🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و بیست و چهارم
👳🏻 آسید احمد به چادرهای برزنتی سفید رنگی که آن طرف جاده ردیف شده بودند، اشاره کرد و رو به من و مجید توضیح داد:
👈 اینا چادرهایی هستن که برای آوارههای عراقی نصب کردن!
🏻🏻 و در برابر نگاه پرسشگر من و مجید، با ناراحتی ادامه داد:
👳🏻 از خرداد ماه که داعش، موصل و چند تا شهر دیگه رو اشغال کرد، این بندههای خدا از خونه زندگی خودشون آواره شدن و حالا اینجا زندگی میکنن. خیلیهاشون هم همه سال رو تو همین موکبها زندگی میکنن. فقط اینجا هم نیستن، تو خود کربلا و نجف هم خیلیهاشون پناه گرفتن. همهشون هم مسلمون نیستن، خیلیهاشون مسیحی و ایزدی هستن.
🎪🎪🎪 نگاهم به چادرها و ساختمانهای سیمانی موکبها بود و از تصور اینکه خانواده هایی تمام سال را باید در این بیابان زندگی کنند، دلم به درد آمد که شاید این روزها، این منطقه شلوغ شده بود، اما باقی ایام سال باید با تنهایی و غربت این صحرا سر میکردند تا تروریستهای تکفیری برای خوش آمد آمریکا و اسرائیل در کشورهای اسلامی خوش رقصی کرده و خون مسلمانان را اینطور در شیشه کنند و زمانی به اوج رنج نامه این مردم مظلوم پِی بردم که شب را در کنار یکی از همین خانوادهها سپری کردم.
🎪 موکبی که در آخرین شبِ مسیر پیاده روی به میهمانیاش رفته بودیم، در اختیار خانوادهای از اهالی موصل بود که حالا بیش از شش ماه بود که از شهر و خانه خود آواره شده و در این ساختمان کوچک زندگی میکردند و باز هم به قدری دلبسته امام حسین (علیهالسلام) بودند که در همین وضعیت سخت و دشوار هم از ما پذیرایی میکردند.
👌🏻دختران جوان خانواده کنار ما نشسته و میخواستند سهم اینهمه تنهایی و بیکسی را با من و زینبسادات تقسیم کنند که به هر زبانی سعی میکردند با ما ارتباط برقرار کنند.
🏡 دخترک عکس خانهای زیبا و ویلایی را در منطقهای سرسبز نشانمان میداد و سعی میکرد به ما بفهماند که این تصویر خانهشان پیش از اشغال موصل توسط تروریستهای داعش است و طوری چشمانش از اشک پُر شد که جگرم آتش گرفت.
🌌 غربت و تنهایی طوری به این مردم مظلوم فشار آورده بود که دلشان نمیآمد از کنار ما برخیزند و تا پاسی از شب با ما دردِ دل میکردند و هر چند میدانستند چیز زیادی از حرفهایشان متوجه نمیشویم، ولی با همان زبان علم و اشاره هم که شده، میخواستند بار دلشان را سبک کنند و در نهایت ما را مثل عزیزترین خواهرانشان در آغوش فشرده و با وداعی شیرین ما را به خدا سپردند.
💣حالا به وضوح میدیدم که تفکر تکفیر، تکلیفی جز آواره کردن مسلمانان ندارد که به اشاره استکبار، آتش به کاشانه مردم میزند تا کشورهای اسلامی را از دورن متلاشی کند و این دقیقاً همان جنایتی بود که نوریه و برادرانش، در حق خانواده من کردند که به شیعه و سُنی رحم نکرده و هر یک را به چوبی از خانه اخراج کردند، ولی باز هم از روی این مردم بینَوا خجالت میکشیدم که نزدیکترین افراد خانوادهام نه از روی عقیده که پدرم به هوای هوس دختری فتانه و برادرم به طمع ثروتی باد آورده، راهی سوریه شده بودند تا در نوشیدن خون مسلمانان با تروریستهای تکفیری هم کاسه شوند.
💭 اندیشه تلخ و پریشانی که تا صبح خواب را از چشمانم ربود و اشکی هم برای ریختن نداشتم که تا سحر، تنها به تاریکی فضا خیره بودم.
🏻 مدام از این پهلو به آن پهلو میشدم و از غصه سرنوشت شوم پدر و ابراهیم خون میخوردم که آتش شیطان به جانشان افتاد و آبی شدند بر آسیاب دشمن!
