eitaa logo
پرتو اشراق
785 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
14.4هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🕓 💠🚻💠 مشاوره خانواده 🌹طبق تحقیقات روانشناسی ثابت شده زنان بیش از آنکه به ظاهر یک مرد اهمیت دهند، خوشبویی او آنها را جذب می‌کند. 💞 پس بهتر است آقایان برای رویارویی با همسرتون پاکیزگی و استفاده از عطر را فراموش نکنید. 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و سوم 🏻با هر دو دست چادر بندری‌ام را دور سرم محکم پیچیدم که نگاهم به صورت سرد و بی‌احساس ابراهیم افتاد. 👤 هیچ وقت روی خوشش را ندیده بودم و در عوض بارها از جملات پُر نیش و کنایه‌اش رنجیده بودم و باز محبت خواهری‌ام برایش می‌تپید. 👌ای کاش لعیا و ساجده را هم با خودش آورده بود تا لااقل با آنها هم خداحافظی می‌کردم. 👁 محمد همچنان با چشمان اندوهبارش نگاهم می‌کرد و دیگر صورت گرد و سبزه‌اش مثل همیشه شاد و خندان نبود. 🌴 هنوز از خانه نرفته، دلم برای شوخ طبعی‌های شیرینش تنگ شده و چقدر دلم هوای یوسف و عطیه را کرده بود و نمی‌دانستم تا چه زمانی از دیدارشان محروم خواهم شد. 🏻 چشمانم از صورت ابراهیم و محمد دل کَند و به نگاه مضطرب عبدالله رسید، ولی می‌دانستم که او مثل ابراهیم و محمد ترسی از پدر ندارد و به زودی به دیدارم خواهد آمد که با دلتنگی کمتری از نگاه مهربانش گذشتم و نه اینکه نخواهم که نمی‌توانستم بار دیگر به صورت پدرم نگاه کنم که امروز چشمانش شبیه چاهی از جهنم زبانه می‌کشید و جام ترس را در جانم پیمانه می‌کرد. 🌴 با دلی که میان خانه و خانواده‌ام جا مانده بود، از در فلزی ساختمان خارج شدم و قدم به حیاط گذاشتم. 🏻هر چند هوای تازه حیاط برایم به معنای آزادی بود، ولی دیگر رمقی برایم نمانده و با هر قدمی که به سمت در حیاط برمی‌داشتم، احساس می‌کردم جانم به لبم می‌رسد. ⚡کمرم از شدت درد بی‌حس شده و سرم به قدری گیج می‌رفت که دیگر دردش را فراموش کرده بودم. 🏻مثل اینکه سنگ سنگینی روی قفسه سینه‌ام مانده باشد، نفسم به زحمت بالا می‌آمد که فریاد پدر بار دیگر در گوشم شکست: 👴 جلوی برادرهات دارم بهت میگم! تو دیگه هیچ سهمی تو این خونه نداری! اگه از این در رفتی بیرون، برای من دیگه مُردی! ❤ که به سمتش برگشتم و احساس کردم در منتهای قلبش چیزی برای دخترش به لرزه افتاده و شاید می‌خواهد تا آخرین لحظه هم که شده، مرا از رفتن منصرف کند. 🏻ولی برای من در این ماندن هیچ خیری نبود که باید به هر چه نوریه و خانواده‌اش برای پدرم حکم می‌کردند، تن می‌دادم و اول از همه باید از عشق زندگی‌ام می گذشتم و پدر هم می دانست دیگر به سمتش بر نمی‌گردم که آخرین شرطش را با نهایت بی‌رحمی بر سرم کوبید: 👈 به اون رافضی هم بگو که برای گرفتن پول پیشِ خونه، نیاد! من پول پیش خونه رو بهش پس نمیدم. چون من با کافر معامله نمی‌کنم! اون پول هم پیش من می‌مونه! 