eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
381 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
( سلام الله علیها ) سلام ما به تو ای هاجرِ چهار ذبیح درود ما به تو ای مریمِ چهار مسیح سپهرِ نورفروزِ سه اختر و یک ماه عجب نه خوانم اگر مادرت به ثارُ الله سلام بر تو و ابناء و شوهرت ، مادر بـه عطرِ دامنِ عباس پرورت ، مادر ادب به قامت زهرایی ات قیام کند وفا به غیرت عباس تو سلام کند اگر چه با همه گفتی کنیزِ زهرایی به چشم آل محمّد عزیز زهرایی ( فرمود بچه ها ، آقازاده ها ، من نیومدم براتون مادری کنم ، من کجا و مادر شما فاطمه ی زهرا کجا ؟ من اومدم کنیزِ درِ خونه ی مادرتون زهرا باشم ... ) تو بعد فاطمه در بیت وحی ، فاطمه ای تو آسمان ادب را همیشه قائمه ای به نفس پاکِ محمّد تو همدمی مادر مسیحِ عشق و ادب را تو مریمی مادر بهشت ،شیفته چار لاله یاست کلید بابِ حوائج به دست عبّاست هـزار قافله دل پای بست فرزندت نشان بوسه مولا به دست فرزندت ( یه روز دید مولا ، قنداقه عباسشو بغل گرفته ، هی دستاشو می بوسه ، ... آقاجانم ، آیا دستای بچم ، عیب و نقصی داره ؟ ... نه اُمُّ البنین ، دارم این دستهارو می بوسم ، آخه یه روزی قراره برای حسینم ازبدن جدا بشه ... ) حسین را که بسی داشت در کنار ، « شهید » به جز تو نیست کسی مادرِ چهار شهید به چار ماهِ خود اشکی نریختی ز دو عین گریستی به حسین و گریستی به حسین ( گفتند اُمُّ البنین عباست رو کُشتند ، گفت از حسین چه خبر ؟ اُمُّ البنین ، یکی یکی پسرایت را کشتند ، گفت بگید از حسین چه خبر ؟ ... انگار نه انگار ... فقط اول براش مهم این بود ، ببینه چه بلایی بر سرِ حسین اومده ... ) اگر تو نام نبردی ز شاخه یاست گریست دیده ی زهرا برای عبّاست ( یه مادر از یک پسر احترام گرفت ، یه مادر هم از یک پسرِ دیگه احترام گرفت ، دو تا مادر تلافی کردند ) اگر تو نام نبردی ز شاخه یاست گریست دیده ی زهرا برای عبّاست ( تو اینجا گفتی « حسین » ، فاطمه هم کنار علقمه ، هی صدا میزد : آی پسرم ، عباسم ... ) الا تمام وجودت پُر از نوایِ حسین به گریه نایبه الزینبی برای حسین روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت سلامِ گریه کنان حسین ، بر اشکت سرود زخم گلوی حسین وِردِ لبت خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت تو مادر شهدا ، همسرِ علی هستی هزار حیف ، غریبانه چشم خود بستی ( چرا میگه غریبونه ، مگه شب برداشتند ، نه والله ، روز برداشتند ، اما : ) خزان رسید چو بر برگِ لاله یاست نبود ، جعفر و عثمان و عون و عبّاست ( مادرِ چهارتا پسره ، اما وقتی از دنیا رفت ، یه دونه پسراش نبودند زیرِتابوتش رو بگیرند ؟ این مادر خیلی غریبانه تشییع شد ... ) سپهر و مِهر و مَه و کوکبت کجا بودند ؟ علی ، حسین ، حسن ، زینبت کجا بودند ؟ هماره ریخت به رخ از دو دیده ، یاقوتت اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت دگر به پیکرت آثار تازیانه نبود دگر مراسم تشییعِ تو شبانه نبود تو داغدارِ شهید کنار علقمه ای همیشه فاطمه بودی همیشه فاطمه ای نگه به خاطرِ ذریّه ی بتولم کن مرا که «میثم» آلوده ام ، قبولم کن ... ( روزها می اومد ، چهار صورت قبردرست میکرد ، می نشست ، اونقده گریه میکرد خانم ، حرف دلش این بود : ) دیگرمرا ، اُمُّ البنین نخوانید زیرا که من ، دیگر پسر ندارم ( حالا داد بزن ، حسییین )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
( سلام الله علیها ) ( علیه السلام ) حجه الاسلام والمسلمین دیگر مرا اُم البنین نخوانید دیگر مرا به این سِمَت ندانید @navaye_asheghaan
2. از آن موقعی.mp3
2.99M
( سلام الله علیها ) ( علیه السلام ) حجه الاسلام والمسلمین از اون موقعی که این کاروان از مدینه بیرون آمد ، اُم البنین ( سلام الله علیها ) ، می آمد کنار قبرستان بقیع صدا میزد دیگه به من اُم البنین نگویید دیگر مرا اُم البنین نخوانید دیگر مرا به این سِمَت ندانید من نبودم کربلا ، ببینم با عباسم چکار کردند ؟ ولی برام خبر آوردن ، دست هاشو از بدنش جدا کردند ... واویلا ... چه موقعی رو این بی بیِ مُجلّله ، در نظر داشت ؟ همان موقعی که « «لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ بانَ الْانْکِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ » در زیارت نامه اش بخوانیم : « أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً » مظلوم شهید شدی آقاجان ، ... چون در میدان شجاعت ، اگه از یک طرف دشمن بیاد ، دفاع برای شجاع خیلی آسانه ، اما درباره اباالفضل داره : « وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ » ... از همه طرف حمله شد به اباالفضل ، ... یاالله ... عرض کنم یا نکنم ، برادرها ، دیده اید آدم از بالای بلندی ، بخواد رو زمین بیاید ، باید این دستها رو جلوی صورت بگیره ، با صورت نیاد به روی زمین ، ... یاالله ... ابالفضل که دست در بدن نداشت ، بمیرم ، یه وقت دیدند آقا با صورت ، به روی زمین .. ای اهل حرم میرو علمدار نیامد علمدار نیامد ، علمدار نیامد « حسین ... » سقای حسین سید و سالار نیامد علمدار نیامد ، علمدار نیامد « حسین ... » وَ قَتَلْ عَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ... @navaye_asheghaan
