سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
سایهسار خلقی اما پیکرت در آفتاب...
سرپناه عالمی و بیپناه عالمی
در مقاماتت از اسماعیل هم بالاتری
تشنهای اما نداری غیر اشکت زمزمی
خط به خط روضهها در بیت بیت نوحهها
گشتم و بالاتر از داغت ندیدم ماتمی
گرچه دلخونی ولیکن شوق دیدار پدر
بر تمام زخمهایت میگذارد مرهمی
#فاطمه_معصومی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
شرار زهر جفا تا به پیکرش افتاد
دوباره خنده به لبهای همسرش افتاد
به ام فضل بگو کف مزن مکن شادی
که در شماره نفسهای آخرش افتاد
نهاد سر به روی خاک و دست و پا میزد
چه آتشی به دل درد پروش افتاد
به خاک حجره خودش را کشید با زحمت
رسید پشت در و یاد مادرش افتاد
به یاد مادر پهلو شکسته ای ،که به در ....
...چنان زدند لگد پیش شوهرش افتاد
هنوز نقش زمین بود پشت در زهرا
که درب سوخته ناگاه بر سرش افتاد
....
به جای واعطشا واحسین بر لب داشت
که یاد تشنگی جد اطهرش افتاد
به پیش دیده او ظرف آب را تا ریخت
به یاد آن عموی آب آورش افتاد
به یاد مشک پر آب و هجوم تیر عدو
به یاد ضرب عمودی که بر سرش افتاد
شباهتش به حسین غریب کامل شد
ز بام پیکر پاک و مطهرش افتاد
چه خوب شد که خواهر نداشت مثل حسین
که روی خاک ببیند برادرش افتاد
برادری ته گودال بر زمین افتاد
سنان که خورد به پهلوش ، خواهرش افتاد
به قتلگه تنش افتاد بر زمین یکبار
هزار مرتبه از روی نی سرش افتاد
چرا ز نیزه نیفتد سر پدر وقتی
که از بلندی آن ناقه دخترش افتاد
#عبدالحسین_میرزایی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
همسری نامهربان ، بال و پرم را زخم کرد
طعنه هایِ بی حسابش،شهپرم را زخم کرد
«العطش»گفتم که یک جرعه رسد آبِ حیات
این تقلّا ها ، تمامِ پیکرم را زخم کرد
حال و روزم را نظاره کرد زهرایِ بتول
دیدنِ من، قلبِ زهرا مادرم را زخم کرد
رویتِ ماهِ کبودی که ملاقات آمده..
عاقبت هم پلک و هم چشمِ ترم را زخم کرد
می برند این جسمِ زارم را به سویِ پشت بام
پلّه هایِ تیزِ این خانه ، سرم را زخم کرد
چون عمویم«مجتبی» خیلی غریبم شیعیان
خاطراتِ بینوایی، دفترم را زخم کرد
با لبِ تشنه چنان جدّم حسین جان می دهم
تشنگی بدجور کلِّ حنجرم را زخم کرد
#محسن_راحت_حق
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
رنگ سرخ ناله هایت از ستم بی رنگ شد
پاسخ نی نامه ی خون رنگ تو نیرنگ شد
پرشده از نقشه ی جان کندنت این خاک ها
بس که در هر جای حجره رد و پای چنگ شد
قلب هر سنگی از آهت آب شد با این وجود
گوش این سنگین دلان سنگین تر از هر سنگ شد
کاسه آبی چند گامی آن طرف دشمن گذاشت
هر قدر خود را کشیدی فاصله فرسنگ شد
عاقبت وقتی رسیدی ریخت دشمن آب را
تشنه کشتن اینچنین از کربلا فرهنگ شد
دست و پا از بس زدی گودال گویا کنده ای
چون حسین بن علی در مقتلت جا تنگ شد
#موسی_علیمردانی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
ارث قبیله است که هرکس جوان تر است
مویش سفید گشته و قدش کمان تر است
این بیست و پنج سال که سنی نمی شود
اما بهار عمر شما پر خزان تر است
تو مجتبای خانه ی موسی بن جعفری
با همسری که از همه نامهربان تر است
زهری کشنده بود و لبت را سیاه کرد
زهری که چوب نیست ولی خیزران تر است
#محسن_ناصحی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
آتش گرفته خانه ی دل ، آه مادر
می سوزم از زهر هلاهل ، آه مادر
عمر مرا چون تو به برگ گل نوشتند
با دست خونین مقاتل ، آه مادر
دلهای سنگ دشمنان هم سوخت بر من
من دشمنی دارم به منزل ، آه مادر
بازا که سر بگذارد این دریای غربت
با گریه بر دامان ساحل ، آه مادر
لب تشنه هستم ، قتلگاهم کربلا شد
قاتل نشسته در مقابل ، آه مادر
مشکل ندارد، تشنه مردن ، لیک عطشان
در زیر خنجر هست مشکل آه مادر
مادر رضایت را خبر کن تا ببیند
آتش فتاد او را به حاصل آه مادر
#میثم_مؤمنی_نژاد
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
آبروی کرم زمین خورده
مرهم درد و غم زمین خورده
به چه جرمی تنش کبود شده
حضرت محترم زمین خورده
نفسش بند آمدِ گفته
ای جوان مادرم زمین خورده
با زمین خوردنش قیامت شد
وای من هر قدم زمین خورده
جگرش از دهن به بیرون ریخت
با تنی پر ورم زمین خورده
دست خود روی صورت افکنده
بسکه هی پشت هم زمین خورده
خاک و خون تنش یکی شده و
پشت در دم به دم زمین خورده
#محمد_حبیب_زاده
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
به چشم نیلی ات بنگر،به چشمان ترم مادر
ز ظلم همسرم،چون مرغ بی بال و پرم مادر
اگر چه قاتلم در پشت در خنده به حالم کرد
ولی من یاد خون سینه و میخ درم مادر
اگر از سوزش زهر جفا،خشکیده حلقومم
ولی دیگر نخورده نیزه ای بر حنجرم مادر
به خاک حجره می غلتم من از فرط عطش اما
به زور نیزه ای دیگر نغلتد پیکرم مادر
تنم را روی بام آرند از کینه ولی هرگز
نباشد زیر دست و پای مرکبها سرم مادر
خدا را شکر در حجره به خود وقتی که پیچیدم
ندیده حالت جان کندنم را خواهرم مادر
شنیدم عمه ام روی بلندی بوده و دیده
به یاد حنجر و قاتل،به یاد حنجرم مادر
شنیدم زنده زنده راس جدم را جدا کردند
خدا داند که این صحنه نیاید باورم مادر
#محمود_اسدی_شائق
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
در حجره ی دربسته واویلا به پا شد
از زهر آن ظالم امام ما فدا شد
ظالم کنیزان را سفارش بر غنا کرد
گُم در صدای آن کنیزان این صدا شد
زهر جفا بر جان او آتش کشید و
از سینه ی سوزان او ناله رها شد
او یاد آن مادر میان کوچه ها بود
وقتی که بازو از قلاف کین دو تا شد
با تازیانه مادری نقش زمین و
غم در دل پُرناله ی اهل کسا شد
میگفت زیر لب گناه مادرم چیست؟
با ضربت سیلی به روی او جفا شد
پا روی خاک حجره میسایید از درد
در خاطرش زنده هجوم کربلا شد
یاد علی اکبر که پا بر خاک میزد
یاد سری که بین آن گودی جدا شد
یاد رباب افتاده بود و گریه هایش
یاد گلو و شیرخواری که فدا شد
یاد عمود آهن و دست قلم بود
یاد دمی که تیر بر مَشکش رها شد
یاد اسارت بود و اشک و داغ زینب
بازار شام و بزم شومی که به پا شد
این خاطرات لحظه ی آخر دلیل
اشک و فغان حضرت ابن الرضا شد
از نردبان جسمی به روی بام میبُرد
بی حرمتی ها بر تن وجه خدا شد
آقا تنت عریان نبود اما بمیرم
در سایه ی بال کبوترها رها شد
در روضه ات رزق محرم را گرفتیم
نذر ظهور منتقم،اشک و دعا شد
#عبد_کریم
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
نبرده راه به جایی خیالِ از تو سرودن
چه ساکناند زمانها، چه الکناند زبانها
چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است
که شرح عمر کمت نیست در توان بیانها
کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث
نشسته داغ عظیمی میان سینۀ آنها
کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو
کشیده خط سیاهی به دورِ خط و نشانها
یکیست لطف و عتابت، هر آن که دور شد از تو
چشیده است بلاها و دیده است زیانها
تویی که مرجع حلُالمسائل است نگاهت
به ما نگاه بینداز در هجوم گمانها
همیشه قصۀ تو میخورد گریز به گودال
درست لحظۀ آخر بریده است امانها
رضا شدهست علیاکبر و شدی تو حسینش
عوض شدهست فقط جای پیرها و جوانها
دوباره راهی مشهد شدیم و توشۀ ما شد
پر از عریضۀ حاجت شبیه نامهرسانها
غریبزاده! قریبِ به اتفاق سپردند
که حاجت از تو بخواهیم، ای امام جوانها!
#سید_محمد_جواد_میرصفی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
امام مستجاب الدعوه، دلها را هوایی کن
نوای از نَفَسْافتادگان را نینوایی کن
مرا بر سفرهی احسان خود بنشان تمام عمر
ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن
بیا از کودکی مثل مسیح و حضرت یحیی
فقط بر سرزمین قلبها فرمانروایی کن
کسی از آستانت دست خالی بر نمیگردد
مرا مشمول اقیانوسی از حاجتروایی کن
شبیه کشتی طوفانزده درگیر گردابم
تو سُکاندار این کشتی بمان و ناخدایی کن
جواد اهل بیتی و جوانی وقت رفتن نیست
بمان و بیشتر از اهل عالم دلربایی کن
تو رازِ نُه فلک را فاش کردی با کراماتت
پس از این هم جهان را غرق نور و روشنایی کن
تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب میدانی
زمان را کاظمینی کن، زمین را کربلایی کن
#احمد_علوی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati
روضه سوزاند دلِ چوبیِ منبرها را
زد گره با خَمِ محراب، صنوبرها را
غزلِ مرثیهات داغ شد و مثل زغال
شعله زد سوخت دلِ نازکِ دفترها را
مثل اطفالِ پر از حولِ قیامت، دیدیم
در جوانْمرگی تو پیری مادرها را
آفتابِ لبِ بام است تنِ بیجانت
ای خدا خیر دهد باز کبوترها را...
سُرخْنعلان نرسیدند به گَرد بدنت
روسیاهاند از آن روز که پیکرها را...
خنجرِ کند به اوقات طوافت نرسید
در منا مانده از آن روز که حنجرها را...
در نیستانِ غمت آتشی از روضه بهپاست
نی تو را بُرده به آنجایی که سرها را...
وقت تشییعِ تنت یادِ جوان افتادیم
یادِ آنجا که عبایی علیاکبرها را...
#رضا_قاسمی
#امام_جواد_ع
@nohe_sonnati