۱۴
(امام صادق ع)
حجت داور،سبط پیغمبر،زاده ی حیدر،جعفر صادق
سرور اخیار،آگه از اسرار،بر جهان سرور،جعفر صادق
صادق امام متقین
مسموم شد از زهر کین
آیت یزدان،قدوه ی اخیار
نور چشمان،احمد مختار
سرو بستان،حیدر کرار
بحر احسان و منبع ایثار
زاده ی زهرا،عالم دانا،ماه خوش منظر،جعفر صادق
ریحانه ی خیر النسا-شمس فروزان هدی
گویم از وصف،آن خدا قدرت
یا به مدح آن،احمدی خصلت
رهنمای دین،حیدری شوکت
کنز اسرار و فاطمی عصمت
چون حسن خویش،خلق نیکویش،بود چون شبر،جعفر صادق
مرآت رب العالمین-فرزند خیر المرسلین
از غمش ای دل،زار و نالان شو
دیده چون ابری،اشک ریزان شو
نغمه خوان ای لب،چون هزاران شو
یاد غم هایش،کن پریشان شو
گو چه محنت ها،دید از اعدا،بی حد و بی مر،جعفر صادق
رنج و غم بسیار دید-بس کینه و آزار دید
وای از منصور،آن لعین دون
وز جفای آن،مرتد ملعون
گه فزون ظلمش،شد ز حد بیرون
بر عزیز رب،بر شه دلخون
دایما غمگین،دیدگان خونین،بود آن سرور،جعفر صادق
منصور نامسلمان-در قتل شاه خوبان
یک شب آن شوم،پست بد بنیاد
کس فرستادی،از ره بیداد
در پی شاه،سرور امجاد
سوی دربارش،با دل ناشاد
بردند آن شه را،شاه آگه را،شد دو چشمش تر،جعفر صادق
صادق امام خوبان-مصداق حی یزدان
پا برهنه او،فرق بی دستار
پیش روی آن،کافر غدار
او به تخت زر،شه غمین و زار
او به خشم اندر،این بصر خونبار
کی روایش بود،کی سزایش بود،ظلم کین یکسر،جعفر صادق
بر آن شه بی اقربا-شد ظلم و جور ناروا
تا سه نوبت آن،غاصب گمراه
تیغ بران بر،قصد قتل شاه
برکشیدی و پیش رو آن گاه
دید احمد را،با فغان و آه
دیده خون افشان،سینه ی سوزان،گشته حایل بر،جعفر صادق
صادق امام مهموم-گردید زار و مغموم
گرچه در آن دم،شد به خود لرزان
درگذشت از آن،خسرو خوبان
لیک آن شوم،مرتد نادان
داد زهر کین،عاقبت بر آن
دیده شد پر آب،با دل بی تاب،سازگارش بر،جعفر صادق
اندر خراسان رضا-همراه با اهل عزا
زمینه:شاه بی لشکر،رأس بی پیکر،کشته ی خنجر،ای حسینم وای
#عباس_سازگار
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
۲
(امام جواد ع)
ای زاده ی زهرا که گل باغ ولایی
در غربت بغدادی و فرزند رضایی
جواد شهدایی
گل باغ ولایی
ای آن که خدای دو جهان خوانده جوادت
پاکیزه بود چون گل خوشبوی نهادت
با هیچ کسی نیست سر جنگ و عنادت
زیرا که تو بخشنده ای و رکن عطایی
مأمون ستم پیشه بسی مکر و ریا کرد
تزویج به تو دختر بی شرم و حیا کرد
اظهار محبت به علی شیر خدا کرد
می گفت میان من و تو نیست جدایی
گه خواست به بزمش امرا و علما را
می خواست که نابود کند شرم و حیا را
محکم کند از ریشه و بن ظلم و جفا را
گردد ز غم و غصه ی افزوده رهایی
بنمود سؤال از تو یکی یحیی ابن اکثم
بگرفت جوابی ز تو کوبنده و محکم
مأمون به خود افتاد و هراسان شد و در هم
بربست ز گفتن سخن آن خصم کذایی
بغداد و غریبی و جدایی ز عزیزان
خون کرد دلت را و شدی نیز پریشان
آسوده نبودی دمی از همسر نادان
غافل که امامی و گل باغ ولایی
در خانه هم از همسرت آزاد نبودی
