eitaa logo
کانال نوای عاشقان
13.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
313 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
کارم کشید چون به تباهی، درست شد این رنگ از شکستِ سیاهی درست شد گفتم به خون دل بنویسم پیام را آقا کریم بود، شفاهی درست شد خواهی نخواهی است در این راه سوختن ما سوختیم و خواهْ نخواهی درست شد کار ثواب، کار دلم را خراب کرد دادم چو بر گناه گواهی، درست شد! دارایی و نداری این عشق بود و بس که در جهان گدایی و شاهی درست شد خورشید هفتم آمد و در هفت آسمان با این طلوع، سکه ی شاهی درست شد آن کس که مدح او به زبان خدا نکوست بحرالعلوم قطره ی دریای علم اوست خورشید شیعه شد ز لب بام او بلند دین خدا شد از دم اسلام او بلند از عطر علم او همه عالم معطر است بوی علی شد از گل پیغام او بلند جابر رسانده است سلام نبی به او آوازه ی نبی شد از احکام او بلند در دست مستی است عنان یگانگی اقبال چون منی، شده با جام او بلند چون حیدر است و در کف او ذوالفقار علم طوفان شده است از دم آرام او بلند اسلام مرده بود، محرم اگر نداشت این ماه گشته از از سفر شام او بلند تابیده بر خیال من امید تازه‌ای در طالعم برآمده خورشید تازه‌ای
از آسمان، ترنّم باران چه دیدنیست این بار، طعم رویش گل ها چشیدنیست آمد خبر که از طرف عرش یک پسر بر جمع خانواده ی مولا رسیدنیست ناز قدوم این نوه ی حضرت حسین صدها نفر شبیه خودم سر بُریدنیست او آمد و به نام خداوند لب گشود تکبیر جمعِ عرش نشینان شنیدنیست آرام جا میان دو دست پدر گرفت با ناز، نازِ طفلک زهرا کشیدنیست مستم اگر ز باده ی یک جرعه از خم است جشنِ ولادتِ ولی الله پنجم است نام تو نام حضرت پیغمبر خدا محو توام تو!، بنده ی زیباتر خدا هستی برای خلق جهان با علوم خود بعد از پیامبر ، "تو"  پیام آور خدا یک عالمه طراوت و سرسبزی و بهار آورده ای برای من از محضر خدا با آن همه روایت سبزی که از تو هست آسان تر است آمدنِ بر درِ خدا من از کنار خانه ی تو، نه ! نمی روم تا که رسانی ام تو به دور و بر خدا مستم اگر ز باده‌ی یک جرعه از خم است جشنِ ولادتِ ولی الله پنجم است ای یادگار‌ِ واقعه‌ی کربلا سلام با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام بر آن دل شکسته ی دوران کودکیت از ما همیشه و همه دم هر کجا سلام یادت نمی رود دم دروازه های شهر با سنگ داده اند به روی شما سلام جابر رسید و گفت که ای باقرالعلوم بر تو رسانده است رسول خدا سلام قبر بدون شمع و چراغت بهشت ماست ما زائر مزار تو  هستیم با "سلام" مستم اگر ز باده ی یک جرعه از خم است جشنِ ولادتِ ولی الله پنجم است
موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم این بال ها شبیه و بالند، ابترند وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم این چشم های خیس و تهی دست شاهدند بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم تا بی کرانه های حضور خدائی ات پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم باشد اگر تمام جهان زیر پایمان حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم این حرف ها نشانه‌ی تقصیر فهم ماست حیران شدن میان صفات تو سهم ماست دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری! از مرز عقل های زمینی فراتری ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو آئینه‌ی صفات الهی است وصف تو مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها کی می رسد به درک کمال تو بیت ها ای باشکوه از تو سرودن سعادت است این شعرها بهانه‌ی عرض ارادت است هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد خورشید تا کرانه‌ی نورت نمی رسد محراب را که عرصه‌ی معراج می کنی جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد چشم مدینه مات سلوک دمادمت بوی بهشت می وزد از خاک مقدمت محو خودت تمام سماوات می کنی از بس که عاشقانه مناجات می کنی   آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد دلتنگ چشم های مسیحا شدیم و بعد مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم با چهره‌ی محمدی ات آشنا شدیم ای مظهر فضائل پیغمبر خدا آئینه‌ی شمایل پیغمبر خدا شایسته‌ی سلام و تحیّات احمدی احیا کننده‌ی کلمات محمدی نور علی و فاطمه در تار و پود توست شور حسین و حلم حسن در وجود توست قرآن همیشه آینه‌ی تو انیس توست تفسیر بی کران معانی حدیث توست قلبش هزار چشمه‌ی نور و معارف است هر کس به آیه ای ز مقام تو عارف است روشن ترین ادلّه‌ی علمی است سیره ات وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود علمش به جز زیان و تباهی نمی شود هر قطره که به محضر دریا نمی رسد سر چشمه‌ی علوم الهی نمی شود بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود جابر شدن زراره شدن با نگاه توست آقای من اگر تو نخواهی نمی شود کون و مکان اداره شود با اراده ات عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات فردوس دل اسیر خیال تو می شود آئینه محو حسن جمال تو می شود دریاب با نگاه رحیمت دل مرا وقتی که بی قرار وصال تو می شود یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا سائل کنار ساحل لطفت چگونه است دستان با سخاوت دریا نمونه است من را که مبتلای خودت می کنی بس است اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد دلبسته‌ی خدای خودت می کنی بس است در خلوت نماز شبت مثل فاطمه شایسته‌ی دعای خودت می کنی بس است شب های جمعه سمت مدینه که می بری دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو از کاروان خسته و چشمان تر بگو روزی که بادهای مخالف امان نداد هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها خورشید بود همسفر نیزه دارها دیدی به روی نیزه سر آفتاب را دیدی گلوی پرپر طفل رباب را دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود در موج خیز شیون و ناله دویده ای تا شام پا به پای سه ساله دویده ای گل زخم های سلسله یادت نمی رود هرگز غروب قافله یادت نمی رود هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی یک عمر پا به پای محرم گریستی
ای انس و جان محصّل دانش‌سرای تو وی نه سپهر گوشه ی دارالولای تو پنجم وصی ختم رسل، باقرالعلوم کلّ علوم در نفس جان‌فزای تو جابر شفا گرفت ز دست خدایی‌ات جبریل فیض می‌برد از خاک پای تو پیش از شب ولادت تو ختم‌الانبیا از جان و دل سلام فرستد برای تو می‌جوشد از کلام خوشت معجز مسیح نبْود عجب به مرده دهد جان دعای تو نام تو، خلق و خوی تو، یکسر محمّد است وجه خداست روی محمّد نمای تو ما را چه زهره تا که ز مدح تو دم زنیم؟ گوید خدا برای رسولش ثنای تو اهل سخن هنوز ز دلدادگان حق دل می‌برند با سخن دلربای تو با آن که می‌برد دل ما را مدینه‌ات پیوسته در بقیع دل ماست جای تو باشد کجا به نزد تو قابل، درود ما؟ ای بر تو لحظه لحظه سلام خدای تو قبرت خراب و قدر تو باشد بسی بلند ای عرش کبریا حرم با صفای تو ویرانه ی بقیع تو باشد بهشت ما ای خازن بهشت گدای گدای تو قبر تو در مدینه غریب است و روز و شب باشد مدینه ی دل ما کربلای تو دشنام خصم را که دهد با دعا جواب غیر از تو، ای حلاوت جان در صدای تو حاشا که حق یک سخنت را ادا کنم گر صد هزار بار کنم جان فدای تو چون نور آفتاب که تابیده بر زمین پیچیده در سپهر معارف، ندای تو ما ظرف کوچکیم و عنایات تو، بزرگ ای وسعت جهان همه ظرف عطای تو! تو در چهار بحری و دریای هفت نور نورند نور جمله تبار و نیای تو طاق است طاق، مؤمن طاق تو در جهان بوحمزه و هشام که آرد سوای تو؟ یاد آورم ز خاطره ی چارسالگیت از کربلا و کوفه و شام بلای تو عالم سیاه در نظرت گشت همچو شب وقتی کبود شد بدن عمه‌های تو بزم یزید ریخت به هم، رنگ او پرید وقتی بلند گشت صدای رسای تو گفتی که حاجیان همه ده‌سال در منا گیرند دور هم همه با هم عزای تو ای پنجمین معلم عالم بگو، بگو زهر هشام با چه گنه شد جزای تو؟ تقدیم توست سوز دل صبح و شام ما در قلب ما بود غم بی‌انتهای تو نفرین بر آن گروه که در روضه البقیع نگذاشتند گریه کنم از برای تو تا هست روح در تن و سوزش درون جان میثم بود هماره قصیده سرای تو
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است دارد حريم كعبه ی دين احترام از او دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم» ماهی كه شرمگين شده بدر تمام از او او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست آن گلشنی كه يافته فيض مدام از او گل های باغ معرفت و بوستان علم دارند رنگ و جلوه گری هر كدام از او روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين بينش رسيده است به حُسن ختام از او بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش يثرب شده است روضه ی دارالسلام از او در گردش مدار، فروغ اميد را منظومه های عشق گرفتند وام از او تا رهنمای خلق شود در ره نجات بالله گرفته بود خدا التزام از او قولش هماره قول رسول كريم بود شد جلوه ی حديث نبی مستدام از او اين آفتاب عشق كه سوی دمشق رفت گفتی گرفت روشنی روز شام از او بزم هشام بود به شام و گمان نبود دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست تا حكم انصراف بگيرد امام از او اما هشام بر سخن خود فشرد پای تير و كمان گرفت امام همام از او تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او فضل و بزرگواری آن مظهر گذشت راضی نشد كه خصم شود تلخ كام از او تير نخست چون به هدف كارگر فتاد پروانه يافتند يكايک سهام از او مي دوخت تير را به دل تير در هدف بود از خدای نصرت و سعی تمام از او آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان تجليل بی مبالغه ی خاص و عام از او اين است رهبری كه به هر لحظه قدسيان در عرش می برند به تقديس نام از او همراه اوست عطر شهيدان كربلا خيزد هنوز رايحه ی آن قيام از او «جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند با گوش جان شنيد جواب سلام از او از سعی او گرفته صفا، مروه و صفا بر جای مانده حرمت بيت الحرام از او از صد هزار بوسه‌ی خورشيد خوشتر است خال سياه كعبه و يک استلام از او اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند باشد كه بشنوند حديث و پيام از او گوهرفشان به خدمت او طبع «حميری» است شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او در ساحل غدير ولايت نشسته اند آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او رو تشنگی بجوی «شفق» گر اميد توست جامی ز حوض كوثر و شرب مدام از او
دل ویرانم امشب آباد است لحظه ی با شکوهِ میلاد است پنجمین ماه آسمانِ نبی نور چشم امام سجاد است شده امشب پدربزرگ ارباب بیشتر قلب فاطمه شاد است سائلان لحظه لحظه می آیند بس که حاجت به این و آن داده است شعر لالایی اش شبانگاهان با نسیم است و نغمه ی باد است معنیِ حکمت و نجوم رسید حضرت باقرالعلوم رسید برکت سفره ی رجب آمد شهد و شیرینی رطب آمد نور در نور، سیرتش علویست حضرتِ مرتضی نسب آمد دشمنش لحظه ی مناظره باخت در دلش کینه و غضب آمد مثل دلسوزیِ عمو حسنش رفت و با خنده روی لب آمد بس که پیمانه را لبالب کرد سائلش روز رفت و شب آمد سرِ این سفره می شوم حاضر با عنایاتِ حضرت باقر قلم آماده ی نوشتن شد وقت وصفش زبانم الکن شد شد محمد برای پنج تن و نورِ چشم چهارده تن شد باز هم یک حدیثِ عالی گفت باز هم چشم شیعه روشن شد لحن گرم تلاوتش یک عمر دلبری کرد و صاحبِ فن شد کارِ هر روز من شده مدحش شافع روز محشر من شد باید آوایِ بر لبش باشم دانش آموزِ مکتبش باشم مکتبش حیدری ست بسم الله از خیانت بری ست بسم الله مکتبش بیعتی ست جانانه فاطمه محوری ست بسم الله عِلم او با عمل گره خورده علمِ نام آوری ست بسم الله با ولایت پیِ شهادت باش در صدف گوهری ست بسم الله مکتبش مردِ مرد می طلبد حرفِ پیغمبری ست بسم الله پیروانِ دو عالم افروزیم درس روشنگری می آموزیم!
چون حسین باشد سهیمِ حوضِ کوثر از حسن می شود این جا پسر از او و دختر از حسن چون که باشد باقر از سیبِ گلابِ فاطمی نیمه ای هست از حسین و نیمِ دیگر از حسن گرچه می باشد حسین بابای زین العابدین باز او دارد عروسی مثلِ کوثر از حسن با دو خورشید از قضا سر می زند ماهِ تمام امتنان دارد بسی این جا برادر از حسن بر هدایت بر بشر، گو چارده نور آمده نُه فروغِ سرمدی باشد معطّر از حسن امتدادِ نور قطعاً صورتی جز نور نیست پس چه فرقی گر نشد جنسِ مذکر از حسن می شود باقر همان بحرالعلومِ شیعیان او که باشد وارثِ محراب و منبر از حسن راضی و خشنود باشد زین قرابت تا ابد قلبِ زهرا و علی و هم پیمبر از حسن
ای که از عطرِ نگاهت سازِ باران می چکد یمنِ هرچه مقدمت خیرِ فراوان می چکد بس که از چشمِ تو بسمِ اللهِ رحمن می چکد هر زمان لب تَر کنی آیاتِ قرآن می چکد روشنی بخشیده عالم را بهارِ دانشت می درخشد ماه و اَنجُم در مدارِ دانشت گبر و کافر از نگاهِ تو مسلمان می شود عالَم از نیمه نگاهت غرقِ عرفان می شود یثربِ تفتیده از یُمنت بهاران می شود عقل ها از فهم و ادراکِ تو حیران می شود مکتبِ ما تا ابد الهامِ قال الباقر است عزتِ اسلام و دین با نامِ قال الباقر است باقرِ آلِ عبا ای مقتدای عاشقان دانش از نامِ تو آوازه گرفته در جهان دامنِ سبزِ تو گشته مأمنِ افلاکیان نامِ تو شد سیّد و بحرالعلومِ شیعیان پای دَرست شانه های ماه زانو می زند در ثنا و مدحِ تو خورشید هو هو می زند باقرالعِلم است و حقّا وارثِ علمِ خداست شهریارِ مُلکِ دین و عطرِ پاکِ انبیاست در نگاهش خاطراتِ درد و رنجِ کربلاست با زبانِ کودکی مرثیه خوانِ لاله هاست سینه اش گنجینه ی آیاتِ قرآنِ نفیس مملو از نورِ خدا و دانش و فِقه و حدیث آمده ماهِ رجب ماهِ مناجات و دعا بار الها چشمِ ما و لطفِ بی حدِّ شما چنته ی خالیِ ما و این همه جرم و خطا عفو کن ما را به حقِ پنجمین نورِ ولا با دعای یا من اَرجُوهَت دلم بی تاب شد در مسیرِ بندگی از جامِ تو سیراب شد!
خشکی ام رفت و وصل دریا شد سردی ام رفت و فصل گرما شد فارغم از خودم خدار را شکر آسمانی شدم خدا را شکر آمدی و دلم نجات گرفت باز هم مرده ای حیات گرفت ای حیات مجدّد دنیا دومین یا محمد دنیا یا من ارجوی آستان لبم پنجمین رکعت نماز شبم ای که تنها خدا شناخت تو را مثل بیت الحرام ساخت تو را قافیه های بیت ما تنگ است در مقامت کمیت هم لنگ است ای نسیم پر از بهار حسین حسنی زاده ی تبار حسین قبله ی مردم مدینه تویی حسن دوم مدینه تویی ای ظهور پیمبر اکرم حاصل وصلت دعا و کرم مادرت دختر کریم خدا پدرت حضرت کلیم خدا وسط هفته ها برای منی التماس سه شنبه های منی سر شب فکر نور تو بودم فکر شب های طور تو بودم خواب سجاده ی تو را دیدم صبح دیدم کنار خورشیدم ای نماز پر از قنوت حسن حاصل چله ی سکوت حسن تو تولای دفترم هستی قسم نون والقلم هستی   تکیه بر بال جبرئیل زدی مزرعه داشتی و بیل زدی بهترین میوه ی تو ایمان بود گندم کال تو پر از نان بود بی تو این حوزه ها کمال نداشت میوه ای غیر سیب کال نداشت وقت آن است اجتهاد کنی بی سواد مرا سواد کنی وقت آن است منبری بزنی حرف یک حرف بهتری بزنی   عِلم را باز هم شکاف دهی در کلاست مرا طواف دهی اگر علم تو را حساب کنند زندگی تو را کتاب کنند علم و اخلاق می شود با هم آدمی می کند بنی آدم پر جبریل زیر پای تو بود گردن آویز بچه های تو بود میوه ی بهتر از رطب سیب است باعث التیام تب سیب است فاطمه سیب جنت الاعلاست پس شفای تب تو یا زهراست چه کسی گفته بی مزاری تو یا چراغ حرم نداری تو قبر تو بارگاه توحید است شمع بالاسر تو خورشید است چه کسی گفته سایبانت نیست صحن در صحن آسمانت نیست عرش که آسمان نمی خواهد نور که سایبان نمی خواهد تو خودت سایبان دنیایی بهترین آسمان دنیایی مردی از خانواده ی خورشید امتداد غم امام شهید انعکاس صدای عاشوراست روضه های غروب مناست مرد سجاده، مرد نافله ها مرد شب زنده دار قافله ها مردی از جنس آیه ی تطهیر خستگی های بردن زنجیر هم سفر با ستاره ی غم هاست «کربلا زاده ی» محرّم هاست هم نژاد امام بی کفنان دومین مرد کاروان زنان راه طی کرده ی بیابان ها قدم زخمی مغیلان ها   یاد خون طپنده ی گودال خنده های زننده ی گودال زخم بال و پر کبوترها پا به پای اسارت سرها   بغض غمگین عصر عاشورا گریه ی پشت پای معجرها غیرت دست بسته ی محمل شاهد التماس دخترها   کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا هم رکاب صدای حنجرها برگ سبزی است با نشانه ی سرخ کودک زیر تازیانه ی سرخ   طفل رفته، خمیده برگشته باغ گل رفته چیده برگشته آفتاب کمی غروب شده ست گل یاس بنفشه کوب شده ست آشنای صدای سلسله هاست سوزش ناگهان آبله هاست او که آیینه ی محرم بود گریه هایش به رنگ ماتم بود از ستاره گرفته تا شبنم از بنفشه گرفته تا مریم همه محو صدای او هستند پای مرثیه های او هستند
جلوه می‌بارد از جمالِ علی جذبه می‌جوشد از جلالِ علی همه خیراتِ آسمان و زمین نوشِ جانِ علی و آلِ علی هرچه دارد خدا به خاطر اوست هرچه دارد خدا حلالِ علی مرتضی را چه کار با عالم هست عالم فقط وَبالِ علی ای نفسهات در خِصالِ صدوق ای بزرگیت از خِصالِ علی همه‌ی حرف توست قالَ نبی همه‌ی حالِ توست حالِ علی آمدی تا که با تو ما برسیم ما همه میوه‌هایِ کالِ علی لطف زهرا تو را به ما دادند از کَرَمخانه‌ی عیالِ علی شب شب عشق آفرین ، علی است شب لبخندِ پنجمین علی است ای نمازِ مطهرِ زهرا سجده‌های معطرِ زهرا خیره‌ای خیره بر مقاماتش مثلِ قابی برابرِ زهرا می‌وزد در هوای گیسویت عطرِ گل هایِ قمصرِ زهرا آسمانی و مژده‌ات را داد به زمین‌ها پیمبرِ زهرا بیخودی نیست فاطمی هستی پُری از نورِ کوثرِ زهرا می‌زند موج در احادیثت جلوه‌های مُکررِ زهرا با شما جبرئیل نامِ مرا می‌رساند به محضرِ زهرا فاطمه عاشق همین علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است ای طلوعِ علی‌الدوامِ حسن آفتابِ بلندِ بامِ حسن جابر آورده‌ات سلامِ رسول مادرت گفته‌ات سلامِ حسن می‌رسند از تبارِ مادری‌ات هفت معصوم بر امام حسن حسنی زاده‌ای از آلِ حسین ای حسینی ترین کلامِ حسن دست تو دست مجتبای کریم به تو زیبنده است نامِ حسن به عمویت ارادتت پیداست در بقیعی به احترامِ حسن چار تا مجتبی کنارِ همید ای تمامِ شما تمامِ حسن هم حسن هم حسین این علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است ای محمد ترین دعایِ حسین دومین احمدِ حرایِ حسین آمدی تا به انتها برسد امتدادی از ابتدایِ حسین از پدر ارث بُرده‌ای ، داری به سرِ شانه‌ات رَدایِ حسین آن که روزی "حسینُ مِنی "گفت گفت مثلَش تویی برایِ حسین ای علی اکبرِ امام شده اکبرِ بعدِ کربلایِ حسین تو حسینیه‌ی خدا هستی با تو ماندیم در هجایِ حسین عشق دنبالِ آخرین علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است
دوبیتی مگذار که دلخسته و دلخون باشیم بگذار که بر لطف تو مدیون باشیم در ماه رجب آرزوی ما این است ای کاش که ما از رجبیون باشیم
دوبیتی بر ما نظری اگر نمایی کافیست از کارم اگر گره گشایی کافیست عیدی ولادت امام باقر در مجلس ما اگر بیایی کافیست
دوبیتی بر آل علی فزون ز انجم صلوات بیش از نفس تمام مردم صلوات تا شاد شود دل امام چارم بفرست تو بر امام پنجم صلوات
دوبیتی گل با لب مشک بو ، فرستد صلوات از عشق ، نشانه جو ، فرستد صلوات پیغام سلام ، داده بر آینه اش آن کس که خدا بر او ، فرستد صلوات
دوبیتی پسر حضرت زهراست؛گل یاسمن است جلوه ی نور خدا آینه ی پنج تن است مادرش دخت کریم و پدرش پور حسین ای بنازم به امامی که حسین در حسن است
دوبیتی اسرار علوم حَیِّ سرمد آمد آئینه ی جمع آل احمد آمد جبریل ز عرش این خبر آورده تبریک که دومین محمد آمد ▪️ انوار دو عین است امام باقر سبط الحسنین است امام باقر فرزند حسن ز مادر، اما ز پدر دلبند حسین است امام باقر ▪️ ما ذاکرِ باقریم و هو هو زده ایم در محضر علم و فضل زانو زده ایم تا فاطمه ما را ز کرَم رد نکند بر سبط حسین و حسنش رو زده ایم
دوبیتی بر اهل ولا مژده ی سرمد آمد بر قلب همه شادی بی حد آمد از عرش صدای عرشیان می آید عالم به همه علم محمد آمد
دوبیتی در باغ جهان نسیم سرمد آمد بر غنچه ی علم فیض بی حد آمد نوری ز حسن در اوست ، نوری ز حسین آیینه ی سبطین محمد آمد
بیا به پای دل خود سفر کنیم امشب ز کوچه های مدینه گذر کنیم امشب خدا به زین عبادش عطیه ای بخشید بیا تمام جهان را خبر کنیم امشب بیا سلام و درود و تهیت خود را نثار این پدر و این پسر کینم امشب در آسمان ولا مهر و مه هم آغوشند بیا نظاره شمس و قمر کنیم امشب دگر به دیدن باغ بهشت حاجت نیست اگر به باغ ولایت نظر کنیم امشب برای این که بگیریم عیدی از زهرا سزد ارادت خود بیشتر کنیم امشب به پاس مقدم دریا شکاف علم و کمال ز اشک شوق نثارش گهر کنیم امشب شب ولادت او در مدینه جشنی نیست بیا ز غربت او دیده تر کنیم امشب تمام فرصت ما وقف خدمت بر اوست چه حاجت است که کار دگر کنیم امشب اگر که چشمه ای از معرفت شود پیدا نهال مهر ورا بارور کنیم امشب کنار خرمنی از عشق او بیا بنشین که فکر توشه ی راه سفر کنیم امشب بگو به خلق (وفائی) ز جای برخیزد لباس خدمت بر او به بر کنیم امشب
د‌وبیتی سائل شدم و لحظه ی نابِ میلاد چشمم به رخِ حضرتِ باقر افتاد عید آمده و ماه رجب رؤیت شد امروز در آغوشِ امام سجاد!
ببار بر سر من شوق مستجیر شدن را بگیر از دل من فرصت کویر شدن را جهان به غیر سیاهی _خدا گواه_ ندارد به ماه اگر که نبخشی سر منیر شدن را چه علم‌ها که شکافنده اش تو بودی و هستی چه جمع کرده خدا در تو بی نظیر شدن را سیادت حسنین است در وجود تو جاری که ارث برده ای از مرتضی امیر شدن را گدا که سر زده باشد به خانه‌‌ی تو نبیند تمام عمر دگر صورت فقیر شدن را شفا کنار تو مفهوم دیگریست چرا که به کور می‌دهی اذن ابوبصیر شدن را پیامبر به پیامی سلام بر تو رسانده چشانده ای تو به جابر شکوه پیر شدن را سه ساله بودی و همراه عمه جان سه ساله تویی همان که به بازی گرفت اسیر شدن را به اقتدای سران به نیزه رفته چهل شب ادا نموده‌ای آداب هم مسیر شدن را رسید بر سر و دست تو روزگار و گره زد به سنگ خار شدن را به غُل حقیر شدن را چقدر گریه کنار پدر به چشم کشیدی همیشه نقل به جای کفن حصیر شدن را
گهر از بطن دریا تا هویدا می‌شود امشب  جمال ایزد منان تجلا می‌شود امشب ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی گل زهرای مرضیه شکوفا می‌شود امشب به یمن مقدم باقر، امام پنجم شیعه  مدینه باز هم عرش معلا می‌شود امشب زمین و آسمان را نور باران کرده حق، زیرا  علی‌بن‌الحسین این بار بابا می‌شود امشب ملائک صف به صف اِستاده، در کف جام مِی دارند دوباره آبِ کوثر هم گوارا می‌شود امشب علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می‌شود امشب امام حلم و علم و حکمت از ره می‌رسد وقتی تمام علم در یک جمله معنا می‌شود امشب ز دامانِ عروسی پاک دامن در اذانِ صبح گلی زیبا به عالم باز اِهدا می‌شود امشب نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او دو چشم مادرش آن گونه دریا می‌شود امشب گدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی تمام شهر هم آید پذیرا می‌شود امشب زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می‌شود امشب امامِ باقر از ره می‌رسد ظلمت عَدَم گردد و درد عاشقی با او مداوا می‌شود امشب بشارت می‌دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می‌شود امشب
دوبیتی مه جبینی شده در شهر مدینه ظاهر که سلامش برساند ز پیمبر جابر دختر سبط رسول و پسر پور بتول شادمان اند ز میلاد امام باقر ▪️ کرده طلوع از افق در عالم امکان ماه جمالی که اوست آیت سبحان نام شریفش محمد است همچو پیمبر باقر علی نبی و حجت یزدان ▪️ ای باقر علم مصطفی ادرکنی هم نام به ختم الانبیا ادرکنی میلاد سعادت اثرت می باشد گویند همه اهل ولا ادرکنی
دوبیتی پسر حضرت زهراست؛گل یاسمن است جلوه ی نور خدا آینه ی پنج تن است مادرش دخت کریم و پدرش پور حسین ای بنازم به امامی که حسین در حسن است
باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است در امام غایب این عصر، علمش حاضر است مادر از نسل حسن، بابایش از نسل حسین خلقتی این گونه در بین خلایق نادر است هر کسی او را زیارت کرده باشد در بقیع؛ هم علی و هم حسین و هم حسن را زائر است عقل کل های جهان فهمیده اند این راز را؛ چاره ی آن چه نمی فهمند قال الباقر است با احادیثش دلِ آشوب من آرام شد از تخصص های او تأثیر روی کافر است از رقیه هرکه بیتی گفت بیتش می دهد این قلم،این گود،بسم الله هر کس شاعر است