eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
217.7هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
73 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
بزن حرفی، بخوان شعری، مرا هم یاد کن گاهی اگرچه غرقِ اندوهم دلم را شاد کن گاهی بیا تا سنگفرشِ خیسِ باران خورده و دلتنگ هوایِ برگِ زردی که به خاک افتاد کن گاهی غروبی بس غم انگیزم، از آه و غصه لبریزم شبِ هوهویِ پاییزم گله با باد کن گاهی نه بیش از این، به قدری که سرم بر شانه ات باشد برایِ گریه کردن فرصتی ایجاد کن گاهی 🍃🌺 👳 @mollanasreddin 👳
MohammadReza Ajdari - Nil.mp3
زمان: حجم: 7.8M
دریــا مــی‌شــوم؛ وقتــی هــر شــب در بستــرم، یــــاد تــو جــاریســت؛ مثــل رود . . . عنوان: نیل آهنگساز و پیانیست: ╔🎻══🎹══🎸╗ 👳 @mollanasreddin 👳
@BookTopرونوشت بدون اصل.pdf
حجم: 1.69M
📚 کتاب رونوشت بدون اصل اثر نادر ابراهیمی، شامل هفت داستان می‌باشد که هر کدام موضوعی متفاوت دارند. به موضوع هر داستان از زاویه دیگری نگاه و تعریف شده است. 📕 ✍🏻 👳 @mollanasreddin 👳
چند جایگزین فارسی فرار 👈 گریز قادر توانا قبل پیش قبیح زشت فتنه آشوب فعلی کنونی فقیر تهیدست لذا بنابر‌این 👳 @mollanasreddin 👳
«مرور» محال ممکن است که انسانی با خودش مرور نکند. هرچیزی را؛ از خوبی‌ها و بدی‌ها، خوشحالی‌ها و ناراحتی‌ها تا داشته‌ و نداشته‌هایش ... یکی دو شب پیش، اتفاقی به مرور افتادیم، هم زندگی دیگری و هم خودمان. بخش دیگری‌اش را کار ندارم چون تنها فایده‌اش این بود که متوجه شدیم آنقدری که فکر می‌کردیم هم بدبخت نشدیم. اما بخش خودمان را دوست داشتم، اینکه از حدود یکسال و نیم پیش چه‌شد که به اینجا رسیدیم و چه‌ها بر ما گذشت. فهمیدم داشته‌ای دارم وصف ناشدنی، که خیلی از نداشته‌هایم را جبران کرده است. می‌گویند لحظه مرگ، هفت ثانیه‌ از بهترین‌های زندگی را مرور می‌کنیم. من که تا امروز دو سه ثانیه‌اش را احتمالا می‌توانم پیش‌بینی کنم؛ یعنی چه‌چیزی را مرور خواهیم کرد ؟! [نیما بحریه] 👳 @mollanasreddin 👳
[🚑]تعداد مجروحین‌بالارفته‌بود فرمانده‌از میان‌گرد و غبار انفجارهادوید طرفم‌وگفت: سریع‌بی‌سیم‌بزن‌عقب‌و بگو یه‌آمبولانس بفرستند مجروحین‌روببره بی‌سیم‌زدم به‌خاطر اینکه‌ممکن بود عراقی‌هاشنود کنن،از پشت‌بی‌سیم‌باکُدحرف‌می‌زدیم . گفتم: حیدر،حیدر،رشید! چندلحظه‌صدای‌فش‌فش‌به‌گوشم‌رسید و بعدصدای‌کسی‌امد: +رشیدبه‌گوشم -رشیدجان‌حاجی‌گفت‌یه‌دلبرقرمز بفرستید! +هه‌هه‌دلبر قرمز دیگه‌چیه؟ -شماکی‌هستید؟!پس‌رشید کجاست؟! +رشید نیست. من‌در خدمتم -اخوی!مگه‌برگه‌ی‌کُد نداری؟! - برگه‌کُد دیگه‌چیه؟!بگوببینم‌چی‌می خوای؟! . بدجوری‌گرفتار شده‌بودم از یه‌طرف‌باید باکُد حرف‌می زدم‌که خواسته‌مون‌لو نره ازطرفی‌هم‌با یه‌آدم‌شوت‌برخورد کرده بودم بازم‌تلاشموکردم‌و‌گفتم: -رشیدجان! ازهمون‌هاکه‌چرخ‌دارند! +چی‌میگی؟!درست‌حرف‌بزن‌ببینم‌چی می‌خوای؟! - بابا از همون‌هاکه‌سفیده +هه‌هه‌نکنه‌ترب‌می‌خواهی؟! -بی‌مزه! بابا از همون‌ها که‌رو سقفش‌یه چراغ‌قرمز داره +دِ لامصب‌زودتر بگوآمبولانس‌می‌خوام دیگه! . کاردمی‌زدند خونم‌در‌نمی‌اومد هر چی‌بد وبیراه‌بود پشت‌بی‌سیم‌بهش گفتم اونهمه‌تلاش کردم‌دشمن‌نفهمه‌چی‌می خوایم،اما این‌بنده‌خدا...😕😂 👳 @mollanasreddin 👳
