eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.6هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍃🌺🍃🌺🍃 😍💚🌹✨ تلاوت سوره واقعه در شب جمعه سفارش شده است. امام صادق (ع) فرمودند: هر كس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند، خداوند وی را دوست بدارد و نیز دوستی او را در دل همه مردم اندازد و در طول عمرش در این دنیا بدبختی و تنگدستی نبیند و آسیبی از آسیب‌های دنیا به او نرسد و از همدمان امیرالمؤمنین (ع) باشد و این سوره خصوصیتی نسبت به امیرالمؤمنین(ع) دارد كه دیگران با وی در آن شریك نیستند. آثار و بركات سوره مبارکه واقعه: ۱) رفع فقر و تنگدستی💚 ۲) ایجاد بركت🌺 ۳) محبوبیت💕  ۴) آسانی مرگ و بخشش اموات🍃 هنگام تلاوت من رو از دعای خیرتون محروم نفرمایید. 🌹🌹 التماس دعای شهادت 🌹🌹
⭕️مراقب تصویرسازی نارسانه‌ها باشیم ✅چیزی که حقیقت میگه Vs ❌چیزی که رسانه های معاند و بعضی از سلبریتی ها نشون میدن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 |💚‌8⃣ 💚😍✨🌹 🕊امام رضا منو دوباره دعوتم کن 🕊امام رضا دلم گرفته ... ع ... تا در آن گنــــــــــج وجود زاده ی پیغمبـــــرست خاک پاکت ای خراسان از همه عالـــــــم سرست من گدایش هستم و می گویم این با افتخــــــار سائل کوی رضــــــــا از جمع شاهـــــان برترست روی نقشه شــــرق کشور می روی بالا به راست هست جایی از بهشت آنجا و شهـری محشرست هست آنجــــــــــا گوییــا آتشفشانی از صفـــــــا آتش جـــــــــان های ایرانی از آن شعــله ورست از قدومش سر زمین و خـــاک ایران پر بهــــــــا عطــــــــر دلچسب حضورش اعتبــار کشورست قیمت انگشتــــــــــری بشنـاس از روی نگیـــــن هشتمین اختـــــــــر نگین ایران ما انگشتــرست 😍💚✨🌹 ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°~✨🌸 🌱💚🥀 بساط غم فراهم می شود شب‌های‌جمعه غمم باگریه توأم می‌شود‌شب های‌جمعه به یاد مقتل و ڪرب‌وبلا، سالار زینــب دوباره دل محرّم می‌شود شب های‌جمعه••• 🖤 ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم شمامنتظران مهدی عجل الله 🔹صوت زیبای آرامشِ جانَست بیا 🔸وَجه پُرنور تو💫از دیده نهانَست بیا 🔹دل عُشاق بِسوزد💔 زغمِ دوریِ تو 🔸قَدعالم ز کمان است بیا😔 🌸🍃 تعجیل در فرج وسلامتی مولا صاحب الزمان عج صلوات بفرست 🌴💎🌹💎🌴 💚✨😊
