4_5983525394840552995.mp3
7.37M
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
⚜ حضرت #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
🎙بزرگان ما هر چه به ما گفتند:
⛔ با کفار محبت و مودّت نداشته باشید، با آنها هم پیمان نشوید، آنها را یاری و تقویت نکنید. گوش نکردیم، و حالا هم شنیده شده که کفار گفتهاند:
⚠ اوضاع مسلمانها دست ماست.
📚 در محضر بهجت، ج ۲، ص ۲۷۷.
🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜
🎭 آیا شما هم در روابط زناشوییتان « #پانتومیم» اجرا میکنید؟! یعنی انتظار دارید همسرتان از رفتارهایتان حدس بزند، چه احساسی دارید؟!
❓انتظار دارید هر وقت فکرتان مشغول است، طرفتان خودش بفهمد شما به چه فکر میکنید و از شما دلجویی کند؟!
❓انتظار دارید شریک عاطفیتان، خودش حدس بزند، چه نیازی دارید و برای رفع نیاز شما کاری انجام دهد؟!
🎭 اگر شما اینگونه هستید، بدانید که زندگی واقعی، «پانتومیم» نیست تا همسر ما بخواهد و یا بتواند نگفتههای ما را حدس بزند. بهتر است حرف بزنید.
🚻 اگر ناراحتید در مورد احساستان حرف بزنید. اگر دلتان چیزی میخواهد، در موردش حرف بزنید. اگر فکری در سر دارید، در موردش حرف بزنید.
💞 در یک رابطهی عاطفی، «گفتگو» بهترین شیوهی مدیریت تعارضات است. لــطفا حــرف بــزنید...
🌐 @partoweshraq
🔺سخنی از #امام_علی (علیهالسلام) که در خیابانهای لندن نصب شده:
🔅هیچ ثروتی چون عقل،
🔅هیچ فقری چون نادانی،
🔅هیچ ارثی چون ادب،
🔅و هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست...
📗 حکمت ۵۴ نهجالبلاغه.
🌐 @partoweshraq
#حدیث
🔺💣 پارک از شما انفجار از ما
👌صد در صد تضمینی!!
😐 پارک = انفجار
😂😂 پارک ممنوع به روش داعشی
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و شانزدهم
🎪 موکبهای پذیرایی از زائران، در تمام کوچه خیابانهای شهر نجف مستقر شده و هر یک به وسیلهای به رهگذران خدمت میکردند.
💺در مقابل اکثر موکبها هم صندلیهایی برای استراحت مردم تعبیه شده بود و حسابی ضعف کرده بودیم که در کنار یکی از موکبها نشستیم و هنوز لحظاتی نگذشته بود که خادمان موکب با استکانهایی از شیر داغ و ظرفی پُر از نان شیرین به سمتمان آمدند.
🍪 ظرف نان را با احترام تعارفمان میکردند و با چه مِهر و محبتی استکانهای شیر را به دستمان میدادند که انگار از نور چشم خود پذیرایی میکردند و در خنکای یک صبح پاییزی، شیر داغ و نان شیرین چه حلاوتی را در مذاقمان ته نشین میکرد که جانی تازه گرفته و دوباره به راه افتادیم.
🛣 ساعتی تا اذان ظهر مانده و ما همچنان در جاده نجف به کربلا با پای پیاده پیش میرفتیم و نه اینکه خودمان برویم که یقیناً جذبهای آسمانی ما را از آن سوی جاده به سمت خودش میکشید که طول مسیر را حس نمیکردیم و با چشمه عشقی که هر لحظه بیشتر در جانمان میجوشید، به سمت کربلا قدم میزدیم.
👥👥 سطح مسیر پُر از جمعیت بود و گاهی به حدی شلوغ میشد که حتی بین خودمان هم فاصله میافتاد و به زحمت به همدیگر میرسیدیم.
🚓 نیروهای امنیتی عراقی از ارتشی و داوطلبین مردمی، به طور گسترده در سرتاسر مسیر حضور داشتند و خودروهای زرهی ارتش مرتب تردد میکردند تا حتی خیال حرکتی هم به ذهن تروریستهای تکفیری نرسد و با چشم خودم میدیدم با همه فتنهانگیزیهای داعش در عراق، مسیر نجف تا کربلا به حرمت اولیای الهی و به همت نیروهای نظامی، از چه امنیت بالایی برخوردار است.
🌴🌴 مسیر جاده، منطقه ای نسبتاً خشک و صحرایی بود که نخلها و درختهایی به صورت پراکنده روئیده و کمی دورتر از جاده، نخلستانهای محدودی قد کشیده بودند که زیبایی منطقه را دو چندان میکرد.
🎪🎪🎪 دو طرف جاده پوشیده از موکبهایی بود که غرق پرچمهای سرخ و سبز و سیاه و در میان نوای نوحه و مداحی، برای خدمت به میهمانان امام حسین (علیهالسلام) از جان خود هزینه میکردند؛ از مادرانی که کودکان خُردسالشان را در حاشیه جاده گمارده بودند تا به زائران لیوانی آب مرحمت کرده یا دستمال کاغذی به دستشان بدهند تا پیرمردانی که قهوه مخصوص عراقی را در فنجانی کوچک به زائران تعارف میکردند و جوانانی که بدن خسته مردان را مشت و مال میدادند و حتی نیروهای نظامی و امنیتی که خم شده و قدمهای زائران را نوازش میدادند و چه میکردند این شیعیان عراقی در اکرام عزاداران اربعین حسینی که گویی به عشق امام حسین (علیهالسلام) مست شده و در آیینه چشمان خمارشان جز صورت سید الشهدا (علیهالسلام) چیزی نمیدیدند که هر یک به هر بضاعتی خدمتی میکردند و هر کدام به زبانی اعلام میکردند که خدمت به میهمانان پسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) افتخار دنیا و آخرتشان خواهد بود.
👳🏻🏻 آسید احمد گاهی مجید را رها میکرد و همراه همسر و دخترش میشد تا من و مجید کمی در خلوت خودمان در این جاده شورانگیز قدم بزنیم و ما دیگر چشممان جز عظمت این میهمانی پُر برکت چیزی نمیدید.
💓 نمیتوانستم بفهمم امام حسین (علیهالسلام) با دل اینها چه کرده که اینچنین برایش هزینه میکنند و میخواهند به هر وسیلهای از میهمانانش پذیرایی کنند که آهسته با مجید نجوا کردم:
⁉ مجید! اینا چرا اینهمه به خودشون زحمت میدن تا از ما پذیرایی کنن؟!!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و هفدهم
🎒 مجید کوله پشتیاش را کمی جابجا کرد و همچنانکه محو فضای فوق تصور این جاده رؤیایی شده بود، سرمستانه پاسخ داد:
👌🏻اینا به خودشون زحمت نمیدن! اینا دارن کِیف دنیا رو میکنن! ببین دارن چه لذتی میبرن که پای یه زائر رو مشت و مال میدن! اینا الان دارن با امام حسین (علیهالسلام) حال میکنن! آسید احمد میگفت بعضیهاشون انقدر فقیرن که پول پذیرایی از زوار رو ندارن، برای همین یه سال پس انداز میکنن و اربعین که میرسه، همه پس اندازشون رو خرج پذیرایی از مردم میکنن! یعنی در طول سال فقط کار میکنن و پسانداز میکنن به عشق اربعین!
🏴 و مگر اربعین چه اعجازی دارد که به انتظار آمدن و اشتیاق برپاییاش، اینچنین خاصه خرجی میکنند و من که از فلسفه پوشیدن یک پیراهن سیاه سر در نمیآوردم، حالا در این اقیانوس عشق و عاشقی حقیقتاً سرگردان شده و در نهایت درماندگی تنها نگاهشان میکردم.
🏻 نه میفهمیدم چرا اینهمه پَر و بال میزنند و نه میتوانستم شیداییشان را سرزنش کنم که وقتی دختری از اهل تسنن، رهسپار چهار روز پیادهروی برای رسیدن به کربلا میشود، از شیعیان انتظاری جز این نمیرود که برای معشوقشان اینچنین بر سر و سینه بزنند!
