دیگر کتابها تهیه کنید. اما متاسفانه هنوز در سایت و بخش مجازی نمایشگاه، کتاب‌ و وارد نشده است!! ده مرتبه زنگ زدیم و اعتراض کردیم اما تا این لحظه هیچ کس پاسخگوی این مشکل نبوده و نیست! به محض برطرف شدن این مشکل از طرف سایت نمایشگاه به شما اطلاع میدیم. https://book.icfi.ir/book?page=1&size=12&exhibitorId=2325
📚 📝نویسنده: : این کتاب که اولین جلد از یک کتاب حداقل سه جلدی است، پیرامون نفوذ و جاسوسی در بخش گردشگری است. کارمندی بیش فعال که در مسیر ارتقا و مدیریت، در تور فکری و عملی عوامل بیگانه گرفتار می‌شود. اما این مسئله از چشم سربازان گمنام امام زمان پنهان نیست و... 📌جهت خرید مستقیم از سایت نمایشگاه کتاب، با ده درصد تخفیف و ارسال رایگان، روی لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 https://book.icfi.ir/book?exhibitorId=2325&sort=-issueYear
سلام رفقا روز بخیر و شادی☺️ خب خدا را شکر که این داستان هم تمام شد و حدودا یک ماه، لحظاتی را با غم و شادی همدیگه شریک بودیم. ان‌شاءالله توفیق داشته باشم که بازم از این دست موضوعات کار کنم. از انرژی و سیلِ پیامهای شما ممنونم خدا عزتتون بده🌹 🌿 از این که در نظرسنجی شرکت کردید و حدود ۹۰ درصد در همه پیام رسان ها گفتید که جلد سوم را بنویسم، ممنونم. چشم اما نه به این زودی ها فعلا باید صبر کنیم. 🌿 ضمنا فعلا اجازه بدید که به تبلیغ ماه محرم و مطالب منبرها فکر کنم. امسال یک هفته در شیراز منبر قول دادم و به پابوسی حضرت احمد بن موسی علیهما السلام خواهم رفت. ان‌شاءالله با هماهنگی های به عمل آمده و موافقت کارشناسان محترم، قصد دارم در همین تابستان، جلد دوم کتاب را بنویسم و تقدیم کنم. لذا فعلا داستان بعدی، جلد دوم زیتون هست بازم باید دید تقدیرمون چه باشه و خداوند سبحان چه مقدر و روزی ما کرده باشه. لطفا دعا بفرمایید خیلی مخلصم
✔️ کتابهایی که تا این لحظه، بیشترین استقبال را در نمایشگاه کتاب(از نشر حداد) داشته: به ترتیب👇 🔻لینک صفحه مجازی نشر حداد در 👇 https://book.icfi.ir/book?size=12&exhibitorId=2325&page=1&searchType=advanced-search&publisher=%D8%AD%D8%AF%D8%A7%D8%AF
کتاب سلام آقای حدادپور کتاب زیتون رو بعد از اذان شروع کردم و سه چهار ساعته خوندمش اونجا که لابراتوار رفت هوا برام سوال بود که چطوری Mi6 سراغ زیتون و هیثم و شرکتش نیومده که با ملاقات زیتون و حامد متوجه شدم کار اسرائیل لعنتیه😫 وای که چقدر از وسطاش به بعد حرص خوردم و کتابو چند لحظه گذاشتم کنار و "خاک توو سرت" و "لعنت" به هیثم روانه کردم و بقیه داستانو خوندم چند باری هم که خیلی حرص درار و با کش و قوس نوشته بودین خطاب به شما گفتم "آخه خودت حرص خوردی ما رو چرا دیگه انقدر میدی، تهشو بگو راحتمون کن😫😫" اونجا که هیثم براحتی در مورد صائب با زیتون حرف میزد کلی حرص خوردم و بهت و حیرت و غصه م بیشتر شد وقتی بعد از شهادتش هیثم اونجوری در موردش حرف زد😔😭 چقدر از لحظه گیر افتادن مسعود و لو رفتن هویتش که قطعا از سوتی های هیثم و کار زیتون بوده بیشتر حرص خوردم و اشکم روانه شد و یه جاهایی از روی حرص و هیجان و ناراحتی یهو از جام پا میشدم یادم میومد که برای درد کمرمه که دراز کشیدم و نباید حرکت یهویی داشته باشم (هیچی دیگه هرچی قرص و آمپول مسکن زده بودم پرید) هرلحظه با محمد توی دفتر کارش و بی محمد توی دبی و اون اتاق ۶ متری بیشتر حرص خوردم و اشک ریختم و دعا میکردم که سالم بمونه😭😭 اونجا که اربا اربا شد دیگه فقط اشک بود و بد و بیراه به هیثم😭😭😭😭😭 خدا رحمت کنه شهدای امنیت و شهدای گمنام رو، خدا حافظ جان و عقاید سربازای گمنام اسلام باشه😭 الحمدلله که خونش بسیار پربرکت بوده، راهش پر رهرو از اینکه زیتون در رفته بود و دهن کجی کرده بود ناراحت بودم که الحمدلله افتاد توو تور محمد ادامه شو کی مینویسین؟؟؟😫😫😫 یا که نوشتین من خبر ندارم؟؟ شرمنده خیلی طولانی شد😬😅 خدا حفظتون کنه، راهتون پر رهرو و قلمتون مانا