💵 و باور کردم حتی در لحظه جدایی از دخترش، باز هم مذاقش بوی پول می‌دهد که من هم از محبت پدری‌اش دل بُریدم و آخرین قدمم را به سمت در حیاط برداشتم. 🏻با دست‌های لرزانم درِ حیاط را باز کردم و باز دلم نیامد به همین سادگی از خانه و خاطرات مادرم بروم که رو برگرداندم و برای آخرین بار با زندگی مادرم خداحافظی کردم و چقدر خوشحال بودم که نبود تا به چشم خودش ببیند دختر نازدانه و باردارش با چه وضعی از خانه و خانواده طرد شد. 🌴 در را که پشت سرم بستم، دیگر جانی برایم نمانده بود که قدم دیگری بردارم. دستم را به تن سخت و خشن نخل کنار کوچه گرفته بودم تا بتوانم خودم را سرِ پا نگه دارم و با نگاه نگرانم به دنبال مجید می‌گشتم و چشمانم به قدری تار می‌دید که تا وقتی صدایم نکرد، حضورش را احساس نکردم. 🏻 سراسیمه به سمتم آمد، با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و با نفس‌هایی که به پای حال خرابم به تپش افتاده بود، صدایم زد: ⁉ چه بلایی سرت اومده الهه؟ صورتت چی شده؟ 🏻و نمی‌دانم چقدر محتاج حضورش بودم که با شنیدن همین یک جمله، خودم را در آغوش محبتش رها کردم و طوری ضجه زدم که دیگر نمی‌توانست آرامم کند. 🏻از اینهمه پریشانی‌ام به وحشت افتاده و با قدرت شانه‌هایم را نگه داشته بود تا زمین نخورم و تنها نامم را زیر لب تکرار می‌کرد. 👁 چشمان کشیده و زیبایش به صورت کبودم خیره مانده و نگاه دریایی‌اش از غم لب و دهان زخمی‌ام، در خون موج می‌زد. 🏻 صورتم را نمی‌دیدم، ولی از دستان سرد و سفیدم می‌فهمیدم چقدر رنگ زندگی از چهره‌ام پریده و همان خط خونی که از کنار دهانم جاری شده بود، برای لرزاندن دل مجید کافی بود که یک نگاهش به درِ خانه بود و می‌خواست بفهمد چه اتفاقی افتاده و یک نگاهش که نه، تمام دلش پیش من بود که با صدایی که میان موج گریه دست و پا می‌زد، تمنا کردم: ☝🏻مجید! منو از اینجا ببر! تو رو خدا، فقط منو ببر... 👁 با نگاه مضطرّش اطراف را می پایید و شاید به دنبال ماشینی بود و تا خیابان اصلی خبری از ماشین نبود که زیر گوشم زمزمه کرد: - الهه جان! همینجا وایسا برم ماشین بگیرم... و من دیگر نمی‌خواستم تنها بمانم که دستش را محکم گرفتم و با وحشتی معصومانه التماسش کردم: 🏻نه، تنها نرو! تو رو خدا دیگه تنهام نذار! منم باهات میام... ▶🆔: @partoweshraq