وااااای از صبح دارم ظرف میشورم،اما تموم نمیشه!!!!😫(راستش فقط ظرف نمیشستم، از اون طرف داشتم تو کانالا میگشتم!😅) مامان بلند گفت:اون تبلت رو بیار بده به من!!!!!!😠 گفتم:به روی مردمک چشام!!!👁 چند دقیقه ای طول دادم!!!!😙 دوباره مامان بلند اما این دفعه با لحن عصبانی گفت:مگه نگفتم بیارش؟؟؟😡 با ناراحتی و دلخوری گفتم:بفرمایید،مال خودتون!!😒 بعد به نشانه ی قهر سوییشرتم رو پوشیدم، گوشیم رو گذاشتم تو جیبم📱،یه کتاب برداشتم📕،موهامو ریختم رو شونه ام و رفتم تو بالکن!!!(نکنه انتظار داشتید با اون وضیعت برم تو خیابون؟؟؟🤨واقعا که خیلی ذهنتون منحرفه😌) یه خرده گذشت دیدم هوا بدجور سرده!!!🥶 اما من بیدی نیستم که به این بادا به لرزه!!!🍃 اما آخرش واسه ای این که سرما نخورم،رفتم تو و پالتوم🧥 رو پوشیدم و دوباره رفتم تو بالکن!!! بعد یه خورده حوصلم سر رفت😶.(فکر نکنید رفتم با مامانم آشتی کردما😑) خب حالا چی کار کنم؟؟؟؟؟🤔🤔🤔🤔 کلاه پالتو رو گذاشتم سرم و موهامو ریختم دورم!!!!!(الان به یک دلداده نیازمندیم!!😍) رفتم کنار پنجره، که شاید یه آقای خوش قد و بالا،خوشتیپ،خوش اخلاق و خلاصه هر چی خوش داره،از کوچه ی ما رد بشه و با یه نگاه یک دل نه صد دل عاشق من بشه!!!😍😍😍😍😍 آخه تو کوچه ی ما هر روز صد تا پسر این مدلی رد میشه که نصفشون خواستگار منن!!😌😌 شوخی کردم،من از این شانسا ندارم!!!😑 آخه کی میاد خواستگاری یه دختر ۱۴ ساله؟؟؟🤨(باشه بابا،الکی گفتم،۱۳ سالمه،خیالت راحت شد؟؟؟😒) یک هو دیدم یه آقایی داره میاد!!!!👨🏻 آخ جون!!!!😁شانس امروز به من رو کرده!!!!😆😆😆 وقتی دیدمش👀مطمئن شدم،شانس هیچ وقت به من رو نمی کنه!!!!😶😶 یه مرد کچلِ قد کوتاه، با سیبیل کلفت و بد قیافه!!!!🥴🥴 سریع سرمو بردم کنار تا یه وقت منو نبینه!!!!!🙈🙈 حاضرم رو دست مامانم بِتُرشَم،اما زن اینجور آدما نشم!!!!🙍🏻‍♀🙍🏻‍♀ دراز کشیدم رو تخت که مامانم صدام کرد!!!🗣 خروس بی محل میگن همینه!!!!😏😏 رفتم تو هال که مامان گفت:.... ◦•●◉✿̅ک̅̅پ̅̅ی̅ ̅ب̅̅ه̅ ̅ش̅̅ر̅̅ط̅ ̅گ̅̅ذ̅̅ا̅̅ش̅̅ت̅̅ن̅ ̅ن̅̅ا̅̅م̅ ̅ن̅̅و̅̅ی̅̅س̅̅ن̅̅د̅̅ه̅✿◉●•◦
رفتم تو هال که مامان گفت:آخر هفته میخوایم بریم اردوی جهادی؛😶از بابات به عنوان پزشک گروهشون دعوت کردن!!!!!👨🏻‍⚕ با لحن تند گفتم:حالا چرا بابا؟؟؟؟این همه پزشک👨🏻‍⚕تو این مملکت هست!!!!!!🤨🤨 مامان گفت:میدونی بحث کردن فایده نداره!!!!😐پس بی خودی تلاش نکن که نیای!!!😎 زیر لب گفتم:آره،میدونم😒 یک دفعه مثل فیلم ها،یه چراغ تو کَلَّم روشن شد!!💡💡 گفتم:از بابا دعوت کردن،از من که دعوت نکردن!!!😏😏 مامان گفت:اگه من برم، تو هم باید بیای!!!😌😌 با کمی تردید گفتم:شما هم میرید؟؟🧐🧐 مامان گفت:معلومه!!!🤩🤩 زیر لب گفتم:میدونستم!!!😒😩 . . . بابا:همه چی حاضره؟؟؟🧐🧐 من گفتم:صبر کنید منم کوله ام🎒 رو بذارم!!! طاهره(آبجی کوچیکم که ۶ سالشه)گفت:طهورا بدو!!🏃🏻‍♀دیر میشه هاا!!🤷🏻‍♀🤷🏻‍♀ با حرص به طاهره گفتم:شما نگران نباش!!!😌😌چی میشد یه خرده مثل طاها(داداش کوچیکم که ۳ سالشه)ساکت باشی؟؟؟🤫🤫 طاهره با ناراحتی به طاهر(برادر بزرگترم که ترم دوم مهندسی کامپیوتره) گفت:داداش!!🧑🏻ببین طهورا منو اذیت میکنه!!!!😢😢 طاهر نیم نگاهی به من انداخت و دوباره سرش رو کرد تو گوشی!!📱 نمی دونم چطور میتونه اینقدر بی صدا باشه!!!به ندرت پیش می اومد حرف بزنه!!همش تو خودشه!!🙃🙃 البته این ویژگی طاهر باعث شد طاهره بیشتر حرص بخوره!!!!😤😤که خیلیم عالیه!!!🤪🤪 خلاصه با کلی دعوا 😡و شوخی 😂و حرص خوردن😤،راه افتادیم به سمت کوه دشت،یکی از شهرستان های استان لرستان!!!!! . . . طهورا،طاها،طاهره!!!!چقدر میخوابید😴😴!!پاشید که رسیدیم!!! مامان این رو گفت و از ماشین پیاده شد!!🚘 از ماشین پیاده شدم!!!🚘 دمپایی هام رو با یه کتونی شیک و نو👟عوض کردم!!! بالا خره هر چی بود،دختر👩🏻 دکتر👨🏻‍⚕ بودم ناسلامتی!!!! با این که بابا هیچ وقت از مقامش سوء استفاده نکرده،اما وقتی میگم دختر👩🏻 دکتر👨🏻‍⚕،احساس غرور بهم دست میده!!😎😎 خلاصه رفتیم تو بعد از استقبال گرمی 🥳🥳که ازمون کردن،بهمون یه اتاق دادن تا شب 🌃رو توی اون بخوابیم!!!😴 وارد اتاق شدم و نگاهی گذرا بهش انداختم!!!!!👁 فکر کنم یکی از کلاس های آموزشی موسسه بود!!!!🙂 کوله ام 🎒رو گوشه ی اتاق گذاشتم که یهو........ ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
کوله ام 🎒رو گوشه ی اتاق گذاشتم که یهو یه پسر بچه که بهش میخورد هم سن طاها باشه،بدو بدو اومد طرف من و محکم خورد به من!!!! بنده خدا داشت گریه اش می گرفت!!😢 آروم و با لبخند🙂بغلش کردم و گفتم:اسمت چیه آقا پسر؟؟؟؟👦🏻 هیچی نگفت و از بغلم پرید بیرون!!!!!🙍🏻‍♀ یه پسر دیگه از اتاق رو به رویی اومد بیرون و گفت:ولش کن!!!اسمش مجتبیِ!!!منم مصطفی!!!!🧑🏻 با لبخند شیطانی😈(که توش مهارت خاصی دارم)گفتم:کلاس چندمی؟؟؟ گفت:پنجم!!!!و رفت تو اتاق خودشون!!!!! حیف که از من یک سال کوچیکتره😞!!!و گرنه خیلی هم بد نبود!!!!😐😐 . . . امروز صبح باید راه بیفتیم به سمت چند تا روستا!!!!!!از دیشب تا حالا هر چی گشتم جز مصطفی و مجتبی پسر دیگه ای ندیدم!!!👀🧑🏻 البته یه آقایی هم بود که با همسرش اومده بود!!!!😞😞 میگم دیگه،کلا شانس نداریم!!!😒😒 توی راه تا برسیم به اون روستا کلی با تبلت عکس گرفتم!!!📸به طوری که حافظش تقریبا پر شده بود!!!🖇🖇 . . . بالاخره رسیدیم!!!اما خیلی جای پَرتی بود!!!😮😮 رفتیم داخل (تا جایی که من فهمیدم اینجا خونه ی دهیار روستا های این منطقس)و کمی استراحت کردیم و نماز خوندیم!!!!😴🧕🏻 رفتم تو حیاط خونه و یکم فکر کردم!!!شاید خدا هیچ پسری🧑🏻 رو تو این مسافرت نیاورده تا من کمتر بهش نگاه کنم و همش بشه گناه!!!! داشتم خدا رو به خاطر این نعمت شکر میکردم🤲🏻🤲🏻که در باز شد و...... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
داشتم خدا رو به خاطر این نعمت شکر میکردم🤲🏻🤲🏻که در باز شد و یک پسر خوشگل و خوشتیپ اومد تو!!!!🧑🏻 بعد از احوال پرسی های معمول فهمیدم خواهر زاده ی خانم هاشمیه(مدیر گروه جهادی مون)!!!!! سریع با همه گرم گرفت و مشغول حرف زدن شد!!!🗣🗣 داشتم با دقت وارسیش می کردم:موهای قهوه ای مایل به طلایی،چشم های قهوه ای👁،ریش های کوتاه هم رنگ مو هاش که بهش جذبه ی خاصی می داد،یه شلوار کرم👖،تیشرت سفید👕 با یه پیراهن چاهار خونه روش،کتونی سرمه ای👟 و کوله ی مشکی!!🎒 مامان:طهورااااااا!! بازم مامان جون نقش خروس بی محل رو بازی می کنه!!😏😏 اگه مامانم صدام نکرده بود،تا فردا نگاهش می کردم!!!!!👀 . . . صبحونه رو خوردیم و داریم وانت رو بار می زنیم تا به سمت روستای چَماستان بریم. دیدم مامانم داره با افسانه خانم(مادر اون آقا پسر که دل ما رو برده 😍😍و خواهر خانم هاشمی)حرف می زنه!!!!!🗣 گوشام رو خوب تیز کردم!!!👂🏻 دارن راجع همون آقا پسر حرف میزنن!!!!🗣😲 با یه لبخند قشنگ و با وقار🙂 رفتم کنار مامانم نشستمو کلی چیز راجع بهش فهمیدم!!!!!🤪🤪 (با این استعدادی که من توی به دست آوردن اطلاعات دارم،شاید بزرگ شدم،مامور مخفی بشم!!!😂😂😂) خب اسمش رئوفه(واسه خودمم جالب بود😙)متولد سال.... و الان ۲۴ سالشه!!!!شغلشم فزیو تراپه، یه داداش بزرگتر از خودش داره که اسمش محمده!!و مهم تر از همه اینکه هر دو تاشون مجردن!!!!(بین خودمون باشه،اما با آخری خیلی حال کردم😆) خب حالا چی کار کنم؟؟؟؟🤔🤔🤔 معلومه!!!باید یه تیپ بزنم که به چشم👁آقا بیاد!!!!! راستش خیلی خوشگل نیستم👸🏻،اما زشت هم نیستم!!!🥴 ابرو و موهای مشکی،لب های قلوه ای،چشم های درشت👁!!! تنها چیزی که این وسط تو ذوق میزنه،دماغمه!!!!👃🏻👃🏻 یکم درشته و اگه اونم اندازش کوچیک تر بود،دیگه مشکلی نداشتم!!(الان که نمیشه،اما شاید بزرگ شدم،عملش کنم👃🏻👩🏻‍🔬) خب حالا چی بپوشم؟؟؟؟🧐🧐(یکی از بزرگترین مشکلات زندگی من😩😩) یه روسری مشکی با شکوفه های صورتی ریز،مانتو مشکی،شلوار کتون مشکی،ساق دست صورتی!!!!!💗🖤 حلّه دیگه!!!! شاید خیلی خوشگل نباشم،اما جوری لباس می پوشم که با حجاب هم به چشم👁 بیام!!!!🥰🥰 از در رفتم بیرون که....... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا