eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.9هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بابا، می‌دونی که چند شبه منتظرم.mp3
22.85M
بابا، می‌دونی که چند شبه منتظرم بابا، که توی خواب بغل تو بپرم خواب می‌دیدم که نشستم دوباره به روی پات 🎤 #️⃣ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کربلای معلی_۲۰۲۳_۰۷_۱۹_۰۹_۴۸_۱۷_۸۸۲.mp3
32.28M
زیارت عاشورا 🎙 🖤 «لبیک یاحسین» ✍️ جهاد تبیین به عشق سید السهدا
زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود جبریل، غریق اشک و آه آمده بود در کنج خرابه، در میان طبقی خورشید به مهمانی ماه آمده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من که عبداللهم و ابن عُمیر تیغ دارم می‌کشم مثل بُریر دوش بر دوشِ حبیب آمده‌ام حلقه بر گوش امیرم چو زهیر سر، نمی‌خواهد تن من بی حسین سرنوشتم می‌شود با او به خیر سر، بلندم می‌کند بر نیزه‌ها روح من در آسمان‌ها کرده سِیر دست من نذر حسین بن علی‌ست تا به خیمه وا نگردد دست غیر می‌روم جنگ هزاران بولهب کرده شیرم غیرت ام وهب وای از این موجِ به‌ظاهر سر به زیر وای از این طوفان، میان این کویر می‌زنم بر قلب لشکر، وا شود یک گره از چینِ ابروی امیر پشت من گرم از دعای زینب است کوره‌ی دستم بُوَد شمشیر گیر تیر گرچه می‌کشد سر تا به پام می‌خورم با خوردن شمشیر، تیر هم پیاده، هم سوار افتاده‌اند زیر پا از ناز شست این حقیر شیعه‌ی عباس‌ بودن محشر است گرچه من جاماندم از عهد غدیر یک رجز دارم وَ آن ختم کلام من مسلمان حسینم والسلام ✍
ستون عرش به شوق تو استوار شده بخوان نماز که سجاده بی‌قرار شده قنوت می‌روی و عطر یاس می‌پیچد به احترام دعای تو نوبهار شده چکیده باز ستاره ز چشم روشن تو شب از تلألؤ نور تو نونوار شده دویده ثانیه‌ها تا رسد به مقدم تو زمان به شوق وجود تو رهسپار شده به عشق پاقدم تو به‌روی دوش نسیم شکوفه سرزده از خاکِ بی‌بهار شده دمیده سایه‌ی مهرت در آسمان عفاف قسم به چادر مادر که یادگار شده خِرد به‌پای تو افتاد و وام‌دار تو شد اگر به مرکب فرزانگی سوار شده چه قدر حیدری و هم چه قدر فاطمه‌ای چه قدر حُسن حَسَن در تو بی‌شمار شده بگو به نم‌نم بارانِ ذکر تسبیحت به ابر دیده که لبریز انتظار شده بگو خودت چه مُحرّم؟ چه ندبه و چه غم است؟! که کل عالم و آدم به غم دچار شده چقدر چشمه و دریای سرخ جوشیده ز قطره‌قطره‌ی اشکت که چشمه‌سار شده کنار صبر تو زانو زده شکیبایی و کوه زیر قدومت پر اعتبار شده چه کوفه، موصل و شامی که از نفس افتاد ز خطبه خطبه‌ی سرخت که ذوالفقار شده سپاه ظلم که با صبر تو در افتاده شکست‌خورده‌ی این اوج اقتدار شده اسیر ذلت و خواری نمی‌شوی، هیهات! شکوه بیرق هستی همین شعار شده و احترام تو بر هر چی بود واجب شد یزید ماند و سپاهی که لعن و خوار شده ** خوشا که حاصل عمر حسینی و علوی‌ت دوسروِ خوش قد و قامت، دو باوقار شده بدون شبهه به امضای فاطمه برسد شهادتی که به‌پایِ تو افتخار شده ✍
