کجا پیدا کند دنیا پرستاری از او بهتر
مگر دارد حسین بن علی یاری از او بهتر؟
شهیدانِ حرم وقتی که میرفتند میگفتند
بهشتِ ما ندارد راه همواری از او بهتر
سرِ بالا بلندی روی دستش سربلند و سرخ
به سرداران عالم نیست سرداری از او بهتر
اگر بار امانت عشق بود و ما بلی گفتیم
ندارد این جهان بر دوش خود باری از او بهتر
برای قطرهی اشکی که از عشق حسین آید
در این عالم نمییابی خریداری از او بهتر
#سعید_تاج_محمدی
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟!
در دل دریای دشمن بی مهابا ایستاده
لرزه میافتد به جان خیل دشمن از خروشش
وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده
میگذارد پای بر فرق شط از دریا دلیها
وه چه بشکوه و تماشایی است دریا ایستاده
گر چه زینب زیر بار داغها از پا نشسته
تکیه کرده بر عمود خیمهها، تا ایستاده
او که دارد فطرتی نازکتر از آیینه حتی
در مصاف خصم؛ چون کوهی ز خارا ایستاده
با غریو «ما رایت فی البلا الا جمیلا»
پیش روی آن همه زشتی چه زیبا ایستاده
از قیام کربلا این درس را آموخت باید:
ظلم را نتوان ز پا انداخت الا ایستاده
این پیام تک سوار ظهر عاشوراست یاران:
مرگ در فرهنگ ما زیباست اما ایستاده !
#استاد_محمد_علی_مجاهدی_پروانه
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
دوست دارم که ترک لاف کنم
خلوتی رفته، اعتکاف کنم
تا شوم مُحرم حریم دمشق
کعبهی عشق را طواف کنم
سخن از کاف و ها و یا گویم
صحبت از عین و شین و قاف کنم
حرف از معنی حجاب زنم
یاد از بانوی عفاف کنم
اوّلین حرف و آخرین مطلب
السّلام علیکِ یا زینب!
السّلام ای ملیکة الدّنیا!
السّلام ای شفیعة العقبا!
السّلام ای نبیرهی یاسین!
السّلام ای نتیجهی طاها!
السّلام ای سلالة الحیدر!
السّلام ای سلیلة الزّهرا!
السّلام ای حسن ز پا تا سر!
السّلام ای حسین سر تا پا!
بردی ای نور عین و عین نور!
تو از این پنج نور، فیض حضور
ای تو ناموس قادر متعال!
مایهی افتخار احمد و آل
فاطمه عصمت و علی خصلت
مجتبی سیرت و حسین کمال
ای حریم تو احسن المأمن!
وی مدیح تو افضل الاعمال!
دم ز تو میزنیم در همه دم
یاد تو میکنیم در همه حال
ای که یادت نمیرود از یاد!
پدر و مادرم فدای تو باد!
فاطمه زاده و علی حسبی
علوی ذات و فاطمی نسبی
کرمت شامل رجال و نسا
حرمت مستجار شیخ و صبی
ای ملقّب به زین اب! زینب!
تو سزاوار اینچنین لقبی
زینبت خوانده است گر چه خدا
به خدا زِین جدّ و امّ و ابی
ای تو آیینهی صفات حق!
عفّت تام، عصمت مطلق
خطبههایت مبلّغ مکتب
گریههایت مروّج مذهب
از تو باید سرود در هر روز
بر تو باید گریست در هر شب
چه بگویم که در رسالهی عشق
عشق فتوا دهد بر این مطلب:
با ادب با وضو بباید برد
نام عُلیا مخدرّه زینب
وه! که نامت به وحی، تمثیل است
زآن که نامآور تو جبریل است
عقل، مجنون توست سیّدتی!
عشق، مفتون توست سیّدتی!
ماندگار است تا ابد اسلام
لیک مدیون توست سیّدتی!
حج و صوم وصلوة وخمس و زکات
همه مرهون توست سیّدتی!
نه فقط کربلا و کوفه و شام
کعبه ممنون توست سیّدتی!
همه هستیّ خود فدا کردی
دِین خود را به دین ادا کردی
محو صبر تو حضرت ایّوب
مات اشک تو یوسف و یعقوب
یاد تو در ضمیر جان محفوظ
نام تو در کتاب دل مکتوب
گَرد و خاک حریم پاک تو را
حور با گیسویش کند جاروب
تویی آن کس که بس مصیبت دید
شد به امّ المصائبی منسوب
چه مصائب؟ که پیر کرده تو را
بلکه از عمر، سیر کرده تو را
آن که از بار غم خمیده تویی
داغ بر روی داغ دیده تویی
آن که هم بوده مادر دو شهید
هم شده مادرش شهیده تویی
آن که از خیمهگاه تا گودال
همهی راه را دویده تویی
آن که فریاد واحسینایش
از زمین بر فلک رسیده تویی
تویی آن زن که رفت مردانه
کوفه، زندان و شام، ویرانه
تویی آن بانویی که فاضله بود
بری از نقص بود و کامله بود
تویی آن بانویی که در دل شب
گرم راز و نیاز و نافله بود
تویی آن بانویی که بر لب او
نه گلایه نه شِکوه نه گله بود
تویی آن بانویی که چل منزل
در اسیری امیر قافله بود
راه را با حسین کردی طی
تو به محمل، حسین بر سر نی
ای مهین جلوهی دلارایی!
وی بهین اسوهی شکیبایی!
ما همه ذرّه و تو خورشیدی
ما همه قطره و تو دریایی
ای وجودت مطاف درد و غم
در لقب کعبة الرّزایایی
آن همه داغ دیدی و گفتی
من ندیدم به غیر زیبایی
همه مبهوت و مات بینش تو
آفرینها بر آفرینش تو
گر شود صبر با تو رو در رو
پیش پای تو میزند زانو
صابران را تو برترین اسوه
شاکران را تو بهترین الگو
درد جان را محبتت درمان
زخم دل را ولایتت دارو
ما فقیر تو و تو مستغنی
ما گدای تو و تو شهبانو
هر چه هستیم خوب یا که بدیم
چنگ بر تار چادر تو زدیم
من کجا مدح دخت دخت رسول؟
نازپروردهی علیّ و بتول
ای عقیله میان هاشمیان!
عاجز از درک تو تمام عقول
تا بیایم به آستانبوسی
کی به من میدهی تو اذن دخول؟
به سر آمد مدیحه و پایش
بزن از راه مهر، مُهر قبول
"تربتم" لیک کمترم از خاک
باد ارواح العالمین فداک!
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به باشکوهیِ زینب، ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی عقیلةالعرب از عشق دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند
گیراست زلف یار و گرفتار میکند
از چشم یار، قامت دلدار، دیدنیست
نام حسین، از لب زینب شنیدنیست
آن شیرزن که زینت شیر خدا شود
باید امیر قافلۀ کربلا شود
در پایمردی از همۀ مردها سر است
کوثردلی که در رگ او خون حیدر است...
زن دیدهاید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟
دربند و سربلند، اسیر و امیروار...
زن دیدهاید اسوۀ هر مرد و زن شود؟
زن دیدهاید مثل علی بتشکن شود؟
غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید
جز شوق یار، در عطش کربلا ندید
شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهلبیت
وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت»
با «ما رَاَیت»، بندگیاش را تمام کرد
حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد...
«از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است»
این دخترت، علی! چهقَدَر، شکل مادر است!
هر بار، تا صدا زدهای نام زینبت
انگار نام دیگر زهراست، بر لبت
آن زهرهای که چادر زهراست بر سرش
ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش
باغ حیاست؛ کوچ بیابانیاش مبین
فخرُالنّساست؛ بیسر و سامانیاش مبین...
بانوی صبر! صبر سواران سر آمده
آه از نهاد مردم عالم، برآمده...
بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود
روشن زمین، به جلوۀ صاحبزمان شود
#قاسم_صرافان
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
نشستم شعر بنویسم، سحر شد، ظهر شد، شب شد
نشستم از نگاه او ببینم، پیکرم تب شد
گمان کردم که او در قالب یک شعر، میگنجد
مضامین را به دریا ریختم، دریا لبالب شد
نشستم هرچه کردم باز دیدم دست من خالیست
نشستم گریه کردم، حاصلش یک عمر مطلب شد
گمان کردم کسی از غربتش چیزی نمیفهمد
به توصیفش زبان وا کردم و دنیا مخاطب شد
مفسرها به شرح خطبهاش دفتر کم آوردند
همین که خطبه خواند اشک مورخها مُرکب شد
نبردند آن هزاران تیغ برّان سهمی از تاریخ
فقط یک خطبه زینب خواند و آن یک خطبه مکتب شد
دری را جز در بیت علی هرگز مکوب ای دل!
که جبراییل هم تا رد شد از این در، مقرّب شد
و زهرا هستی خود را به نام مرتضی میکرد
گواهم این که نام دختر او نیز "زینب" شد
#محمد_حسین_ملکیان
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
قسم به ماه، به خورشید، آسمانی تو
در احتجابترین نور جاودانی تو
کدام واژه به توصیف تو سزاوار است؟!
فراتر از سخنی؛ اوج هر بیانی تو
چه چیز بهتر از این در ستایشت بانو
که بعد مادر خود سرور زنانی تو
کدام پاکی و عفت که وامدار تو نیست
برای لفظ حیا مظهر عیانی تو
به ذوالفقار علی در حماسهها سوگند
رساترین و برندهترین زبانی تو
رسالت تو صبوریست در نهایت شکر
که سربلندتر از هرچه امتحانی تو
امانت همهی انبیا به دوش تو بود
که انتظار تمام پیمبرانی تو
عقیله، کامله، ام المصائبی زینب
که هست شرح مفصل بر این معانی؟ تو
هزار بار برای خدا شهید شدی
خدا هر آنچه که میخواست از تو، آنی تو
کدام حنجره در سوگ تو نمیسوزد؟
که جانگدازترین لحن روضهخوانی تو
#محمد_حسن_بیات_لو
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
چشم و چراغ و روشنی خانه میشود
دلگرمی و طراوت کاشانه میشود
زیباترین تبسم گلهاست بر لبش
با او هوای خانه صمیمانه میشود
در جان غنچه شوق شکفتن نشانده است
زلف بنفشه با نفسش شانه میشود
عطر پرندگی همهجا میپراکند
تا بال چادرش پر پروانه میشود
دختر که هست، خانه پر از عطر آسمان
دختر که هست، خانه پریخانه میشود
زهرا، بهار خلقت و ریحانة النبیست
زینب، بهار خانۀ ریحانه میشود
زینب تبسم لب پیغمبر خداست
هر دختری که کوثر طاها نمیشود
عمری تمام، سنگ صبور دل علیست
بی او تمام فاطمه، معنا نمیشود
یک لحظه از امام زمانش جدا نشد
آری نماز عشق، فُرادا نمیشود
زینبتر از همیشه و زهراتر از همهست
با او حسینِ فاطمه تنها نمیشود
از صبر او ملائکه غرق شگفتیاند
صبری چنین، هرآینه پیدا نمیشود
در تندبار حادثهها ایستاده است
درمانده از مصائب و غمها نمیشود
حتی اگر که لشکر خصم است، صفبهصف
وقت ستیز، اهل مدارا نمیشود
بُرّنده تیغ خطبۀ او همچو ذوالفقار
زخم آنچنان زند که مداوا نمیشود
او جان حیدر است و به هنگامۀ خروش
توفندهتر از او دل دریا نمیشود
این خطبهها، چکاچک شمشیر مرتضاست
ورنه خطابه این همه غَرّا نمیشود:
«رنگ و ریای فتنهتان یابن عاصها!
دیگر حریف غربت مولا نمیشود!
اینبار روی نی سر قرآن ناطق است
این محشر است و ختم به اینجا نمیشود
پنداشتید سِرّ غریبی مرتضی
حتی به روی نیزه هم افشا نمیشود؟
پنداشتید آن همه تزویر و زور و زر
حتی به روز واقعه رسوا نمیشود؟
پنداشتید ظلمت این شامِ روسیاه
پاینده است و نوبت فردا نمیشود؟
کاخ یزید خاک یزید است و آنچنان،
زیر و زبر شدهست که برپا نمیشود
ای شام! آفتاب حقیقت دمیدنیست
صبحی چنان قریب که حاشا نمیشود»
#یوسف_رحیمی
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
گفتیم دختر اسدالله غالبی
ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری
تو از زمان کودکیات تا بزرگیات
شیواترین مُفَسِّر الله اکبری
تو از کدام طایفه هستی که مستقیم
فیض از حضور علم خداوند میبری
بر شانههای سبز تو بار رسالت است
تو اولین پیمبر بعد از پیمبری
ای آفتاب روشن شبهای کربلا
ای زینب مدینه و زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...
غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تو
نزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟
گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است
گنجینههای باغ بهشت است مال تو
از گوشههای چشم تو، ساحل درست شد
از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد
ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت
ای بال جبرئیل گلستان معبرت
مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید
از بس که چون هلال گذشت از برابرت
شبزندهدارِ شامِ غریبانِ کربلا!
دلبستۀ نماز شب تو برادرت
ای خطبۀ رسای تو نهجالبلاغهات
وی محمل بدون جهاز تو منبرت
ای قلۀ نجابت و ایثار جای تو
عطر حضور فاطمه دارد صدای تو
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
اکثر اوقات دختر مثل مادر میشود
ارث مادر عاقبت از آنِ دختر میشود
حضرت زهرا اگر انسیةالحورا بُوَد
دختر از این حیث با مادر برابر میشود
عطر یاس و بوی سیب آمیخته با نام او
با حضورش خانهی حیدر معطر میشود
از دو دریا لؤلؤ و مرجان فقط حاصل نشد
آبشار صبر را سرچشمهی کوثر میشود
نام زینب تا گره خوردهست با نام حسین
عشق تفسیری از این خواهر برادر میشود
(شمهای از داستان عشق شورانگیز)شان
از همه افسانههای عاشقی سر میشود
احسنالحال همه عشاق با امضای اوست
او بخواهد کربلای ما مقدر میشود
ذوالبیان ارثیهی بابا برای دختر است
با همین ارثیه او در کوفه حیدر میشود
در دفاعِ از حرم عباس درسی داده است
نیزه میگوید فقط این کار با سر میشود
تار و پود چادر مادر اگر خاکی شده
سهم دختر نقش آتش روی معجر میشود
آخر هر روضه و مدحی که از دختر شده
یاد مادر میکنند و صحبت از در میشود
#سید_حسن_رستگار
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
مرهم به جز حسین، به قلب شکسته نیست
قاریّ نیزه، حنجرش انگارخسته نیست
این رشته غمش سرِ مویی گسسته نیست
«زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
با دست بسته هست ولی دست بسته نیست»
چشمان او دو شاهد گودال راز بود
قد کمان، حدیثِ رکوع نماز بود
بی چاره مانده بود، ولی چاره ساز بود
«هرچند سربه زیر ولی سرفراز بود
زینب قیام کرد چون از پا نشسته نیست»
این بانویی که عالم و آدم فقیر اوست
شیر خدا نهفته به سِرّ ضمیر اوست
دست قضا و پای قدر، ناگزیر اوست
«زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست»
بر نیزه، راست قامت او سنگ می خورد
آیینه دار عزت او سنگ می خورد
بر سایه ی قداست او سنگ می خورد
«حتی اگر به صورت او سنگ می خورد
هیهات، بند معجرش از هم گسسته نیست»
تضمین غزل جناب مجید تال
#سید_روح_الله_مؤید
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
ای هم سفر! که با سر پاکت سفر کنم
خون گریم و بر این سر خونین، نظر کنم
قرآن ناطقم! به سرم سایه کرده ای
تا در پناه سایه ی قرآن سفر کنم
خواهم سرت ز نیزه بگیرم، به بر نهم
لیک از دراز دستی دشمن، حذر کنم
شب تیره است و راه مخوف، ای هلال من!
با نور روی تو، شب خود را سحر کنم
مبهوت، دخترت شده از دیدن سرت
گاهی نظر به دختر و گاهی به سر کنم
با من گر ای حسین، نگویی سخن، مگو
چون صبر بیش تر، ز غمِ بیش تر کنم
با دختر صغیره ی خود کن تَکلّمی
کز بهر آن سه ساله، گمان خطر کنم
رنگین شده است موی تو از خون عارضت
من هم خضاب، موی خود از خون سر کنم
شعری به اشک و آه "موید" سرود و من
امضا بر این مقاله ز خون جگر کنم
#استاد_سید_رضا_مؤید
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
سوگند به هر کلام زینب، یارب
بر ذکر علی الدوام زینب، یارب
از کار فرج گره گشایی فرما
امشب تو به احترام زینب، یارب
#سید_مجتبی_شجاع
#حضرت_زینب_س
@nohe_sonnati