فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا را معصیت کنی و اظهار محبّت او نمایی؟! به جانت قسم که این در میان کارها بسی عجیب است!
اگر دوستیت صادقانه می بود اطاعتش می کردی! که بی شکّ فرد محبّ، مطیع و فرمانبردار محبوب است.
عْصِي الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ
هَذَا لَعَمْرُكَ فِي الْفِعَالِ بَدِيعُ
لَوْ كَانَ حُبُّكَ صَادِقاً لَأَطَعْتَهُ
إنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ أَحَبَّ مُطِيعُ
🔶 مــــکـث کــــن
"عقال" وسیله ای است که پای شتر را با آن می بندد. "عقل" هم ریشه ی با "عقال" است؛ چرا که عقل معنایش حبس است.
کسی که عقل دارد ابتدا مکث می کند و سپس با تعقل سخن می کند که این خاصیت پیامبر ما در سخن گفتن بود: «مکیث الکلام» پیامبر بسیار اهل مکث بود، اول فکر می کرد و بعد سخن می گفت.
شاید واژه ای که مشابه "مکث" است، "اثبات" باشد، "اثبات" معنایش حبس است، چون کسی را که حبس میکنند در یک جا ثابت و ساکن نگه میدارند. عرب وقتی میگوید «اثْبِتْ» یعنی حبس کن، خودت را از شَر گناهان حبس کن و مرا در دین نگه دار: «و ثبت علی دینک» که هرگونه آزادگی پسندیده نیست!
واژه ی دیگر "وقوف" است، وقوف از "وقف" عمیق تر در رساننده ی معنای حبس است، فقها می گویند: «الوقف حبس المال». "موقف" از همین ریشه به معنای محل توقف است، منتهی با "مسکن" متفاوت است؛ مسکن مکان سر راهی است که محلی گذرا و تمام شدنی برای انسان است؛ لکن موقف توقفی ایست که گذر از آن به معنای اوج گرفتن است. در تعریف عرفا، خداوند سبحان وقتی اراده کند انسان را از منزل و درجه ای به منزل و درجه ای بالاتر برساند، او را در بین دو منزل وقف می دهد و در این دو منزل به او تعلیم می دهد تا آمادگی پذیرش منزل بالاتر را داشته باشد: «الموقف هی منتهی کل مقام و هو المطلع و الأعراف کما عرفت و الموقف أیضا مقام الوفقه التی هی الحبس بین کل مقامین لتصحیح ما یبقی علی السالک فی المقامات من تصحیح المقام الذی وقع له الترقی الیه عنه و التأدب أیضا بما تحتاج إليه عند دخوله الی المقام الذی وقع له الترقی الیه»
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 اعــتــمـاد بـه خدا
تکیه و اعتماد به خدا قیمت هر چیز گرانبهایی است و نردبان هر بالا رونده ای است
اَلثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِكُلِّ غَالٍ، وَ سُلَّمٌ إِلَى كُلِّ عَالٍ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 برآوردن نیاز دیگران
هیچ بنده ای نیست که از یاری و کمک به برادر مسلمان خود و تلاش در راه نیازش، چه برآورده شود و چه نشود، خودداری کند و امتناع ورزد، جز آنکه گرفتار تلاش [بر آوردن] حاجت کسی شود که علیه او مرتکب گناه گردد و اجری هم نخواهد داشت. و هیچ بنده ای نیست که از صرف هزینه و خرجی در راه خدا بخل ورزد جز آنکه گرفتار صرف مخارج چند برابر آن در آنچه خدای را به خشم آرد، گردد.
مَا مِنْ عَبْدٍ يَمْتَنِعُ مِنْ مَعُونَةِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ- وَ السَّعْيِ لَهُ فِي حَاجَتِهِ قُضِيَتْ أَوْ لَمْ تُقْضَ- إِلَّا ابْتُلِيَ بِالسَّعْيِ فِي حَاجَةٍ- فِيمَا يَأْثَمُ عَلَيْهِ وَ لَا يُؤْجَرُ- وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يَبْخَلُ بِنَفَقَةٍ يُنْفِقُهَا فِيمَا يُرْضِي اللَّهَ- إِلَّا ابْتُلِيَ بِأَنْ يُنْفِقُ أَضْعَافَهَا فِيمَا أَسْخَطَ اللَّهَ.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 عصر گرگان ¦ آخرالزمان
دنیا مانند گرگ انسان را دنبال می کند و وقتی خسته شد و از نفس افتاد به شکار خود یورش می بَرد:
مَعَاشِرَ شِيعَتِي احْذَرُوا فَقَدْ عَضَّتْكُمُ الدُّنْيَا بِأَنْيَابِهَا- تَخْتَطِفُ مِنْكُمْ نَفْساً بَعْدَ نَفْسٍ كَذِئَابِهَا
و حال تصور کنید که مردمان آخرالزمان نیز مانند گرگان باشند:
وَ کَانَ أَهْلُ ذلِکَ الزَّمَانِ ذِئَاباً
در چنین روزگاری باید بسیار هوشیار بود و هوشیاری را می بایست از گرگ آموخت که وقتی می خوابد رو به رو گرگ دیگر قرار می گیرد تا اینکه خورده نشود:
يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَكُونُ النَّاسُ فِيهِ ذِئَاباً، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ ذِئْباً أَكَلَتْهُ الذِّئَابُ
نــــــــورمـــــاه
🔸شناخت مسیر
📍امام جواد علیه السلام می فرماید:
«مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الْمَوارِدَ أعْيَتْهُ الْمَصادِرُ»
آن كه محلّ ورود را نشناسد، در بيرون آمدن به زحمت افتد.
(بحار، ج۶۸، ص۳۴۰)
📍"موارد" اسم مکان از "ورد" و از ریشه ی "ورود" و در زبان فارسی به معنای داخل شدن در مقابل خروج است. ولی در زبان عربی یک معنای ثانی نیز دارد و آن «در لبه ی چیزی قرار داشتن» است؛ همانگونه که گفته می شود: «اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود» خدایا من از تو شفاعت امام حسین را در روز ورود می خواهم و روز ورود همان روزی است که قرآن می فرماید: «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا» همه وارد جهنم می شوند؛ یعنی همه بر لبه ی جهنم قرار می گیرند و هر کس جهنمی باشد، جهنم آنها را به سوی خود می کشد.
البته عرب از این واژه بیشتر معنای «لبه ی چاه و چشمه قرار گرفتن» را قصد می کند و به کسی که پیشاپیش غافله دنبال چاه آب برود تا بر لبه ی چاه قرار گیرد و آب بگیرد "وارد" می گوید: «فارسلوا واردهم فادلی».
و "مصادر" اسم مکان از "صدر" و از ریشه ی "صدور" به معنای «صادر کردن و بیرون کشیدن و استخراج نمودن» است و این واژه مقابل "ورود" است.
📍و انسان علاوه بر شناخت موارد و مصادر، نیاز دارد که خود حرکت و مسیری که دنبال می کند را بشناسد؛
امیرالمؤمنین علیه می فرماید:
«من حرکة إلا و أنت محتاج فیها إلی معرفة»
هیچ حرکتی نیست جز این که در آن به معرفت و شناخت نیازمندی...
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ می نماید ] از ریشه "نمودن" به معنای نشان دادن و جلوه نمودن
[ عکس می ] انعکاس می، پرتو می و "می" هم نماد و رمز آگاهی و معرفت است
[ مه وشت ] ماه مانند که مانند ماه زیبا و درخشان است
[ ارغوان ] یک درختی است که گل های سرخ ارغوانی دارد و قبل از اینکه برگ های این درخت ظاهر بشوند، گل هایش شکفته می شوند و در موسم بهار سر تا پا غرق گل می شود
[ نسرین ] به آن گل های معطری گفته می شود که بصورت وحشی روئیده می شود و عطر خوش و دل انگیزی هم دارد و در ادبیات فارسی لطافت و سفیدی صورت معشوق را به آن تشبیه می کنند
[ غریب ] شگفت انگیز
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
شما یک گل برگ ارغوانی و سرخ رنگ را روی یک گل برگ سفید نسرین بگذارید که آن سرخی ارغوان به زیبایی تمام جلوه می کند و دیده می شود و دلیل آن هم سپیدی نسرین است. و حالا حافظ محبوب و معشوق خود را به آن گل نسرین تشبیه می کند از بس روشن و نورانی است و می گوید: آدم وقتی تو را می بیند تازه معرفت را می فهمد، چهره تو به زیبایی تمام معرفت را انعکاس می دهد؛ یعنی معرفت با تو معنا می شود. همان که سنایی می گفت:
همه علمی و یقینی
یعنی آدم وقتی به تو نگاه می کند، علم و آگاهی را تازه تماشا می گفت، همانطور که برگ ارغوان را روی برگ نسرین می تواند آنگونه که است نظاره گر باشد؛ یعنی خدایا تو هر کاری می کنی از روی معرفت و علم است.