👁 مجید به نیم رخ صورتم نگاه کرد و شاید مشتاق بود تا ببیند در دلم چه میگذرد که با لحنی لبریز حیاء سؤال کرد:
❓الهه! تو اینجا چی کار میکنی؟
🏻به سمتش صورت چرخاندم که به عمق چشمان مات و متحیرم، خیره شد و باز سؤال کرد:
❓الهه جان! تو این جاده اینهمه زن و مرد شیعه دارن به عشق امام حسین (علیهالسلام) میرن! ولی تو چی کار کردی که طلبیده شدی؟ تو چی کار کردی که باعث شدی من بعد از ٢٩ سال که از خدا عمر گرفتم، بیام کربلا؟
🎪🎪🎪 در میان همهمه جمعیت و صدای پُر شور مداحیهای عراقی که از بلندگوهای موکبها پخش میشد، صدایش را به سختی میشنیدم و به دقت نگاهش میکردم تا بفهمم چه میگوید که لبخندی زد و در برابر سکوت بیریایم، صادقانه اعتراف کرد:
❓من کجا و کربلا کجا؟!!! اگه تو نبودی من کِی لیاقت داشتم بیام اینجا و این مسیر رو پیاده برم؟
🏻 در برابر نجابت مؤمنانهاش زبانم بند آمده و او همچنان میگفت:
🏻الهه! اگه از من بپرسی، این جواب گریههای شب قدر امامزادهاس! من و تو پارسال تو امامزاده اونهمه خدا رو صدا زدیم تا مامان رو شفا بده! خُب حکمت خدا چیز دیگهای بود و مامان رفت، اون دختره وهابی جاشو گرفت و هر کدوم از ما رو یه جوری عذاب داد! عبدالله رو همون اول از خونه بیرون کرد، من و تو رو چند ماه بعد در به در کرد و اونهمه بلا سرمون اومد! بعد هم نوبت محمد شد تا اموالش رو از دست بده و آواره غربت بشه! آینده ابراهیم هم نابود شد و زن و بچهاش اونهمه اذیت شدن! همه سرمایه بابا حرومِ ریختن خون یه مشت زن و بچه بیگناه شد و آخر سر به خود بابا هم رحم نکردن!
💔 از حجم مصیبتهایی که در طول یک سال و نیم بر سر خودم و خانوادهام آوار شده و مجید همه را در چند جمله پیش چشمانم به خط کرده بود، جانم به لب رسید و او دلش جای دیگری بود که با نگاه بیقرارش به انتهای جاده، جایی که به کربلا میرسید، پَر کشید و با چه لحن عاشقانهای زمزمه کرد:
☝🏻شاید قرار بود همه این بدبختیها اتفاق بیفته و اون همه گریه و زاری شبهای امامزاده نمیتونست این سرنوشت رو عوض کنه! ولی... ولی در عوضِ اون گریهها، خدا به ما این سفر رو هدیه داد! شاید این زیارت اربعین تو سرنوشت ما نبود و اون شب تو امامزاده، به خاطر دل شکسته تو، قسمت شد که من و تو هم کربلایی بشیم!
🏻سپس به سمتم صورت چرخاند و با لبخندی لبریز یقین ادامه داد:
- الهه! من احساس میکنم اون شب تو امامزاده، خدا برای من و تو اینجوری تقدیر کرد که بعد از همه اون مصیبتها به خونه آسید احمد برسیم و حالا تو این راه باشیم! شاید این چیزی بود که تو سرنوشت ما نبود و اون شب به ما عنایت شد!
📢 که صدای اذان ظهر از بلندگوهای موکبها بلند شد و مجید در سکوتی عارفانه فرو رفت.
🏻هرچند حرفهایی که از مجید میشنیدم برایم تازه بودند، اما نمیتوانستم انکارشان کنم که حقیقتاً من کجا و کربلا کجا و شاید معجزهای که برای شفای مادرم از شبهای قدر امامزاده انتظار میکشیدم، بنا بود با یک سال و چند ماه تأخیر در مسیر رسیدن به کربلا محقق شود که حالا من در میان اینهمه شیعه عاشق به سمت حرم امام حسین (علیهالسلام) قدم میزدم، ولی باز هم برایم سخت بود که من در این مدت، کم مصیبت نکشیده و هنوز هم دلم میخواست که مادرم زنده میماند و هرگز پای نوریه به خانه ما باز نمیشد!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
▶🆔: @partoweshraq
💚 با زمزمہی سرود یارب رفتند
❣ چون تیر شهاب در دل شب رفتند
❣ تا زنده شود رسالت خون حسین
💚 با نام شکوهمند زینب رفتند
🌷 شهید مدافع حرم، مسعود عسگری
🌐 @partoweshraq
#شعر
🕖 💠📚💠 #حڪمٺ_مطہر
⚖ بدون #عدالت_اجتماعی پایه معنویت هم متزلزل خواهد شد!
