eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.4هزار دنبال‌کننده
174 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روح مادرم رو دیدم که برای رفتن من آب و جارو میکرد 💠 *________ @mosaferneEshgh
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 شهید شاهرخ ضرغام (44) 🌺 کله پاچه (راوی : آقای كاظمی) مرتب می گفت: من نمیدونم، بايد هر طور شده
🌸🍃 . 🌺شهید شاهرخ ضرغام (45) 🌺 . اسیر 1 (راوی : آقای محمد تهرانی) . آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا كرد و گفت: امشب برای شناسایی میريم جاده ابوشانک. در ميان نيروهای دشمن به يكی از روستاها رسيديم. دو افسر عراقی داخل سنگر نشسته بودند. يکدفعه ديدم سرنيزه اش را برداشت و رفت سمت آنها، با تعجب گفتم: شاهرخ چيکار می کنی!! گفت: هيچی، فقط نگاه کن! مطمئن شد كسی آن اطراف نيست. خوب به آنها نزديک شد. هر دوی آنها را به اسارت درآورد. كمی از روستا دور شديم. شاهرخ گفت: اسير گرفتن بی فايده است. بايد اينها رو بترسونيم. بعد چاقویی برداشت. لاله گوش آنها را بريد و گذاشت کف دستشان و گفت: بريد خونتون!! مات و مبهوت به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت: اينها افسرای بعثی بودند. کار ديگه ای به ذهنم نرسيد! شب های بعد هم اين کار را تکرار کرد. اگر میديد اسير، فرمانده يا افسر بعثی است قسمت نرم گوشش را می بريد و رهايشان می کرد. اين کار او دشمن را عجيب به وحشت انداخته بود تا اينکه... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تفاوت زیبایی های دنیوی با زیبایی های عالم پس از مرگ💠 *________ @mosaferneEshgh
27.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺دلیل تجربه های مشابه تجربه گران از دید کارشناس🔺 *________ @mosaferneEshgh
تصویر باز شود❕👆 دوباره نیمه شب بودو دوباره من بودم و کابوس .... باترس که چشمهامو باز کردم.... عنوان: نیمه شب❕ ادامه دارد....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 . 🌺شهید شاهرخ ضرغام (45) 🌺 . اسیر 1 (راوی : آقای محمد تهرانی) . آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا كرد و
🌸🍃 🌺 (46) 🌺 اسیر 2 آدمخوارها!! (راوی : آقای محمد تهرانی) . از فرماندهی اعلام شد: نيروهای دشمن از يکی از روستاها عقب نشينی کردند. قرار شد من به همراه شاهرخ جهت شناسایی به آنجا برويم. معمولاً هم شاهرخ بدون سلاح به شناسایی می رفت و با سلاح بر می گشت!!ساعت شش صبح و هوا روشن بود. کسی هم درآنجا نديديم. در حين شناسایی و در ميان خانه های مخروبه روستا يک دستشویی بود که نيروهای محلی قبلاً با چوب و حلبی ساخته بودند. شاهرخ گفت: من نمی تونم تحمل کنم. میرم دستشویی!! گفتم: اينجا خيلی خطرناکه مواظب باش. من هم رفتم پشت يک ديوار و سنگر گرفتم. داشتم به اطراف نگاه می كردم. يکدفعه ديدم يک سرباز عراقی، اسلحه به دست به سمت ما می آيد. از بی خيالی او فهميدم که متوجه ما نشده. او مستقيم به محل دستشویی نزديک می شد. می خواستم به شاهرخ خبر بدهم اما نمی شد.كسی همراهش نبود. از نگاه های متعجب او فهميدم راه را گم کرده. ضربان قلبم به شدت زياد شده بود. اگر شاهرخ بيرون بيايد؟سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسيد. با تعجب به اطراف نگاه كرد. يكدفعه شاهرخ با ضربه لگد در را باز کرد و فريادکشيد: وايسا!! سرباز عراقی از ترس اسلحه اش را انداخت و فرار کرد. شاهرخ هم به دنبالش می دويد. از صدای او من هم ترسيده بودم. رفتم و اسلحه اش را برداشتم. بالاخرهشاهرخ او را گرفت و به سمت روستا برگشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روحم به مراسم روضه ای که برام گرفته بودند شرکت کرده بود💠 *________ @mosaferneEshgh