وهب مسیح زمانش شد از عنایت تو چه کیمیای عجیبی‌ست در محبت تو خدای عزوجل بوده است مشتاقت کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت تو مرا به دست کسی غیر "جُون" نسپاری که روزی‌ام بشود افتخار خدمت تو خوشا کسی که لُهوف است نامه‌ی عملش که صفحه صفحه وجودش شده روایت تو تمام زندگی‌ام را به آه خواهم داد که آه را بکُنم خرج در مصیبت تو شبیه سدره، شده خلق قلب عشاقت که کنده می‌شود از جا به یاد غربت تو چگونه وقت ورودت به عرصه‌ی محشر سرم به روی تنم باشد از خجالت تو به زیر چکمه‌ی دشمن تلاش می‌کردی مگر که حُر بشود شمر با شفاعت تو چه باک از اینکه تنت روی خاک عریان ماند حریر گریه‌ی زهرا شده است خلعت تو ✍ حجت‌الاسلام
روضه در دیده‌ی من آب بقا ریخته است که در این کاسه‌ی دل، خون خدا ریخته است توتیا هر ملک از روضه‌ی داغَت ببَرَد بس که در بزم تو خاکستر ما ریخته است اشک خود می‌خورم و نازطبیبان نکشم در قنوت نظرم روضه شفا ریخته است چادر مادر تو اشک مرا می‌گیرد اشک از دیده بر این عرش خدا ریخته است من نمک‌گیر توأم، روز ولادتْ پدرم در دهان، تربتی از کرببلا ریخته است ** کربلا خاک شفا دارد اگر، حق دارد پاره‌های بدنت در همه جا ریخته است گنج پیدا شده گویا ته گودال بلا! لشکری بر سر یک جسم چرا ریخته است؟ ✍
پشت بر رُخِ پُر از، کینه‌ی زمانه کرد گیسوان کودکان را نِشَست و شانه کرد یک نگاه مملو از عشق خواهرانه کرد سوی قتلگه دوتا دسته‌گل روانه کرد پیش مادر عاقبت، آه رو سفید شد دختر شهید بود، مادر شهید شد گفت جان فاطمه، جان من فدای تو گفت بچه‌های من، نذر بچه‌های تو گفت مرده‌ام مگر! بنگرم عزای تو ای تمام هستی‌ام، هستی‌ام به‌پای تو گفت و بعد از آن دگر رفت از برابرش تا نبیند عاقبت، خجلت برادرش عشق یادگاری از روزگار زینب است صبر هر کجا که هست وام‌دار زینب است اختیار دهر در اختیار زینب است اقتدار شیعه از اقتدار زینب است خوش به حال هرکه از دست او دوا گرفت از عقیلة العرب اذن کربلا گرفت زینب آفتابی از آسمان مرتضی‌ست جلوه‌ای تمام از شرم و عفت و حیاست راوی غریبیِ لاله‌های بی‌نواست کربلا به لطف او تا همیشه کربلاست با کلام محکمش کار یک سپاه کرد روزگار شام را خطبه‌اش سیاه کرد شکر حق که روز و شب در پناه زینبیم شکر حق که دائماً روبه‌راه زینبیم جان نثار کوچکی در سپاه زینبیم ما فدای مکتب سرخ ماه زینبیم زینت پدر شدن این مقام زینب است کوه‌پایه‌ایم ما، کوه نام زینب است
زبانحال حضرت رقیه (س) چشمای من منتظره ببین نگاهم به دره الهی که بابا بیاد تا منو با خود ببره ز تو هستم بی خبر بابا میایی کِی از سفر بابا فغان وآه و واویلا (۳) خسته شدم از زمونه گریه ی من بی اَمونه بمن بگیدبابام کجاست دردمو عمه میدونه از این ویرونه شدم خسته رو صورتم جای یک دسته فغان و آه و واویلا