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ صبح و شب راهی بازار شدن می ارزد یوسفِ فاطمه را یار شدن می ارزد با کلافی که شده بافته از خونِ جگر پیشِ تو جام خریدار شدن می ارزد ای طبیبی که علاجِ غم هجران هستی از غم هجرِ تو بیمار شدن می ارزد کاروان راه بی انداز که ما شاد شویم به خدا قافله سالار شدن می ارزد 🔹یابن الحسین .. عزیزِ فاطمه .. همه دارن میگن باید آماده بشیم .. همه دارن میگن اومدنت نزدیک شده .. کی میای آقاجان .. ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم .. تا که یک لحظه ی کوتاه ببینیم تو را متوسل به علمدار شدن می ارزد 🔸شنیدم هر جایی نام عموت عباس برده بشه میای آقا .. امشبم هم شبِ عباسِ ، هم شبِ مادرِ عباسِ .. 🔹از همون اولم که ام البنین اومد تو خانۀ امیرالمومنین یه دو سه بار که مولا فاطمه صداش زد، اومد جلو سر پایین انداخت گفت ببخشید آقا میخوام یه چیزی بگم اجازه هست؟!.. میشه دیگه منو فاطمه صدا نکنید! ..😭 چرا؟! ( آخه همچین که میگید فاطمه این بچه ها یهو نگاه به در و دیوار میکنن .. مخصوصاً می بنم حسن میره یه گوشه زانوهاشُ بغل میکنه) تا که یک لحظۀ کوتاه ببینیم تو را متوسل به علمدار شدن می ارزد سقای دشتِ کربلا ، اباالفضل .. دستش شده از تن جدا ، اباالفضل .. اُم البنین در کربلا نبودی ، واویلا .. بر فرق عباست زدن عمودی ، واویلا .. هر کسی که شده مجذوب جمالت گفته محو خالِ لب دلدار شدن می ارزد دست و پا میزنم آقا که مرا هم بخری پس این نوکرِ دربار شدن می ارزد غافلم غرق گناهم چقدر بدبختم یارِ این عبد گنهکار شدن ، می ارزد غریبم، تو دنیایی که هستم آقا غریبم رفیقم تو تنهام نذاشتی قد یک دقیقه ام حسین جان .. بمونه، دو خط شعر نوشتم رقیه ات بخونه نوشتم، من هر وقت بهت فکر کنم تو بهشتم حسین جان .. این همه سینه زن داری، رفیق نه حدودی با توییم ولی دقیق نه .. پسرِ فاطمه این دفعه ، شبیه قبلاً وا نکن دیده که ستار شدن ، می ارزد دل من را به همان پنجره فولاد ببند گاهی اوقات گرفتار شدن ، می ارزد هرکه دارد هوس کربُبَلا بسم الله راهی کعبۀ دلدار شدن ، می ارزد هشتک کانال حذف نشود ❌ ( سلام الله علیها ) حاج_امیر_عباسی الا مادر به قربون جمالت رخ چون بدر و ابروی هلالت عباس_من شنیدم کام عطشان جان سپردی ... (خیلی چیزا به من گفتن ، یه دونه اش این بود ، عباسم ) شنیدم کام عطشان جان سپردی گُل اُم البنین شیرم حلالت شنیدم دست هایت را بُریدن ( پسرم ، عباسم ... ) شنیدم دست هایت را بُریدن شنیدم چشم نازت را دریدن چو طفلان این خبرها را شنیدن همه از هم خجالت میکشیدن شاید گفته باشه ، بشیر ، باورم نمیشه عمود به فرق عباس زدن ؟! مگه میتونستن به این راحتی این کار رو کنن ؟! اول گفت ، خانم ، دستاشو جدا کردن کنار علقمه ... بعد یه نانجیبی تیر به چشمش زد ... وای ... اما یه وقت یه نانجیبی صدا زد ، اونی که از صبح همه ی لشگر کوفه رو در رعب و وحشت نگه داشته ، تویی ؟؟ صدا زد نانجیب الان که دست ندارم اومدی ؟؟ الان که تیر به چشمم زدن اومدی ؟ ... عباس من که دست دارم ، ... یه وقت چنان با عمود آهنین به فرق عباس ... صدای نالش بلند شد ، داداش ... داداش دیگه برادرت رو دریاب... این صدا رو به کربلا برسون همه با هم.... ان شاالله شهدا ، گذشتگان امام راحل فیض ببرن صدا رو به کربلا برسان بگو یا حسین ... دیدی میری تشییع جنازۀ یه مادری، اگه ببینی خلوته میگی حتما پسر نداره .. چون روابط عمومی هر خانواده پسرای اون خونواده‌ن. فردا میخوان بدن حضرت ام البنین (س) رو تشییع کنن؛ کاش یکی از بچه‌های حضرت بود زیر تابوت مادرُ می‌گرفت .. بی‌بی جان! شما بچه نداشتین که زیر تابوت رو بگیرن، ولی من یه خانم دیگه رو سراغ دارم؛ پسرهاش بودن، شوهرش هم بود، اما تو دل شب غریبونه بدن رو تشییع کردن .. بی‌بی جان! بازم خوبه شما رو روز تشییع کردن، بازم خوبه کسی به شما جسارت نکرد، اما مادر مارو تو مدینه زدن .. سینه شکسته، پهلوشکسته، بازوشکسته .. یازهرا…‌ مادر که شود امّ بنین هیچ غمی نیست در عهد و وفای پسرش هیچ کمی نیست   شنیدید وقتی می اومد تو قبرستان بقیع چهار صورت قبر درست می کرد، شروع می کرد گریه کردن، طوری گریه می کرد که دشمنُ به گریه می انداخت، بعضی ها تو تاریخ نوشتند مروان می اومد گریه می کرد، همه می گفتند عجب مادری! می گفت مادر بمیرم برات شنیدم عمود به سرت زدند، کی جرأت کرده به پسر ام البنین ضربه بزنه؟! بعد می گفت راستی شنیدم اول دستاتُ قطع کردند، آخه آدم بی دست که نمی تونه دفاع کنه از خودش… @navaye_asheghaan
2. از آن موقعی.mp3
2.99M
( سلام الله علیها ) ( علیه السلام ) حجه الاسلام والمسلمین از اون موقعی که این کاروان از مدینه بیرون آمد ، اُم البنین ( سلام الله علیها ) ، می آمد کنار قبرستان بقیع صدا میزد دیگه به من اُم البنین نگویید دیگر مرا اُم البنین نخوانید دیگر مرا به این سِمَت ندانید من نبودم کربلا ، ببینم با عباسم چکار کردند ؟ ولی برام خبر آوردن ، دست هاشو از بدنش جدا کردند ... واویلا ... چه موقعی رو این بی بیِ مُجلّله ، در نظر داشت ؟ همان موقعی که « «لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ بانَ الْانْکِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ » در زیارت نامه اش بخوانیم : « أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً » مظلوم شهید شدی آقاجان ، ... چون در میدان شجاعت ، اگه از یک طرف دشمن بیاد ، دفاع برای شجاع خیلی آسانه ، اما درباره اباالفضل داره : « وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ » ... از همه طرف حمله شد به اباالفضل ، ... یاالله ... عرض کنم یا نکنم ، برادرها ، دیده اید آدم از بالای بلندی ، بخواد رو زمین بیاید ، باید این دستها رو جلوی صورت بگیره ، با صورت نیاد به روی زمین ، ... یاالله ... ابالفضل که دست در بدن نداشت ، بمیرم ، یه وقت دیدند آقا با صورت ، به روی زمین .. ای اهل حرم میرو علمدار نیامد علمدار نیامد ، علمدار نیامد « حسین ... » سقای حسین سید و سالار نیامد علمدار نیامد ، علمدار نیامد « حسین ... » وَ قَتَلْ عَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ... @navaye_asheghaan