🎊 😁 💣 😘 روبوسی 🌌 شب عملیات، و خداحافظی آن، طبیعتاً باید با سایر جدایی‌ ها تفاوت می‌داشت. ⏳کسی چه می‌دانست، شاید آن لحظه، همه‌ی دنیا و عمر باقی مانده‌ی خودش یا دوست عزیزش بود و از آن پس واقعاً دیدارها به قیامت می‌افتاد! 😘 چیزی بیش از بوسیدن، بوییدن و حس کردن بود. به هم پناه می‌بردند. 👌بعضی‌ها برای اینکه این‌ جَو را به ‌هم بزنند و ستون را حرکت بدهند، می‌گفتند: 📢 «پیشانی، برادران فقط پیشانی را ببوسید، بقیه حق‌النسا است، حوری‌ها را بیش از این منتظر نگذارید!!» 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌸 💔 غم عشق 💞 دلبرا وصلت بود درمان ما 🌼✨ سایه لطفت سر و سامان ما 🌼✨ یاد رویت ای گل گلزار عشق 💞 مرهمی بر این دل نالان ما 🌐 @partoweshraq
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹 داستان حضرت موسی(ع) و پیرمرد جذامی!! 🎙 حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_6017299488647939069.mp3
2.29M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹 داستان حضرت موسی(ع) و پیرمرد جذامی!! 🎙 حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜ امام على (عليه السلام): 🔅سخن چون داروست، اندكش سود مى بخشد و بسيارش كشنده است. 🔅«الكلامُ كالدَّواءِ؛ قَليلُهُ يَنفَعُ، و كَثيرُهُ قاتِلٌ». 📚 ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ١٩٩. 🌐 @partoweshraq #حدیث
🌹 🙍🏻‍♂ تا وقتی به این فکر چسبیده‌اید که دلیل خوب زندگی نکردنتان بیرون از وجودتان است، هیچ تغییر مثبتی رخ نمی‌دهد. 🙎🏻‍♂ تا وقتی مسئولیت خود را به دوش دیگران بیاندازید که با شما بی‌انصافی می‌کنند، (یک شوهر لات، یک کارفرمای زیاده‌طلبی که از کارمندانش حمایت نمی‌کند، ژن‌های ناجور، اجبارهای مقاومت‌ ناپذیر) وضع شما همچنان در بن‌بست می‌ماند. 👌🏻تنها خودِ شما مسئول جنبه‌های قطعی موقعیت زندگی خود هستید و فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید. 🚧 حتی اگر با محدودیت‌های بیرونی همه جانبه‌ای درگیرید، هنوز آزادی و حق انتخاب پذیرش برخوردهای مختلف نسبت به این محدودیت‌ها را دارید. 📙 خیره به خورشید | اروین د یالوم 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 👌🏻دفاع جانانه مجری آمریکایی از ایران! ️🔺صحبت های تِروِر نوآ با موضوع تمسخر ترامپ و بیان خیانتهای آمریکا علیه ایران که عده ای خارج پرست و ضدملت اصل کلیپ را سانسور کردند! 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 👌🏻پیش بینی عجیب در مورد آینده انقلاب (از زبان همسرش): 🎙۲سال بعد از انقلاب سید علی نامی رئیس جمهور خواهد شد و بعد از چند سال امام زمان(عج) می کنند! 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🚗 شهر را ول ﮐﺮدم و ﺑﻪ ﮐﻮه و ﺑﯿﺎﺑﺎن زدم. 