واحد یا سنگین حضرت رقیه(س) بابایی ، دشمنت کرده اسیرم نگاه کن ، غم تو کرده چه پیرم چشم انتظارتم ، عمه چه بیقرار بابا بیا ولی ، تنهای مان نذار آه ، قد خمیده ، دختر شاه ، کس ندیده وای ، یا رقیه ، یا رقیه ، یا رقیه (۲) بابایی ، پاره کردن معجر من نرفته ، چادر اما از سر من نایی نمانده در ، دستان و پای من شد عمه زینبم ، بابا عصای من آه ، دست دشمن ، مانده روی ، صورت من وای ، یا رقیه ، یا رقیه ، یا رقیه (۲) بابایی ، از داغ تو می میرم من توی ، خرابه عزا می گیرم بابا شده کبود ، پلک چشم ترت لبریز گرد و خاک ، شد موهای سرت آه ، شد دل کباب ، رویت شده ، از خون خضاب وای ، یا رقیه ، یا رقیه ، یا رقیه
کربلا چشم به راهِ زینب آمده وقت سپاهِ زینب مثل خورشید به تابندگی‌اش این دو هستند همه زندگی‌اش می‌چکد عشق ز آه زینب این دو طفل‌اند سپاه زینب عشق را تا که تک و تنها دید تکیه بر نیزه‌ی غربت را دید گفت غم را به دلت راه مده به لبت فرصت یک آه مده عهد و پیمان من از یادت رفت؟ نوجوانان من از یادت رفت؟ نوجوانند ولی دلداده به حسین بن علی دلداده پیش عباس، سیاهی لشکر هر دو قربانِ علیِ اکبر هر دو تا حیدری و کرارند از دلت کاش غمی بردارند هر دو از عشق سبک‌بار شدند جلوه‌ی جعفر طیار شدند وای اگر پس بزنی هدیه‌ی من تویی و آه من و گریه‌ی من من و وابستگی غیری نیست زندگی بی تو در آن خیری نیست ** جسم را فارغِ از جان می کرد عشق را راهیِ میدان می‌کرد باز در دل هیجان‌ها افتاد نام حیدر به زبان‌ها افتاد از هیاهوی دو آقازاده ترس بر کوفه و شام افتاده کینه اما ز علی اوج گرفت تیرها سمت گلو موج گرفت نیزه افتاد به جانِ هر دو ضرب شد پیکر هر دو، بر دو سنگ‌ها پر زده بر دامن‌شان نیزه‌ها کاشته شد در تن‌شان تا حسین آن دو گل پرپر بُرد زینب از خیمه تکان خورد؟ نخورد! در دل عرش، مقرّب شده است این‌چنین است که زینب شده است ✍
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی ✍
ذکر هر دم زینب ذکر آزادگیِ عالم‌و‌آدم زینب زائر کرب‌وبلاست هرکسی گفت دمادم زینب شانه‌اش یک‌دم هم خم نشد از غم عالم زینب مادرم گفت بگو دم شادی و دم غم زینب می‌شود سال‌به‌سال بانی اشک مُحرم زینب سایه‌ات از سر ما تا قیامت نشود کم زینب شیر نر آورده‌ست دوپسر نه دوسپر آورده‌ست لشکری را با خود در شکوه دونفر آورده‌ست کوکب بیت علی با خودش شمس‌وقمر آورده‌ست در دل کرب‌وبلا نخل ایثار، ثمر آورده‌ست پای قربانی عشق حاصل خونِ جگر آورده‌ست این دوقربانی را با چه‌شوقی به سفر آورده‌ست شد به میدان عازم دوتن از ایل و تبار هاشم عون، اکبر شده است پس محمد شده مثل قاسم دست خالی رفتند شیر شمشیر ندارد لازم دارد از قلب خطر بانگ تکبیر می‌آید دائم در فنون رزمی هردو هستند حسابی عالِم آه از آن ساعت که برنگردند به خیمه سالم... دوکبوتر پرپر لاله خشکید و صنوبر پرپر نوه‌های زهرا پیش چشم تَر مادر پرپر غنچه‌ها چیده شدند غنچه شد با دم خنجر پرپر سرشان روی نی و در دل خاک، دوپیکر پرپر یادش آمد زینب یاس شد در پس آن در پرپر فاطمه افتاد و شد دل فاتح خیبر پرپر سروده گروه ادبی انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