🌌 حالا در این بد خواب و خیالی این شب طولانی، دیگر بستر گرم و نرم و فضای آکنده از مِهر و محبت موکب هم برایم دلپذیر نبود که بار دیگر لشگر مصیبتهایم پیش چشمانم رژه میرفتند تا لحظهای که صدای اذان صبح بلند شد و مرا هم از جا کَند.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و بیست و پنجم
📿 نماز صبح را خواندم و حتی حال رو در رو شدن با مامان خدیجه و زینبسادات را هم نداشتم که هوای گرفته اتاق را بهانه کردم و با پوشیدن کفشهایم، به حیاط موکب رفتم.
🏻جایی دور از جمع مردانی که دیشب را در حیاط خوابیده بودند، نشستم و تازه فهمیدم کف پاهایم تاول زده و حالا که دوباره کفشهایم را پوشیده بودم، سوزش تاولها سر باز کرده بود، ولی حال من ناخوشتر از آنی بود که به این جراحتها خم به ابرو بیاورم و غرق دریای طوفانزده غمهایم، خیره به سیاهی شب بودم که صدای سلام مجیدم را شنیدم.
🎒 کولهپشتیاش را بسته و آماده حرکت، بالای سرم ایستاده بود و با چشمان مهربانش نگاهم میکرد که به زحمت لبخندی نشانش دادم و فهمید حال خوشی ندارم که با دلواپسی سؤال کرد:
❓چیزی شده الهه جان؟
👁 میدیدم چشمانش از شادی این حرکت عاشقانه، هر روز بیشتر از روز پیش میدرخشد و دلم نمیآمد این حال خوشش را خراب کنم که برای دل خوشیاش بهانه آوردم:
🏻نه، چیزی نشده... که دلش خوش نشد و باز پرسید:
🏻خستهای؟
⏳و اگر یک لحظه دیگر اینطور با محبت نگاهم میکرد، نمیتوانستم دردهای مانده بر دلم را پنهان کنم که آسید احمد رسید و خلوتمان را پُر کرد.
🏻به احترامش از جا بلند شدم و جواب سلامش را دادم که مامان خدیجه و زینبسادات هم آمدند و به راه افتادیم.
🏻میدیدم مجید می خواهد از آسید احمد فاصله بگیرد و بیشتر با من قدم بردارد، بلکه از راز دلم با خبر شود و من نمیخواستم از بار رنجهایم، چیزی بر دلش بگذارم که از مامان خدیجه و زینبسادات جدا نمیشدم تا دوباره در حصار مهربانیاش گرفتار نشوم.
🏻 حالا درد و سوزش تاولهای پایم هم بیشتر شده و به وضوح میلنگیدم که مامان خدیجه متوجه شد و پرسید:
❓چی شده مادرجون؟ پات درد میکنه؟
👌🏻لبخندی زدم و خواستم پاسخی بدهم که زینبسادات هم سؤال کرد:
❓کفشت اذیتت میکنه؟
🏻 و من حوصله صحبت کردن هم نداشتم که با لحنی ساده پاسخ دادم: نه، خوبم! و سرم را پایین انداختم تا دیگر چیزی نپرسند و سعی میکردم قدمهایم را محکم و مستقیم بردارم تا خیالشان راحت شود.
👥👥 هر لحظه بر انبوه جمعیت در جاده افزوده میشد و به قدری مسیر شلوغ شده بود که حرکت به کُندی انجام میشد و همین قدم زدنهای آهسته، لنگیدن پایم را پنهان میکرد.
🎪🎪🎪 هر چه به کربلا نزدیکتر میشدیم، شور و نوای نوحههای عزاداری که با صدای بلند از سمت موکبها پخش میشد، بیشتر شده و فضای پخش نذری گرمتر میشد و نه فقط عراقیها که هیئتهایی از ایران، افغانستان، لبنان و کویت هم موکبی بر پا کرده و هر کدام به تناسب سنت خود، از عزاداران اربعین پذیرایی میکردند.
✋🏻 کار به جایی رسیده بود که موکب داران میهماننواز عراقی، به میان جاده آمده و با حضور گرم و مهربان خود، مسیر زائران را میبستند، بلکه مفتخر به میزبانی از میهمانان امام حسین (علیهالسلام) شوند و به هر زبانی التماسمان میکردند تا از طعام نذریشان نوش جان کنیم.
🏴🏴🏴 چه همهمهای در فضا افتاده بود که باد شدیدی گرفته و پرچمهای دو طرف جاده را به شدت تکان میداد.