حافظ می گوید: بازتاب علم و معرفت و آگاهی در چهره ی تو بگونه شگفت انگیزه ای پیدا و پدیدار است؛ همانگونه که گل برگ سرخ ارغوانی بر صفحه سپید نسرین پیدا و آفتابی است
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
💠نامه انسان ساز(۱)
امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ۳۱ نهج البلاغه می فرماید:
- من والد الفان، المقر للزمان، المدبر العمر، المستسلم للدنیا، الذام الدنیا
از پدر فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده که در سپری شدن دنیا چاره ای ندارد و مذمت کننده دنیا
امیرالمؤمنین علیه السلام تسلیم دنیا نشده است؛ اما نمی تواند با دنیا در گذشت عمر مبارزه کند، همانطور که مرگ به پیامبر نزدیک بود و ایشان تسلیم مرگ بودند: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»
- الساکن المساکن الموتی
پدر تو در مساکن مردگان ساکن است
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: همین بازار و خانه ها روزی مساکن مردگان بودند که اکنون در زیر خاک هستند و در حال حاضر من ساکن این خانه ها و بازار ها هستم
و به راستی که مرگ به انسان ثابت می کند که تنها است و هیچ است!
- و الظاعن عنها غدا
و من فردا کوچ کننده هستم[و دیگری ساکن این مسکن خواهد بود]
ابن ابی الحدید می گوید: و این کلام از سوی امیرمؤمنان علیه السلام، کلام کسی است که به فراق و جدایی یقین کرده است(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۶ ص ۵۶)
از حضرت نوح علیه السلام نقل شده است که فرمود: «وَجَدْتُ الدُّنْيَا كَبَيْتٍ لَهُ بَابَانِ دَخَلْتُ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَرِ» دنیا را مانند یک خانه دو دری (در دخول و در خروج) دیدم که از یک در داخل و از در دیگر خارج شدم. و این وضع و حال و برداشت نوح صفی الله و برگزیده خدا است و چگونه خواهد بود وضع و حال کسی که به دنیا تکیه و اعتماد کند و عمر گرانبها را در تعمیر و مرتب ساختن آن صرف نماید و در دستیابی به آن دین خود را از دست بدهد؟
"ظعن" به معنای "رهن" است
- إلی المولود المؤمل ما لا یدرک
این نامه را چنین پدری به فرزندی می نویسد که آزمند چیز هایی است که درک نمی شود
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: انسان بما هو انسان سر تا سر آرزو است که نمی تواند به آن برسد
ابن ابی الحدید می گوید: مراد حضرت تنها جنس بشر بوده و نه خود امام حسن علیه السلام و هچنین سایر اوصافی که به دنبال این لفظ می آید به ایشان بعینه اختصاص ندارد(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۶ ص ۵۶)
- السالک سبیل من قد هلک
این مولود به راه کسانی می رود که هلاک می شوند؛ یعنی مسیر زندگی مادی هلاکت است و اما تولد در جهان دیگر است.
"هلک" لزوما معنای منفی ندارد و اساسا هلک" در نهج البلاغه در سه معنا بکار رفته است:
۱. خطبه ی ۱۶: «من أبدی صَفحَتَهُ للحقِ هَلَکَ» اگر کسی در مقابل حق قرار بگیرد هلاک می شود .
در اینجا هلاکت بمعنای نابودی است.
۲. خطبه ی ۲۰۳: «إنَّ المرءَ إذا هلکَ قالَ الناسُ :ما ترکَ؟ و قالتِ الملائکةُ ما قدمَ؟» کسی که هلاک شد(مرد) مردم می گویند: چه باقی گذاشت؟ اما فرشتگان می گویند: چه پیش فرستاد؟
در اینجا هلاکت بمعنای مرگ عادی است.
هلاکت
خطبه ی ۱۲۱: «بعضٌ هلکَ و بعضٌ نجا» در توصیف سپاه شهدا حضرت امیر می فرماید: بعضی هلاک شدند و بعضی نجات یافتند.
در اینجا هلاکت بمعنای شهادت است.
- غرض الأسقام
انسان در عالم مادی هدف مرض و گرفتاری است
"سقیم" صفت مشبه و مصدر آن "سقم" است و جمع آن "أسقام" است."صحیح" مقابل "سقیم" قرار دارد؛"سقیم" یعنی بیماری.
- و رهینة الأیام
و در گِرو روزگار است
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
💠نامه انسان ساز(۲)
امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه می فرماید:
- و رمیة المصائب
و انسان آماج مصیبت است
"رمیة" از "رمی" به معنای پرتاب تیر است؛ گویی مصیب ها مانند پرتاب تیر به سوی انسان پرتاب می شود
- و عبد الدنیا
و انسان عبد دنیا است؛ یعنی انسان گرفتار دنیا است و آزاد نیست
- و تاجر الغرور
و انسان تاجر الغرور است
"غرور" به معنای ضرر است؛ در حقیقت دنیا تجارتی دارد که همراه با ضرر است
- و غریم المنایا
و انسان همیشه از نیستی ها و نابودی ها متضرر است
"منایا" به معنای نابودی ها و نبودن ها است
- و أسیر الموت
و انسان در چنگال مرگ است[همیشه مرگ در دنبال او است]
- و حلیف الهموم
و انسان هم سوگند با رنج و مصیب است
"حلیف" از "حلف" به معنای سوگند است
- و قرین الأحزان
و انسان همسایه ی حزن است
- و نصب الآفات
و انسان هدف آفت ها و آسیب ها است
- و صریع الشهوات
و انسان به خاک افتاده شهوات است
گویی انسان همواره در جدال با شهوات است و اغلب اوقات مغلوب می شود و به خاک می افتد
- و خلیفة الأموات
و انسان جانشین مردگان است
این سخن امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت به "ساکن مساکن" دارد که گذشت
و بدان که امیرالمؤمنین علیه السلام تاکنون هفت صفت از نفس خویش برشمرد و از صفات فرزندش چهارده صفت را برشمرد که در حقیقت بازگشت به نوع انسان دارد، پس به ازای هر یک از آنِ خویش، دو تا برای او قرار داد، پس باید در آن اندیشه روا شود
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
💠نامه انسان ساز(۳)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرستنده نامه را بعنوان یک پدر معرفی کرد که عمرش گذشته است و گیرنده نامه را بعنوان جوانی که چنین ویژگی هایی دارد معرفی کرد و بعد فرمود:
- أما بعد
اما بعد از این توضیحات
- فإن فیما تبینت من إدبار الدنیا عنی و جموح الدهر علی و إقبال الآخرة إلی ما یزعنی عن ذکر من سوای و الإهتمام بما ورائی
همانا گذشت دنیا و چیرگی روزگار و اقبال آخرت، مرا از یاد غیر خودم بازداشته و تمام توجه من را مصروف به آخرت کرده است
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: در موقعیتی هستم که به من اجازه نمی دهد در مورد دیگران فکر کنم و آنچه که برای من از إدبار دنیا و جموح الدهر و إقبال الآخرة مشخص شده است اجازه نمی دهد که همت خود را مصروف دیگری کنم
- غیر أنی حیث تفرد بی دون هموم الناس هم نفسی، فصدفنی رأیی و صرفنی عن هوای
این موقعیتی که من دارم رای من و کار من را نمایان کرده است و همین اوضاع من را از هوای نفسانی منصرف کرده است
"تفرد بی دون هموم الناس هم نفسی" یعنی جزء هموم و دل مشغولی هایی که به سبب احوال مردم بر من عارض می شود
- و صرح لی محض أمری
تصریح کرد(پرده برداشت) از عمق کار من(وظیفه من را مشخص کرد)
- فأفضی بی إلی جد لا یکون فيه لعب
پس من را کشاند(هدایت کرد) به کوششی که هیچ لهو و لعبی نیست
به راستی که زندگی و گذر ایام با هیچ کس شوخی ندارد و کاملا جدی است و چون جدی است، انسان باید جدی رفتار کند و بخاطر همین امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: این اوصاف مرا به کوششی هدایت کرد که بازی در آن نیست
- و صدق لا یشوبه کذب
و کشاند(هدایت کرد) به صداقتی که هیچ کذبی با آن مخلوط نیست
اميرالمؤمنين علیه السلام اشاره می دارد که انسان باید با خود صادق باشد تا بتواند با دیگران نیز صادق باشد
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
💠نامه انسان ساز(۴)
امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه می فرماید:
- وجدتک بعضی، بل وجدتک کلی
من تو را پاره تن خود پیدا کردم و بلکه تو را کُل خود پیدا کردم(تو خود علی هستی)
عشق و محبت بجایی می رسد که گویی فقط یک نفر وجود دارد و چون یکی اند، گویا یکدیگر را نبینند، مانند حضرت یعقوب که گفته اند: «وقتی یعقوب برای دیدار یوسف به مصر آمد و یوسف را دربرگرفت، در آن حالت فریاد می زد که یوسف کجاست؟ به او گفتند: تو اینک یوسف را دربرگرفته ای، تو که بوی پیراهنش را از کنعان شنیدی، چگونه اکنون او را دربر خود نمی بینی؟ گفت: آن روز من یعقوب بودم ولی امروز یوسفم، به همین جهت آن روز بوی او می شنیدم ولی امروز او را نمی بینم زیرا هیچ کس نمی تواند خود را ببیند».
- حتی کأن شیئا لو أصابک أصابنی
آنقدر تو را خودم می دانم تا آنجایی که هر چیزی به تو اصابت کند، انگار به من اصابت کرده است
کلمه ی "مصیبت" به آزمایش ها و مشکلات سخت گفته می شود که به انسان "اصابت" می کند و آن غیر از "مس" است؛ "مسّ" كمترين مرتبه به هم رسيدن دو چيز است که به آن "لمس" گفته می شود؛ ولي "اصابه" رسيدن جامع است که وقتی اصابت کند، دچار تزلزل می کند
می گویند چگونه ممکن است که بر امام معصوم مصیبت داخل شود؛ در حالی که قرآن می فرماید: «ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» و امام سجاد علیه السلام درپاسخ می فرماید: این آیه درباره ما نیست و درباره ما این آیه نازل شده است: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»(بحار ج ۷۰ ص ۳۱۷)
- و کأن الموت لو أتاک أتانی
و اگر مرگ به سوی تو بیاید، گویی زندگی من را گرفته است
- فعنانی من أمرک ما یعنینی من أمر نفسی
پس هر چیزی که در حقیقت به تو مربوط است از امر تو، انگار به من مربوط است از امر من(امر تو امر من است)
- فکتبت إلیک
این حساسیت و محبت باعث شد که بنویسم نامه ای که ظاهر کننده مسیر باشد، چه من باشم و چه من نباشم(در هر دو صورت این نامه مسیر را به تو روشن می کند)
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 صـــد جـــام شـــراب
"زاهد" در اینجا نماد خشک مغزی و تعصب و تَقَشُّف و قِشریگَری است؛ بنابراین معنا چنین است: نمی توان کسی را که خشک مغز و متعصب است به صد جام شراب مست کرد
مَست نَتوان کَرد زاهِد را به صَد جامِ شَراب
این زَمینِ خُشک را سیرابکَردَن مُشکِلَست
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________