«آفتابه دزد» : زمانی که آفتابه‌ها از مس بود ، آن‌ها دارای ارزش مادی خوبی بودند اما بعد از آن که آفتابه‌های پلاستیکی آمد ، این آفتابه تبدیل به چیزی بی ارزش شد ، برای همین اگر کسانی که آفتابه‌های مسی را می‌دزدیدند ، دارای مشتری‌های دست به نقد بودند، برای این آفتابه‌های پلاستیکی هیچ مشتری نبود. کسی که از مسجد یا سایر مکان‌های عمومی وخصوصی آفتابه می‌دزد ، دزدی خرده پا و بی عرضه است که نمی‌تواند دزدی‌های بزرگ انجام دهد. ضرب المثل آفتابه دزد در مورد کسانی به کار می‌رود که دزدی‌های کوچک انجام می‌دهند و در پرونده‌های بزرگ کاره‌ای نیستند. 👳 @mollanasreddin 👳
وقتی برای همدیگر می میریم، احساس زنده بودن می کنیم. 👳 @mollanasreddin 👳
یار چون گیسو کشان در پای یار آمد ز در مژده ای دل کان شب سودا به پایان می‌ رسد خوش بخند ای دل که اینک صبح خندان می‌ دمد خوش برقص ای ذرہ که اینک مهر رخشان می‌ رسد سلمان_ساوجی صبح تون بخیر و شادی 👳 @mollanasreddin 👳
خیلی خوبه، خیلی خوبه که عقربه‌های ساعت این‌وری می‌چرخن! یه لحظه فکر کن عقربه‌ها برعکس می‌چرخیدن‌... اون وقت ما با یک جر و بحث الکی با هم آشنا می‌شدیم و بعدش کلی خاطره دو نفره داشتیم، کلی جاها رو می‌گشتیم، کلی حرف می‌زدیم و ناگهان حس می‌کردیم به هم علاقه‌مندیم. آخر سر هم با یه لبخند زیبا از هم جدا می‌شدیم! با این که بعد از یه دعوا با هم آشنا بشیم می‌تونم کنار بیام، اما این که به هم لبخند بزنیم و جدا بشیم خیلی وحشتناکه! الکی نیست که عقربه‌های ساعت این‌وری می‌چرخن... 📙 آنتارکتیکا، هشتاد و نه درجه جنوبی 👤 👳 @mollanasreddin 👳
📚از حموم نمره در اومدیم بیرون و نم نم بارون میزد. خانمی جوان بساط لیف و جوراب جلوش پهن بود رفت جلو بهش سلام کرد و نصف بیشتر لیف و جوراباش رو خرید. تعجب کردم و پرسیدم واسه کی میخری ؟ ما که الان از حموم اومدیم بیرون اونم اینهمه گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی داره خرجشو در میاره وگرنه الان میتونست ... پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس جامعه مان حفظ بشه. برگشت تو حموم و صدا زد نصرت اینا رو بذار دم دست مردم و بگو صلواتیه .🌺 ✍️برگی از زندگی جهان پهلوان تختی💐 ✅️📻📚 👳 @mollanasreddin 👳
pdfscom.mp3
زمان: حجم: 12.04M
🎧 داستان، بیانگر جامعه‌ای است کوچک که در سطح توقعات و خواست‌های کم خود مانده و بدون هیچ اطلاعی از دنیای بیرون، به حیات خود ادامه می‌دهد . 📕 ✍️🏻 🏅برنده جایزه نوبل ادبیات 👳 @mollanasreddin 👳