اندازهی تمــــــامِ نفسهایِ خستـــهات
مــــادر به مـن نَفَـس بده تا نوکری کنم
#فاطمیه🖤
🔳وصیت شهدا
🔻متن وصیت: #شهید_گودرز_مولوی
🔻اسلحه های سرد و گرم (قلمها و مسلسلها)را از نشانه گیری به روی یکدیگر منحرف و به سوی دشمنان اسلام و انسانیت که در راس آنها آمریکا است،نشانه روید.
🔻آینده را با چشمان خود می نگرم وپس از فکر و اندیشه میبینم که دو راه در پیش دارم یکی اینکه حسین وار مانند شهدا با تمام وجودم راه پوئیدن و رفتن را انتخاب کنم وبه صف شهدا بپیوندم و دوم اینکه مانند یزیدها حیوان وار بمانم و بخورم و بخوابم و هیچ حرکت و هجرتی نداشته باشم و بپوسم و هیچ در هیچ شوم و در برابر خون شهدا مسئول باشم.
🔻و ازهمکلاسی هایم می خواهم که سنگر مدرسه را خالی نگذارند چون سنگر مدرسه سنگری است که دشمنان ما از آن احساس ترس می کنند.🌹
نام :گودرز
نام خانوادگی:مولوی
نام پدر:بهرام علی
تاریخ تولد:1351/06/20
تاریخ شهادت:1366/12/23
منطقه شهادت:شاخ سومر
نام عملیات:والفجر10
💔بسم رب الشهدا و الصدیق💔:
📸 تصویری کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی به همراه شهیدان احمد کاظمی، مهدی باکری، سردار حسین علایی، سردار محمد باقری و سیدعلی حسینی ابراهیم آبادی/ مشرق نیوز
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
#امام_زمان_عجل_الله 🌺
#جمعه_های_انتظار 🍃
نمی دانم که مهدی در کجا هست
ولی هر که باشد یار ما هست
خداوندا مرا اشک روان ده
به من هم روی مهدی را نشان ده
بیا مهدی گل باغ و بهارم
بیا مهدی توئی تنها قرارم
بیا مهدی تو هستی هستی من
تو ئی مولا همه دار و ندارم
بیا یا بن الحسن دورت بگردم
بیا تا دست خالی برنگردم
به جان مادرت زهرا نظر کن
تو درد جمله ما را دوا کن
تو ما را زائر کرببلا کن
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی 🌺
بیرق چه فراوان و علمدار تو ، کم
غم دار تو عالمی و غم خوار تو ، کم
بیهوده نبوده این همه سال شما ...
سربار تو بسیار ، ولی یار تو ، کم
#محمد_مبشری
#امام_زمان_ارواحنا_فداه 🌺
#جمعه_های_انتظار🍃
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه اشک ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه
برای عده ای ولی چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح ظهر نه غروب شد نیامدی
#صلوات 👉
#مرثیه_حضرت_زهر
بوي بهشت عطر نفس هاي اطهرت
فردوس حجره اي ست ز بيت منورت
باغ جنان نشسته به كنج گلِ سرت
خوانده پيمبر از همه خلق برترت
مدحت خدا نموده به آيات كوثرت
اين گونه خوانده از همه عالم فراترت
دردانه ی پيمبر و جانانه ی علي
رخشان ترين ستاره ی كاشانه ی علي
وجه خدا عيان شده بر روي صورتت
خوی خداست جلوه ي زيباي سيرتت
مستور در لطافت محض است فطرتت
بي فايده است جستجو از بهر كثرتت
در بازوي عليست تجلاي قدرتت
گشته رضاي حضرت حق در مسرتت
داخل شوند اهل جنان از قفاي تو
زانو به محضر تو زده ماسواي تو
بالاتر از فراسوي باور فقط تويي
با شان و قدر خويش برابر فقط تويي
شان نزول سوره كوثر فقط تويي
جان علي و ام پيمبر فقط تويي
آري دليل خلقت حيدر فقط تويي
تنها سواره در صف محشر فقط تويي