🌷 #استاد_مطهری (ره):
⚖ اگر در جامعهای عدالت اجتماعی برقرار نباشد پایه معنویت هم متزلزل خواهد بود. منطق اسلام این است که معنویت را با عدالت توأم با یکدیگر میباید در جامعه برقرار کرد. در جامعهای که عدالت وجود نداشته باشد، هزاران هزار بیمار روانی به وجود میآیند.
💣 محرومیتها ایجاد عقدههای روانی میکند و عقدههای روانی تولید انفجار؛ یعنی اگر جامعه به تعبیر علی (علیه السلام) به دو گروه گرسنهی گرسنه و سیرِ سیر تقسیم شود، وضع به همین منوال باقی نمیماند، بلکه صدها تالی فاسد به همراه خواهد آورد.
⚠ یک گروه گرفتار بیماری هایی نظیر تفرعن، خود بزرگ بینی و... میشوند و گروه دیگر دچار ناراحتیهای ناشی از محرومیت.
📘 استاد مطهری، آیندۀ انقلاب اسلامی ایران، ص ۱۷۹.
🌐 @partoweshraq
⚠ به #رحمت خدا امیدواریم!
👳🏻 شخصی به #امام_صادق (علیه السلام) گفت: گروهی از دوستان شما #گناه می کنند و می گویند به رحمت خدا اميدواريم؟!!
🌹امام فرمود:
🔅آنها #دروغ می گویند که دوست ما هستند؛ بلکه قومی هستند که آرزوهای بی جا، آنها را به این طرف و آن طرف می کشاند. کسی که به چیزی امیدوار باشد، برای رسیدن به آن، کار می کند و کسی که از چیزی ترسان است از آن دوری می نماید.
📚 داستان های #اصول_کافی، ج ١، ص ۴٣۴.
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#پندها
#روایت
🌺 #سه_شنبه_های_مهدوی
💔 حالم خراب اسٺ و دلم، دلگیر ازین اسٺ و از آن
🌹ڪارے نمےآید ز ڪس، غیر از خودِ صاحب زمان (عج)
🌹با قبضِ قلب و بغضِ غم؛ تنها دواے درد چیسٺ؟
💔 شاید وصالِ دائمے، شاید هواے جمکران
🌐 @partoweshraq
#شعر_انتظار
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🔥عاقبت بی حرمتی به والدین!
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
4_6041706177178370459.mp3
3.55M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🔥عاقبت بی حرمتی به والدین!
🎙حجت الاسلام #عالی
🌐 @partoweshraq
🚗 ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
🏞 ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ!!
🚗 ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ.
👨🏻ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟
👴 ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم...!!
⚠از پاهایی که نمی توانند تو را به سمت ادای نماز ببرند انتظآر نداشته باش تورا به بهشت ببرند.
🌐 @partoweshraq
#داستان_کوتاه
#پندها
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوال: چرا پیامبر(ص) دارای همسران متعدد بوده اند این مسئله سبب شده که دشمنان این روز ها بر اسلام هجمه وارده کرده و حمله کنند؟!
✅پاسخ:
📚 در تفسیر شریف نمونه چنین آمده است:
🔅«ازدواج پیامبر(ص) با زنان متعدد و مختلف، براى حل یک سلسله مشکلات اجتماعى و سیاسى در زندگى او بوده است.
👌🏻زیرا مى دانیم: هنگامى که پیامبر نداى اسلام را بلند کرد، تک و تنها بود، و تا مدت ها جز عده محدود و کمى به او ایمان نیاوردند، او بر ضد تمام معتقدات خرافى عصر و محیط خود قیام کرد، و به همه اعلان جنگ داد، طبیعى است که همه اقوام و قبایل آن محیط، بر ضد او بسیج شوند.
💚 و باید از تمام وسایل براى شکستن اتحاد نامقدس دشمنان استفاده کند که یکى از آنها ایجاد رابطه خویشاوندى از طریق ازدواج با قبایل مختلف بود؛
⛺ زیرا محکمترین رابطه در میان عرب جاهلى، رابطه خویشاوندى محسوب مى شد، و داماد قبیله را، همواره از خود مى دانستند و دفاع از او را لازم و تنها گذاشتن او را گناهمى شمردند.
👌🏻قرائن زیادى در دست داریم که: نشان مى دهد ازدواجهاى پیامبر لااقل در بسیارى از موارد، جنبه سیاسى داشته است.
💞 و بعضى ازدواجهاى او مانند ازدواج با «زینب»، براى شکستن سنت جاهلى بوده است.
💚 بعضى دیگر، براى کاستن از عداوت، یا طرح دوستى و جلب محبت اشخاص و یا اقوام متعصب و لجوج بوده است.
👌🏻روشن است، کسى که در سن ٢۵ سالگى که عنفوان جوانى او بوده، با حضرت خدیجه ازدواج مى کند و تا ۵٣ سالگى تنها به همین یک زن قناعت مى نماید و به این ترتیب، دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و به سن کهولت مى رسد و بعد به ازدواج هاى متعددى دست مى زند، حتماً دلیل و فلسفه اى دارد و با هیچ حسابى آن را نمى توان به انگیزه هاى علاقه جنسى پیوند داد.
⛺ زیرا با این که مسئله ازدواج متعدد در میان عرب در آن روز، بسیار ساده و عادى بوده و حتى گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مى رفته و هیچگونه محدودیتى براى گرفتن همسر قایل نبودند، براى پیامبر ازدواجهاى متعدد در سنین جوانى نه مانع اجتماعى داشت و نه شرایط سنگین مالى و نه کمترین نقصى محسوب مى شد.
📚 جالب این که: در تواریخ آمده است اکثریت همسران او، همه زنان بیوه بودند که طبعاً نمى توانستند از جنبه هاى جنسى چندان تمایل کسى را برانگیزند.
📚 بحارالأنوار، ج ٢٢، ص ١٩١، و ١٩٢.
📚 حتى در بعضى از تواریخ، مى خوانیم:
🔅پیامبر(ص) با زنان متعددى ازدواج کرد و جز مراسم عقد انجام نشد، و هرگز با آنها آمیزش نکرد، حتى در مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبایل قناعت کرد.
📚 همان مدرک.
⛺ آنها به همین قدر خوشحال بودند و مباهات مى کردند که زنى از قبیله آنان به نام همسر پیامبر نامیده شده، و این افتخار براى آنها حاصل گشته است، و به این ترتیب، رابطه و پیوند اجتماعى آنها با پیامبر محکمتر، و در دفاع از او مصممتر مى شدند.
👌🏻از سوى دیگر، با اینکه پیامبر مسلماً مرد عقیمى نبود ولى فرزندان کمى از او به یادگار ماند، در حالى که اگر این ازدواجها به خاطر جاذبه جنسى این زنان انجام مى شد، باید فرزندان بسیارى از او به یادگار مانده باشد.
❌ گرچه دشمنان اسلام، خواسته اند ازدواجهاى متعدد پیامبر اسلام را دستاویز شدیدترین حملات مغرضانه قرار دهند، و از آن افسانه هاى دروغین بسازند، ولى سن بالاى پیامبر به هنگام این ازدواجهاى متعدد از یک سو، و شرایط خاص سنى و قبیله اى این زنان از سوى دیگر، و قراین مختلفى که در بالا به قسمتى از آن اشاره کردیم، از سوى سوم، حقیقت را آفتابى مى کند و توطئه هاى مغرضان را فاش مى سازد.
📚 برگرفته از تفسیر نمونه، آيت الله العظمی مکارم شیرازی، ج ١٧، ص ٣٨١.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
1⃣4⃣1⃣ حکایت #ضرب_المثل «شستش خبردار شد» را میدانید؟
👍 آمده است که:
📚 برای واژه «شست» معانی متفاوتی هست. یکی از آنها قلاب آهنی موسوم به دام است که در ماهیگیری استفاده میشود.
🎣 استفاده از واژه شست در مورد قلاب ماهیگیری شاید از این رو که انگشت شست ماهیگیر در داخل یک سر قلاب گیر میکند، باشد. مثل زهگیر کمان که آن را هم شست میگویند.
🎣 هنگامی که قلاب ماهیگیری در حلقوم ماهی فرو میرود و ماهی در تکاپوی رهایی از دام است، به جهت این تکان خوردن و تلاش، صیاد قبل از هر چیز شستش خبردار میشود و تکان میخورد. قلاب را بالا میکشد و ماهی را صید میکند.
👌🏻از این روست که امروز وقتی یک نفر که البته شاید در مواقعی دیگران نخواهند، از موضوعی سر در میآورد یا امری را قبل از وقوع پیشبینی میکند، میگویند: «شستش خبردار شده».
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq