eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
244.8هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
چاره ای نیست ،بساطی است که بر شانه ماست غم و دلتنگی و تنهایی و پیمانه ی ماست ای که با خنده و طعن حالت ما می گویی! این پریشانی ما حالت رندانه ی ماست خوش نشستیم به خیالی که ز در بازایی دیربازی است که اُمید هم افسانه ی ماست نیست انصاف همانی که ز جان می خواهی یار است با همه اغیار و بیگانه ی ماست باعث روز پریشانی و شب بیداری سالهاست قهوه ی چشمان تو میخانه ی ماست گفته بودی که غم انگیز تراز مردن چیست! گفته بودم که همه شب دل ویرانه ی ماست... 👳 @mollanasreddin 👳
🌸 غم، فرستاده عشق است عزیزش دارید که غریب است و زِ اقلیم وفا می آید... 👤 👳 @mollanasreddin 👳
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصلِ خود دوایی کن دلِ دیوانه‌ی ما را علاجِ دردِ مشتاقان، طبیب عام نشناسد مگر لیلی کند درمان، غمِ مجنونِ شیدا را گرت پروایِ غمگینان نخواهد بود و مسکینان نبایستی نُمود اول به ما آن رویِ زیبا را چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل بباید چاره‌ای کردن کنون، آن ناشکیبا را مرادِ ما وصالِ تُست از دنیا و از عقبی وگرنه بی‌ شما قدری ندارد دین و دنیا را چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری برآید از دلم آهی، بسوزد هفت دریا را بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت که در عالم نمی‌داند کسی احوالِ فردا را •| |•🌿🌙 👳 @mollanasreddin 👳
بیا شویم چو خاکستری رها در باد من و تو را برساند مگر نسیم به هم... 👳 @mollanasreddin 👳
هرگز مگو که کعبه ز بتخانه خوشتر است هر جا که هست جلوه‌ی جانانه خوشتر است با برهمن حدیث محبت رواست، لیک در دام طایر حرم این دانه خوشتر است تسبیح و زهد خوش بود اما در این دو روز جشن گل است، شیشه و پیمانه خوشتر است گر در بهشت باده کشی فتنه گل کند ساغر کشی به گوشه‌ی میجانه خوشتر است گر شرط دوستی بشناسی به حسن شمع اول محبت تو به پروانه خوشتر است در صحبتی که شرم و ادب نیست فیض نیست زان رو مرو به صحبت بیگانه خوشتر است با نوش نیش مردم چشمم کرشمه‌هاست هم صحبتی به مردم دیوانه خوشتر است کفران نعمت گله مندان بی ادب در کیش من ز شکر گدایانه خوشتر است عرفی منال بیهده، احوال دل مگو کز ناله‌های بی اثر، افسانه خوشتر است عرفی_شیرازی 👳 @mollanasreddin 👳
🌸 سراغ يار مى گيرم به هركس میرسم اما به خود آهسته مى گويم الهى بى خبر باشد... 👤 👳 @mollanasreddin 👳
زندگی می گردد آن گونه که گفته سرنوشت خوش نوشت یا بد نوشت کردار تو از سر،نوشت پس توجه کن به کار و زندگی در هر مکان بر مدار خویش می گردد جهان از سرنوشت 👳 @mollanasreddin 👳
خرم بزی و جهان بشادی گذران تدبیر نه با تو کرده‌اند اول کار 👳 @mollanasreddin 👳
تــازه آمــده بــود اصفهــان. جســته و گریخته شــنیده بــود در روضه های شهر ســیدی منبر میرود کــه کارش گفتن فکاهی و پــول جمع کردن برای فقراست. دهــۀ اول محــرم کــه توی خانــۀ ملا حســین قلی صدیقین جلســۀ روضه بــود،ایشــان را برای اولین بار دید. جنــاب صمصام رفت طرف منبر.او که میدانست اینجا فقط افراد سرشناس وبرجسته سخنرانی میکنند،پا به پا کرد و دو زانو نشست. ســید محمد قســمتی از تاریــخ اســلام را توضیــح داد وبعــد بــا خوانــدن روضه ای سوزناک منبررا تحویل داد. برایش ثابت شد که شنیدن کی بود مانند دیدن 👳 @mollanasreddin 👳