روز ظهور مي شود آغازِ عصر تو
از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو
خلقت به دست رب جلي آفريده شد
با علم و حکمت ازلي آفريده شد
بی هیچ نقص یا خللی آفریده شد
گر چرخ و زهره و زحلی آفریده شد
از برکت نبی و ولی آفریده شد
احمد، خودش براي علي آفريده شد
تنها نه صبح و شام براي تو خلق شد
پيغمبر و امام براي تو خلق شد
غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟
غیر از تو نیست آن که قرار علی شود
چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود
آینه ي تمام عیار علی شود
چون تو تمام دار و ندار علی شود
با جان خویش یاور و یار علی شود
قبل از شروع خلقت آدم تو بوده اي
از ابتدا دل از دل حيدر ربوده اي
حوريه اي ز جنس بشر كيست غير تو؟
آيينه اي ز حسن پدر كيست غير تو؟
بر مصطفي فروغ بصر كيست غير تو؟
رشك تمام اهل نظر كيست غير تو؟
آن ممتحن به عالم زر كيست غير تو؟
يار ِشهيدِ در پسِ در كيست غير تو؟
در، سنگرِ تو گشته و تو سنگرِ علي
در، گرچه جا زده است، تو ماندي سپر، ولي
نوريه اي و صابره و هم كريمه اي
بدرِ تمام و دُرَّةُ بَيضا، رحيمه اي
عالِيَةُ المَحَلّ و رئوفه، فهيمه اي
رُكنُ الهُدي، شَفيقِه، زُجاجِه، عليمه اي
عذرایی و رشیده، جلیله، حکیمه ای
محزونه ای و باكيه اي و سليمه اي
ريحانه ي رسولي و محبوبه ي خدا
"مَكسورُ ضِلعُها"يي و "مظلومُ بَعلُها"
اي حضرت بتول كه بي بال و پر شدي!
تنها ميان كوچه تو مرد خطر شدي
با جان خويش جان علي را سپر شدي
گرچه سپر شدي تو ولي بي پسر شدي
با هيزم جهنميان شعله ور شدي
آه نهاد سينه ي خيرالبشر شدي
تنها تو بين خلق علي باوري و بس
با پهلوي شكسته بر او ياوري و بس
تعريف كن ز علت جانسوز ناله ات
از رد خون روي تنت، نقش ژاله ات
از گريه هاي دخترك چهار ساله ات
تعريف كن ز قصه ي نشكفته لاله ات
از اولين شهيد علي از سلاله ات
اصلا بگو تو از فدك و از قباله ات
از نابرادران پيمبر چه ديده اي؟
كين گونه از حسين و حسن دل بريده اي!
از بازگشت عصر جهالت به ما بگو
از اتحاد جهل و قساوت به ما بگو
از غاصبان حق خلافت به ما بگو
از چرخ دنده هاي لجاجت به ما بگو
از موسم سكوت جماعت به ما بگو
از آيه هاي اجر رسالت به ما بگو
حتي اگر سفارش ختم رسل نبود
اين گردباد در رمق برگ گل نبود!
اصلا بيا و از دل زينب بگو سخن
از بغض مانده در وسط سينه حسن
از رازهاي مخفي در قلب خویشتن
از دست دوز آخَرَت آن كهنه پيرهن
اين كه چرا کم است در این بقچه يك كفن
از آن شهيد تشنه لب پاره پاره تن
در قتلگاه موي سپيدت خضاب شد
بي سرپناه عترت ختمي مآب شد
🔸شاعر:
#رضا_جوان_بخت 👆
اشعار ناب آئينے:
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
کوه بودم، بلند و باعظمت
روی دامان دشت جایم بود
قد کشیدم ز خاک تا افلاک
ابرها، فرش زیر پایم بود
شب که چشم ستاره روشن بود
نور مهتاب، دل ز من میبرد
صبح، چون آفتاب سر میزد
اولین پرتوش به من میخورد
دفتر وحی حق که روز به روز
جلوهاش سبز و سبزتر بادا
در بیان شکوه من، دارد
آیۀ «والجبال اوتادا»
سینهام را اگر که بشکافند
لعل و الماس دیدنی دارم
از گذشت زمان و «دحو الارض»
خاطراتی شنیدنی دارم...
صبح یک روز چشم وا کردم
ضربۀ تیشه بود گوش خراش
تخته سنگی شدم جدا از کوه
اوفتادم به دست سنگ تراش
پتک سنگین و تیشۀ پولاد
سهم من از تمام هستی شد
حکم تقدیر و سرنوشت این بود
نام من «آسیای دستی» شد
گرچه از بازگشت خویش به کوه
پس از آن روزگار نهی شدم
این سعادت ولی نصیبم شد
که جهیز عروس وحی شدم
گوشۀ خانهای مرا بردند
که حضور بهشت آنجا بود
برترین سرپناه روی زمین
بهترین سرنوشت آنجا بود
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شوم بلاگردان
هر زمان گرد خویش چرخیدم
میشنیدم تلاوت قرآن
روح سنگین و سخت من کمکم
تازه شد از طراوت قرآن
راز خوشبختی مرا چه کسی
جز خداوند دادگر داند
کی گمان داشتم مرا روزی
جبرئیل امین بگرداند
به مقامی رسیدهام که چنین
بوسهگاه فرشتگان شدهام
مثل رکن و مقام کعبه عزیز
در نگاه فرشتگان شدهام
بارها شد که با خودم گفتم:
ای که داری به کار نان دستی!
کاش هرگز ز خاطرت نرود
وامدار چه خانهای هستی؟
خانۀ آسمانی خورشید
خانۀ روشن ستاره و ماه
خانۀ وحی، خانۀ قرآن
خانۀ «انّما یُریدُ الله»
از همین خانه تا ابد جاریست
چشمۀ فیض، چشمۀ احسان
سایبانِ معطّرِ این جاست
سورۀ «هل أتی علی الانسان»
آسیابم ولی یقین دارم
که پناهندهام به سایۀ نور
سرنوشت مرا دگرگون کرد
اشک زهرا و ذکر آیۀ نور
یاس یاسین که با دعای پدر
آیۀ نور بود تنپوشش
داشت دستی به دستۀ دستاس
دست دیگر گلی در آغوشش
در محیطی که هر وجب خاکش
فخر بر آفتاب و ماه کند
آرزو میکنم که گاه به من
دختر کوچکی نگاه کند
گرچه از بازتاب گردش من
نان این خانه برقرار شدهست
شرمسارم از اینکه میبینم
دست زهرا جریحهدار شدهست
رفت خورشید وحی و آمد شب
سر نزد از ستاره سوسویی
صبح از کوچۀ بنیهاشم
شد بلند آتش و هیاهویی
تا بدانم چه اتّفاق افتاد
تا ببینم هر آنچه بوده درست
دل به دریا زدم به خود گفتم:
«چشمها را دوباره باید شست»
دیدم آن روز صبح منظرهای
که به خود مثل بید لرزیدم
آتشم زد شرار دل وقتی
شعلهها را به چشم خود دیدم
در همان آستانهای کز عرش
قدسیان را به آن نظرها بود
اشک چشم ستارگان میریخت
بین دیوار و در خبرها بود
من به حسرت نگاه میکردم
باغ گل را میان آتش و دود
جز خدا هیچکس نمیداند
که چه آمد به روز یاس کبود
با همان دست عافیتپرور
که پرستاری پدر میکرد
از امام زمان خود یاری
در هیاهوی پشت در میکرد
هیزم آوردن، آتش افروزی
سهم هر رهگذر نبود ای کاش
خبر ناشنیده بسیار است
خبر میخ در نبود ای کاش
دست خورشید را که میبستند
شرح این ماجرا کبابم کرد
آنچه پشت در اتّفاق افتاد
سنگم امّا ز غصّه آبم کرد
🔸شاعر:
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده
____
🔴 زنی که حجاب رو قبول نداره
👈یعنی قوانین اسلام رو قبول نداره!