1. بانو سلام میکنم.mp3
9.22M
قسمت اول ( سلام الله علیها ) بانو سلام میکنم اینجا خوش آمدی ... @navaye_asheghaan
قسمت اول ( سلام الله علیها ) بانو سلام میکنم اینجا خوش آمدی از خاک ، سمتِ عالَمِ بالا خوش آمدی ای تشنه ی بهشت به دریا خوش آمدی من زینبم ، به خانه ی مولا خوش آمدی پیداست در نگات که با نیت آمدی اینجا به نیتِ کمک و خدمت آمدی باغ بهشت باغچه ای در سرای ماست جای گِلیم عرش خدا زیر پای ماست رزقِ تمام خلق فقط از دعای ماست خلقِ تمام عالَم و آدم برای ماست این خانه ی بهشتیِ زهرا و حیدر است اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است این خانه را به غیر صفا پُر نمی کند دل را به غیر عشق خدا پُر نمی کند سجاده را به غیر دعا پُر نمی کند هر کس که جای فاطمه را پُر نمی کند اُم البنین از بعد مادرم پدر خاک ، بوتراب کرده تو را به همسری خویش انتخاب گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم ما مثل مادر، اهل زمین را دعا کنیم با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم زین پس تو را به واژه ی مادر صدا کنیم تو آمدی که فاطمه را یاوری کنی در حق ما شکسته دلان مادری کنی اُم البنین قطعا شنیده ای که پَرِ مادرم شکست شاخه به شاخه برگ و بَرِ مادرم شکست اُم البنین ،در کَنده شد و پَرِ مادرم شکست از ظلم و کینه ها کمر مادرم شکست : از آن به بعد بود سرش درد می گرفت می خواست پا شود کمرش درد می گرفت اما نترس دیگر شعله به این در نمیزنند دیگر به خانه سر زده ها ، سر نمیزنند سیلی به روی فاطمه دیگر نمیزنند هرگز تو را مقابل حیدر نمیزنند @navaye_asheghaan
2. اینجا که آمدی.mp3
8.33M
قسمت دوم ( سلام الله علیها ) اینجا که آمدی به همه نور عین باش فکر مرا نکن تو به فکرِ حسین باش حسین ، ای تشنه لب حسین حسین حسین ، عشق زینب حسین حسین حسین ، ای بی کفن حسین حسین حسین ، عریان بدن حسین حسین در آن شبی که بار سفر بست مادرم من را صدا زد و نفسی گفت : دخترم جانِ تو و حسین گُلِ سرخِ بی سرم من مانده بودم و غم و درد برادرم از آن به بعد مادرِ این سر جدا شدم کم کم فراهمِ سفرکربلا شدم ( کربلا کربلا کربلا این دل تنگم عقده ها دارد گوئیا میلِ کربلا دارد ... حرف کربلا شد ، زینب دید همه چیز آماده است ، الان وقتشه ... ) حرف از کسی شد آن که به ما یار میشود در این مسیر مونس و غمخوار میشود در کربلا هر آینه کَرّار میشود می آید و به لشگر علمدار میشود ام البنین تو آمدی که ماه شب تار ما شوی مادر برای میر و علمدار ما شوی حتما به او بگو غم این نور عین را از داغ مادرم همه دم شور و شین را غم های مانده بر جگر عالمین را اسرار عشق و واژه ی « ذُخرالحسین » را حتما به او بگو که امید برادر است مَشکی به او بده و بگو آب آور است حتما بگو قضیه ی آن مَشک پاره را حتما بگو قضیه ی آن شیرخواره را افتادنِ بدون پرِ آن سواره را سیلی زدن به صورت ماه و ستاره را اُم البنین حق داری برا عباست گریه نکنی ، آخه مادرم برا بچه ات مادری کرد ، مادرم اومد سرشو بغل کرد ، نذاشت بچه ات تنها جون بده ، اما مادرم وقتی رفت توو گودال ، دید دارن سر را می برن ، هی صدا زد بُنَیَ ... @navaye_asheghaan
1. بانو سلام میکنم.mp3
9.22M
قسمت اول ( سلام الله علیها ) بانو سلام میکنم اینجا خوش آمدی ... @navaye_asheghaan
( سلام الله علیها ) همین که قافله نزدیک مدینه شد ، امام زین العابدین بشیر را صدا زد ، فرمود برو داخل شهر ، مردم را خبر کن ، بگو بیایند به استقبال این داغدیده ها ، تازیانه خورده ها ، ... زیر بغل های اینهارو بگیرن ، اینجا دیگه با احترام وارد بشوند ... وارد شهر شده ، ناله میزنه ، فریاد میکنه : « يا اَهْلَ يَثْرِبَ ، لامُقامَ لَكْمْ بِها » مردم مدینه ، دیگه مدینه نمانید ... چرا ؟ « قُتِلَ الْحُسَيْن ... » یه وقت دید یه خانومی صدا میزنه : بشیر ، صبر کن ، بگو بدونم از کربلا چه خبر داری ؟ دید فاطمه یِ اُمُّ البنین علیها سلامه ، ... ملاحظه کرد ، یه مرتبه خبر نداد ، گفت : بی بی جان ، بعضی از عزیزان شما را کربلا کُشتند ... فرمود : « أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء ، کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین » یعنی همه بچه هام و هرکی زیر این آسمونه ، فدای حسین ... « أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین » بگو با حسینم چه کردند ؟ امان از اون لحظه ای که شنید ، عزیز فاطمه را هم کشتند ، می اومد قبرستان بقیع ، چهار صورت قبر درست میکرد ، می نشست ، گریه میکرد و ناله میزد و اشک می ریخت ... طوری که دوست و دشمن به حالِ این مادرِ چهار شهید گریه میکردند ، ... گاهی سر بر میداشت میگفت : عونم ، جعفرم ، عثمانم ، عباسم ، گریه ام برای شما نیست ، گریه ام برای اون آقائیه که مادر نداره ، حسییین ... گاهی سر بر میداشت میگفت دیگه به من اُمُّ البنین نگید ، من که دیگه پسر ندارم ، ... گاهی هم زبون میگرفت ، میگفت : « وَيْلِي عَلَى شِبْلِي » یعنی وای ، شیربچه ام ...عباسم ... یه زبان حالِ دیگه هم داشت ، عباسم : شنیدم عمود آهن به فرقت کوبیدند ؟ مگه دست در بدن نداشتی مادر ... ؟ (منتهی المقال، ج 2، ص 70 تذکره الشهداء، ص 443) @navaye_asheghaan
