eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11هزار دنبال‌کننده
349 عکس
10 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن! ماه رخت چراغ هزار انجمن، حسن! ریحانه، محمّد و دردانه علی چارم نفر ز سلسله ی پنج تن، حسن! جان جهان فدات که سلطان انبیا پیوسته بوده بر دهنت بوسه‌زن حسن! شیرینی کلام من از وصف مدح توست نَقل حدیثت آمده نقل دهن، حسن! از غنچه ی دهان تو ریزد گلاب وحی چونان از زبان پیمبر سخن، حسن! از آن خدای، نام نهادت حسن که هست خلق مبارک تو و خویت حسن، حسن! بر روی دست فاطمه در لاله‌زار وحی رخسار توست برگ گل یاسمن، حسن! مدح تو با زبان رسول خدا خوش است او گوید و از او شنود بوالحسن، حسن! صبر تو بر شجاعت تو برتری کند داری اگرچه بازوی خیبرشکن، حسن! کی لایق است تا که در اوصاف چون تویی گوهر بریزد از دهن هم‌چو من، حسن! تو آشنای عالمی و از غریب هم تنهاتر و غریب‌تری در وطن، حسن! بر تربت تو دست توسل کند دراز شاه و گدا و پیر و جوان، مرد و زن، حسن! آیینه ی جمـال محمد تویی تویی بالله کریم آل محمد تویی تویی بر روی دست فاطمه قرآن حیدری آقای من! چقدر شبیه پیمبری زیبایی از بهشت جمال تو گشته سبز نامت بود حسن ولی از حُسن برتری جان تمام حُسن فروشان فدات باد الحق که با جمال حسن حُسن‌پروری یعقوب گشته محو تماشا و گویدت مولای من! تو یوسف زهرای اطهری واجب بود اطاعت تو در قیام و صلح زیرا تو خود ولی خداوند اکبری در دست توست تیغ قیام و کلید صبر حتی تو بر حسین، امامی و رهبری در زهد و عصمت و شرف و قدر، فاطمه در صبر، مصطفایی و در جنگ، حیدری قدر تو را که هست وطن شهر غربتت باور نمی‌کنند که تو فوق باوری خیر کثیر در نفس توست یا حسن سرتابه‌پای، کوثر و فرزند کوثری دریای نور ختم رسل! فاطمه صدف! الحق که آن یگانه صدف را تو گوهری جان حسین و هست علی قلب فاطمه سوگند می‌خورم تو رسول مکرری تنها نه چشم و ابـرو و رویت محمد است خلق و مرام و منطق و خویت محمد است دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگار پشت پنجره‌های بقیع توست دور بقیع تو ز چه دیوار می‌کشند ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که می‌کشد از عمق جان خود گویی نسیم روح‌فزای بقیع توست بر پادشاهی دو جهان ناز می‌کند آن دل‌شکسته‌ای که گدای بقیع توست غم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکسته بنای بقیع توست در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن ما را اگر صفاست صفای بقیع توست ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم جبریل، سرشکسته پای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمی‌دهیم صد باغ خلد کم به جزای بقیع توست اذن دخول تربت تو نام فاطمه است آوای یا حسین، دعای بقیع توست بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟ هر شب کبوتر دل ما زائر شماست هرجا رویم حال و هوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه می‌زند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه می‌زند @nohe_sonnati