👥👥 غرش غلطیدن پرچمها در دل باد، در نغمه نوحههای حسینی پیچیده و با زمزمه زائران یکی میشد و در آسمان بالا میرفت تا نشانمان دهد دیگر چیزی تا کربلا نمانده که بانگ اذان هم قد کشید و فرمان اقامه نماز داد.
🎪🎪🎪 در بسیاری از موکبها، نماز به جماعت اقامه میشد و دیگر زائران برای رسیدن به کربلا سر از پا نمیشناختند که بیآنکه در خنکای خیمهای معطل شوند، باز به راه میافتادند که بنا بود امشب سر بر تربت کربلا به زمین بگذاریم.
🏻 حالا من هم همپای اینهمه شیعه شیدا، هوایی کربلا شده و برای دیدارش بیقراری میکردم که هر چند همچون شیعیان از جام عشق سید الشهدا (علیه السلام) سیراب نشده و تنها لبی تَر کرده بودم، ولی به همین اندازه هم، به تب و تاب افتاده و به اشتیاق وصالش، پَر پَر میزدم.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜
💶 نصف حقوقش را صرف خیریه میکرد!
🎙عباس نصفی از حقوق ماهانهاش را صرف امور خیریه میکرد.
در واقع او بخشی از حقوقش را به دو خانوادهای میداد که یکیشان بیمار سرطانی و دیگری بچه یتیم داشتند.
💶 باقی حقوقش را هم بخشی صرف امور روزمرهاش و بخشی را خرج هیئات و مراسم مذهبی میکرد.
☀ در طول ماه شاید ٢٠ روزش را روزه میگرفت و غذایی که محل کارش به او میدادند، به خانوادههای مستمند میداد.
🍲 یکبار که میخواست به مأموریت برود، دو، سه غذا توی خانه گذاشت و به پدرمان گفت شما برای فلان خانواده ببر!
👤 بابا گفت من خجالت میکشم دو غذا دستم بگیرم و ببرم.
👌اما عباس اصرار داشت که اگر کم هم باشد باید به مردم کمک کرد و باری از دوش کسی برداشت.
🎙راوی: خواهر.
🌷شهید مدافع حرم عباس آسمیه.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🌐 @partoweshraq
💞 دهم #ربیع_الاول سالروز ازدواج #حضرت_محمد_مصطفی(ص) و #حضرت_خدیجه(س) را به پیامبر عظیم الشان اسلام و همچنین ساحت مقدس امام زمان(عج) و تمام مسلمین جهان تبریک و تهنیت میگویم.
🌐 @partoweshraq
🕖 💠📚💠 #حڪمٺ_مطہر
‼اموری که از نظر پیامبر(ص) و امامان(ع) ناپسند نبود، ولی در عرف دینی امروز زشت تلقی میشود!
🌷 #استاد_مطهری (ره):
🔅در عرفهای متأخر حتی ذکر نام همسر نوعی کشف عورت [یعنی امری که انسان از آن شرم دارد] تلقی میشود. پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه اطهار(ع) در محاورات خود نام همسرشان را می بردند که خدیجه یا فاطمه یا امّ حمیده چنین و چنان کرد.
🔅ولی امروز اگر یک مرجع تقلید نام همسر خود را بدون تعبیراتی از قبیل «اهل بیت» یا «والده فلانی» یا «خانواده» و امثال اینها ببرد کاری زشت تلقی میشود؛ درصورتی که رسول اکرم(ص) از همسرش با کلمه «حمیرا» تعبیر میکند که نشان دهنده زیبایی و رنگ پوست اوست. همچنین امروز یک ملای معروف و مورد توجه عوام اگر همسرش سرتاپا پوشیده نباشد و بخواهد از جلوی جمعی عبور کند امری مستنکر تلقی میشود.
🔅ستر وجه(صورت) و کفین (دستها) به اجماع فقهای فریقین واجب نیست، حداکثر این است که مستحب است؛ اما اگر همسر یک روحانی موجّه میان عوام، ستر وجه و کفین نکند از هر فسقی برای آن روحانی مهمتر جلوه میکند. پس آنچه بعدها رخ داده بالاتر است از حدود توصیه اخلاقی اسلامی.
📚 استاد مطهری، پاسخهای استاد به نقدهایی بر کتاب مسئله حجاب، ص ۱۳ (با تلخیص).
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
⚜ هدف او خدا نبود!
🕎 در روایات آمده که شخصی از #بنی_اسرائیل بیشتر وقت ها همراه حضرت موسی (علیه السلام) بود، و احکام فقه و مسائل تورات را از ایشان فرا می گرفت و به دیگران می رساند و تبلیغ دین می کرد.