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼ســـــ🥰ــ✋ـــــلام 🍃🌸روز قـشنگ بـهاری تـون بـخیر 🍃🌼الهـی در پناه پـروردگـار 🍃🌸امروزتون بخیرونیکی 🍃🌼حــال دلتــون خـوب 🍃🌸وجـودتــون سـلامـت 🍃🌼روزتون سرشاراز زیبـایی چهارشنبه تــون عــالـی🌷 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی آرام زندگى كن! هيچ چيز در اين جهان چون آب، نرم و انعطاف‌پذير نيست؛ با اين حال براى حل كردن آنچه سخت است، چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد! نرمى بر سختى غلبه مى‌كند و لطافت بر خشونت. همه اين را مى‌دانند ولى كمتر كسى به آن عمل مى‌كند! ‌ انسان، نرم و لطيف زاده مى‌شود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مى‌شود. گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مى‌آورند، نرم و انعطاف‌پذيرند و به هنگام مرگ، خشك و شكننده پس هر كه سخت و خشك است، مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف‌پذير، سرشار از زندگى است. آرام زندگى كن! هرگز با طبيعت يا همنوعان خود ستيزه مكن و گزند را با مهربانى تلافى كن. 👳 @mollanasreddin 👳
دلخوش به جمع کردن یک مشت «آرزو» این «شادی» حقیر همین است زندگی 👳 @mollanasreddin 👳
تا ذره‌ای ز درد خودم را نشان دهم بگذار در جدا شدن از یار جان دهم همچون نسیم می‌گذرد تا به رفتنش چون بوته زار دست برایش تکان دهم دل بُرده از من آنکه ز من دل بریده است دیگر در این قمار نباید زیان دهم یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود چون نیستم صبور چرا امتحان دهم یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم ... 👳 @mollanasreddin 👳
🌸 چند ما را ز جفای تو دَوَد اشک به روی؟ ما به روی تو نیاریم تو خود شرم بدار! 👤 👳 @mollanasreddin 👳
🌿🌸🍃🌿🌸🍃 این متن چقدر قشنگه 👏 گاهی اوقات بر سر راه آدمیزاد آدم هایی قرار می گیرند که فراتر از یک دوست معمولی هستند؛ که می شود با آن ها به هر چیزی بخندی دوست هایی هستند در زندگی که بی دغدغه می شود بدون نقاب بر صورت با آنها معاشرت کرد؛ می شود یادت برود که میزبانی یا مهمان! جایی که هستی خانه اوست یا خانه خودت! حتی می شود ناگفته های دلت، آن هایی که جرأت گفتنش به خودت را هم نداری، بهشان بگویی و … مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند! چقدر خوبند این آدمها و چقدر همه ما نیاز داریم به حداقل یکی از آنها… 🔸 امیدوارم تو زندگیتون از این آدما داشته باشید رفقا 🙏🌸 👳 @mollanasreddin 👳
🌿💐🌿💐 ✨ گر از جورِ جانان ننالی رواست ✨ که دردی که از دوست باشد دواست ✨ چه بویست کارام دل می برد ✨ مگر بوی زلفِ دلارام ماست 👳 @mollanasreddin 👳
🔅 ✍ از «بی‌امکانی» به‌عنوان نقطه قوت استفاده کن 🔹کودکی ۱۰ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. 🔸پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد! 🔹استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می‌تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه‌ها ببیند. 🔸در طول ۶ ماه استاد فقط روی بدن‌سازی کودک کار کرد و در عوض این ۶ ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. 🔹بعد از ۶ ماه خبر رسید که یک ماه بعد، مسابقات محلی در شهر برگزار می‌شود. 🔸استاد به کودک فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد. 🔹سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد! 🔸سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه‌ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری، آن کودک یک‌دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به‌عنوان قهرمان سراسری انتخاب شود. 🔹وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی‌اش را پرسید. 🔸استاد گفت: دلیل پیروزی تو این بود؛ اول اینکه به همان یک فن به‌خوبی مسلط بودی؛ دوم، تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته‌شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود که تو نداشتی! 🔹یاد بگیر که در زندگی از نقاط ضعف خود به‌عنوان نقاط قوتت استفاده کنی و به دید فرصت به آن‌ها نگاه کنی. 🔸راز موفقیت در زندگی داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده از «بی‌امکانی» به‌عنوان نقطه قوت استفاده کن 👳 @mollanasreddin 👳