خانه ی فاطمه از عشق منور شده است عرش در گوشه ی این خانه مصور شده است آمد از سمت خدا آن چه مقدر شده است به علی گفت ملک فاطمه مادر شده است جبرئيل آمده از شوق خبردار شده حضرت حیدر کرار پسردار شده رمضان ماه رخت دید و پریشان گردید علی افطار به لبخند تو مهمان گردید حُسن تو رونق بازار کریمان گردید شمه ای از کرمت سوره ی انسان گردید حاصل جمع دو دریای کرم آمده است نسخه ی اصلی آقای کرم آمده است دشمن و دوست پریشان شده را می بخشید همه ی زندگی اش را به گدا می بخشید بهترین نعمت خود را به خدا می بخشید مهربانی دلش را به جذامی بخشید حالتش وقت کرم چون جبل الرحمت بود سفره اش ناب ترین بخشش بی منت بود لحظه ای از تو دل فاطمه دل کند نبود نقطه ضعفی به سراپای تو سوگند نبود کرم هیچ کسی با تو همانند نبود بر لبت حرف برو نیست نوشتند نبود نیمه ی ماه، خدا میل تغزل دارد چشم هر ذره به دست تو توسل دارد ذوالفقار است و یا تیغ دو ابروی حسن شب قدر است و یا سلسله موی حسن قبله مایل شده در ماه خدا سوی حسن هرچه حسن است فراهم شده در روی حسن سائلت وقت کرم حال تماشایی داشت نوکر خانه ی تو منصب آقایی داشت تا ابد دست به دامان حسن دارم و بس نوکرم چشم به احسان حسن دارم و بس پیشکش جان به قربان حسن دارم و بس زنده ام تا به کفم نان حسن دارم و بس من و دل کندنِ از شغل گدایی سخت است هرکه از عشق تو دیوانه نشد بدبخت است جوهر مدحیه ام در شُرُف زر شدن است با تو هر لحظه مرا روی به بهتر شدن است بنویسید مرا قابل نوکر شدن است بنویسید که آماده ی قنبر شدن است سکه ی مهر حسن نقش دل و خاطر ماست یا الهی به حسن حرف دم آخر ماست نمک سفره ی تو طعنه به دنیا می زد خنده هایت به گدا زود بفرما می زد دل جبریل به نام تو به دریا می زد بر سر خوان تو خود جای گدا جا می زد دل سائل به سر خوان تو جا می آید چقدر لفظ کریمی به شما می آید پسر شیر خدا مثل علی کرار است مجتبی آمده و دشمن او فرار است کربلا دید که عبدلله او سردار است قاسمش روح اشداءُ علی الکفار است طرز جنگ آوری ات بَه که به حیدر رفته بنویسید که سقا به برادر رفته زیر پاهای تو میدان جمل می لرزید جنگ در قبضه ی شمشیر شما می چرخید آفرین های علی جان به تنت می بخشید یاد زهرا شتر فتنه گران پی گردید شتر سرخ که سر بر قدم خاک نهاد همه ی آرزوی اهل جمل رفت به باد وقت معراج حسن دوش نبی را دارد مادری طاهره چون حضرت زهرا دارد یوسف هاشمیان بس که تماشا دارد کوچه از حُسن حسن بند شود جا دارد نور پیشانی او روشنی آفاق است غم به پابوسی چشمان حسن مشتاق است صبر حیرت زده ی صبر تماشایی تو زخم خورده است غرور دل دریایی تو آسمان مرد ندیده است به تنهایی تو دشمن و دوست گذشتند ز آقایی تو غم اگر هست در عالم غم تنهایی توست کوچه و اشک فقط محرم تنهایی توست لحظه لحظه همه ی زندگی ات ماتم بود محرم خانه ات افسوس که نا محرم بود غالباً قوت دلت سفره به سفره غم بود چشم های تو پذیرای غم عالم بود آخر این خاطره ها کشت تو را آقاجان کوچه و مادر و طوفان خدا نشناسان @nohe_sonnati
می نویسم امشب از روی کریم اهل بیت می نویسم از خم موی کریم اهل بیت از قد و بالای دلجوی کریم اهل بیت از حریم قدسی از کوی کریم اهل بیت می نویسم تا حسن باشد گدای این درم تا حسن آقاست بر این خانواده نوکرم شد مبارک این چین ماه مبارک با حسن ذکر این شب های عالم یا علی و یا حسن (لا فتی الا علی و لا کریم الا حسن) شد حسین آقا و بر آقای ما مولا حسن هستِ عالم هست از هستِ کریم اهل بیت ما مسلمانیم با دست کریم اهل بیت برکت هر سفره از نان حسن بود از قدیم آیه ی مشکل گشا ، جان حسن بود از قدیم درد ما را نسخه ی درمان حسن بود از قدیم گوییا جبریل مهمان حسن بود از