🥀 گریز اباالفضل (ع)🥀 بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن یا رحیم ‍ 🔸برتو ای ام البنین مادر روضه صلوات 🔸بر مادر با وفــای ســـــقا صلوات 🔸رخسارِ مه و ستاره ها را صلوات 🔸آن چهار شهید و مادر پاک سرشت 🔸بر گلشــــن و باغبانِ والا صلوات لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‌ وَنِعْمَ النَّصِیر، أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیه اجرومزد شما عزیزان با فاطمه زهر(س) انشالا حاجت روا بشید شفای همه مریض ها انشالا امشب بریم درخونه خانم ام البنین آی حاجت دارا..مریض دارا..آی جوون دارا.. تویی که آرزو داری حرم اباالفضل رو ببینی.امشب دامن مادر ابالفضل رو بگیر.. دامن اباالفضل رو بگیر..باب الحوائجه.. درسته کربلا دستاشو ازبدن جداکردن اما دست عالمی رو گرفته.. آقا خودش ناامید شد اماکسی را نا امید از در خونش رد نمی کنه مادرش ام البنین هم همینطوره.. اینا از خانواده کرمند.. از خانواده لطف و احسانند.. هر کی بیاد در خونشون دست خالی برش نمیگردونند.. ⬅️فقیری هرسال یه شب می اومد مدینه..در خانه ابالفضل..خرجی یک سالش رو از دست ابالفضل میگرفت و میرفت.. یه سال اومد مدینه درِ خانهٔ ام البنینو زد.. کنیز درو بازکرد..پرسید با کی کار داری..فقیر گفت برو به مولا و آقات بگو بیاد.. من با یه آقایی کار دارم اسمش رو نمیدونم.. ولی هرسال میام خرجی یکسالمو میگیرم و میرَم.. (گفت نشونی بده ببینم آقات کیه؟) مرد فقیر گفت:اسمشو نمیدونم ولی آقای رشیدی بود..بلند بالا.. خیلی زیبا..خیلی مهربان.. ⏪کنیز برگشت منزل مادر ابالفضل بی‌بی پرسید کی بود پشت در؟ صدا زد خانم جان فقیری بود که هر سال می اومد خرجی یک سالشو از آقام عباس میگرفت.. خانم جان حالا که آقام نیست..شروع کرد گریه کردن.. یه وقت ام البنین صدا زد حالا که عباسم نیست.. منه مادرش هستم.. نمیزارم کسی از در خونه ابالفضلم نا امید برگرده..عباسم ناراحت میشه بی بی فرمودند هر چی زیورالات تو خونه است بیارین بدین دست فقیر.. یه وقت دیدن ناراحت سرشو به دیوار گذاشت.😭 (چرا ناراحتی بگیرو برو) صدا زد من به بهانه دیدن آقام می اومدم من عاشق عباسم.(من برای پول نیامدم اومدم دست و بازوی آقام ابالفضل رو ببوسم.. یه لحظه بگین آقام. خودش بیاد. یه وقت نگاه کرد دید صدای شیون زنها بلند شد..چی شده (چرا گریه میکنید؟(امان امان) خانم صدا زد آی مرد دیر اومدی.. کربلا دستای ابالفضلمو از بدن جدا کردند..😭 آخ عمود آهن به فرقش زدند.. تیر به چشم نازنین پسرم زدند.. آخ تو کربلا شهیدش کردند. داغشو به دل حسین گذاشتند.. ⬅️روز اولی که خانم ام البنین واردِ خانه ی امیرالمومنین شد به اُمِّ سلمه فرمود: ام سلمه من شرط دارم.واردنمی شم (همه تعجب کردند، گفتن، این خانمی که روز اول زندگیشه چه شرطی داره) ❇️صدا زد اول بگید خانمم زینب بیاد.. همه تعجب کردند.. میخواد چه کنه این  مادر.. میدونی این مادر چه کرد.. از همان روز اول، یکمرتبه دیدن ام البنین خودشو انداخت روی پاهای خانم زینب..خانم جان من نیومدم اینجا برات مادری کنم... فقط اومدم یه جمله بگم.. اومدم اجازه بدی تا آخرِ عُمر کنیزی وخدمت این خونه رو بکنم.. من اومدم کنیزت باشم خانم جان آخ.. بمیرم برا دردای دل ام البنین.. با چه سوزی ناله میکرد گریه میکرد.. دوست و دشمن بحال ام البنین گریه میکردند میومد بقیع چهار تا صورت قبر درست میکرد.. ناله میکرد گریه میکرد. ولی فقط میگفت حسین.. حسین..حسین 🔆 گفتن ام البنین تو چهار تا پسرت شهید شدن چرا فقط میگی حسین.. می گفت دو تا علت داره.. 🍁اول اینکه پسرای من مادر دارند.. اما حسینم مادر نداره. 🍁 ثانیا شنیدم اون لحظه آخر حضرت زهرا اومد سر پسرمو به دامن گرفت. براش مادری کرد.. صداش زد پسرم.. حالا می خوام جبران کنم.. به عوض زهرا برا پسرش مادری کنم. یاد شهدا امام شهدا اموات جمع حاضر فیض ببرند اما جمله آخرو التماس دعا امروز گرفتارا بگن یا ابالفضل امروز مریض دارابگن یا ابالفضل مشکل دارابگن یا ابالفضل آخ همه دار و ندارم را بگیرید ولی عباس را از من نگیرید بگو آقا میدونی گرفتارم میدونی مریض دارم میدونی حاجت دارم،میدونی مشکل دارم آبرو دارم یا اباالفضل یا ابالفضل بگو آقا ارمنیا میان در خونت جواب میگیرنُ برمیگردند، آقا غیرمسلمونا صدات می زنند ناامید برنمی‌گردن، بگو آقاجون من گریه کن داداش حسینتم، آقاجان دلت میاد دست خالی برگردم، امیدمو ناامید نکن آقا جان، آقا خودت میدونی دست خالی برگشتن چقدر سخته، آقا امروز(امشب) امیدمو ناامید برنگردون.... لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم وَ سَیَعلمُ الذین ظَلمو ای مُنقَلبٍ یَنقلبون بلند صلوات التماس دعا بهزادی🥀🥀🥀🥀🥀 @navaye_asheghaan
(ع)(2)🥀 روضه وفات گریز ابا الفضل ‌(ع)🥀 بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن یا رحیم لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‌ وَنِعْمَ النَّصِیر، أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیه ⬅️اجرومزد شما عزیزان با خانم ام البنین انشالا حاجت روا بشید شفای همه مریض ها انشالا امشب بریم درخونه خانم ام البنین آی حاجت دارا..مریض دارا..آی جوون دارا.. تویی که آرزو داری حرم اباالفضل رو ببینی.امشب دامن مادر ابالفضل رو بگیر.. دامن اباالفضل رو بگیر..باب الحوائجه.. درسته کربلا دستاشو ازبدن جدا کردن اما دست عالمی رو گرفته.. آقا خودش ناامید شد اماکسی را نا امید از در خانه اش رد نمی کنه مادرش ام البنین هم همینطوره.. اینا از خانواده کرمند.. از خانواده لطف و احسانند.. هر کی بیاد در خونشون دست خالی رد نمی کنه انشالا به هر نیتی آمدی حاجت روا بشی شب وفات خانم ام البنین است 🔸عمری برای داغ زهرا گریه کردی 🔸هر نیمه‌شب هم‌پای مولا گریه کردی 🔸در پای تو خاک بقیع ازاشک گِل شد 🔸وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی 🔸اول برای زینب و داغ حسینش 🔸بعدش برای دست سقا گریه کردی 🔸یکبار دیدی که رباب از حال رفته 🔸صدمرتبه مانند دریا گریه کردی 🔸دیدی رقیه نیست جای او سکینه 🔸هربار که میگفت بابا گریه کردی 🔸خوب است که شام غریبان را ندیدی 🔸با روضه‌های خار صحرا گریه کردی 🔸حرف سه شعبه آمد و ازحال رفتی 🔸دیدی کسی می‌افتد از پا گریه کردی 🔸تشت طلا و خیزران را که ندیدی 🔸ابری شدی با حرف زنها، گریه کردی 🔸حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد 🔸لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی ⬅️بی‌بی نبودی موی دختر بچه‌ها سوخت قدّ تمام سینه‌زنها گریه کردی دیدی میری تشییع جنازۀ یه مادری، اگه ببینی خلوته میگی حتما پسر نداره .. چون روابط عمومی هر خانواده پسرای اون خونواده‌ن. فردا میخوان بدن حضرت ام البنین (س) رو تشییع کنن؛ کاش یکی از بچه‌های حضرت بود زیر تابوت مادرُ می‌گرفت .