روزی روزگاری دروغ به حقیقت گفت: «میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم؟» حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو باهم به کنار ساحل رفتند،وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را در آورد. دروغ حیله گر لباس های اورا پوشید و رفت. از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است، اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان میشود 👳 @mollanasreddin 👳
📚 بهلول و عطار شیاد آورده اند روزي بهلول از راهی می گذشت . مردي را دید که غریب وار و سربه گریبان ناله مـی کنـد . بهلول به نزد او رفت سلام نمود و سپس گفت : آیا به تو ظلمی شده که چنین دلگیر و نالان هستی؟ آن مرد گفت : من مردي غریب و سیاحت پیشه ام و چون به این شهررسیدم ، قصد حمام و چند روزي استراحت نمـودم و چـون مقـداري پـول و جـواهرات داشتم از بیم سارقین آنها را به دکان عطاري به امانت سپردم وپس از چند روز که مطالبه آن امانت را از شخص عطار نمودم به من ناسزا گفت و مرا فردي دیوانه خطاب نمود. بهلول گفت : غم مخور. من امانت تو را به آسانی از آن مرد عطار پس خواهم گرفت. آنگاه نشانی عطار را سوال نمود و چون او را شناخت به آن مرد غریب گفت من فردا فلان ساعت نزد آن عطار هستم تو در همان ساعت که معین می کنم در دکان آن مرد بیا و با من ابداً سخن مگو. اما به عطار بگـو امانـت مرا بده . آن مرد قبول نمود و برفت. بهلول فوري نزد آن عطار شتافت و به او گفت : من خیال مسافرت به شهرهاي خراسـان را دارم و چـون مقداري جواهرات که قیمت آنها معادل ۳۰ هزار دینار طلا می شود دارم ، می خواهم نـزد تـو بـه امانـت بگذارم تا چنانچه به سلامت بازگردم آن جواهرات را بفروشی واز پول آنها مسجدي بسازي . عطار از سخن او خوشحال شد و گفت : به دیده منت . چه وقت امانت را می آوري ؟ بهلول گفت : فردا فلان ساعت و بعد به خرابه رفت و کیسه اي چرمی بساخت و مقداري خرده آهن و شیشه در آن جاي داد و سر آن را محکم بدوخت و در همان ساعت معین به دکان عطار برد. مرد عطـار از دیدن کیسه که تصور می نمود در آن جواهرات است بسیار خوشحال شـد و در همـان وقـت مـرد غریب آمد و مطالبه امانت خود را نمود . مرد عطار فوراً شاگرد خود را صدا بزد و گفت : کیسه امانت این شخص در انبار است، فوري بیاور و به این مرد بده. شاگرد فـوري امانـت را آورد و بـه مرد داد و آن شخص امانت خود را گرفت و برفت و دعاي خیر براي بهلول نمود. 👳 @mollanasreddin 👳
ایســتاده بــود وســط مســجد گوهرشــاد. جنــاب صمصــام را دیــد کــه بــا کفشهای زیربغل از حرم بیرون آمد و رفت سمت ایوان مقصوره. سید بعد از خواندن دو رکعت نماز، رفت منبر. - مــردم مــا دوتــا آلمــان داریــم؛ آلمــان شــرقی وآلمــان غربــی. آلمــان شـرقی ســه چیز ندارد، یکی روضه خوان، یکی مرده شور و یکی هم امام جماعت. حالا من امام جماعت آلمان شرقی هستم و کرایه میخواهم که بروم آنجا. مردم دورمنبر جمع شدند و شروع کردند به پول دادن. ســید، همانطــور کــه پولهــا را میریخت توی کیســه،رو کرد ســمت او که چشــم هایش به دســت ســیدخیره شــده بود و گفت:این هم سهم فقرای مشهد. 👳 @mollanasreddin 👳
. خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست 💚 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هنگام سپیدہ دم خروس سحری 🌿دانے ڪہ چرا همے ڪند نوحہ گری؟ 🌸یعنے ڪہ : نمودند در آیینۀ صبح 🌿ڪز عمر شبے گذشت و تو بیخبری! خیـام نیشابوری 🌸سلام صبحتون عالی 🌸شروع روزتون پراز خیروبرڪت 👳 @mollanasreddin 👳