قدیم او کریم است و گدا را اوست یاری می کند از قدیم این سفره را او سفره داری می کند در دل بی راهه ها او رو به راهم می کند در سپاه کربلا جزو سپاهم می کند تا که می گویم حسن ، زهرا نگاهم می کند با گدایی حسن یکباره شاهم می کند اوست رزق آسمان ها و زمین را می دهد با نگاهی او برات اربعین را می دهد کیست او وجه خدا فرزند ختم المرسلین از ازل تا صبح محشر او معزالمؤمنین اوست در عالم علمدار امیرالمؤمنین اوست آقا اوست مولای یل ام البنین او کریم اهل بیت است و به عالم دستگیر اوست بر نعم الامیر عالمین نعم الامیر @nohe_sonnati
آمدی و نور در عرش معلّی پهن شد جذر و مد؛ بی تاب بر امواجِ دریا پهن شد بر تنِ گهواره ات غیر از دو بالِ جبرئیل چادرِ گلدار؛ با دستانِ زهرا پهن شد لذّت ذکر خدا را داشت و شب تا سحر پیش تو سجّاده ی زیبایِ بابا پهن شد حضرت موسی عصایش را گرفت از دست تو روبرویِ تو بساطِ ذکر عیسی پهن شد مجتبی بودی و دورت گشت! پس رفعت گرفت تابشِ خورشید از بالایِ بالا پهن شد نیمه ی ماهِ مبارک؛ شد دو چندان نورِ ماه رفت زیرِ خیمه ی لطف و کرم!... تا پهن شد تا خدا «مشکل گشایی» را به نامت زد، سریع... کنج قران آیه ی «إنّا فتحنا» پهن شد شد اجابت یک به یک، بی منّت و بی واسطه تا پرِ قنداقه ات بر حاجتِ ما پهن شد دعوتیم افطار! چون در خانه ی مولا علی سفره ی اطعامِ سائل ها، گداها پهن شد! @nohe_sonnati
دوبیتی پانزده شب سر سجاده تو را خواسته ام.. در مناجات؛ خدا را ز خدا خواسته ام... لیلة القدر مرا زودتر آماده کنید.. قدر را در شب میلاد شما خواسته ام.. @nohe_sonnati
دوبیتی در روزه اگر مرد و زن افطار کنند با آب، رطب یا لبن افطار کنند امشب علی و فاطمه و پیغمبر با بوسه ز روی حسن افطار کنند @nohe_sonnati
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر شبنم ز پاکی تو، به گلبرگ‌ها نوشت گل پیش روی توست ز هر خار، خوارتر باران کرَم نمود و ترنّم‌کنان سرود کز هرچه ابر، دست تو گوهر نثارتر شهر مدینه با فقرا جمله واقف‌اند آن شهر کس نداشت ز تو سفره‌دارتر ایّوب دید صبر تو، بی‌صبر گشت و گفت چشم فلک ندیده ز تو بردبارتر نامت حَسن، ولیک به هر حُسن، اَحسَنی ناورده دست صُنع، ز تو شاهکارتر بودی لبالب از غم و درد نهان، ولیک آیینه‌ای نبود ز تو بی‌غبارتر باشد یکی، قیام حسین و قعود تو گشتی پیاده تا که شود او سوارتر @nohe_sonnati
شب میلاد خود عشق پیمبر بوده ای حتماً علیِ دیگری در حدّ حیدر بوده ای حتماً نخستین جلوه ی حیدر در این منظومه ای یعنی نخستین آیه از آیات کوثر بوده ای حتماً به روی دست مادر با سلاح گریه ات گویا شبیه آفتابی روی منبر بوده ای حتماً من از روی چنان ماه تو فهمیدم دم مغرب برای روزه چون الله اکبر بوده ای حتماً اگر چه سفره می انداختی با طرز برخوردت میان سائلان هم شاه پرور بوده ای حتماً اگر که با لب تشنه به دنیا آمدی آقا از آن شب چشم در راه برادر بوده ای حتماً @nohe_sonnati