♦️زنی که قوانین اسلام رو قبول نداره:
⛔️نباید مهریه بهش تعلق بگیره
👈چون مهریه قانون اسلامه
⛔️نباید نفقه بهش تعلق بگیره
👈چون نفقه قانون اسلامه
⛔️نبایدحضانت فرزند رو تا ۷ سالگی بدن بهش
👈چون حضانت قانون اسلامه
⛔️نبایداز سربازی معاف باشه
👈چون معافیت زنها از سربازی قانون اسلامه
📛 زن بی حجابی که مورد تعرض و خیانت و جسارت قرار گرفت حق شکایت به هیچ ارگان اسلامی را ندارد چون خودش با بی حجابی انتخاب کرده که اینگونه با او رفتار شود
1.mp3
2.83M
#روضه
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#مرحوم_کوثری
شبی که زهرا(س) رو به خانه امیرالمومنین آوردن ،،، زوجات رسول الله(ص)، هاشمیات،،، همه بدرقه کردند ،،، یه وقت گفتن خود رسول الله (ص) دارن تشریف میارن ،،،آمدن فرمودن زنها دیگه متفرق بشوند ،،، آمد دست زهراشو گرفت، گذاشت میان دست مولا ،،،
صدا زد یا علی: « هذِهِ وَدیعَةُ اللهِ وَ وَدیعَةُ رَسُولِهِ »این امانت خدا و پیغمبر رو بدستت میسپارم،،،
آآآآآه وااای ،،،،اون امانت اون شب رو پس داد ، دیده اید اگر زنی از دنیا برود،،،
کنار قبر میگن محرماش بیان،،،کمک بکنن این بدن رو بگیرن و میان قبر بگذارن،،،کی بود محرم زهرا ؟؟سلمان و اباذر که محرم نبودن ،،،بچه هاشم کوچک بودن ،،،خود مولا گرفت آن بدن را،،،
_پرپر شـــــدن گلم
_به چشـــــمم دیدم
_با دســت خــــودم
_لَحـد بر اومیچیدم
یوقت دید کمک پیدا شد ،،،محرم پیدا شد ،،، وقتی آقا نگاه کرد دید دست های رسول الله،،، السلام علیک یا رسول الله
« عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِکَ »
با من تو اگر درد دل خویــش نگفتی
برگوی تو درد دل خود با پدر امشب
عباس ابن عبدالمطلب،،،عموی امیرالمومنین(ع) اومد دست مولارو گرفت ،،،مگه دل میکند از قبر زهرا (س)،،، یا امام زمان (عج) شما که نبودی آقاتو دلداری بدی ،،،، عباس میگه یوقت دیدم آقا خم شد،،، این صورتو گذاشت رو قبر زهراء(س)
آی شهیده زهرا(س)،،،
─┅═༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─
اشعار ناب آئينے: #مرثیه_حضرت_زهرا
تو زمین گیری و من بی کس و یارم زهرا
خوب بنگر گره افتاده به کارم زهرا
چقدر پیر شدی خانم هجده ساله
حق بده تاب ندارد دل زارم زهرا
خانه ام مقتل تو بوده و من شاهد قتل
با چه رو پای در این خانه گذارم زهرا ؟
همدم چاهمو هم صحبت نخلستانم
بسکه آزرده از این شهر و دیارم زهرا
مرد خیبر جلوی بسترت افتاده زمین
بعد تو کاش منم جان بسپارم زهرا
من صف اول هر غزوه به میدان رفتم
ولی اندازه ی تو زخم ندارم زهرا
یک دل سیر بگو هر چه دلت میخواهد
یک دل سیر برای تو ببارم زهرا
تو قدت خم شده یا چشم علی دید خطا؟
خجل از قد تو با دیده ی تارم زهرا
کفنت را جلوی چشم علی باز نکن
که در آورده عزای تو دمارم زهرا
شب به شب مجلس ختمیست،خصوصی اما
نه سر قبر تو … بالای مزارم زهرا
🔸شاعر:
#علیرضا_وفایی 👆
____
#مرثیه_حضرت_زهرا
بادِ سردی آمد و برگ و برش را جمع کرد
پُر شد از پاییز تا کوچه ، پرش را جمع کرد
ابرِ تاریکی رسید و کوچه را تاریک کرد
غم وزید و شادمانی دفترش را جمع کرد
شادیِ یک کودکِ زیبا چرا کوتاه بود؟
غم زد آتش بر دلش خاکسترش را جمع کرد
تکیهگاهِ مرتضی را دید از مسجد که رفت
نانجیبی لب گزید و لشکرش را جمع کرد
گِرد او اوباش بودند و برایش بس نبود
از حرامی اولش تا آخرش را جمع کرد
وای ناموسِ علی را پیشِ راهش تا که دید
در دلِ خود کینههای همسرش را جمع کرد
کاش میشد که حسن هم قَدِ مادر بود کاش
رویِ پا برخاست چشمان تَرش را جمع کرد
یک صدا آمد... صدای سیلی و دیوار بود
چشم وا کرد... از زمین نیلوفرش را جمع کرد
تا که او را زد علی درخانهاش بر خاک خورد
تا که نامحرم نبید مادرش را جمع کرد
آه بر خاکِ زمین یک گوشواره پخش شد
وای از زیر قدمها چادرش را جمع کرد
* * *
یک پسر در کربلا هم پیشِ بابایش نشست
عاقبت روی حصیری پیکرش را جمع کرد
پیکرش اینجا و سر بازیچهی سرنیزهها
بارها عمه کتک خورد و سرش را جمع کرد
آنقدر سرنیزه خورده بود و خنجرهای کُند
دخترش تا دیدش اول حنجرش را جمع کرد...
🔸شاعر:
#حسن_لطفی 👆
#مرثیه_حضرت_زهرا
به شبنم اُنس دارد، لالهرخساری که من دارم
سر از بستر نگیرد، سروْرفتاری که من دارم
کنار ماه خود، شب تا سحر با مهر بنشینم
ندارد هیچ اختر، چشم بیداری که من دارم
ز چشم نیمهبازش بر ندارم چشم و میدانم
«نگاهش عافیتبخش است، بیماری که من دارم»
بهشتآرا گلی بر گلشن من سایه افکنده
که با او رشک فردوس است، گلزاری که من دارم
به زمزم ناز دارد، کوثرِ اشکی که او دارد
ز گردون سر برآرد، آهِ غمباری که من دارم
اگر در دل غمی آید؛ وگر غم بر غم افزاید
علی را غم نمیشاید، ز غمخواری که من دارم
🔸شاعر:
#جواد_هاشمی 👆
____
#مرثیه_حضرت_زهرا
کوچه گردی می کنم تنهای تنها مانده ام
بعد پیغمبر ببین بانو که من وامانده ام
در میان کوچه ها پا می کشم با بی کسی
کاش می مردم ز ختم الانبیا جامانده ام
نیست حتی یک نفر تا که کنم بر او سلام
با همین شانه به زیر بار غم ها مانده ام
یک نفر مانده برایم بین این شهر بلا
زنده با عشق سلامت جان زهرا مانده ام
حامی حیدر مبادا خسته از حیدر شوی
خوب می دانی که گریان مثل دریا مانده ام
هفته ها از دیدن رویت گذشته جلوه کن
هفته ها در انتظار روی زیبا مانده ام
خواهشا از درد های خود بگو بانوی شهر
بهر درد دل ولی تنها و رسوا مانده ام
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق 👆
اشعار ناب آئينے:
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
.
اول هر چیز را حیدر مشخص می کند
آخرش تکلیف را کوثر مشخص می کند
حیدری نیمه ابری یا حسینی شدید
پس هوای خانه را مادر مشخص می کند
چشم می بندم صدای پای مادر درسرم
راه باقیمانده را تا در مشخص می کند
اولش آهسته بعدش با قدم های سریع
روضه را اینگونه تا آخر مشخص می کند
باصدا کردم تجسم صحنه را، ازچشم هم؛
گوش گاهی صحنه را بهتر مشخص می کند
در میان بسترش تکلیف کل شیعه را
فاطمه بایک تکان سر مشخص می کند
درمیان بچههای فاطمه ازاین به بعد
سهم غربت را فقط خواهر مشخص می کند
بین آقا زاده هایش هم مسیر روضه را
غالبا فرزند کوچکتر مشخص می کند
سرنوشت عالمی را میخ در معلوم کرد
بعد از این تکلیف را خنجر مشخص می کند
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی 👆
____
#مرثیه_حضرت_زهرا
.اهل مدینه شاهدِ بی یارها شدند
مشهور در زمانه به بی عارها شدند
رفتی تو و کسی به علی تسلیت نگفت
اینگونه همنشین عزادارها شدند
می خواستند قبر تو را زیر ورو کنند
اسباب زحمت من و تو بارها شدند
گفتند تو مریضه شده جان سپرده ای
مُنکِر به زخم ِ سینه و مسمارها شدند
رفتی تو و به روی سرم خانه شد خراب
اینها به فکر شادی و این کارها شدند
یادم نمی رود که چگونه تورا زدند
اسما و فضه مَحرم اسرارها شدند
بارفتن تو زینب و کلثوم وقافله
آماده ورود به بازارها شدند
اینجا تو پیش چندنفر خورده ای زمین
آنها اسیر وارد تالارها شدند
آن گیسوان ِ ناز که مثل ضریح بود
اسباب دستِ لشگریان بارها شدند
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی 👆
____ #مرثیه_حضرت_زهرا
نه تنها روز، کس بر دیدن زهرا نمیآید
که بردیدارچشمم خواب هم شبهانمیآید
مریز اینقدرپیش چشم زهرااشک مظلومی
ببین ای دست حق دستم دگر بالا نمیآید
نگوید کس چرا بانو گرفته دست بر زانو
به روی پا ستادن دیگر از زهرا نمیآید
چو میبینندحال مادرخود، کودکان گویند
که میسوزیم وغیر ازسوختن ازمانمیآید
چراغ عمرکوتاهم،کندسوسو ولی افسوس
که هستم چشم بر راه اجل اما نمیآید
🔸شاعر:
#استاد_علی_انسانی👆
____
#مرثیه_حضرت_زهرا
هر شب برای گریه هایت ، گریه کردم
ناله به ناله پا به پایت گریه کردم
هر دفعه این نه سال را که یادم آمد
از ابتدا تا انتهایت گریه کردم
تسکین طفلانت اگر چه کار من بود
با بچه هایت هم برایت گریه کردم
ای مستجاب الدعوه ای که رفته از دست
با آرزویت با دعایت گریه گردم
در مجلس ختمِ خودم آندم نشستم
هر کوچه ای که در عزایت گریه کردم
ای که به پشت درصدایت در نیامد
هر بار پشت در به جایت گریه کردم
تو پیرهن میدوختی و در کنارت
با روضه های کربلایت گریه کردم
🔸شاعر:
#حامد_آقایی👆
____
#مرثیه_حضرت_زهرا
مرا از لحظه ی پیدایش عالم دعا کردی
همیشه هر کجا نام تو را بردم دعا کردی
هزاران سال طی شد تا خدا بخشید آدم را