از زخم زبانش خوش و دلشاد نبودی
راضی به سراپرده ز صیاد نبودی
شد زخم دلت عاقبت الامر دوایی
مسموم نمودت ز ره حیله و تزویر
نی جرم ز تو سر زده بودی و نه تقصیر
گشتی ز جفا و ستم از جان و جهان سیر
گردید سرای تو برای تو منایی
در حجره ی در بسته عطش کرد کبابت
خون گشت روان از بصر پر ز گلابت
کف بر سر کف می زد و می داد عذابت
گردید نوایت ز تف زهر رسایی
با جمع کنیزان پس در هلهله می کرد
تو ناله کنان بودی و او هروله می کرد
گویی که ز کردار به پا ولوله می کرد
تا مرغ دلت پر زد و گردید سمایی
سازگارم و عمریست گرفتار تو هستم
دورم ز مزار تو و بیمار تو هستم
گویند گدای سر بازار تو هستم
گردیده دلم سوی تو این بار هوایی
زمینه:دست بالا
#عباس_سازگار
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
میان حجره ی در بسته از جان و جهان سیرم
ز سوز تشنگی دانم به کام خشک می میرم
به عهد نوجوانی همسرم شد قاتل جانم
نمی پرسد کسی از او چه باشد جرم و تقصیرم
نمی شد باورم روزی مرا مسموم بنماید
چشاند زهر آتش زا ز راه مکر و تزویرم
به پشت در نشسته می زند کف با کنیزانش
مگر دست قضا این سان رقم بنمود و تقدیرم
کسی از آشنایان نیست اندر موقع مردن
ببیند همچو مادر دست بر دیوار می گیرم
بیا مادر به بالینم دم آخر ببین حالم
نگر زهر جفا بر دل چگونه کرده تاثیرم
رقم کن سازگارا شرح احوالش که می گفتا
ز سوز تشنگی ای همسر بی رحم می میرم
#عباس_سازگار
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
عمری گریستم به عزای تو یا جواد
افسرده ام همیشه برای تو یا جواد
هر کس سوال کرد ز نام و نشان من
با گریه گفتمش که گدای تو یا جواد
▪️
ما شیفته ی روی جوادیم همه
دلباخته ی کوی جوادیم همه
دردی ز غم فاطمه در سینه ی ماست
محتاج به داروی جوادیم همه
#عباس_سازگار
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
۴
(امام محمد باقر ع)
باقر شرف دین خدا حجت یزدان
مسموم شد آخر ز جفاکاری عدوان
باقر شه امکان
فرمانده ی دوران
آن نسل نبی پور علی زاده ی زهرا
جان حسن و روح حسین مظهر یکتا
فرزند علی ابن حسین آیت عظمی
گنجینه ی علم نبوی سید خوبان
آن شمس ولایت مه تابنده ی ایجاد
فخر عرب و میر عجم شافع میعاد
خورشید جهانتاب علی سید سجاد
دریای شرف بحر عطا عالم دوران
مرآت خدا واقف اسرار نهانی
بر مردم گمراه جهان خضر علانی
در مخزن علم نبوی در ثمانی
رکن ادب و زهد و حیا منبع ایمان
شاهی که بدی ناشر احکام زمانش
اسلام به رونق شده از نطق و بیانش
با آن که بد اسرار نهان جمله عیانش
می سوخت ز جهل و ستم فرقه ی نادان
از بهر طمع زید لعین بین که چه ها کرد
در نزد ولید رفته و دعوی به خطا کرد
میراث از او خواسته آشوب به پا کرد
وان گه پی قتلش شده آن دشمن قرآن
پس حاکم میشوم دغا طرح جفا ریخت
زین را ز ره فتنه و کین زهر بیامیخت
ای کاش که سرمایه ی عمرش همه بگسیخت
زان توطئه آن ظالم مردود به یک آن
زین برده شد از شام نهانی به مدینه
با قاصد و همراه و بسی زر ز خزینه
تا آن که ابراهیم خطاکار ز کینه
شه را بفرستد به بر ختم رسولان
فریاد از آن لحظه که بنهاد به استر
آن زین ستم را ابراهیم ستمگر
اصرار به شه کرد و شد اصرار فزون تر
تا بر زبر زین شده آن حجت یزدان
بر ران وی آن زهر به یکباره اثر کرد
گویی که شد آتش دل او پر ز شرر کرد
سازگار به تاریخ شهیدان چو نظر کرد
شد نوحه سرا از دل و جان بهر شهیدان
زمینه:دست بالا
#عباس_سازگار
#امام_محمد_باقر_ع
@nohe_sonnati
۳
(حضرت قاسم ابن الحسن ع)
قاسم چو نمود عزم میدان
نجمه ز قفای او خروشان
کای نوثمرم،آهسته تر ران
نیکو سیرم،آهسته تر ران
تابان قمرم،آهسته تر ران
بین چشم ترم،آهسته تر ران
غافل تو ز مادرت چرایی
کاین سان ز برم کنی جدایی
خواهی که کنی دو کف حنایی
گردی به ره خدا فدایی
ای تازه جوان،آهسته تر ران
سرو بوستان،آهسته تر ران
رو به ناکسان،آهسته تر ران
بهر امتحان،آهسته تر ران
ای تازه نهال بوستانم
وی روشنی دو دیدگانم
کن ترحمی که ناتوانم
دوری منما که خسته جانم
شبل مجتبی،آهسته تر ران
پور مرتضی،آهسته تر ران
سوی اشقیا،آهسته تر ران
کن به من عطا،آهسته تر ران
در پای تو رنج ها کشیدم
تا نخل قدت بپروریدم
از باغ رخت گلی نچیدم
بنگر ز غمت چه سان خمیدم
با دلی غمین،آهسته تر ران
سوی دشت کین،آهسته تر ران
مادرت ببین،آهسته تر ران
گشته بی معین،آهسته تر ران
مهلا که به آن رخ چو نسرین
بوسه بزنم به چشم خونین
صبرا که تو را ز جعد مشکین
بویم به دل پریش و غمگین
برکش تو عنان،آهسته تر ران
ای بدر زمان،آهسته تر ران
ای عزیز جان،آهسته تر ران
سوی دشمنان،آهسته تر ران
آهسته که قامتت ببینم
از باغ رخت گلی بچینم
مپسند به ماتمت نشینم
مگذار چنین به غم قرینم
ای یاور من،آهسته تر ران
سیمین بر من،آهسته تر ران
خوش منظر من،آهسته تر ران
نام آور من،آهسته تر ران
مادر به دلم مزن تو اخگر
آهسته برو به گاه آخر
تا روی مه تو بار دیگر
بینم به دو دیده ی ز خون تر
مصطفی خصال،آهسته تر ران
مرتضی کمال،آهسته تر ران
مجتبی جمال،آهسته تر ران
بهر این قتال،آهسته تر ران
از بعد تو با دو چشم خونبار
در بند جفا شوم گرفتار
بی یاور و بی کس و مددکار
چون صید اسیر دام اشرار
خون شد جگرم،آهسته تر ران
زیبا پسرم،آهسته تر ران
ای نوثمرم،آهسته تر ران
بین چشم ترم،آهسته تر ران
بود آرزویم به شهر بطحا
آزاد کنم تو را ز غم ها
پوشم به تنت لباس زیبا
فارغ ز غم و ملال دنیا
سوی قتلگاه،آهسته تر ران
با رخ چو ماه،آهسته تر ران
کن به من نگاه،آهسته تر ران
ای مرا پناه،آهسته تر ران
دانم چو روی به رزم عدوان
صد پاره شوی ز تیغ و پیکان
گلرنگ شود تنت به میدان
چون لاله ی سرخ در گلستان
کن به من نظر،آهسته تر ران
دیده ام نگر،آهسته تر ران
زاشک گشته تر،آهسته تر ران
ای نکو سیر،آهسته تر ران
آهسته که شد ز دل قرارم
خون گشت دو چشم اشکبارم
زین پس به غم و محن دچارم
شرحم بنویس سازگارم
یابن مجتبی،آهسته تر ران
پور مصطفی،آهسته تر ران
شبل مرتضی،آهسته تر ران
سوی اشقیا،آهسته تر ران
زمینه:دست بالا جوابدار
#عباس_سازگار
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن_ع
@nohe_sonnati
۱
(کوفه)
ای مه انورم،اخا یا حسین،اخا یا حسین
حجت داورم،اخا یا حسین،اخا یا حسین
از چه رأست به نی خونچکان است
اهل بیتت اسیر خسان است
ای مه یک شبه،عزیز خدا،عزیز خدا
بر سر نی شده،سرت از چرا،سرت از چرا
گشته انگشت نما،به قوم دغا،به قوم دغا
پیش چشم ترم،اخا یا حسین،اخا یا حسین
بین بر این کوفیان ستمگر
بر سر کوی و بازار و معبر
دیر کردی طلوع،به دار جهان،به دار جهان
زود کردی غروب،ز ظلم خسان،ز ظلم خسان
رفتی از پیش من،به سوی جنان،به سوی جنان
در بر مادرم،اخا یا حسین،اخا یا حسین
زینب از غصه ات گشته دلخون
مبتلای کف قوم ملعون
صوت قرآن تو،چه خوش دلرباست،چه خوش دلرباست
گرچه از من و من،به من آشناست،به من آشناست
دردهای دلم،دوا زین صداست،دوا زین صداست
ای گل پرپرم،اخا یا حسین،اخا یا حسین
با چه دل بینمت بر سر نی
خونچکانی تو ای مظهر حی
دوش در خانه ی،که مهمان شدی،که مهمان شدی
زیر خاکستر از،چه پنهان شدی،چه پنهان شدی
غافل از من در این،بیابان شدی،بیابان شدی
زد غمت اخگرم،اخا یا حسین،اخا یا حسین
از چه خاکستری گشته رویت
وای از خصم بی آبرویت
شب به کنج تنور،بود جای تو،بود جای تو
روز بر نی شود،ز اعدای تو،ز اعدای تو
من چو نی ناله زن،ز غم های تو،ز غم های تو
بی کس و یاورم،اخا یا حسین،اخا یا حسین
نیست کس غمگسارم برادر
شد سیه روزگارم برادر
هر کجا بوده ام،شریک غمت،شریک غمت
در بلا مونس،غم و محرمت،غم و محرمت
حالیا این من و فزون ماتمت،فزون ماتمت
کی شود باورم،اخا یا حسین،اخا یا حسین
از چه رأست به نی خونچکانست
رأس من سالم این سان بمانست
یا حسین ای که سر،جدا گشته ای،جدا گشته ای
سر جدا در ره،خدا گشته ای،خدا گشته ای
شافع خلق در،جزا گشته ای،جزا گشته ای
بین غم بی مرم،اخا یا حسین،اخا یا حسین
می برندم سوی شام ویران
سازگارم رقم کرده این سان
زمینه:ای سر نازنین،پدر یا حسین،پدر یا حسین
#عباس_سازگار
#کوفه
@nohe_sonnati
۱۲
(امام حسن مجتبی ع)
ای نور هدی شمس ولا ماه فروزان
وی سرور دین نور مبین حامی قرآن
حسن سرور خوبان
حسن حامی قرآن
نادیده کسی چون تو غریبی به زمانه
نشنیده کسی همچو تو مظلوم یگانه
زیرا که غمت گشت فزون تر ز کرانه
از بس که ستم دیدی و بیداد فراوان
گویم ز ستمکاری اسماء بد اختر
یا ز حیل و کینه ی آن شوم ستمگر
در آب سبو زهر جفا ریخت به یکسر
خوردی چو از آن آب تو را سوخت دل و جان
با آن همه احسان ز چه آن زوج ستمکار
زهرت به جگر ریخت در آن نیمه شب تار
هفتاد و دو قطعه جگرت گشت ز آزار
از سوزش آن زهر زدی ناله و افغان
پیچان شده بر خویشتن همچون زده ماری
وان گاه زدی ناله تو ای مظهر باری
آن زهر جفا گشت چو بر جسم تو کاری
خواندی سوی خود خواهر غمدیده ی نالان
چون زینب محزونه شنید آه و نوایت
آمد ز وفا سوی تو ای بحر هدایت
افتاد نگاهش چو به خورشید لقایت
زردی عذارت به عیان دید نمایان
گردید از این واقعه بی طاقت و بی تاب
اشکش ز بصر ریخت به رخ چون در نایاب
تر دامن مهرش شد و از دیده ی پر آب
گردید به غم های تو از سینه خروشان
وان گاه نمودی تو به سوی او نظاره
با گوشه ی چشمی و به انگشت اشاره
شد رنج و غمش بی حد و افزون ز شماره
بی تاب تو را دید چو با دیده ی گریان
گفتی که بیا خواهر من تشت بیاور
شو یاور غم های حسن این دم آخر
زیرا به دلم شعله کشد زهر چو اخگر
از همسر بی رحم کنم ناله و افغان
بنهاد به نزدت چو لگن ای مه بی چون
ناگه نظر افکند در آن زینب محزون
هفتاد و دو قطعه جگرت را به یم خون
زد دست به سر اشک روان کرد به دامان
ای نور هدی شبل علی زاده ی زهرا
وی بر همه ی اهل عزا شافع فردا
سازگار امیدش به تو در محشر کبری
زین رو شده مداح تو در توس خراسان
زمینه:دست بالا
#عباس_سازگار
#امام_حسن_مجتبی_ع
@nohe_sonnati
۲
(اربعین)
اربعین آمد،ای عزاداران
شد غم و حزن،شاه لب عطشان
اهل عزا شد اربعین
شد عالم و آدم غمین
زینب از شام،پر بلا آمد
دیده گریان در،کربلا آمد
همچو نی از غم،در نوا آمد
بر سر قبر،سرور خوبان
دید چون قبر،شاه بی سر را
آن دو صد پاره،تیغ و خنجر را
کرد خون افشان،دیده ی تر را
شکوه گر شد از،قوم بی ایمان
کای اخا خیز از،بهر استقبال
عترتت را بین،دیده ی خونپال
از غمم بنگر،جام مالامال
اندر این غربت،با دل سوزان
تا که جسمت شد،غوطه ور در خون
لاله گون از خون،گشته این هامون
اهل بیتت را،با دل محزون
در رسن بستند،فرقه ی عدوان
رأس تو بر نی،جلوه گر بودی
در کف قوم،بد سیر بودی
چون هلالی در،این سفر بودی
ما ز پی یکسر،گرم در افغان
در غل و زنجیر،سید سجاد
بود زین جانا،شام غم آباد
گاه در افغان،گاه در فریاد
چون اسیران،بی سر و سامان
صدمه ها دیدم،از ید اشرار
نیلگون پیکر،گشتم از آزار
رنج ها بردم،بی حد و بسیار
تا که جایم شد،گوشه ی ویران
گرچه ایندم از،گرد راه آیم
در جوارت با،اشک و آه آیم
ای اخا نزدت،عذرخواه آیم
زان که طفلت جان،داد از هجران
ای خدا حق،آن شه مظلوم
طوف کویش را،کن به ما مقسوم
سازگارم با،حاجت معلوم
از خطا دارم،دیده ی گریان
زمینه:سوم قتل،شاه مردان است
#عباس_سازگار
#اربعین
@nohe_sonnati
۲
(حضرت رسول اکرم ص)
این بانگ نوا و شور و افغان
در مرگ پیمبر است یاران
رفته از جهان،رسول اعظم
آن در گران،رسول اعظم
مرغ روح آن،رسول اعظم
شد سوی جنان،رسول اعظم
جبریل به عرش گشته گریان
عرش است ز ماتمش پریشان
ابر است که قطره های باران
ریزد ز غمش به فرش یزدان
گشته ماتم،رسول اعظم
داغ اعظم،رسول اعظم
روز الم،رسول اعظم
عالم به غم،رسول اعظم
حوران به جنان پریش خاطر
کردند به سر سیاه معجر
در عرش ملک بسی مکدر
از داغ عزیز حق پیمبر
ختم مرسلین،رسول اعظم
سرو باغ دین،رسول اعظم
زینت زمین،رسول اعظم
ماه بی قرین،رسول اعظم
بارید اگر سرشک خونین
از دیده ی خود شما محبین
در ماتم خاتم النبیین
باشید به حشر کام شیرین
آن ضیاء عین،رسول اعظم
ماه عالمین،رسول اعظم
شمس مشرقین،رسول اعظم
نور نیرین،رسول اعظم
شد غلغله تا به عرش اعظم
از جن و ز انس و خلق عالم
پژمرد گل و گیاه از غم
دریا بخروش و رود در هم
فخر ماسوا،رسول اعظم
ختم الانبیا،رسول اعظم
مظهر هدی،رسول اعظم
شد ز غم رها،رسول اعظم
آن رحمت و فیض حی داور
کاو بود ز هست این جهان سر
با آن همه مهر و لطف بی مر
شد رنج و غمش ز حد فزون تر
یار کردگار،رسول اعظم
شاه با وقار،رسول اعظم
با دلی فگار،رسول اعظم
شد به سوی یار،رسول اعظم
کی بود روا که فرقه ی دون
تهمت بزنند بیش و افزون
بر مظهر ذات حی بی چون
سازند دلش ز غصه پر خون
رفت از جهان،رسول اعظم
با غم زمان،رسول اعظم
دیده خونچکان،رسول اعظم
با اشک روان،رسول اعظم
کردند گهش خطاب ساحر
آن فرقه ی شوم زشت و کافر
آزار به باطن و به ظاهر
بس دید که شد ملول خاطر
بود در نوا،رسول اعظم
شافع جزا،رسول اعظم
از قوم دغا،رسول اعظم
خلق بی حیا،رسول اعظم
دندان چو گوهرش شکستند
پیشانی انورش شکستند
از کین دل اطهرش شکستند
آن حرمت برترش شکستند
صدمه ی شدید،رسول اعظم
در جهان بدید،رسول اعظم
از قوم پلید،رسول اعظم
بس طعنه شنید،رسول اعظم
با آن که کلام حق بفرمود
بهتان بسی ز خصم بشنود
بر درد دلش اگر بیفزود
نفرین به حق عدوی ننمود
صابر به بلا،رسول اعظم
بود از عطا،رسول اعظم
گردید جفا،رسول اعظم
از قوم دغا،رسول اعظم
امت بنمود ظلم بی حد
در دور زمان به نور امجد
دلگیر نشد ز قوم مرتد
آن خاتم انبیا محمد
عین علت آن،رسول اعظم
شین شوکت آن،رسول اعظم
قاف قدرت آن،رسول اعظم
نون نعمت آن،رسول اعظم
گر ریخت عدو به فرق او خاک
نفرین ننمود شاه لولاک
در رهگذرش ز کینه خاشاک
بس دید که شد دو دیده نمناک
آن نور بصر،رسول اعظم
با دو چشم تر،رسول اعظم
گشت رهسپر،رسول اعظم
سوی دادگر رسول اعظم
بگذاشت قدم به باغ رضوان
زین دار فنا حبیب یزدان
در باغ بهشت حی سبحان
بنمود مقر به قلب سوزان
جد حسنین،رسول اعظم
شاه ثقلین،رسول اعظم
شمس مشرقین،رسول اعظم
نور نیرین،رسول اعظم
دل ها همه از غمش شرربار
جان دو جهان بسوخت یکبار
در توس رضا دو دیده خونبار
زین غم شده سازگار افگار
رفت از جهان،رسول اعظم
اشرف زمان،رسول اعظم
در عزای آن،رسول اعظم
ما به سر زنان،رسول اعظم
زمینه:دست بالا جوابدار
#عباس_سازگار
#حضرت_رسول_اکرم_ص
@nohe_sonnati
۲
(امام رضا ع)
در توس بی غمگسارم
یا رب بین حال زارم
در این دیار غربت،ماندم غریب و زار
بی مونس و پرستار،با چشم اشکبار
بر من کس از عزیزان،نبود در این دیار
باشد دلم فگار،زیرا به غم دچارم
آواره گشته ام من،از شهر و از وطن
کس در برم نباشد،ای حی ذوالمنن
در این دیار غربت،جز غصه و محن
نبود نصیب من،پنهان و آشکارم
ماندم دور از مدینه،در این گوشه ی غم
با حال خسته و زار،با چشم پر ز نم
بی آشنا و بی کس،از کینه و ستم
دلگیر از الم،محزون و بی قرارم
ای مونس غریبان،وی حی کردگار
تو آگهی ز زهر،مأمون نابکار
آتش مرا به دل زد،گشتم به غم دچار
با چشم اشکبار،طاقت دگر ندارم
نی هست خواهر من،معصومه ی غمین
تا در غمم بگرید،با قلب پر انین
برپا کند عزایم،با آه آتشین
آن بی کس و معین،نالد به حال زارم
یا رب رسان تقی را،این لحظه در برم
تا که نهد به زانو،از مهر او سرم
بندد به گاه آخر،چشم ز خون ترم
آن ماه انورم،آن سرو جویبارم
یا رب ز زهر سوزان،افتاده ام ز پا
مخبر ز حالت من،کس نیست زاقربا
جان می دهم بدین سان،در گوشه ی سرا
با چشم پر بکا،دور از شهر و دیارم
یا رب نگر چه ظلمی،شد بر من غریب
گردیده ام ز زهر،سوزنده بی شکیب
نالم ز دل دمادم،از خدعه ی رقیب
مأمون نانجیب،شد از کف اختیارم
یا رب به حق جاه و هم عزت رضا
روزی اجمعین را،بنما به کربلا
لطفی به سازگارت،کن در صف جزا
زیرا که آشنا،جز تو کسی ندارم
زمینه:ای بانوی معظم
#عباس_سازگار
#امام_رضا_ع
@nohe_sonnati
۳
(امام حسن عسکری ع)
بار دگر شد،شوری نمایان
هر شیعه از غم می درد یکسر گریبان،عسکری شد کشته یاران
سامره گشته،ماتمسرایی
ریزد سرشک از دیدگان هر مسلمان،عسکری شد کشته یاران
آمد عزای عسکری
شد ماجرای عسکری
ای دل نوا سر کن که هنگام عزا شد
سامره یکباره دگر ماتمسرا شد
از شیعیان مرتضی شوری به پا شد
گویی که درد بی دوا آخر دوا شد
حل شد معما،دل شد تسلی
هر دیده ی آزاده ای خونابه افشان،عسکری شد کشته یاران
تبعید گاهی و حصاری بسته در آن
ظاهر حصار از دیده داخل بود زندان
یک در که آن هم بسته می بودی ز دونان
ماهی در آن زندانی و از چشم پنهان
سوزی درونش،پر خون عیونش
هر کس ز نزدیکی به آن می شد هراسان،عسکری شد کشته یاران
سالی نیامد ابر و بارانی نبارید
مردم به شک افتاده و کردند تردید
از شهر بیرون رفته با تکریم و تمجید
دست دعا بردند بالا با بس امید
احسان نیامد،باران نیامد
بر آن سیه روزان ز سوی حی یزدان،عسکری شد کشته یاران
روز دگر یک عده از اهل کلیسا
رو کرده از سامره سوی دشت و صحرا
دست دعا را جاسلیق بنمود بالا
بارید باران بر سر خلق مهیا
شد در خطر دین،اسلام و آیین
پژمرده نخل گلشن ختم رسولان،عسکری شد کشته یاران
چون معتمد زین ماجرا گردید آگاه
آمد حضور آن امام و حجت الله
بنهاد سر در پای او با لابه و آه
گفتا که خلق ما شده گمراه گمراه
رونق گرفته،چون گل شکفته
دین مسیحی از برای هر مسلمان،عسکری شد کشته یاران
روزی دگر شد سامره اندر تلاطم
گردید آن یار خدا با جمع مردم
شد از درون سوزنده آن راهب چو هیزم
دست غلامی چون به دستش گشت اهرم
با یک فشاری،بی اعتباری
آمد برای دشمنان دین و قرآن،عسکری شد کشته یاران
بودی به دست آن مسیحی استخوانی
جا مانده از پیغمبری در یک زمانی
کز آن خدا آرد به خلقی مهربانی
چون مشت گردد باز در هر امتحانی
حق آشکارا،سازد ریا را
آید هویدا حقه های حقه بازان،عسکری شد کشته یاران
وان گه امام ما دو دستش رفت بالا
در حیرت افتادند خلقی از تماشا
گردید از هر گوشه ای ابری هویدا
سیراب از بارندگی شد دشت و صحرا
شد سبزه زاری،دشت و صحاری
از یک دعای آن عزیز حی سبحان،عسکری شد کشته یاران
مسموم شد از معتمد در آخر کار
گردید زین غم سازگارش دیده خونبار
کی بود او را آن چنان زهری سزاوار
کاو کشته گردد عاقبت از آن ستمکار
در شهر غربت،وادی عزلت
آید از این غم جان به لب های محبان،عسکری شد کشته یاران
زمینه:رکمان لقمه دار
#عباس_سازگار
#امام_حسن_عسکری_ع
@nohe_sonnati