امشب از محبوب می خوانند اهل آسمان تا سحر مجذوب می مانند اهل آسمان یک خبر از غیب می دانند اهل آسمان روی لب این ذکر میدرانند اهل آسمان این خبر از لطف داور بر پیمبر آمده سبط احمد، شبل حیدر، نسل کوثر آمده بال و پر گم کرده جبرائیل هوهو می کشد خویش را خوشحال میکائیل هر سو می کشد تا دمد در صور اسرافیل ابرو می کشد بر در فردوس عزرائیل هی بو می کشد دل ربوده از ملائک این کمان ابروی سبز خوی سبز و بوی سبز و خال مشکی روی سبز مژده ای عشاق آقای کریمان آمده معدن جود و سخا دریای احسان آمده در جهانِ آفرینش پای سلطان آمده پادشاه پادشاه پادشاهان آمده هم سلامش هم کلامش از خداوند جلیست سکّه و دربار و مُهر و تخت و تاجش از علیست نیست این کاشانه را خاموش، مشعل هیچگاه کس در این خانه نمی گردد معطل هیچگاه کار مضطر را نمی سازد محول هیچگاه پاسخ سائل نمی گوید به مُجمَل هیچگاه بر در این خانه صد حاتم گدایی می کند نوکر کوی حسن آری خدایی می کند دور افتاده، مقرب می شود پیش حسن لاابالی هم مهذب می شود پیش حسن بی ادب این جا مؤدب می شود پیش حسن مثل من، نوکر ملقب می شود پیش حسن در جواب مرد اعرابی سلامش می دهد پیش چشم دوستان، شأن و مقامش می دهد در صف پیکار، او مانند حیدر می شود خود به تنهایی چنان هفتاد لشکر می شود چون به سر سربند می بندد، پیمبر می شود در صف صفین، خود الله اکبر می شود سر نمی ماند رها از تیغ رستاخیزی اش یل یلان، یکدم دو نیمه می شوند از تیزی اش کیست آقایم حسن، وجه خدای عالمین کیست آقایم حسن، بهر نبی نور دو عین کیست آقایم حسن، والا شفیع نشأتین کیست آقایم حسن، او هست آقای حسین هرکه می گردد حسینی از حسن دارد نشان داده این قلب حسینی را حسن آتشفشان رازدار کوچه هست و رازدار گوشوار شاهدِ آن روی سیلی خورده ی ٱم الوقار محرمِ اسرار مادر در هجومِ نابکار صاحبِ سِرّ علی و هم غلاف و ذوالفقار او نه تنها شد عصای مادرش با چشم تر پهلوی بشکسته را هم جمع کرده پشت در غصه های مادرش زهرای اطهر خورده است غصه ی تنهاییِ یک عمر حیدر خورده است در میان لشکر خود زخم خنجر خورده است تیر بر تابوت و نعش او مکرر خورده است با وجودی که غمی از عمر او مخفی نبود عاقبت «لایوم» در وصف حسین خود سرود @nohe_sonnati
پای فقیران می‌رود سوی کریمان تا این که بنشینند پهلوی کریمان هرکس گداتر شد مقرب‌تر شد این جا هستیم ما زانو به زانوی کریمان حس می‌کند در عین دارایی فقیر است رد می‌شود هر کس که از کوی کریمان محتاج اگر صد بار هم چیزی بخواهد اخمی نمی‌آید به ابروی کریمان حتی جزامی هایِ تنهای مدینه خوش‌بو شدند از عطر خوش بوی کریمان در پاسخ دشنام روی خوش نشان داد جز این توقع نیست از روی کریمان ای دل کریمان را به زرق و برق مفروش دنیا نمی‌ارزد به یک موی کریمان باید خدا اعمال بی مقدار ما را اندازه گیرد با ترازوی کریمان بین فقیران هیچ کس مانند من نیست بین کریمان هم کریمی جز حسن نیست نشنیده ام جایی صدایی بهتر از تو «آقا» ندیدم هیچ جایی بهتر از تو هرکس بگوید باوفا هستم دروغ است عالم ندارد باوفایی بهتر از تو هر قدر می‌گشتم برای دردهایم پیدا نمی‌کردم دوایی بهتر از تو نام تو را خواندم میان هر قنوتم زیرا نمی دانم دعایی بهتر از تو در روز محشر که غریبم یاد من باش آن جا ندارم آشنایی بهتر از تو اسلام بر صلح تو قطعاً متکی شد دینم ندارد اتکایی بهتر از تو آیینه ی وجه خدا هستی و یعنی... ...