یقینا لحظه ی بخشایش آدم دعا کردی
مسیح و حضرت موسی و ابراهیم مدیونت
برای هاجر و اسیه و مریم دعا کردی
جهان را می توانستی به نفرینی بسوزانی
ولی در پاسخ بی مهری عالم دعا کردی
تو معنا کرده ای الجار ثم الدار را وقتی
که آن همسایه های بی وفا را هم دعا کردی
مسلم شد برای اهل خانه رفتنی هستی
از آنجا که برای رفتنت ، هردم دعا کردی
🔸شاعر:
#سیده_فرشته_حسینی 👆
____
این حسین کيست که درقلب همه جا دارد
این همه عاشق دیوانه و شیدا دارد
این حسین کيست که نام کرمش در دو سرا
این چنین پیش خدا رتبهٔ اعلا دارد
این حسین کيست که از کشتن او چشم خدا
اشک خون از حرم عالم بالا دارد
این حسین کيست که در قتلگه کربُبَلا
رقص او در بر شمشیر تماشا دارد
این حسین کيست همان زینت دامان نبی
ازلب پاک نبی بوسهٔ زیبا دارد
این حسین کيست که در سلسلهٔ عرش خدا
این همه از غم این داغ مُعَزّا دارد
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
التماس دعا
#اشعار_شهادت_و_مصائب_اهل_بیت
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
بوسه بر نامش زد و با جان و دل تعظیم کرد
بوسه بر نامش زد و با جان و دل تعظیم کرد
ماتمش رخت عزا را بر تنِ تقویم کرد
زنده شد عیسی کنارِ ذکرِ یازهرایِ(س) ما
حضرت مریم به اسم اعظمش تعظیم کرد
دست تاریخ آمد و در کوچه ای غربت کشید
شهر را با مردمانِ بی وفا ترسیم کرد
مهربانی های بی حدّ و حسابش عاقبت
جملهٔ «ألجار ثمّ الدار» را تنظیم کرد
اولین نان تنور خانه اش را فاطمه(س)
پخت و بین تک تکِ همسایه ها تقسیم کرد
وای از قوم نمک نشناس! آنکه جای حق
یاورِ باطل شد و دل را به او تسلیم کرد
مکرِ شورای سقیفه کار دستِ شیعه داد
مرتضی(ع) را از خلافت سالها تحریم کرد
گفت بر آتش بسوزان «چادر» و «در» را سریع
بی حیا مزد رسالت را چنین تفهیم کرد
در حمایت از علی(ع)زهرا(س)گذشت از هرچه داشت
محسنِ(ع)شش ماهه اش را پشت «در» تقدیم کرد!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
1_2238829305.mp3
4.11M
مصیبت هایم امشب جان گدازه
که مانده روی دستم یک جنازه
نبیند کاش زینب روی دوشم
ز تابوت بریزد خون تازه
به یاد لرزه های پیکر تو
گرفته لرزه پای شوهر تو
به قبرت خاک می ریزم ولیکن
بریزد خاک بر سر دختر تو
خدا داند دلم خون گریه می کرد
به عالم دشت و هامون گریه می کرد
ندیدم زخم پهلو را در آن شب
ولی دیدم کفن خون گریه می کرد
الهی دخترت زینب بمیرد
ببین تنهایی ام را ای عزیزم
الهی از کنارت برنخیزم
خودم با دست خود خاکت نمودم
چه خاکی بعد تو بر سر بریزم
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم،باغم بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند
#فاطمیه #محمود_کریمی 🎤
دنبال کبریایى؟! بى کبر و بى ریا...