😭 بی‌بی جان! شما بچه نداشتین که زیر تابوت رو بگیرن، ولی من یه خانم دیگه رو سراغ دارم؛ پسرهاش بودن، شوهرش هم بود، اما تو دل شب غریبونه بدن رو تشییع کردن 😭 بی‌بی جان! بازم خوبه شما رو روز تشییع کردن، بازم خوبه کسی به شما جسارت نکرد، اما مادر مارو تو مدینه زدن . سینه شکسته، پهلوشکسته، بازوشکسته . یازهرا دیدی یه حرف میشنوی، میگی: نه! باورم نمیشه! اصلا! هیچ جوری! دروغه این حرفا یا اگرم باور کنی، یعنی یقین پیدا کنی این حرف راسته، متحیر میشی .. میخوام چندتا صحنه از کربلا بگم که متحیر شدن؛ یکیش اینجا بود: اباعبدالله تا اومد بالای سر علی اکبرش؛ میگه “وَقَفَ مُتَحَیِّرا” (۱) اول متحیر شد: نه، این بدن علی اکبر نیست. آخه علی اکبر من اینجوری نبوده، رشید بوده صحنه دوم رو میخوام بگم: اون لحظه‌ای که بی‌بی زینب اومد تو گودال قتلگاه، خودشم بدن حسین رو نشناخت؛ اما تا اومد بیرون دید یکی میگه: “اُخَیَّ ، اِلَیَّ” تا اومد نشست کنار این بدن، روایت میگه سکینه اومد کنار عمه نشست: _عمه جان با کی حرف میزنی؟! گفت: مگه نمی‌شناسی این بدن باباته؟ گفت: نه؛ آخه بابای من اینجوری نبوده؛ چه‌جوری میگی این بدن بدن بابامه!؟ نه لباسی، نه سری یه صحنه هم تو شام سراغ دارم؛ اون لحظه‌ای که زینب(س) دید داره با چوب خیزران به لب و دندان میزنه.(۲) گفت: نه! اشتباه میکنی؛ این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده یه صحنه هم ام البنینه؛ بشیر که اومد خبر شهادت رو به ام‌البنین بده، عرضه داشت که چهار بچه‌ت رو کشتن، گفت فدای حسین. یکی یکی نحوه شهادت‌ها رو گفت. تا رسید به عباس (مادره دیگه، هی تو ذهنش مرور میکنه؛ اون سه تا بچه‌م راه داشته که بهشون نفوذ کنن، اما عباس رو من یکی قبول نمیکنم. چی شده عباسم خورده خورده گفت تا رسید اینجا که؛ ام‌البنین عمود به فرقش زدن.😭 (هیچی نگفت.) تا حرفاش تموم شد، گفت: بشیر! من یه سؤالی ازت دارم؛چه‌جوری به عباس من نزدیک شدن؟ اصلا کسی جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداره؛ چه‌جوری عمود به فرقش زدن؟😭 گفت: ام‌البنین، اول دست راستش رو انداختن، بعد دست چپش رو انداختن، بعد که دیگه دست نداشت دورش حلقه زدن، یه عده نامرد با نیزه، یه عده با شمشیر اول میترسیدن بیان جلو، چون با چشماش همه رو فراری میداد. اما یه مرتبه اون نانجیب اومد جلو؛ گفت عباسی که میگن تویی!؟😭 گفت: نانجیب یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم. گفت: تو دست نداری ولی من دست دارم. این عمود رو بلند کرد، یهو عباس صدا زد: یازهرا “ام‌البنین در کربلا نبودی، واویلا بر فرق عباست زدن عمودی، واویلا” حسین @navaye_asheghaan
باغِ گُل یاس سلامٌ علیک مادرِ عباس سلامٌ علیک ای همه از خود سفرت تا حسین *میدونی اِذن دخول حرم اُم البنین چیه؟ میدونی چی باید بگی وارد بشی؟* ای همه از خود سفرت تا حسین اِذن دخول حرمت یا حسین سایه‌نشینِ حرمِ آفتاب غرق شده در کرمِ آفتاب فاطمه‌ی دوم حیدر شدی مادر یک ماه و سه اختر شدی طوبی، طوبی لَکَ زین احترام دختر زهرا به تو گوید سلام قدر تو گوی شرف از ناس بُرد ارث ادب را ز تو عباس بُرد جز تو که بر شیر خدا شیر زاد؟ جز تو که بر شیر علی شیر داد؟ *کی میتونه عباس به دنیا بیاره؟ کی میتونه صلابت و اُبهت و محبت و معرفت رو همه ی جهات رو توی یک وجود جمع کنه؟ کی می تونه؟فقط کار،کارِ اُم البنین ِ و بس... وقتی بچه اش رو داد دست امیرالمؤمنین،فقط تو چشمای علی نگاه می کرد،اولین پسر اُم البنینِ،اولین بچه ی علیِ،تصور کن خونه ای که داغ دیده،ماتم دیده،خونه ای که درِ سوخته دیده، خونه ای که ماتم بی مادری کشیده،از همه بالاتر،اولین اتفاق خوشایند،اولین خبر خوب برا بچه ها اینه،خدا بهشون برادر داده،دیدن بابا بغلش کرد، اول از همه بندای قنداقه رو باز کرد، دیدن دارن دستای این بچه رو در میاره، هی به بازوهاش نگاه کرد،هی بوسه زد،هی گریه کرد،کی دلش میاد اینارو جدا کنه،شادی مبدل به عزا و روضه شد....* جز تو که در کرب و بلای حسین چار پسر کرده فدای حسین؟ *نه یه شهید،نه دو شهید،مادر چهار شهیدِ* چار پسر دادی و زین افتخار شد حرم چار امامت مزار پاسخ آن وفا و احساس تو فاطمه شد مادرِ عباس تو چار پسر داشتی ای جان پاک رفت غریبانه تنت زیر خاک *معمولاً اگر یه مادری از دنیا برِ،اگه تشییع جنازه اش خلوت باشه،میگن:پسر نداشته،پسر ِ که ارتباط عمومیِ،دوست،فامیل میان،وقتی می بینند تشییع جنازه شلوغِ،میگن:برا پسرش اومد سر سلامتی بگن....میخوام بگم:فردا میخوان بدن این مادر رو زیر خاک کنند،ای کاش یکی از پسراش زنده بود،ای کاش لااقل یکی از بچه هاش زیر تابوت رو می گرفتند* دیده ی اوتاد برایت گریست حضرت سجاد برایت گریست نیست عجب اینکه به ترفیع تو فاطمه آید پی تشییع تو باز هم ای ماه شهادت فروز مراسم دفن تو می‌بود روز *باز جای شکرش باقیِ،اگه پسرات نبودن،لااقل تو روز بدنت رو برداشتن،بی بی جان!جای شکرش باقیِ...* بر دَرِ بیت تو شرارت نشد بر گُل روی تو جسارت نشد ضربه به بازوت نزد هیچکس لگد به پهلوت نزد هیچکس *اما زهرا بین در و دیوار قرار گرفت،فاطمه رو توی کوچه ها زدن،مادر مارو تنهایی،نه یک نفر،نه دو نفر..