در تو نمی‌بینم خدایی بهتر از تو تو مظهر نام صفات ذوالجلالی نامت می‌آید می‌شوم حالی به حالی نام تو برد از خاطرم طعم عسل را اسم تو شیرین می‌کند شعر و غزل را یادم می‌آید عاشقت بودم از اول یادم نمی‌آید ولی روز ازل را در زندگی هرجا به مشکل خورد کارم نذر تو کردم تا بجویم راه حل را آغوش تو باز است بر روی فقیران هرگز خدا از ما نگیرد این بغل را گفتم بساط سفره داریِ تو پهن است وقتی‌که دیدم نانوایی محل را هرکس تو را هنگام جنگیدن ببیند انگار می‌بیند به چشم خود اجل را قبل از همه ای کاش می‌رفتی به میدان تا زودتر پایان دهی جنگ جمل را تو از خواص بی بصیرت ضربه خوردی دشمن خرید آن عالمان بی عمل را از دشمنانت هیچ خیری که ندیدی از دوستانت هم فقط طعنه شنیدی تنهای تنها ماندی و لشکر نمانده از دوستانت هیچ کس دیگر نمانده در شهر پیغمبر به حیدر لعن گفتند هیچ احترامی دیگر از حیدر نمانده انکار کردی داغ مادر را همیشه گفتی زمان حمله پشت در نمانده اصلاً میان کوچه بعد از ضرب سیلی ردّی به روی صورت مادر نمانده بعد از تو تنها یاور زینب حسین است دیگر کسی دور و بر خواهر نمانده در کربلا ای کاش بودی تا ببینی تن مانده در گودال اما سر نمانده جسم برادر را بغل می‌کردی ای کاش هرچند چیزی دیگر از پیکر نمانده از حال خواهر های تو در شام و کوفه... ...یک جمله می‌گویم فقط «معجر نمانده» ذکر لب زین العباد... ای وای زینب در مجلس ابن زیاد ... ای وای زینب @nohe_sonnati
نیمه ی ماه نگو ماه تمام است امشب تازه از پرده برون ماه صیام است امشب نیمه ی ماه مبین گر به تو رو آوردیم اول ماه رخ ماه تو رویت کردیم ما به دنبال تو در آینه‌ها جوشیدیم در هلال مه نو نور تو را می‌دیدیم ذره در حال و هوایش به ملک می‌بالد کلبه ی کوچک زهرا به فلک می‌بالد در کف من قلم از عشق تزلزل دارد گذر از مثنوی و رو به تغزل دارد قدسیان شوق تماشای تو لابد دارند که به سوی تو همه میل تردد دارند بگذار این که بیایند ملایک به حضور کز سر عشق به دیدار تعمد دارند بشناسند تو را عرش‌نشینان همگی زان که تصویر تو را روبروی خود دارند درس گیرند زِ تو شیوه ی مردمداری آن کسانی که کنون بحث تجدد دارند راه تو راه خداوند، به جایی نرسند آن گروهی که از این راه تمرد دارند گل شکوفا شده بر شاخه ی عصمت مولا قسمتم چیست از این رویش رحمت مولا می‌شود قسمت من لطف وسیعت آیا می‌رسد دست به دامان رفیعت آیا عشق بر اهل زمین طرح عظیم آورده‌ست سائلان را نظری کرد و کریم آورده‌ست آن که رخساره ی او جلوه ی صبح ازلی‌ست اولین دسته گل گلشن زهرا و علی‌ست او کجا ماه کجا مهر کجا اذعان کن نور در پیشِ رخش مثل طلای بدلی‌ست هر نگاهی نَبرد دل زِ ملایک وز ما فقط آن چشم که چون کوثر و زمزم عسلی‌ست گره ی بسته ی دل باز نگردد، این کار زیر چتر نگه لطف تو تنها عملی‌ست نا امید از کَرَمت نیست کسی در عالم ای کریم ابن کریم جود تو بین‌المللی‌ست نور از شمس بگیرد قمر اما این جا به تجلای رخ ماه تو خورشید جلی‌ست مثنوی گرچه بود شیوه ی آسانتر، لیک جنس اشعار تو «یاسر» که تماما" غزلی‌ست @nohe_sonnati
تو آمدی و نفس داده ای سحر به هوا تو خنده کردی و هی ریختی شِکر به هوا که بی تو زندگی هیچ کس نمی گیرد چه قدر رفته ای آقا از این نظر به هوا زمین به عشق تو خارج شد از مدار، نگو برای دیدن تو خاک گشته سر به هوا به جای ماه بگیرند اگر بیندازد تو را ز شوق رسیدن شبی پدر به هوا به ذهن هیچ گدایی نماند منّت تو نمانده چون که ز بال و پری اثر به هوا رسید قصه به آن جا که سرخ شد خاک و؛ کشید آتش زرد دری شرر به هوا چه قدر زود پُر از دود بود یک کوچه بدون آن که کند یک نفر نظر به هوا شبیه بیشتر روزها در آن جا هم چه خوب بود اگر خورده بود در به هوا بلند گشت ولی پایشان برای دری و رفت سرزده دست چهل نفر به هوا @nohe_sonnati