#سینه_زنی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژه شب جمعه به نفس حاج مهدی سلحشور
دنبال کبریایى؟! بى کبر و بى ریا باش
وقت اَداى دینت، فارغ ز هر اَدا باش
وقتی که پشت این در، پیغمبران نشستند
در کوی نیک نامان پیوسته خاکِ پا باش
هر منسبی که داری، بیرونه روضه داری
اینجا که پا نهادی، تا میشود گدا باش
آسایش دو گیتى، تفسیر این دو حرف است
دیوانه ی حسین و مجنون مجتبى باش
آب زلال را در، سرچشمه جستجو کن
خواهان خیر هستی، خواهان مرتضی باش
حق با علی مگر نیست؟! حق هم مگر خدا نیست؟!
پس در نجف بمان و هر لحظه باخدا باش
فرمود امام صادق: از پُشت بامِ خانه
با یک سلام ساده، الساعه کربلا باش
او غرقِ خونِ خود شد، من غرقِ در گناهم
سر داد، دل ندادم، ای بی وفا مرا باش
کار بنی اسد در تدفین او گره خورد
وقتی تنی نمانده دنبال بوریا باش
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#حاج_مهدی_سلحشور
003 Chador e Khaki.mp3
8.58M
لاله زار عقیقه چادر خاکی
گل نیلوفریه روی کبودت
.
یه جوری آتیش گرفتی از یه سیلی
که پیچیده توی کوچه بوی عودت
.
صدات می لرزه و چشات نم نم بارونه
یکم طاقت بیار الان می رسیم خونه
.
چرا آینه ی بخت من پر غباری
می خوای پاشی از جا ولی نا نداری
.
آه آه آه آه وا امّاه
.
از زمین بلند شو مادر جوونم
تکیه تو بده به دیوار و به شونم
.
تو که رو گرفتی از حالا بگو من
با چه رویی تو رو خونه برسونم
.
رو خاک دست می کشی پی گوشواره می گردی
امون از ناله هات چیکار با دلم کردی
.
من امروزو حتی به فردا نمی گم
من از کوچه هیچی به بابا نمی گم
.
آه آه آه آه وا امّاه
.
هاله افتاده چرا به روی ماهت
یکی پیدا شه بگه چی بود گناهت
.
زندگی چی سرت آورده بمیرم
خستگی می باره از طرز نگاهت
.
منو محکم بگیر آروم آروم قدم بردار
به این دنیا بگو برو دست از سرم بردار
.
می خوام باز نگاهت کنم روم نمیشه
دلم بعد از این غصه آروم نمیشه
.
آه آه آه آه وا امّاه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رو گرفتی از من و درد نهانی داشتی
بشکند دستی کزو بر رخ نشانی داشتی
ماجرای کوچه را با من نمی گوید حسن
من نمی دانم چرا قد کمانی داشتی
جان حیدر, گریه های های هایم را ببخش
تازه فهمیدم شکسته-استخوانی داشتی
میخ در, دیوار, آتش, ضربه ی سیلی, لگد
یاس هجده ساله پشت در چه جانی داشتی؟
تا نیفتد شعله در جان ولایت, سوختی
ایستادی روی پایت تا توانی داشتی
تو دعاشان کردی و کاری نکردند, ای دریغ
من بمیرم... تو عجب همسایگانی داشتی
نه ضریحی مثل زینب, نه حریمی چون حسین
کاش مانند حسن, سنگ نشانی داشتی
#نفیسه سادات موسوی
#امام_زمان_علیه السلام
چه کرده ایم که آن آشنا نمی آید
پیامی از سر کویش به ما نمی آید
چه کرده ایم، گره خورده کارمان اینقدر
چه کرده ایم که مشکل گشا نمی آید
چه کرده ایم که خورشید را نمی بینیم
چه کرده ایم که آن رهنما نمی آید
چه کرده ایم که اینگونه مبتلا شده ایم
چه کرده ایم که دیگر دوا نمی آید
چه قدر ندبه این الحسین را خواندیم
چه کرده ایم جواب دعا نمی آید
چه کرده ایم که بر ما بهشت گشته حرام
نسیمی از طرف کربلا نمی آید
به دست بسته حیدر قسم، نمی دانم
جواب ناله زهرا چرا نمی آید؟
#وحید محمدی