بی بی جان!کسی به شما جسارت نکرد،ولی مادر مارو جلو چشم علی زدن...سیلی زدن...تازیانه زدن...وای.... چند تا صحنه تو تاریخ بوجود اومد،باورش سخت بود،توی همه ی تاریخ اگه ورق بزنی خصوصاً تو حادثه ی کربلا،همه با تحیُّر و تعجب از این صحنه ها نقل می کنند...دیدی وقتی خبری بهت میرسه،با تعجب برخورد می کنی،میگی:دروغِ،این حرفا نیست...اما خبر حقیقتِ، من سه چهارتاش رو بگم: یکی از اون صحنه هایی که ابی عبدالله نتونست باور کنه،نوشتن:" فنظر الیه نظراً مُتحیرا " اونجایی بود که رسید بالا سر علی اکبرش،دید یه بدن تیکه تیکه داره دست و پا میزنه،دید این بچه پاهاش رو داره رو زمین میکشه،هر کاری کرد باور کنه این جوون خودشِ،اگه علی اکبر منی،پاشو بابا!...پاشو یه بار دیگه برام اذون بگو بابا...حسین.... یه جای دیگه رو برات بگم،برا سکینه اتفاق افتاد،نتونست باور کنه،اومد تو گودال،دید عمه اش یه بدن رو بغل کردِ،عمه این بدن کیه داره می بوسی؟ تا گفت:این بدن بابات حسینِ،این بچه یه خوردرفت عقب،اگه بابامِ،چرا لباس تنش نیست؟چرا سر نداره؟کی رگاش رو پاره کرده؟بگو:حسین.... دو تا از کربلا گفتم یکی تا از شام بگم،دوتا کربلا رو میتونی تحمل کنی،اما شام رو نمیدونم،یه صحنه ای که زینب دید و نتونست باور کنه،اونجایی که دید دارن با چوب خیزران میزنن به لب و دندان برادر...، کی دلش میاد؟باور نمیکنم جلو چشم زینب،با چوب خیزران بزنن،حسین... صحنه ی آخر مالِ امشبِ،وقتی بشیر اومد مدینه، یکی یکی روضه خوند،همه حرفاش رو که زد،همه روضه هارو خوند،برا اُم البنین روضه خوند،چی گفت؟گفت: اُم البنین شیرت حلالِ پسرت..یه حرفی زد بشیر که این مادر باورش نشد،کشیدش کنار،گفت: لابه لای حرفات یه جمله ای گفتی،دوباره بگو، چی گفتم؟ گفتی به سر بچه ام عمود زدن،آیا این حرف درستِ؟ گفت:آره درستِ..گفت:باور نمیکنم،کسی که جرأت نمی کرد به سر عباس من عمود بزنه..گفت باور کن،میخوای بگم چرا؟ قبل از اینکه عمود بزنن،اول دستاش رو جدا کردن،بعد تیر به چشمش زدن،سرش رو خم کرد، با دوتا زانوهاش تیررو در بیاره، کلاه خود از سرش افتاد.. نانجیب اومد با دو تا دستش عمود....بگو:حسین... 👈سید مهدی مبرداماد
. بسم الله الرحمن الرحيم السلام علیکِ یا زوجة وصی رسول الله السلام علیکِ یــا عــزیــزةالــزهـــراء السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور الســَّواطع یا فــاطـــمـــة بــنــت حـــِزام الکـِلابیه المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته. 🔸بــاغ گــل یــاس سـلام علیک 🔸مـــادر عبــاس ســلام عـلیک امشب از همینجا... سلام بدیم به بی بی ام البنین... ان شاء الله وعده همه ما مدینه... کنار قبرستان بقیع... 🔸بــاغ گــل یــاس سـلام علیک 🔸مـــادر عبــاس ســلام عـلیک خیلی آبرو داره این خانم... خیلی احترام داره... امام باقر فرمودند... و كانت أم البنين أم هؤلاء الاربعة الاخوة القتلى خانم ام البنین مادر چهار شهید هست... میدونی کدوم شهدا... شهدایی مثل علمدار کربلا ابالفضل العباس... مادر شهدایی که جانشون رو فدای امام زمانشون کردند... خیلی عظمت داره این بانو... 🔸فـــاطمه دوم حیــدر شــدی 🔸مادر یک ماه و سه اختر شدی آی اونی که گفتی مریض دارم... گرفتارم... امشب مجلس بنام مادر عباسه... مطمئن باش ابالفضل العباس... به گریه کن های مادرش نظر داره... مواظب باش دست خالی از این مجلس نری... 🔸جز تو، که در کرب و بلای حسین 🔸چـار پسـر کــرده فـدای حسین مرحوم مامقانی در کتاب تنقیح المقال نوشته... بعد واقعه کربلا... وقتی بشیر وارد مدینه شد... اومد محضر بی بی ام البنین... عرضه داشت خانم جان... بچه هات رو در کربلا کشتند... بی بی فرمودند... ای بشیر... أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین بشیر از حسینم چه خبر... عرضه داشت... بی بی جان نبودی... دستهای عباست رو قطع کردند... عمود آهنین به فرقش زدند... فرمود ای بشیر... اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام تمام بچه هام فدای حسین... همه عالم فدای حسین... 🔸تمام زندگیم مال حسینه 🔸دلم همواره دنبال حسینه بشیر همه بچه هام فدای حسین... به من بگو... الان آقام حسین کجاست... یدفعه بشیر صدا زد... بی بی جان... حسینت رو... با لب تشنه سر از تنش جدا کردند... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🔸قدم اگر خمید فدای سر حسین 🔸جانم به لب رسید فدای سر حسین 🔸ام البنین سابق این شهر عاقبت 🔸شد مادر چار شهید فدای سر حسین .👇
. 📋 روضه حضرت ام البنین (س) (س) (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینقدر این خانم مؤدب بود، همچین که وارد خونه‌ی امیرالمومنین شد؛ دم در ایستاد صدا زد:« تا زینب خانم این خونه نیاد دم در من وارد نمیشم». همچین که بی‌بی اومد دم در، خانم جان بفرمایید. گفت:« همین توو دهنه‌ی در بهت بگم خانم این خونه تویی، من نیومدم اینجا خانمی کنم؛ من اومدم کنیز شما باشم. چند روزی که گذشت، دید وقتی امیرالمومنین صدا میزنه:« فاطمه!» دید بچه‌های علی یه جوری نگاه می‌کنند؛ دید حسین یه جوری کز می‌کنه یه گوشه«فاطمه!»؛ دید حسن یه جوری زانو‌هاش و بغل می‌گیره. اومد پیش امیرالمومنین:« آقا! ببخشید من بی‌ادبیم میکنما ولی میشه به این نام من و صدا نکنید»؟! - چرا آخه؟! - آخه وقتی صدا میزنی:« فاطمه!»، بچه‌ها یاد مادرشون می‌افتند؛ وقتی صدا میزنی:« فاطمه» حسن به درو دیوار نگاه می‌کنه؛ هی زیر لب میگه:«نزن! نزن! نزن»... همچین که کاروان ابی عبدالله از مدینه راهی مکه می‌خواست بشه، کاروان راه افتاد؛ بی‌بی اومد عباسش و صدا زد:« عباسم! باید یه قولی به مادرت بدی. - مادرجان هرچی بگی رو چشمم میذازم. بی‌بی صدا زد:« عباسم! داری با حسین میری با حسینم برمی‌گردی؛ یه وقت نکنه ببینم بی‌حسین برگشتی؟! اگه میخوای من شیرم و حلالت کنم با حسین میری هرجایی رفت دنبالش میری. از خواهرش محافظت می‌کنی... اما یه روزی رسید کربلا، بی‌بی یه نگاهی دورش کرد دید کسی نیست کمکش کنه میخواد سوار بر ناقه بشه. همچین که دید کسی نیست کمکش کنه یه نگاهی کرد سمت علقمه عباسم! مگه به بابام علی قول ندادی مواظب زینب باشی؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته کاروانی که دلم را بُرد روزی با خودش آمده از گرد و خاکِ راه اما سوخته بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی‌رمق شانه‌ها از تازیانه خُرد حتی سوخته ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 بچه‌م فدای حسین (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخه میگن پنج تا صورت غم درست می‌کرد، با این دست رو خاک غم می‌کشید. بعضیا می‌گفتن:« ام البنین! تو که چهارتا بچه بیشتر نداشتی، چرا پنج‌تا صورت غم درست می‌کنی؟! - صدا میزد:« آخه حسینم مادر نداره، برا حسینمم جا مادرش گریه می‌کنم». بشیر خبر آورد برا اهل مدینه:« آی اهل مدینه! دیگه در این شهر جای زندگی کردن نیست، آخه حسین و کربلا کشتن». یهو دیدن یه خانمی اومد جلو، چی میگی بشیر؟! - صدا زد:« خانم جان! یا ام‌ البنین، کربلا نبودی چهارتا بچه‌ت و کشتن، یکی یکی اسامی و گفت تا رسید به عباس، هر اسمی رو می‌برد، ام البنین هی صدا میزد:« بچه‌م فدای حسین، از حسینم چه خبر داری»؟! صدا زد:« ام البنین! دستاش و قطع کردن، عمود به فرقش زدن». یهو ام البنین صدا زد:« ببینم! مگه توو کربلا، من باورم نمیشه چه جوری با عمود به فرق عباس من زدن؛ آخه کسی جرئت نمی‌کرد به عباس من نزدیک بشه». شروع کرد روضه بخونه: همچین که رو اسب نشسته، دست به بدن نداره؛ نانجیب یه تیر سه شعبه به چشم عباس زد. ( دیدی یه چیزی توو چشمت میره سریع دست میزنی اون شیئ و دربیاری چشمت اذیت میشه). همچین که تیر به چشمش زدن، سر و خم کرد تیر و بین دو زانو قرار داد، همچین که سر و خو کرد کلاهخود از رو سرش زمین افتاد. اون نانجیب اومد جلو صدا زد:« عباسی که میگن تویی؟! چرا پا نمیشی با من بجنگی»؟! - گفت:« نامرد! یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم». -گفت:« تو دست نداری من که دارم». چنان با عمود آهن... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. سلام الله علیها _ حاج ◼️◼️◼️◼️ ای مادر،چهار آفتاب ادرکنی .... *یا ام البنین* ای مادر چهار آفتاب ادرکنی .... *ما رو دریاب بی بی* زهرای سرای بوتراب ادرکنی .... ما دست به دامان توییم ای بانو... *درد دارا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،دلتنگا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،گداها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،بی پناها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،پناهنده ها گوشه کنار اومدن دامن بی بی رو گرفتن، حق داری خوب جایی اومدی، هر سال میومد در خونه ی قمر بنی هاشم،خرج سالشو از عباس می گرفت،میرفت...." اون سالم مثل هر سال،طبق عادت همیشه ، در خونه ی عباس و کوبید،کنیزک اومد درو باز کرد،چی میخوای؟عرض کرد: برو به مولا و آقات بگو گدای هر ساله اومده..." میگه آقا خرج سالمو بده برم... مرد سائل دید کنیز بغضش ترکید،شروع کرد گریه کردن،گفت خانم من جسارتی نکردم شما ناراحت شدید؟! من گدای عباسم ، اومدم خرج سالمو از آقام بگیرم و برم.... کنیزک با همون حالت اشک و ناله و بغض گفت ای مرد دیگه در این خونه رو نزن! چرا؟ چی شده؟آقام از من ناراحته؟؟ آقام گفته منو رد کنی؟کنیزک جواب داد نه" آقای تو خیلی آقاتر از این حرفاس، اما آقای تو رو لب تشنه کنار علقمه .... با مشک پاره .... عمود به سرش زدن .... تیر به چشمش زدن ...." مرد سائل گفت باورم نمیشه این حرفایی که شما میزنی من آقامو هر سال می دیدم ، اون پهلوونی که من دیدم،مگه کسی حریفش میشد،عمود به سرش بزنه؟!! گفت آخه ای مرد تو خبر نداری،اول دست چپ و راستش و قطع کردن ..... "دست خالی نریا،هر کی کربلا میخواد دامن عباس و بگیره ...." یاابوالفضل،ابوالفضل،ابوالفضل الدخیل... اون گداها و سائلی که میومد در خونت،گدای خوبی نبود،خرج سالشو میخواست از شما، آقاجان ما خرج نسل مونو از تو میخوایم ،آقا نکنه تو نسل ما یکی باشه،حسینی نباشه... یا ابوفاضل...... تو نسل ما همه دیوانه های حسین باشن،اسم عباس میاد بیچاره بشن، یا ابوالفضل.....سائل سرشو انداخت پایین آرام آرام از خونه ی قمر بنی هاشم فاصله گرفت و دور شد اما با خودش زمزمه داره ، حالا چی کار کنم؟جواب زن و بچه ام رو چی بدم؟ زن و بچه م امیدوار بودن بیام پیش تو در خونه تو دست پر برگردم، حالا برم چی بگم؟چی جواب بدم؟ از اون طرف کنیز درو بست رفت داخل منزل خانم ام البنین پرسید کنیزک کی بود در میزد؟عرض کرد بی بی جان (می خواست بی بی رو ناراحت نکنه) کسی نبود ،رفت،فرمود وقتی سوال میکنم جواب منو بده" خانم یه سائلی بود برا گدایی اومده بود" فرمود سائل که آنقدر معطلی نداره؟چی میگفت؟تو چی گفتی؟ دیگه مجبور شد عرض کنه بی بی جان این سائل میگفت من هر سال میومدم،خرج سالمو میگرفتم از آقا قمر بنی هاشم، منم مجبور شدم بگم دیگه عباسی نیست ...." اونم رفت. یه وقت دیدم سراسیمه ام البنین چادر به سر کرد تو کوچه دوید،دنبال مرد سائل آقا.. آقا.. آقا.. بایست،برگشت دید خانم ام البنین ، چه فرمایشی دارید؟فرمود عباس مرده،مادرش که نمرده؟!! تا من هستم هر سال بیا سهمتو از من بگیر ، برادرا دست بندازیم گوشه ی چادر ام البنین رو بگیریم،مادره،مادری می کنه ،امروز گدایی کن بگو بی بی جان شما یه نگاه کن، منم یکم مثل شما امام شناس بشم، منم بفهمم حسین یعنی چی؟برا اینکه شما بودی وقتی خبر آوردن ام البنین عون و کشتن،گفتی از حسین چه خبر ، جعفر رو کشتن،از حسین چه خبر، عباس رو کشتن،گفت میگم از حسین چه خبر؟؟؟* ای مادر چهار آفتاب ادرکنی ... زهرای سرای بوتراب ادرکنی ... ما دست به دامان توییم ای بانو یا فاطمه ی بنی کلاب ادرکنی ... *روزها میومد کنار قبرستان بقیع، چهار تا صورت قبر می کشید زیر لب زمزمه ای داشت،خیلی معطلتون نکنم، دلاتون آماده س، ان شاالله بریم بقیع کنار قبر ام البنین اونجا برات بگم با ریشه کن شدن وهابیت .... زمزمه میکرد، چی کار کردی پسرم؟!!* باور نمی کنم که زمین خورده ای پسر 2 تشنه کنار مشک تهی مرده ای پسر... *پسرم ، پسرم.... عباس و خلف وعده ،نه باور نمیکنم، مگه میشه پسرم قول آب بده، بره و دیگه بر نگرده ......* حسین ..... @navaye_asheghaan
. بسم الله الرحمن الرحيم السلام علیکِ یا زوجة وصی رسول الله السلام علیکِ یــا عــزیــزةالــزهـــراء السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور الســَّواطع یا فــاطـــمـــة بــنــت حـــِزام الکـِلابیه المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته. 🔸بــاغ گــل یــاس سـلام علیک 🔸مـــادر عبــاس ســلام عـلیک امشب از همینجا... سلام بدیم به بی بی ام البنین... ان شاء الله وعده همه ما مدینه... کنار قبرستان بقیع... 🔸بــاغ گــل یــاس سـلام علیک 🔸مـــادر عبــاس ســلام عـلیک خیلی آبرو داره این خانم... خیلی احترام داره... امام باقر فرمودند... و كانت أم البنين أم هؤلاء الاربعة الاخوة القتلى خانم ام البنین مادر چهار شهید هست... میدونی کدوم شهدا... شهدایی مثل علمدار کربلا ابالفضل العباس... مادر شهدایی که جانشون رو فدای امام زمانشون کردند... خیلی عظمت داره این بانو... 🔸فـــاطمه دوم حیــدر شــدی 🔸مادر یک ماه و سه اختر شدی آی اونی که گفتی مریض دارم... گرفتارم... امشب مجلس بنام مادر عباسه... مطمئن باش ابالفضل العباس... به گریه کن های مادرش نظر داره... مواظب باش دست خالی از این مجلس نری... 🔸جز تو، که در کرب و بلای حسین 🔸چـار پسـر کــرده فـدای حسین مرحوم مامقانی در کتاب تنقیح المقال نوشته... بعد واقعه کربلا... وقتی بشیر وارد مدینه شد... اومد محضر بی بی ام البنین... عرضه داشت خانم جان... بچه هات رو در کربلا کشتند... بی بی فرمودند... ای بشیر... أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین بشیر از حسینم چه خبر... عرضه داشت... بی بی جان نبودی... دستهای عباست رو قطع کردند... عمود آهنین به فرقش زدند... فرمود ای بشیر... اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام تمام بچه هام فدای حسین... همه عالم فدای حسین... 🔸تمام زندگیم مال حسینه 🔸دلم همواره دنبال حسینه بشیر همه بچه هام فدای حسین... به من بگو... الان آقام حسین کجاست... یدفعه بشیر صدا زد... بی بی جان... حسینت رو... با لب تشنه سر از تنش جدا کردند... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🔸قدم اگر خمید فدای سر حسین 🔸جانم به لب رسید فدای سر حسین 🔸ام البنین سابق این شهر عاقبت 🔸شد مادر چار شهید فدای سر حسین .👇
حضرت ام البنین س ی(1).mp3
133.5K
حضرت ام البنین (س) جان جهان حضرت ام البنینی مونس و یار امیرالمؤمنینی یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ تو گل گلشن خانه ی حیدری بر علی مرتضی یار و همسری یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ بر تو می نازد روز محشر فاطمه نامت گشاید گره از کار همه یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ شامل تو گردیده لطف خاص رب مادری کرده ای بر حسین و زینب یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ لطف خدا را نموده ای تو احساس تا که آمد به دنیا فرزندت عباس یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ با نثار گل هایت ام الشهیدی در نزد زهرای اطهر روسپیدی یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ بعد از کربلا عمری در شور و شینی یاد سوز داغ عباس و حسینی یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ شنیده ای پیکری شد اربا اربا ندیده ای قامت خم آمد بابا یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ شنیده ای غرق خون گردیده اصغر ندیده ای بریده تیر کین حنجر یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ شنیده ای دست عباست جدا شد ندیده ای فرقش از کینه دو تا شد یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ شنیده ای کشته شد ماه علقمه ندیده ای خون شد جگر فاطمه یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ شنیده ای پیکری در خون تپیده ندیده ای غرق خون سر بریده یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ شنیده ای آتش زدند بر خیمه ها ندیده ای سرها بر روی نیزه ها یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ شنیده ای شد رخسار طفلان نیلی ندیده ای خوردند از دشمنان سیلی یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ شنیده ای زخم زینبت نمک خورد ندیده ای رقیه از کین کتک خورد یا امیرالمؤمنین آجرک الله۲ (س) (ع) (س) @navaye_asheghaan
Vafat_Hazrat_om-albanin_Mirzamohamadi_1403.mp3
4.28M
🏴 السَّلامُ عَلَیکِ یَا زوجة امیرالمومنین و یا فَاطِمَةَ ،المُلَقَّبةُ بِأُمّ البَنِین 🔊 تا که سائل می‌رسد خجالت میکشد چون که دیگر نیست آب آور خجالت میکشد.. ◼️ سلام الله علیها توسل به و علیهما السلام 🎤 حجت الاسلام @navaye_asheghaan