🔴 مشت خدا از همه بزرگ‌تره 🔹دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی رو به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته رو لطفاً بهم بدین، اینم پولش. 🔸بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته‌شده در کاغذ رو فراهم کرد و به دست دختربچه داد. 🔹بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به‌عنوان جایزه برداری. 🔸ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد! 🔹مرد بقال که احساس کرد دختربچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه، گفت: دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار. 🔸دخترک پاسخ داد: عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها رو بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟ 🔹بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟ 🔸دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! 🔹خیلی از ما آدم‌بزرگ‌ها، حواسمون به‌اندازه‌ یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدم‌ها و وابستگی‌های اطرافشون بزرگتره. 👳 @mollanasreddin 👳
. گفته بودی بلدی حال مرا خوب کنی حال من خوب خراب است به آن دست نزن 🥀 👳 @mollanasreddin 👳
ای گوش من گرفته تویی چشم روشنم باغم چه می بری ؟ چو تویی باغ و گُلشَنَم عمری است کز عطای تو من طَبل می خورم در سایه لِوای کَرَم طبل می زنم می مالم این دو چشم که خواب است یا خیال باور نمی‌کنم عجب ای دوست کاین منم آری منم ولیک برون رفته از منی چون ماه نو ز بدر تو باریک می تَنَم در تاج خسروان به حقارت نظر کنم تا شوق روی توست مها طوق گردنم با ماهیان ز بحر تو من نُزل می خورم با خاکیان ز رشک تو چون آب و روغنم گر چه زِ بَحر صَنعَتِ من آب خوردنی است چون ماهیم نبیند کس آب خوردنم گر ناخن جفا بخراشد رگ مرا من خوش صدا چو چنگ ز آسیب ناخنم خود پی بِبُرده‌ای تو که رَگ دار نیستم گر می جَهَد رَگی بنما تاش بَرکَنم گفتی چه کار داری بر نیست کار نیست گر نیست نیستم ، ز چه شد نیست مَسکَنم ؟ نَفخِ قیامتی تو و من شخص مُرده‌ام تو جان نوبهاری و من سرو و سوسنم من نیم کاره گفتم باقیش تو بگو تو عقلِ عقلِ عقلی و من سخت کودنم من صورتی کَشیدم ، جان بخشی آنِ توست تو جانِ جانِ جانی و من قالبِ تَنَم 👳 @mollanasreddin 👳
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم . پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم... 👳 @mollanasreddin 👳
بهـلول هــارون را در حــمام دید و گفت: به من یک دینار بدهڪاری طلب خود را مــےخــواهــم. هــارون گفت: اجازه بده از حمــــام خارج شوم من‌ڪه این‌جا عـریانم و چــیزی ندارم بدهم ​بهلول گفت: در روزقیامت هم این‌چنین عریان و بی‌چیز خــواهــــے بود!! پس طلب‌دنیا را تا زنده‌ای بده ڪه حمـام آخـرت گـرم اســت و دستـت‌خــالـی 👳 @mollanasreddin 👳
📒 گوﯾﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻳﻪ ﺩﺯﺩ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ 1 ﻛﺎﺳﻪ ﺁﻟﻮﭼﻪ ﺧﺮﻳﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ,ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ ﻭﺳﻂ ﻛﺎﺭﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﭻ ﺩﺯﺩ ﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺩﻙ، ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﻣﺸﺖ ﻣﺸﺖ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ﺩﺯﺩ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻱ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪی ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﺸﺖ ﻣﺸﺖ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ؟ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﻴﮕﻪ؛ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺻﺪﺍﺕ ﺩﺭ ﻧﻤﻴﺎﺩ! 👳 @mollanasreddin 👳
📚 برای گردش و سرکشی به طرف ساختمان های جدید خود رفت. در کنار یکی از قصرها به بهلول برخورد، از او خواست خطی بر دیوار قصر بنویسد. پاره ای از زغال برداشت و نوشت: گل بر روی هم انباشته شده ولی دین خوار و پست گردیده. گچ ها بر هم مالیده شده اما دستور صریح دین از بین رفته است. اگر این کاخ را از پول و ثروت حلال خود ساخته ای اسراف و زیاده روی نموده ای که خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد و چنان چه از مال مردم باشد به آن ها ستم کرده ای که خداوند ستمکاران را دوست ندارد. 👳 @mollanasreddin 👳