در بزم عشق‌‌بازان، فرصت فراهم افتاد قرعه به نام ما و ماهِ مُحرم افتاد پرچم نماد قبر و شش‌گوشه‌ی حسین است بغضم شکست هر بار، چشمم به پرچم افتاد بزم شهود یعنی تنها حسین بود و... قبل از وجود عالم، مِهرش به قلبم افتاد هر سائلی مسیرش بر منزلی می‌افتد راهم به لطف حق بر، بیتی مکرم افتاد صدها هزار عاشق، در خون خود تپیدند تا این عَلَم به دستِ امثال ما هم افتاد گرمای ماتم او، آتش زده به جانم غیر از غمش ز چشمم، هر داغ و ماتم افتاد آیات ابتدایِ مریم که گشت نازل دلشوره‌ای مکرر بر جان خاتم افتاد ** لب تشنه شد حسین و چشمش غبار می‌دید با ضربه از روی اسب، شاه دو عالم افتاد تاریکی مجسم، آمد به سوی مقتل با خنجرش به جانِ آن نور اعظم افتاد تا که حسینِ خود را، تنها و بی‌ رمق دید زهرا کنار مقتل، با قامت خم افتاد آن قدر دست و پا زد، تا با صدای مادر لرزه بر آستانِ عرش معظم افتاد ✍
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ تیرها بال گشودند رجزخوانی را نیزه‌ها خیره به آوازه‌ی منبر در جنگ مانده‌ام معجزه شد یا که قیامت شده است باز هم آمده گویا علی اکبر در جنگ زینب از دور جوانان خودش را می‌دید چه دلاور شده‌اند این دو برادر در جنگ دو برادر که شبیه‌اند به شمشیر دو دم دو برادر که شبیه‌اند به حیدر در جنگ لاله در پهنه‌ی این دشت چه سرخ است، انگار آبیاری شده با نیزه و خنجر در جنگ دست بر گردن هم، هر دو به خون غلتیدند بال پرواز هم‌اند این دو کبوتر در جنگ ✍
با برادر وقتی که زیر سایه‌ی لطف تو بهترم وقتی از عطر سیب نگاهت معطرم وقتی قسم به حرمت چشم تو خورده‌ام در آسمان عشق که تنها نمی‌پرم وقتی پناه برده‌ام از بی کسی به تو وقتی شدی پناه دلم سایه‌ی سرم صد بار دیده‌ای تو که دلتنگی مرا لبریزِ ناله‌هایِ برادر، برادرم وقتی فرات چشم تو لبریز غربت است پس من بگو چگونه به رویم نیاورم دارم به حال و روز خودم گریه می‌کنم من زنده باشم و تو بسوزی برابرم خواهر نمرده، پشت سرت را نگاه کن بعدش بگو به ناله، که ای وای مادرم بغضی کبود سینه‌ی تنگ مرا فشرد چشمی شده‌ست ابری و خونْ چشمِ دیگرم (ای مایه‌ی قرار دل بی قرار ما) من جان سالم از غم تو در نمی‌برم اذنم دهی به حضرت مادر قسم خودم... خنجر به کف گرفته فقط سینه می‌درم تو حیدری‌ترین پسرِ کوثری و من زهراترین مدافع بی باک این درم ** ای آسمان صبر و فضیلت، امام عرش آورده‌ام دو تا پسرم، ماه و اخترم منت گذار بر سر من، اذنشان بده تا پیش چشم‌های خودت پَر درآورم پس رد نکن دو آهوی سَر گشته‌ی مرا ناقابل است، آنچه برایت می‌آورم ✍
دلت سیاه شده؟ نور هل أتی کافی‌ست ز خَلق رانده شدی؟ حجت خدا کافی‌ست نیازِ بنده‌ی عاشق به مال و زیور نیست دلی که بر غم مولاست مبتلا، کافی‌ست که گفته وصل، دوای تمامِ درد من است؟ هر آنچه یار بخواهد، همان مرا کافی‌ست از آستانِ امامی که معدنِ خیر است برای نوکرِ درمانده یک دعا کافی‌ست بیا به خاطر قلب امام، قول دهیم اگرچه دیر شد اما دگر خطا کافی‌ست برای هرکه هوای دلش نفس‌گیر است... نفس کشیدنِ در مشهد الرضا کافی‌ست حرم کجا و منِ روسیاه می‌دانم همین که سوختم از هجرِ کربلا کافی‌ست ** دوید زینب و با گریه گفت با قاتل: نزن عزیزِ مرا، شمر بی حیا کافی‌ست همه کفن بخرند و همه کفن بشوند! فقط برای حسین است «بوریا کافی‌ست»؟! ✍
منکه به جز تو سایه‌ی بر سر نداشتم چشم از نگاهِ غم زده‌ات بر نداشتم منت گذار بر سرِ من اِذنشان بده شرمنده‌ام که هدیه‌ی بهتر نداشتم گفتم به پایِ عشقِ تو بهتر بیاورم گشتم ولی به چادرِ مادر نداشتم ناچیز را تو با کرم از من قبول کن هم پایِ اکبرِ تو برابر نداشتم دیدم توانِ داغِ پسر دارم و ولی در خود، توانِ داغِ برادر نداشتم راضی نمیشوی... بروم خود کفن شوم ای کاش در فراقِ تو، من سر نداشتم ✍
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی به کاروان شهیدانِ نینوا برسی امام پیک فرستاده در پی‌ات ... برخیز! در انتظار جوابت نشسته... تا برسی چه شام باشی و کوفه.. چه کربلا، ای دل! مقیم عشق که باشی... به مقتدا برسی زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش! که در مقام ارادت به مدعّا برسی تمام خاک جهان کربلاست... پس بشتاب درست در وسط آتش بلا برسی... زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ! که تا به اجر شهیدانِ نینوا برسی... ✍
218 _طفلان حضرت زینب سلام الله علیها یک زن آمد که از او عشق مصور شده است دو پسر داشت ولی صاحب لشکر شده است دو کفن پوش دو پروانه دو شمشیر به دست دو ذبیح اند که او حضرت هاجر شده است داغ فرزند ، که زانوی پدر را لرزاند سهم این مادر دلخون دو برابر شده است مادر صبر ، عجب خیمه نشین شد وقتی غرق در خون بدن آن دو کبوتر شده است چه خجالت زده گردید برادر از او چه خجالت زده خواهر ز برادر شده است □□ صوت مظلوم که برخواست به او خندیدند همه ی درد همین بود که خواهر شده است
دنیا ندارد قیمتی وقتی که آقا نیست در عصر غیبت زندگی کردن که زیبا نیست باید بسوزیم و بسازیم از فراق یار هرکس نمی‌سوزد در این هجران که از ما نیست باید به قصد فتح، سمت قله راه افتاد پس جا بماند هرکسی اهل تقلا نیست مهدی به دنبال من آماده می‌گردد بیچاره من وقتی دلم اصلاً مهیا نیست تب می‌کنیم آقای‌مان تب می‌کند با ما دارد هوای شیعه را...