🐒 مدتی گذشت و حضرت موسی او را ندید، روزی جبرئیل نزد موسی بود که ناگاه میمونی از پیش ایشان گذشت، جبرئیل گفت: آیا او را شناختی؟
🔅حضرت فرمود: نه!!
📖 جبرئیل فرمود: این همان شخص است که احکام تورات را از تو یاد می گرفت، این صورت ملکوتی و باطنی اوست در عالم آخرت!!
⁉حضرت موسی تعجب کرد و پرسید: چرا به این شکل در آمده؟
🔅جبرئیل گفت: چون که هدف او از تعلیم و تعلم احکام توارت این بود که مردم او را به عنوان فقیه و دانشمند به حساب آورند، هدف او خدا نبود و اخلاص نداشت، به همین دلیل شکل و قیافه او در عالم آخرت مانند میمون خواهد بود.
📚 داستانهای پراکنده: ج ۴، ص ۱۳۸ - روایت ها و حکایت ها، ص ۱۲۹.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
🌸 #یا_صاحب_الزمان
🌹 اکسیـــر کـــرامت شما می آید
💚 انـــوار ولایت شمـــا می آید
💚 این خرقه یِ سبزِ علوی ای آقا
🌹 الحق که به قامت شما می آید
🌐 @partoweshraq
#شعر_انتظار
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⁉ چگونه مجالس «تبری» را از ما گرفتند؟!
🎙حجت الاسلام #علوی_تهرانی
🌐 @partoweshraq
4_202973183677040430.mp3
855.5K
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⁉ چگونه مجالس «تبری» را از ما گرفتند؟!
🎙حجت الاسلام #علوی_تهرانی
🌐 @partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
💴 ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ،
🎁 ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ «ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ» ﺷﻮﻧﺪ؛
🌹ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ است ﻭلی ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
🎓 ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ،
👌ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ «ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ» ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛
🌹 ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭت است ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
🎎 ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ،
💞 ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
🌹 ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩت است ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ يك ﻓﻀﯿﻠﺖ.
✋ کاش بتونیم خوب زندگی کردن را یاد بگیریم.
🌐 @partoweshraq
💸 حکایت دلارهای ١۴٠٠٠ هزار تومانی روی دست مردم!!!
👳🏾 روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستاییها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۱۰ دلار به آنها پول خواهد داد.
🐒🐒🐒روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۱۰ دلار از آنها خرید!!
🐒🐒ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند.
👳🏾 به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۲۰ دلار خواهد پرداخت.
🐒با این شرایط روستاییها فعالیت خود را از سر گرفتند. اما پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستایی ها دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهایشان رفتند.
💵 این بار پیشنهاد به ۲۵ دلار رسید و در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.
👳🏾 در نهایت مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون ۵۰ دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها را بخرد!!
👲🏻در غیاب تاجر، شاگرد به روستاییها گفت: این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به ۳۵ دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به ۵۰ دلار به او بفروشید!!
🐒🐒🐒روستاییها که [احتمالا مثل شما] وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند... البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون!!!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#طنز
#پندها
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوالی که ذهنمو مشغول کرده اینه که چرا با وجود اینکه ائمه معصومین علم غیب داشتند، با کسانی چون عایشه و ام الفضل و جعده و... ازدواج کردند؟
✅ پاسخ:
👌🏻صحیح است که پیامبر(ص) و امامان(ع) دارای علم غیب بوده اند.
📚 فصول المهمه (تکمله الوسایل)، شیخ حر عاملی، ج ١، ص ٣٩۴، باب ٩۵.
📚 بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ٢۶، ص ١٨، باب ١.
✋🏻 اما استفاده از این علم غیب منوط به اجازه خداوند است و آنان در امور شخصی زندگی خود اجازه ندارند از علم غیب استفاده کنند، چرا که آنان الگوی مردم هستند و مردم باید از آنان درس صبر بر مشکلات و ایثار و از خودگذشتگی و... را بگیرند.
⚠ اگر هر مشکل خود را با علم غیب حل کنند یا در هر امر شخصی از علم غیب استفاده کنند دیگر نمی توانند برای مردم الگو باشند.
⚜ امام کاظم فرمود:
🔅«خداوند قلوب امامان را محل اراده و خواست خودش. قرار داده است هر موقع خداوند چیزی را بخواهد آنان نیز آن را انجام می دهند ( و بدون اذن الهی کاری نمی کنند).
📚 بحارالأنوار ، ج ۵، ص ١١۴.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
4⃣4⃣1⃣ #ضرب_المثل اصطلاح «کله گرگی نشان دادن!»
📑 هرگاه كسي در مقام دعوي و شكايت يا مباحثه و مناظره سند قاطع و مدرك محكم و غير قابل ايرادي ارائه كند كه مخاطب و طرف دعوي را تحت تأثیر قراردهد اطرافيان اصطلاحاً مي گويند:
👌🏻«فلاني كله گرگي نشان داد!» يعني: مدركي ارائه كرد كه نفي و رد آن به هيچ وجه امكان پذير نيست.
🐑🐐 مثل كله گرگي بيشتر بين عوام الناس بخصوص حشم داران و گله داران مصطلح است و ريشه تاريخي آن به اين شرح است:
🐑 به طوري كه ميدانيم زندگي و مقدرات حشم داران و گله داران به ويژه شبانان و چوپانان به وجود گوسفند و سلامت و پرواري گوسفند و بالأخره بهره برداري بيشتر و بهتر از همه چيز گوسفند ارتباط و بستگي دارد.
🐐🐑 گله هاي گوسفند تا بيست سي سال قبل كه دانش و دامپزشكي توسعه و پيشرفت قابل توجهي نكرده بود همواره در معرض آفتها و بيماريهاي گوناگون قرار داشتند و از رهگذر آن آفات دهها و صدها و گاهي يك رمه گوسفند به هلاكت مي رسيدند.
🐺 گله داران در مقابل آن آفات و بيماريهاي حيواني به حكم تجربه و ممارست درمانها و پيشگيريهايي به كار مي بردند و از مرگ و مير گله و رمه گوسفند تا حدودي جلوگيري مي كردند اما دشمن اساسي و اصلي گوسفندان گرگهاي گرسنه بوده اند كه در نيمه هاي شب سگهاي شباني را مي فريفتند يا مي راندند و به گوسفندان كه در خواب راحت غنوده بوده اند حمله برده تعداد كثيري از اين حيوانات مظلوم و بي آزار را مي ربودند و مي دریدند.
🐕 دفع و رفع گرگان گرسنه كه با سگهاي چوپاني چاره پذير نبود قهراً چوب و چماق شبانان در آن دل شب و تاريكي مظلم نمي توانست كاري انجام دهد.
🐺 در واقع براي شبانان و گوسفندداران هيچ دشمني خطرناكتر از گرگ نبود، زيرا نه وسيله دفاع مؤثر و پيشگيري داشت و نه در روز روشن حمله مي بردند كه راه چاره و علاجي داشته باشد!
🗡 در اين صورت اگر احيانا چوپاني موفق به كشتن گرگي مي شد كله گرگي را بر سر چوبدستي خودش مي كرد و به گله هاي ديگر مي رفت.
👥 صاحبان هر گله درازاي اين فتح و پيروزي كه دشمن خطرناكي را از سر راه گله برداشته است موظف بوده اند هر كدام يك رأس گوسفند به عنوان جايزه و يا به اصطلاح چوپانان به عنوان كله گرگي به آن چوپان بدهند و بالنتيجه چوپان فاتح در ظرف چند روز به نواي قابل توجهي مي رسيد.
كشتن گرگ اختصاص به چوپانان و شبانان نداشت بلكه هر كس و هر شكارچي كه به چنين موفقيتي دست مي يافت با گرداندن كله گرگي در ميان گله داران يكشبه صاحب يك گله گوسفند مي شد!!
🐑 صاحبان گله موظف بوده اند به محض رويت كله گرگ يك رأس گوسفند يا قيمت آن را به عنوان كله گرگي به صاحب و مالكش تسليم نمایند.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
🔺ویدیویی جالب که در شبکه های اجتماعی عرب زبان بازتاب زیادی داشته!
😂 تحت عنوان رجزخوانی سه جوان صهیونیست که از #موشک_های_حماس نمی ترسیم و نواخته شدن آژیر حمله موشکی و ادامه ماجرا...!
🌐 @partoweshraq
📷 آتشسوزی کالیفرنیا کفایت مدعی ابرقدرتی در دنیا را به چالش کشیده و تلفات آن به ۷۴ کشته و بیش از ۱۰۰۰ مفقود افزایش یافته است.
🔺ضد انقلابِ شیفته غرب که در اتفاقاتی با مقیاس یک هزارم همین اتفاق در ایران، زمین و آسمان را به هم میدوزند، حالا در برابر بیکفایتی و بیاعتنایی حکومت آمریکا نسبت به مصیبتزدگی مردمش، از شدت سکوت به حد خفگی مطلق رسیدهاند.
🌐 @partoweshraq