فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بوی ترسناک و اتفاقات عجیب💠
#قسمت_دوازده
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حرف می زدیم بدون تکون خوردن لب ها💠
#قسمت_سیزده
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 پرسش از کارهای نیک💠
#قسمت_چهارده
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 گناهان مختلف و عذاب آنها💠
#قسمت_پانزده
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرارِ_عصرانهی_ما
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
و سلامی که به دیدار رسید....🍃
سردارِ دلم....
#حاج_قاسم
مسافرانِ عشق
با خدا....
❕
بعد صبحانه راهی شدن و اقام با شنیدن اون چیزا دوباره ازم پرسید و مطمئن که شد گفت :میبرمت پیش سید محسن ببینم اون چی میگه ....هرسه مون فکرمون درگیر شد و حتی ناهار تخوردیم
برای اقام چای میبردم که با مشت به در چوبی حیاط میکوبیدن ...
چادر رو روی سرم انداختم و در رو باز کردم ...پسر همسایمون بود و نفس زنان دستشو رو پاهاش گذاشت و گفت :اقات هست ؟
با تعجب گفتم :هست چی شده ؟
داداشش تو جاده با ماشین چپ کردن بردنشون درمانگاه خبر فرستادن به اقات بگو بره ...
استکان چای از دستم افتاد و شکست و اگه درب رو نچسبیده بودم حتما می افتادم ...
باوزم نمیشد همه زخمی شده بودن و احمد مرده بود ...اقام رفت و من و مامان خودمون رو رسوندیم خونه اقابزرگم و اونجا بود که فهمیدیم چه شیونی شده ...زنعمو دستش شکسته بود ...عمو سرش ...مادر زهره پاهاش ...پدرش زخمی شده بود و احمد متاسفانه مرده بود ...
باورمون نمیشد به همون سادگی مرده بود ...همش به خودم دلداری میدادم که قسمت اونا بوده و چه ربطی به من داشته ...تا شب اونجا بودیم که اقام اومد و انقدر ناراحت بود که با کسی صحبت نمیکرد ...جز احمد بقیه زنده بودن و من متحیر از اون قسمت ...برگشتیم خونه عین یه لشکر شکست خورده و ناراحت بودیم ..شوک بعدی وقتی بود که روسری که احمد برام خریده بود تکه تکه شده وسط حیاط بود و انگار کسی با ناخن هاش اونا رو چنگ زده بود ...اقام و مامان اونا رو جمع کردن و ریختن تو کیسه و خاکش کردن ...اون شب من تنها نبودم که ترسیده بودم مامان هم ترسیده بود ...ولی دنیا سردتر از این حرفهاست ...مراسم گرفتن و روزها میگذشت و همه فراموش میکردن حتی خودمون ...دیگه نه خبری از اون زن بود نه از صداش نه ترسیدن ...یکسال گذشت و همه چیز خوب بود تا اینکه ...یه زن و دختر اومدن خونمون تا برای برادرشون منو خواستگاریی کنن از اشناهای دورمون بودن و حتی ما همو ندیده بودیم و اونا معرفی کرده بودن ...تا اینکه دوباره اون ترس لعنتی برگشت ...
ادامه دارد....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
📖هر روز یک صفحه قرآن
تلاوت صفحه ۱۰۳ قرآن کریم
روحتان منور به نور الهی🌼
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نوشیدن اشک چشم 💠
#قسمت_شانزدهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خانومی که پهلوش رو گرفته بود و بهم امید میداد💠
#قسمت_هفدهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 کسی که مسخره ام میکرد و ...💠
#قسمت_هجدهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اتاق های سنگی عوض میشد و ...💠
#قسمت_نوزده
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 وضعیت انسان ها در اتاق های سنگی💠
#قسمت_بیست
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم رب الشهدا . شهید شاهرخ ضرغام (1) . نام: شاهرخ شهرت: ضرغ
🌸🍃
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨
شهید شاهرخ ضرغام (2)
.
بهمن 57 بود. شب و روز می گفت:
فقط امام, فقط خمینی (ره)
وقتی در تلوزیون صحبت های حضرت امام پخش میشد, با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد, می شود خمینی, با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین برد.
همیشه میگفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.
ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان
قبل از انقلاب, یارانی برای انقلاب پرورش داد.
وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر از پا نمیشناخت.
حماسه های او را در سنندج, سقز, شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان و خوزستان و ... هنوز در خاطره ها باقی است.
.
ادامه دارد...
مسافرانِ عشق
درخت گردو...
❕
من به اقام میگفتم اجازه نده بیان اگه اون بیاد خواستگاری من اونم میمیره ...اقام الله اکبری گفت و ادامه داد:بس کن دخترم اینا همش حادثه بود به تو چه مردن مگه تو عزرائیل شدی ؟اونا هم قسمتشون اون بوده ...تو هم الکی به خودت تلقین نکن من و مادرت همیشه زنده نیستیم و باید ازدواج کنی و باباخره بری سر خونه و زندگیت ...بزار بیان اگه پسره خوب بود با توکل به خدا قسمتت بود میری خونه بخت ...خودتو با این خرافات گول نزن ...
ولی ته دلم اشوبی بود و میترسیدم که باز به اتفاقی بیوفته ...مامان ارومم میکرد و با چه خوشحالی برام چادر جدید میبرید و سرشو داشت کوک میزد و من کنار پنجره نشسته بودم و نگاهش میکردم...هر یه کوکی که میزد با خدشحالی شعر میخوند و میگفت :میدوزم دهن مادرشوهر ...دوختم دهن خواهر شوهرا ...دهن جاری و بچه هاش ...من دیگه داشتم از اون حرفهاش خنده ام میگرفتم که صدای شکست چیزی از اشپزخونه هردومون رو از جا کند و هراسان به اشپزخونه رفتیم ...قلبم تند تند میزد و مامان بدتر از من یخ کرده بود ....کفتر پسر همسایه بود و استکان رو انداخته بود و میخواسته از کیسه گندم ...گندم بخوره ...مامان جارو رو برداشت و گفت :اخه خدا لعنتت کنه رضا کفترات هم به ما امون نمیدن ...رضا یا الله گفت و اومد رو دیوار و گفت :خاله شرمنده گربه دنبالش کرده بود ...
اولین بار بود که رضا رو میدیدم ...کفتر رو گرفتم و به طرفش پروندم ...ازم چشم برنمیداشت و داشت نگاهم میکرد که مامان با لنگه دمپایی به طرفش انداخت و گفت :چشم چرونی هم میکنی خیر ندیده برو پشت بومتون .... رضا انگار تازه به خودش اومده بود برگشت پشت بومشون و من و مامان از خنده ریسه میرفتیم ...
برگشتیم و مامان چادر رو تموم کرد و فردا که شد تو حیاط ظرفارو شستم و حیاط رو جارو میزدم که سایه کسی رو از پشت بوم دیدم اول ترسیدم و با دیدن رضا یکم اروم شدم ...بهم لبخند زد و گفت :ننه مو گفتم بیاد خواستگاریت ...اولین باره میبینم تو همسایگی ما همچین دختری هست اگه جواب نه بدی انقدر میام و میرم تا راضی بشی ...به اقاتم بگو اگه تو رو به من نده برت میدارم و میدزدمت و میبرمت ...نخوای بیای هم به زور میبرمت ...همه این کفترا فدای تو بشه ...مامان اومد تو حیاط و گفت :ذلیل شده باز اومدی ...رصا فرار کرد و رو به مامان کفتم :چقدرم مرو اگه اقام بفهمه میکشدش ... برای عصر اماده شدیم و میوه هارو چیدم و چادر به سر کردم و تو اشپزخونه منتظر موندم تا صدام بزنن بازم اون حس اومد سراغم و میترسیدم به درخت گردونگاه کنم ...
ادامه دارد...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
📖هر روز یک صفحه قرآن
تلاوت صفحه ۱۰۴ قرآن کریم
روحتان منور به نور الهی🌼
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 گناهان آدم ها رو می دیدم💠
#قسمت_بیست_و_یک
*________
@mosaferneEshgh