، پس شیعه تنها نیست دل‌هایمان حکم حرم دارد؛ در این دل هم جز مهدی زهرا برای هیچ کس جا نیست جوینده یابنده‌ست، می‌گردیم دنبالش لبخندی از یوسف مگر سهم زلیخا نیست؟ دنبال راه وصل اگر می‌گردی ای عاشق راهش به‌جز دل کندن از لذات دنیا نیست باید برای قبر خود امروز کاری کرد آه از دل غافل که قدری فکر فردا نیست! باید همیشه زینت‌اش باشم ولی صدحیف آلوده‌ای مانند من در شأن مولا نیست جایی که بین روضه زهرا می‌رود از هوش باور بفرمایید که جای تماشا نیست زهرای مرضیه سرش را در بغل دارد آقای لب‌تشنه ته گودال تنها نیست از محضر او قاتلش هم دست پُر برگشت هرجا حسین فاطمه باشد فراوانی‌ست ✍
با ماجرای رنج و غربت آشنا من دیگر نمی‌خواهم شوم از تو جدا من هم تشنه‌ای، هم خسته‌ای، هم داغداری باید که مرگم را بخواهم از خدا من با توست ای سالار زینب انتخابش طفلان من قربانی‌ات گردند یا من؟ دارم در این صحرا دو دریا خونِ غیرت از خونشان بر دست می‌گیرم حنا من این دو به جای خود، اگر پایش بیفتد از جنگ با لشگر ندارم هیچ إبا من من خوب می‌دانم که حساسی به مادر پس خواهشم را رد نکن نگذار تا من... ... پهلوی تو از "پهلوی مادر" بگویم این‌گونه حتماً می‌شوم حاجت‌روا من ** در قتل طفلانم تعلل کرد لشگر بیرون بیایم تا مگر از خیمه‌ها من «سر» پای تو دادند و حالا سربلندم قربانی دیگر اگر خواهی بیا... من اینجا عزیزم غیر زیبایی ندیدم لب به شکایت وا نکردم که: چرا من؟ از دیدن شرمندگی‌ات شرم دارم بیرون نمی‌آیم اگر از خیمه‌ها من وقتی که می‌آوردی آنها را، لباست_ خاکی شده، قربان این رخت و عبا من بگذَر از این دو، لحظه‌ای بنشین کنارم به داغ اکبر گریه کن همراه با من بالاسر اکبر کسی این را نفهمید تو بیشتر می‌سوختی آن لحظه یا من... سروده گروه ادبی
طراوت همه‌ی روضه‌ها ! امام زمان ! شبی به روضه‌ی ما هم بیا امام زمان فقط به لطف دعای تو حالمان خوب است همیشه باخبر از حال ما امام زمان! به حال مضطر ما هیچ کس محل نگذاشت کسی بجز تو نکرد اعتنا امام زمان ! فراق توست سرآغاز درد بی درمان که جز ظهور ندارد دوا، امام زمان ! شکستن دل مولای‌مان خدا نکند خدا کند که بمانیم با امام زمان قسم به پای پر از آبله حلال کنید اگر زدیم به تو پشت پا امام زمان ! شنیده‌ایم همه بخشش از بزرگان است ببخش محض رضای خدا امام زمان ! قیامت و دل قبر و زمان جان کندن به دادمان برس این چندجا امام زمان ! سلامِ سینه زنان را به جد خود برسان اگر روانه شدی کربلا امام زمان! تو را به جان علی اکبر امام حسین بده حواله‌ی پایین پا امام زمان ! به گریه کردن هر لحظه‌ی تو گریه کنیم به غیر تو نکنیم اقتدا امام زمان ! روال اشک تو یک روز می‌کشد ما را نکش به روی سر خود عبا امام زمان! کنار علقمه‌ای یا کنار گودالی کجای کرببلایی؟ کجا امام زمان ؟ امام کرببلا شد به لطف نیزه و تیر هزار و نهصد و پنجاه تا " امام زمان " ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا