eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.3هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
368 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✅داستان اسلام آوردن راهب مسیحی، در منابع متعددی از کتب شیعه و اهل سنت، ذکر شده است از جمله؛ در کتاب الخرائج و الجرائح قطب الدین راوندی[متوفی سال۵۷۳ق](۱) و کتاب تذکرۀ الخواص ابن جوزی[متوفی سال۶۵۴ق](۲) و همچنین در کتاب مناقب ابن شهرآشوب[متوفی سال۵۸۸ق] ذکر شده است. 👤سید ابن طاووس درباره افرادی که سر مبارک امام حسین(ع) را حمل می کردند، می نویسد : 📋《لَمّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِي(ع) وَ حَمَلُوا بِرَاءْسِهِ جَلَسُوا يَشْرَبُونَ وَ يَجِيى ءُ بَعْضُهُمْ بَعْضا بِالرَّاءْسِ فَخَرَجَتْ يَدُ وَ كَتَبَتْ بِقَلَمٍ حَديدٍ عَلَى الْحائِطِ : اَ تَرْجُو اءُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَيْناً، شَفاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْحِسابِ؟!》 ♦️وقتی امام حسين(ع) به درجه شهادت نائل آمد، سر مطهر آن جناب را به سوى شام مى بردند و در هر منزلى كه فرود مى آمدند، حمل كنندگان آن سر مقدس مى نشستند و شراب می خوردند و بعضى از ايشان آن سر انور را به نزد بعضى ديگر مى آورد. پس در آن حين، دستى از غيب بيرون آمد و با قلم آهنى اين شعر را بر ديوار نوشت : آيا امتى كه حسين(ع) را كشتند، در روز قيامت اميد شفاعت جدّ او را دارند؟! 📋《فَلَمَّا سَمِعُوا بِذلِکَ تَرَکُوا الرَّأْسَ وَ هَزِمُوا》 ♦️ماموران ابن زياد چون اين صحنه را ديدند، سر مبارک امام حسین(ع) را رها کردند و همگى از ترسشان گريختند.(۳) 👤ابن شهر آشوب این قضیه را با داستان کامل راهب مسیحی می نویسد : وقتی عُبیدالله بن زياد به سرکردگی خولی بن یزید أصبَحی سر امام حسين(ع) را همراه با زنان و اطفال از نسل رسول اکرم(ص) که سخت در بندشان كرده بود، سوار بر شترِ بى‏ جهاز به سمت شام نزد یزید بن معاویه فرستاد. لشگریان هرگاه در منزلى فرود مى‏ آمدند، سر را از صندوق مخصوص آن بيرون مى‏ آوردند و آن را بر سرِ نيزه مى‏ كردند و همه شب تا هنگام حركت، از آن، محافظت مى‏ كردند و سپس آن را به صندوق، باز مى‏ گرداندند و حركت مى‏ كردند. لشکر خولی، در یکی از شبها در کنار دیر راهبی در حوالی شهر حلب، منزل کرده و سر مبارک را بر نیزه کرده و دور او نشسته و از آن حراست می کردند. و همگی به شُرب خمر مشغول گشتند. در آنجا در سه نوبت دستی از غیب بیرون شده بر دیوار بیرونی دیر و عبادتگاه، ابیاتی در لعن و عذاب قاتلان امام حسین(ع) می نوشت. لشکریان از این ابیات خوف کرده و عیش و طرب رها را رها کردند و از صاحب دیر درخواست کردند که شب را در درون دیر بگذرانند. آن غذا بر آنان ناگوار شد و آن شب با ترس خوابیدند. نیمه شب، صدایی به گوش راهب رسید، چون گوش داد ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید. راهب برخاست و سر از پنجره ی دیر بیرون کرد. 📋《رَأَى الرّاهِبُ نوراً مِن مَكانِ الرَّأسِ إلى‏ عَنانِ السَّماءِ، فَأَشرَفَ عَلَى القَومِ》 ♦️راهب دید از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند، از جايگاهِ سر مبارک امام حسین(ع)، تا دوردستِ آسمان نور عظیمی به جانب آسمان بالا می رود. 📋《وَ قالَ: مَن أنتُم؟ قالوا: نَحنُ أصحابُ ابنِ زِيادٍ. قالَ: وهذا رَأسُ مَن؟ قالوا: رَأسُ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، ابنِ فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللَّهِ(ص). قالَ: نَبِيُّكُم؟ قالوا: نَعَم. قالَ: بِئسَ القَومُ أنتُم، لَو كانَ لِلمَسيحِ وَلَدٌ لَأَسكَنّاهُ أحداقَنا》  ♦️آن راهب به آنان رو كرد و گفت : شما كيستيد؟ گفتند : ما ياران ابن زياد هستيم. راهب گفت : اين سرِ كيست؟ گفتند : سرِ حسين بن على بن ابى طالب پسر فاطمه، دختر پيامبر خدا(ص) است. راهب مسیحی گفت : پيامبرتان؟! گفتند : آرى. راهب گفت : قوم بدى هستيد! اگر مسيح(ع) فرزندى داشت، او را بر بالاى چشمانمان جاى مى‏ داديم. راهب بسی ناراحت و محزون شد و برای نگه داشتن سر امام حسین(ع) برای یک شب به سپاهیان ابن زیاد پیشنهاد وسوسه انگیزی داد. 📋《ثُمَّ قالَ : هَل لَكُم في شَي‏ءٍ؟ قالوا : وما هُوَ؟ قالَ : عِندي عَشَرَةُ آلافِ دينارٍ تَأخُذونَها، وتُعطونِّي الرَّأسَ يَكونُ عِندي تَمامَ اللَّيلَةِ، وإذا رَحَلتُم تَأخُذونَهُ! قالوا: وما يَضُرُّنا، فَناوَلوهُ الرَّأسَ، وناوَلَهُمُ الدَّنانيرَ، فَأَخَذَهُ الرّاهِبُ، فَغَسَلَهُ وطَيَّبَهُ، وتَرَكَهُ عَلى‏ فَخِذِهِ، وقَعَدَ يَبكي اللَّيلَ كُلَّه‏》  ♦️سپس راهب گفت : آيا موافقيد كارى كنيم؟ گفتند : چه كارى؟ گفت : ده هزار دينار، نزد من است. آن را مى‏ گيريد و در عوض امشب، سر را به من مى‏ دهيد و آن را هنگام حركت، از من پس مى‏ گيريد. گفتند : براى ما زيانى ندارد. سر را به او دادند و دينارها را داد و سر را گرفت و آن را شست و خوش‏بو كرد و روبروی خود قرار داد و همه شب را به گريه نشست‏. ادامه مطلب :👇 .
. ⚡️پيامي بس سنگين⚡️ ✴️حضرت‌زينب(س) در عرصة بيابان تاريك، اين زن و بچّه‌ها را جمع‌آوري كرد. ‼️خدايا! اين زن چه شخصيتي از خود نمايش داد. ‼️واقعاً او عقيلة بني‌هاشم بود و چه خوب كارها را به سروسامان مي‌رساند. ✨با مديريت امام معصوم و اجراي مدبّرانة اين زن بايد پيام كربلا درست و عميق و گسترده رسانده شود. ⚜️حضرت‌زينب(س) تا نيمه‌شب زن و فرزندان آل‌الله را جمع كرد تا اين‌كه همه خوابيدند. ⚜️نيمه‌شب وقتي امام سجّاد(ع) برخاستند تا نماز شب بخوانند، ديدند عمّه‌شان نشسته نماز مي‌خوانند! 💎چه گوهري است اين نمازشب كه اين چشمان بصير و قلب‌هاي بيدار حتّي در چنين شرايطي با آن همه مصيبت و خستگي‌هاي روز از آن دست نمي‌كشيدند. ❗️حضرت سجّاد(ع)به اعتراض مي‌فرمايند كه: عمّه‌جان! من نمي‌دانستم كه شهادت برادر، شما را مجبور مي‌كند كه نماز را نشسته بخوانيد! 🔰ملاحظه مي‌كنيد چه انتظاراتي از هم داشتند، 🔰 چه وجودهاي پراستقامتي بودند و چه خوب همديگر را مي‌شناختند. ⬅️درست است كه تاريخ از جواب حضرت زينب(س)چيزي ثبت نكرده و شايد هم حضرت چيزي نگفته باشند ⬅️ولي در سكوت ايشان گويا در جواب فرموده باشند: شهادت برادر نيست كه مرا مجبور به اين كار كرد، ⬅️سنگيني پيام شهادت اين‌قدر زياد است كه كمر مرا مي‌خواهد بشكند. شهدا نیز به زینب کبری س اقتدا کردند. .
آنگاه، راهب از حضرت مسیح(ع)، عاجزانه می خواهد، سر مبارک امام حسین(ع)، که نورانیت را به سمت آسمان و با حالتی معجزه گونه، ساطع می کند، با راهب، سخن بگوید. 📋《وَ قَالَ : يا رَبِّ! بِحَقِّ عِيسَى‏ تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعِي! فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، وَ قَالَ : يا راهِبُ، أيَّ شَي‏ءٍ تُريدُ؟ قالَ : مَن أنتَ؟ قالَ : أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى‏(ص)، وأنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى‏(ع)، وأنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ(س)، وأنَا المَقتولُ بِكَربَلاءَ، أنَا المَظلومُ، أنَا العَطشانُ، فَسَكَتَ.》 ♦️راهب، سرش را بلند كرد و گفت : پروردگارا! به حقّ عيسى، به اين سر بگو كه با من، سخن بگويد. سر مبارک امام(ع)، به امر الهی، با راهب سخن گفت : اى راهب! چه مى‏ خواهى؟ راهب گفت : تو كيستى؟ امام(ع) فرمود : من، فرزند محمّدِ مصطفى(ص) و پسر علىِ مرتضى(ع) هستم. پسر فاطمه زهرا(س) و مقتول كربلايم. من، مظلوم و تشنه‏ كامم» و ساكت شد. 📋《فَلَمّا أسفَرَ الصُّبحُ. قالَ : يا رَأسُ، لا أملِكُ إلّانَفسي! فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى‏ وَجهِهِ! فَقالَ : لا أرفَعُ وَجهي عَن وَجهِكَ حَتّى‏ تَقولَ : أنَا شَفيعُكَ يَومَ القِيامَةِ. فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ، فَقالَ: ارجِع إلى‏ دينِ جَدّي مُحَمَّدٍ(ص). فَقالَ الرّاهِبُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ، فَقَبِلَ لَهُ الشَّفاعَةَ.》 ♦️و صبحگاه گفت : اى سر! من اختياردار جز خود نيستم! راهب، صورت به صورتش نهاد و گفت : صورتم را از صورت تو بر نمى‏ دارم تا بگويى : من، شفيع تو در روز قيامت هستم! سر به سخن در آمد و گفت : به دين جدّم محمّد(ص)، درآى! راهب گفت : گواهى مى‏ دهم كه خدايى جز خداوند نيست و گواهى مى‏ دهم كه محمّد(ص) پيامبر خداست. آن گاه سر مبارک حسين(ع) پذيرفت كه شفاعتش كند. 📋《ثُمَّ خَرَجَ عَنِ الدَّيرِ وما فيهِ، وصارَ يَخدِمُ أهلَ البَيت‏(ع)》 ♦️آن گاه راهب، از دِير (عبادتگاه) و راه و عقيده‏ اى كه در آن بود، خارج شد و خادم اهل بيت(ع) گرديد.(۴) 📚منابع : ۱)الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۸۰ ۲)تذکرۀ الخواص ابن جوزی، ص۲۶۳ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۱۷۳ ۴)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۶۰ .
. 🌷نفرین حضرت زینب سلام‌الله‌علیها🌷 🌸حضرت زينب دختر اميرالمومنين عليهاالسلام وقتى كه مى رسد نزديك دروازه شام كنار غرفه رسيد، اُم الحجام، اين زن ناصبيه چهار زن ديگر هم نزدش بودند، پرسيد سر حسين كدام است؟ ☝️نشان دادند كه آن سرى كه بالاى نيزه است، پس اين زن ناصبى سنگى بر آن سر مقدس زد، 😔دل زينب كبرى به درد آمد خيلى هتك مقام امام حسين (عليه السلام) گرديد، ديگر جاى صبر نبود و لذا زينب عليها السلام سر به آسمان بلند كرد و گفت: ☝️خدايا پيش از آتش جهنم او را آتش بزن، زندگى او را خراب كن. 👌فورا صاعقهاى افتاد آن زن آتش گرفت و هم ساختمانش خراب گرديد و آن چهار زن ديگر ايضا هلاك شدند. 📚زندگانى فاطمه زهرا و زينب كبرى عليها السلام ص 21 ______________________ .
. ◾ و و ◾بنداول بر سر نیزه سرت را دیدم ناله‌ی وامحمدا کشیدم زخم زبان ز کوفیان شنیدم وای‌حسینم وای‌حسینم(۲) ببین دو دست بسته‌ام حسینجان ببین سرشکسته‌ام حسینجان به پای تو نشسته‌ام حسینجان وای‌حسینم وای‌حسینم(۲) طفل سه‌ساله را ببین برادر ز داغ تو زند به سینه و سر شرر زده بر دل زار خواهر وای‌حسینم وای‌حسینم(۲) ◾بنددوم بر روی نی ای ماه من دمیدی پای پر از آبله را ندیدی صدای ناله مرا شنیدی؟ وای‌حسینم وای‌حسینم(۲) به روی خواهرت حسین نظر کن نظر بر این خواهر خونجگر کن ز خاک کوی خواهرت گذر کن وای‌حسینم وای‌حسینم(۲) اسیر کوفیان شدم حسین جان گلشن و باغ فاطمه شد خزان ز دست حرمله فغان و امان وای‌حسینم وای‌حسینم(۲) .
. سبک 13 و مظهر زهد اولیا حضرت زین العابدین ای پسر خون خدا نواده ی حبل المتین آیه به آیه کلامت برای دلها هادیه شدیم ما عبد خدا با صحیفه ی سجّادیه گوهر ارباب حضرت سجّاد قلب شیعه با مِهرت آقا شد علی آباد یا حضرت سجّاد...... 🌸🌸🌸🌸🌸 خمی به ابروت نیاورد اسارت کربوبلا حاصل صبر و عزم توست قِداست کربوبلا نه تنها همنام علی وارث تیغ حیدری تو کوفه وشام با نُطقت فاتح چند تا خیبری با شکوهت شد محشری برپا با دم عیسایی تو شد کربلا احیا یا حضرت سجاد.... 🌸🌸🌸🌸🌸 حتی میون سلسله فاتح هر چی نبردی با ذوالفقار خطبه هات یزیدو بی چاره کردی ریشه ی تزویرو زدی با تیشه ی تیز صدات تا ابده دین اسلام مدیون افشاگریهات ای مه ارباب یک نظر بنما با نگاهت کربوبلای ما میشه امضا یا حضرت سجاد.... ✍عبدالمحسن 👇
. سینه زنی زیبا ویژۀ ایام شهادتِ راوی دشتِ کربلا امام زین العابدین علیه السلام به نفس کربلایی حسین سیب سرخی •┄┅═══••↭••═══┅┄• اباالعطشان .. حسین .. منم و گریه و ناله .. خزونه باغی از لاله مدینه روضه می خونم ، چهل ساله به یاد عاشورا من ، چه خون دل ها خوردم دلم می خواست که من هم ، تو کربلا می مردم میرم از حال عاشورا و گودال یادم نمیره ، وآی .... اباالعطشان .. حسین .. نفس آخره یارم .. دیگه راحت میشم امشب بازار برده ها رفتیم من و زینب تموم آل الله و ، با کعب نی می بردن دیدم که ناموسم رو ، تو بزم می ، می بردن الشام الشام سنگ از بالایِ بام یادم نمیره ، وآی ... اباالعطشان .. حسین .. هوا هوای بارونه ، دیگه دلم پریشونه خاطره هایِ شام و داغ ویرونه به فکر دلداری رقیه که افتادن جای عروسک دستش سر بریده دادن رگ ها خونی موی بابا خونی یادم نمیره ، وآی ... اباالعطشان .. حسین .. 👇
Sibsorkhi Shab 264 Moharam 96-02.mp3
5.54M
(علیه‌السلام) ⏯ روضه‌ای 🌴منم و گریه و ناله 🌴خزونه باغی از لاله 🎤
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْکَ یابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ(ع) اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(س) اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُسَینَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ》🔶🔸 ✅امام سجاد(ع) همواره در طول حیاتشان مظلوم بوده اند. بعد از حادثه کربلا، رعب و وحشت شدیدی بر مسلمین و خصوصاً شیعیان حاکم شد. لذا در آن روزگار، امام سجاد(ع) سخت تنها و بی یار مانده بود. لذا ایشان فرمود : 📋《مَا بِمَکَّةَ وَالْمَدِینَةَ عِشْرُونَ رَجُلَاً یُحِبُّنَا》 ♦️در تمام مکّه و مدینه بیست نفر نیستند که دوستی ما را اظهار بدارند.(۱) ✍طبق نقلها؛ در دو جا بر بدن مبارک امام سجاد(ع) غل و زنجیر بستند. 1⃣بعد از واقعه کربلا و اسارت آن حضرت(ع) در مسیر شام! طبری می نویسد : 📋《إِنَّ عُبَيدَاللهِ أَمَرَ بِعَلِىِّ بنِ الحُسَينِ(ع) فَغُلَّ بِغُلٍّ إِلَى عُنُقِهِ..》 ♦️عبيد اللّه بن زياد، دستور داد تا على بن حسين(ع) را تا گردن در غل و زنجیر كنند.(۲) 2⃣در زمان حکومت عبدالملک بن مروان! ابن جوزی می نویسد : عبدالملک امام سجاد(ع) را به اجبار از مدینه به شام آورد آن هم در هیئت یک اسیر! 📋《حَمَلَ عَبدُالمَلَكِ بنِ مَروَانَ عَلَي بنِ الحُسَينِ(ع) مُقَيِّدَاً مِن المَدِينَةِ فَأَثقَلَهُ حَدِيدَاً وَ وَكَّلَ بِهِ حَفَظَةً وَ القُيُودُ فِي رِجْلَيْهِ وَ الغُلُّ فِي يَديِهِ..》 ♦️عبدالملک بن مروان دستور داد که امام سجاد(ع) را دستگیر کرده و دست و پای او را غُل و زنجیر کنند و به گردنش بیاویزند و از مدینه به سمت شام بیرون ببرند.(۳) امام سجاد(ع) طبق نقل تاریخ همواره بر مصیبت پدر بزرگوارشان می گریستند و اشک می ریختند. در روایتی آمده است که؛ 📋《فَبَكَى عَلَىُّ بنُ الْحُسَيْنِ(ع) عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً، مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى!》 ♦️امام سجاد(ع) مدت بيست يا چهل سال بر امام حسين(ع) گريست. هيچ غذايى در مقابل آن حضرت(ع) نمى ‏گذاشتند مگر اينكه گريان مى‏ شد.(۴) در روایتی دیگر آمده است که امام سجاد(ع) ندبه کنان همواره می فرمود : 📋《قَدْ مُنِعَ أَبِي مِنَ الْمَاءِ الَّذِي كَانَ مُطْلَقاً لِلسِّبَاعِ‏ وَ الْوُحُوشِ‏》 ♦️پدرم را از آبی که برای درنده‌ها و حیوانات آزاد بودند، منع کردند.(۵) و نقل شده است که؛ 📋《إِنَّهُ بَكَى حَتَّى خِيفَ عَلَى عَيْنَيْهِ》 ♦️امام سجاد(ع) آن‌ قدر گریست تا بیم نابینایی بر ایشان می رفت.(۶) 📋《وَ كَانَ إِذَا أَخَذَ إِنَاءً يَشْرَبُ مَاءً بَكَى حَتَّى يَمْلَأَهَا دَمْعاً》 ♦️هر گاه ظرف آبی می‌گرفت تا بنوشد، آن‌قدر گریه می‌کرد تا پر از اشک شود.(۷) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت  حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت  در حیرتم که سلسله آهنین مگر  جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت  زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس  غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت  دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو  تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت  سنگت زدند بر سر بازارهای شام  با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت  هجده سر بریده برایت گریستند  آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت  سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت  یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر داشت  حال تو بود در دل گودال قتلگاه  چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت  مهمان شام بودی و بهر تو میزبان  جز گوشة خرابه مکانی دگر نداشت  👤سازگار  📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۶، ص۱۴۳ ۲)تاريخ الطبری، ج۴، ص۳۵۲ ۳)تذكرة الخواص ابن جوزی، ص۲۹۲ ۴)کامل الزیارات ابن قولویه قمی، ص۱۰۷ ۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴، ص۱۶۶ ۶)۷)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۶۶ .
سجده آخر زیارت عاشورا می سوزد از غمت جگرم..،گریه می کنم با ناله های شعله ورم گریه می کنم مانند شمع آب شدم ذره ذره..،با پروانه های دور و برم گریه می کنم کنج قفس نشسته ام و آه می کِشم دارم برای بال و پرم گریه می کنم حتی زمان پخت و پز نذری شما تا فیض کاملی ببرم گریه می کنم با یاد موی سوخته ی کودکان تو تا شانه می زنم به سرم گریه می کنم یاد سجود آخر تو بین قتلگاه در سجده های هر سحرم گریه می کنم آنقَدر کِیف می کنم آن لحظه ای که من در روضه ی تو با پدرم گریه می کنم کاری به غیر گریه بلد نیستم حسین تنها همین شده هنرم..،گریه می کنم از خواهرت مپرس کجا مانده دخترت از شرم عمه با خبرم..،گریه می کنم بردیا محمدی .
. ☑️بنداول سلامم به خون پاک شهدا سلامم به تموم پیر غلاما سلامم به قلب پاک مادرا به شهدایی که جون گذاشتن برا یه ملت به مادری که برا جوونش کشیده زحمت به اون بابا که پشتش شکسته بعد از شهادت واغربتا جامونده ام از شهدا ═ ೋღݪبیڪ‌یـٰازِيـنَـݕღೋ═ ☑️بند دوم رسیده سر مزارش مادرش میریزه اشک غم از چشم ترش به یاده جوونه پاک اطهرش میاد به یادش وقتی جوونش باهاش وداع کرد می‌گفت عزیزم شدی تو حالا واسه خودت مَرد رفت و خبر از شهادتش شد با دله پردرد واغربتا جامونده ام از شهدا ═ ೋღݪبیڪ‌یـٰازِيـنَـݕღೋ═ ☑️بندسوم تورفتی خاک عالم شد به سرم تو رفتی ای تموم برگ وبرم حلالت باشه شیرم ای پسرم ای نازنینم تا تو رسیدی غصه سر اومد به شام تار سیاه قلبم باز سحر اومد تا از تن پر خون تو مادر خبر اومد واغربتا جامونده ام از شهدا ═ ೋღݪبیڪ‌یـٰازِيـنَـݕღೋ═ ☑️بند چهارم یه مادر خیلی دلش پریشونه نداره از جوونش هیچ نشونه با بغض خسته ی خسته ش میخونه به انتظارت انقد نشستم با دله مضطر بیای ببینی که از فراقت پیر شده مادر دارم میمیرم کاشکی بیای این روزای آخر واغربتا جامونده ام از شهدا ═ ೋღݪبیڪ‌یـٰازِيـنَـݕღೋ═ ☑️بند پنجم یه خادم تمومه افتخارش اینه باقلبی که داره میسوزه ببینه کناره یه عده زایر میشینه .... دلش حزینه چرا جا موند از جمله شهیدا میگه خدایا منم شهید کن به حق زهرا (س) گمنام بدم جون بی سر بشم کاش شبیه مولا واغربتا جامونده ام از شهدا 💠💠💠1⃣0⃣0⃣8⃣💠💠💠 ═ ೋღݪبیڪ‌یـٰازِيـنَـݕღೋ═ 👇
. خیال کن امسال سال شصت و یک هجریه خیال کن بین انتخاب حق و باطلی حسین یا یزید، محبت کی تو قلبته؟ توو این معرکه، ببین کدوم طرف مایلی؟ مگه میشه ما تن به ذلت مگه میشه ما نه بگیم به هیأت مگه میشه با حسین نباشیم پای روضه ایم تا خود قیامت ما در طلب عزت امام حسینیم ما سینه زن هیأت امام حسینیم با اشک عزا بین جبهه جهادیم ما گریه کنا ملت امام حسینیم ........................ خیال کن امسال سال شصت و یک هجریه خیال کن امشب بین خیمه شب آخره خیال کن حسین بیعت بر می داره ازت میگه هرکی خواست منو تنها زاره بره مگه میشه ما نه بگیم به دعوت نمیریم از این خیمه ی محبت می خونیم رجز مرد و زن حسین جان که به ما میگن ملت شهادت دنباله رو نهضت امام حسینیم ما ریزه خور رحمت امام حسینیم این گریه ی ما بیعت ما با حسینیم ما گریه کنا ملت امام حسینیم ............................. خیال کن امسال سال شصت و یک هجریه خیال کن مثل اهل کوفه نامه نوشتی برای حسین مال و مقامو فدا می کنی ببین که اهل جهنمی یا بهشتی مگه میشه ما از حسین جدا شیم مگه میشه ما یاورش نباشیم آره می گذریم از تموم دنیا تا مثه حبیب راهی کربلا شیم ما قطره ای از امت امام حسینیم ما منتظر رجعت امام حسینیم این گریه ی ما ناله ی الی الغریبه ما گریه کنا ملت امام حسینیم 📢 حاج مهدی رسولی 🔶 خیالکن امسال، سال شصت و یک هجریه... شب هشتم محرم ۱۴۴۲ ۹۹ صوت⬇️⬇️⬇️
. من سلاحم گریه و با گریه طوفان می کنم سنگ را حتی به وقت گریه ، گریان می کنم مثل زهرا مادرم ، مثل رقیه خواهرم دودمان ظلم را با اشک ویران می کنم زندگانی مرگ تدریجی است بعد از کربلا کنج غربت درد را با درد درمان می کنم بی اراده ذکر لب عجل وفاتی می شود هر زمان که یاد از شام غریبان می کنم گاه یاد قاسم و گاهی به یاد اکبرم هر زمان که قصد رفتن بر گلستان می کنم حرمله داد مرا بدجور در آورده است تا توانم لعن بر آن نامسلمان می کنم هر کجا که حرف "کفن و دفن" آید در میان بی اراده یادی از آن جسم عریان می کنم تا صدای قاری قرآن به گوشم می رسد یاد از آن مجلس و آن چوب و دندان می کنم خواهرم آن شب جلوی چشم من دق مرگ شد شرم از آن ماجرای کنج ویران می کنم   شاعر : محمد حسین رحیمیان .
. « » زینب ای در هر خطر یار امام کربلا خوش آمدی خواهرسلام السلام ای یار چندین ساله ام باغبان یک گلستان لاله ام ای که زهرا و علی را دختری سرفرازم چون تو دارم خواهری ای گرفته از رخ دشمن نقاب خوش درخشیدی بسان آفتاب گر نبودی کوفه و شام بلا دفن می شد نام من در کربلا خواهرم ممنونم از یاری تو مرحبا بر این علمداری تو آمدی خواهر فدای مقدمت ای بقربان قدِ از غم خَمَت آمدی خواهر دوباره کربلا تو مگرکم دیده ای اینجا بلا؟ آمدی آنجا که دل خون کردنت درغم مرگم پریشون کردنت ای ز هر سو بردلت باریده درد این چهل روز دوری ام باتوچه کرد؟ ای رشیده ، سرو قدِ تو خم است صورتت چین وچروک و درهم است جان مادر نیست زینب باورم اینقدر تو پیر گردی خواهرم آمدی با اشک وآه ای دل غمین خیرمقدم گویمت ای نازنین اولین باراست خواهر ما دوتا این چنین گردیده ایم ازهم جدا توسلامم کرده ای ای دل کباب سر ندارم تا تو را گویم جواب ای سراپا ناله و اندوه و درد این چهل روزه غمم با تو چه کرد؟ آمدی درگلشنی که یاس نیست خواهرم اینجا دگر عباس نیست یاد داری زینبم آن جمع را؟ آن همه پروانه دور شمع را؟ در کنار خود برادر داشتی قاسم و عباس و اکبر داشتی بادل خون آمدی ای دل کباب نیست عباسم دگر گیرد رکاب تاکه دیدم غصۀ جانکاه تو آمدم من با سرم همراه تو گرچه از نیزه نگاهت کرده ام گوش بر افغان و آهت کرده ام گریه کردم تا که برسر می زدی ناله های ای برادر می زدی کاش می شد آیم استقبال تو تابپرسم چون همیشه حال تو چشم من روشن رسیدی ازسفر از سفرخواهر چه آوردی خبر؟ هرچه می گردم میان کاروان از رقیه نیست خواهرجان نشان خواهرم روح و روان من کجاست؟ دخترشیرین زبان من کجاست؟ خواهرم ازمن مگرافسرده است؟ یامگر از دوری من مُرده است؟ دارد اینک خواهشی از توحسین ازگلوی خسته ات برگو، حسین شد دلم تنگ برادر گفتنت دوست دارم روی زانو خفتنت خواهری که بوده ای چون مادرم همچو مادر کن دعایم خواهرم درد دلهای مرا «مداح» گفت بیت بیت از سوز دل با آه گفت علی اکبراسفندیار«مداح» با در زیارت .
. منتقمِ خونِ پدر عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهد شد می رسد نوبتِ آن روز که با وعده ی حق پسری منتقمِ خونِ پدر خواهد شد ای به قربان تو که با نظرِ مهدوی ات خاک هم پای قدم های تو ، زر خواهد شد دلِ غمدیده ی ما گر به وصالت برسد سینه ی سنگی ما ، دُر و گُهر خواهد شد آه ، از اینهمه سالی که بدون تو گذشت این چه عمریست که در فاصله سر خواهد شد تو بیا ، دیده ی آلوده پس از دیدنِ تو عاشقانه به سر راهِ تو ، تر خواهد شد  هستی محرابی .
YEKNET.IR - shoor - shabe 4 moharram1399 - mehdi rasouli.mp3
1.75M
🎤 🔳 احساسی 🌴خیال کن امسال سال 61 هجریه 🌴خیال کن بین انتخاب حق و باطلی 🎤
YEKNET.IR - shoor - shabe 2 moharram1399 - narimani.mp3
4.85M
🔳 🌴خیال کن امسال سال 61 هجریه 🌴خیال کن بین انتخاب حق و باطلی 🎤 .
. یا این دل شکسته ی ما را صبور کن یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من! این جاده های شب زده را غرق نور کن با ذوالفقار حضرت مولا ، بیا و بعد دلهای شیعه را پرِ حسّ غرور کن با کوله بار غربت و اندوه خود بیا از کوچه های سینه زنی مان عبور کن امشب بیا که روضه بخوانی برایمان امشب بساط گریه ما را تو جور کن یا چند صفحه مقتل کرب و بلا بخوان یا خاطرات عمه تان را مرور کن هم از وفای ساقی لب تشنگان بگو هم یادی از مصیبتِ سرخ تنور کن  یوسف رحیمی . .
. با (عج) در عزای (ع) ........... ماییم و داغ شعله ی هجران به جان هنوز ماییم و اشک ، آتش فصل خزان هنوز آن گونه هجر ، شعله به قلبم زده کز آن می ریزد آه بر لب آتش فشان هنوز تن را زدم به آتش وصلت بیا ببین هم در عیان بسوزم و هم در نهان هنوز شد تیره از فراق دو چشمم بیا بیا دارم ز داغ قامت همچون کمان هنوز در انتظار توست اگر دل به خون نشست وز هجر توست این همه دارم فغان هنوز می دانم ای امید جهان گریه می کنی بر زخم های مانده به قلب جهان هنوز زخمی که خورد بر تن زین العباد آه زخمی که هست بر دل خونش نشان هنوز ای دل بسوز بر غم جان سوز آن امام او بی قرار ، رأس پدر بر سنان هنوز بر ناقه می برند امام زمان خود این مردم شکسته ی نامهربان هنوز بر طایری که سوخت پر و بالش ز شعله ها گرید ز داغ "یاسر" بی آشیان هنوز محمود تاری .
. بسم الله الرحمن الرحيم گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین(ع) تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین(ع) می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین(ع) پای کارت ایستادم! چون بدون فوتِ وقت- آمدی! تا که گره افتاد در کارم حسین(ع) دست هایت را رها کردم، زمین خوردم! ببخش... بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین(ع) جا نمانم! این بلا از هر بلایی بدتر است جا نمانم اربعین! مشتاقِ دیدارم حسین(ع) مشکلات من فقط کنج حرم حل میشود دعوتم کن کربلا! خیلی گرفتارم حسین(ع) جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت: راهیِ دروازۂ ساعات و بازارم حسین(ع) سنگباران بود و نامحرم! خدا صبرش دهد گفت چشم از چشمهایت برنمیدارم حسین(ع)! مرضیه_عاطفی .
. نماز عشق آن گل که دین ومکتب ازاو آبرو گرفت گل های باغ عشق از اورنگ وبو گرفت بهر نماز عشق به محراب معرفت ازچشمه سار چشم ترخود وضو گرفت وقتی که خواست جسم پدر را نِهد به خاک با اشک بوسه ها ز رگ آن گلو گرفت چون شمع سینه سوخته ای آب شدتنش ازبس که همچو فاطمه با گریه خوگرفت رسوانمود دشمن دین رابه نزد خلق با خطبه ای که خواند توان ازعدوگرفت پیراهنی که فاطمه ازمهررشته بود تا آن که دست خصم نماند ازاو گرفت بایاد تشنگان لب آب خون گریست هرگه که دیدآب وبه دستش سبو گرفت با کثرت گناه«وفایی » به اشک وآه امید خود ز آیه ی" لا تقنطو "گرفت .
حرم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید در این دنیا دگر مانند من مضطر نمی آید رسانید این خبر را بر سر آشفته روی نی که خار رفته در پای رقیه در نمی آید نمی دانم چه باید کرد کار خواهر تو نیست میان دیده ی انظار بی معجر نمی آید عقیقی از تو غارت رفته و خلخال هم از ما به دست و پای اولاد علی زیور نمی آید بیا آرام کن قلب ربابت را بگو بانو رها کن فکر آن قنداقه را اصغر نمی آید خبر بردن به لیلا از علی اکبر بود مشکل خودت هر طور می خواهی بگو اکبر نمی آید تو را هر طور باشد می برم آخر به جایی که دگر نعل سُتوری بر تن بی سر نمی آید سری را که به روی دامن زهراست جای او تنور خانه ی خولی و خاکستر نمی آید .
. السلام علیک یا سید الساجدین علیه السلام صدای اشک ز بعد کرب وبلا کارتو اگر زاری است قیام گریۀ تو خود حدیث بیداری است خدا نخواست که خالی شود زمین ازتو اگرکه مصلحت تو تب است و بیماری است که گفته اشک ندارد صدا،که تا محشر صدای اشک تو درغربت زمان جاری است بهشت سرخ ولایت هنوز هم سبز است که باغبانی این باغ با گهرباری است اگر که پایۀ ظلم ازکلام تو لرزید پیام خطبۀ روشنگر تو هشیاری است تو را به زهر چه حاجت که روی سینۀ تو زدشت کرب وبلا زخم غربتی کاری است به عزّت و به مقام و وجاهتت سوگند نصیب دشمن ظالم هنوز هم خواری است به ناله های دل زائر شما مهدی بقیع شب همه شب شاهد عزاداری است زهجرکوی تودلتنگ شد «وفایی » وگفت زشوق جان من آگاه حضرت باری است .