🏔 ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﭘﺮﺗﮕﺎھﯽ ﮐﻪ ﮔﯿﺮ آوردم رﻓﺘﻢ و از ھﻤﺎن ﺑﺎﻻ، ﺧﻮدم را ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻧﺪاﺧﺘﻢ. ⏳ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ، اﺣﺴﺎسِ ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﺮگ ﺑﻪ ﻣﻦ دﺳﺖ داد؛ ﭼﻮن ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭼﺘﺮ ﻧﺠﺎت ﺑﺎز ﺷﺪ و ﺑﻪ ھﺮ ﻣﺼﯿﺒﺘﯽ ﺑﻮد، روی ﺻﺨﺮه‌ای ﺑﻨﺪ ﺷﺪم. 🚗 ﻧﺎاﻣﯿﺪ و ﺳﺮﺧﻮرده، راه شهر را در ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ در اوﻟﯿﻦ ﻓﺮﺻﺖ، ﺗﭙﺎﻧﭽﻪ‌ای ﺑﺨﺮم. 🛌 ﺗﻮی ﺧﺎﻧﻪ، روی ﺗﺨﺖ دراز ﮐﺸﯿﺪم و ﺗﭙﺎﻧﭽﻪ را ﺑﯿﺦِ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﺬاﺷﺘﻢ. 🔫 ﺑﯽ‌ﻣﻌﻄﻠﯽ ﻣﺎﺷﻪ را ﭼﮑﺎﻧﺪم و اﻧﺘﻈﺎر داﺷﺘﻢ ﺻﺪای ﻏﺮشِ ﺗﭙﺎﻧﭽﻪ و دردِ ﮔﻠﻮﻟﻪ‌ای ﮐﻪ ﻣﻐﺰم را ﻣﺘﻼﺷﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮد، ﺣﺲ ﮐﻨﻢ. ✍🏻 ﻧﻪ ﺗﯿﺮی در رﻓﺖ و ﻧﻪ ﺻﺪاﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ. ﺗﭙﺎﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﻣﺒﺪّل ﺷﺪه ﺑﻮد. 🚪ﮐﻒِ اﺗﺎق ﻏﻠﺘﯿﺪم و ﮔﺮﯾﻪ ﺳﺮ دادم. 👤 ﻣﻦ ﮐﻪ اﯾﻦ ھﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﻠﻖ ﻣﯽ‌ﮐﺮدم، از رھﺎﻧﺪنِ ﺧﻮدم از ﺷﺮِ اﯾﻦ زﻧﺪﮔﯽِ ﻧﮑﺒﺘﯽ ﻋﺎﺟﺰ ﺑﻮدم. 🏙 روزی از ﺧﯿﺎﺑﺎن ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺷﺘﻢ، ﺣﺮﻓﯽ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻢ ﺧﻮرد ﮐﻪ اﻣﯿﺪِ ﺗﺎزه‌ای در ﻣﻦ زﻧﺪه ﮐﺮد. ⏳ از ﻣﺮدِ اﻓﺴﺮده و ﺑﯿﭽﺎره‌ای ﺷﻨﯿﺪم ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ ﮐﺎرﻣﻨﺪِ دوﻟﺖ ﺷﺪن، ﺧﻮدﮐﺸﯽ ﺗﺪرﯾﺠﯽ اﺳﺖ!! 👤 ﻣﻦ در وﺿﻌﯽ ﻧﺒﻮدم ﮐﻪ بهترین راهِ ﺧﻮدﮐﺸﯽ را اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﻢ. ⏳ﻣﺮگِ ﺗﺪرﯾﺠﯽ ﯾﺎ ﯾﮏ ﺿﺮب، ﺑﺮاﯾﻢ ﻓﺮﻗﯽﻧﺪاﺷﺖ. 📄در ﻧﺘﯿﺠﻪ، رﻓﺘﻢ و ﺑﺮگِ درﺧﻮاﺳﺖِ اﺳﺘﺨﺪام در وزارتِ ﮐﺸﻮر را ﭘﺮ ﮐﺮدم...!! 📗زن وسطی | موریلو روبیائو 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌼صبح آمده بر پهنه‌ٔ آفاق گذر کن ☀ پلکی بزن و بر رُخ ِ دلدار نظر کن ☀ این پیلهٔ خمیازه گیِ صبحگهان را 🌼 با خنده‌ٔ پروانگی‌ات دست به سر کن 🌸 سلام، صبحتون بخیر و نیکی 🌐 @partoweshraq
💠❓📚 ✍🏻💠 ❓آیا در آیه ای از قرآن صراحتاً تصریح شده است که امام علی (ع) هادی و هدایت کننده امت است؟ ✅ پاسخ: 📖 خداوند در آیه ٧ سوره رعد پيامبر اسلام را مخاطب ساخته و مى فرمايد: 🔅«تو تنها انذار كننده و بيم دهنده اى، و براى هر قوم و ملتى، هدايت كننده اى است». 🔅«اَّنَما انْتَ مُنْذِرُ وَ لِكُلِّ قَومٍ هادٍ». 📚 در تفسير الدّر المنثور كه از معروف ترين تفاسير اهل سنت است روايات متعددى در تفسير اين آيه از پيامبر اسلام نقل مى كند: 👥👤از ابن جرير و ابن مردويه و ابونعيم و ديلمى و ابن عساكر و ابن نجار نقل مى كند؛ 📖 «هنگامى كه آيه انَّما انْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ نازل شد پيامبر دستش را بر سينه خود گذاشت و فرمود: 🔅«منذر منم»، و با دستش اشاره به شانه على عليه السلام كرد و فرمود: 🔅«هادى تويى اى على» بعد از من هدايت يافتگان به وسيله تو هدايت مى شوند». 📚 الدر المنثور، ج ۴، ص ۴۵. 👤 ابوبرزه اسلمى مى گويد از پيامبر اكرم شنيدم كه درباره اين آيه در حالى كه دستش را بر سينه خود گذاشته بود فرمود: 🔅انَما انْتَ مُنْذِر، و در حالى كه بر سينه على عليه السلام گذارده بود فرمود: لِكُلِّ قومٍ هادٍ. 📚 همان مدرک. 👥👤 در همان كتاب از عبداللَّه بن احمد و ابن ابى حاتم و طبرانى و حاكم و ابن مردويه و ابن عساكر از على عليه السلام نقل مى كند كه در تفسير آيه انَما انْتَ مُنْذِرُ لِكُلِ قَومٍ هادٍ فرمود: 🔅«رَسُولُ اللَّهِ الْمُنْذِرُ، وَانَا الْهادِى»: 🔅«رسول خدا منذر است و من هادى هستم». 📚 همان مدرک. ⚜ در حديث ديگرى از ابن عباس مى خوانيم كه پيامبر فرمود: 🔅«انَا الْمُنْذِرُ وَ عَلِىُّ الهادِى، وَ بِكَ يا عَلِىُّ يَهْتَدِى الْمُهْتَدُوْنَ!»: 🔅«منذر منم و على عليه السلام هادى است، اى على هدايت يافتگان به وسيله تو هدايت مى يابند». 👌🏻اين حديث را جمعى از حفاظ معروف اهل سنت از جمله حاكم در مستدرك ج ۳ ص ۱۲۹، ذهبى در تلخيص ج ۳ ص ۱۲۹، فخر رازى در تفسیر ج ۱۹ ص ۱۴ و ابن كثير در تفسير خود ج ۲ ص ۵۰۱ و ابن صباغ مالكى در فصول المهمه ص ۱۰۵ و گنجى شافعى در كفاية الطالب ص ۱۰۹ و علامه طبرى در تفسير خود ج ۱۳ ص ۶۳ و ابن حيان اندلسى در بحر المحيط ج ۵ ص ۳۶۷ و نيشابورى در تفسير خويش ج ۱۳ ص ۷۳ و دیگران از علمای اهل سنت نقل کرده اند؛ 📚 فتح البیان ج ۵ ص ۹۷، منتخب کنزالعمال ج ۵ ص ۳۴، تفسیر شوکانی ج ۳ ص ۶۶، روح المعانی ج ۱۳ ص ۹۷، نور الابصار ص ۱۰۵ و... 📚 جهت آگاهی رجوع شود احقاق الحق، ج ۳، ص ۸۸ به بعد. 📚 نويسنده كتاب حبيب السّير ميرغيث الدين چنين مى گويد: 🔅«به طرق متعددى نقل شده هنگامى كه آيه انَما انْتَ مُنْذِرُ لِكُلِ قَوْمٍ هادٍ نازل شد، پيامبر به على عليه السلام فرمود: منذر منم، و هادى تويى اى على! بعد از من هدايت يافتگان به وسيله تو هدايت مى شوند». 📚 حبیب السیر، ج ٢، ص ١٢. 📚 در منابع پيروان مكتب اهلبيت (عليهم السلام) نيز احاديث متعددى در اين زمينه آمده است كه در اين مختصر امكان نقل همه آنها نيست. 📚 بحارالأنوار، ج ٣۵، ص ٣٩٩، باب ٢٠. 📚 در تفسير نورالثقلين حدود پانزده حديث، در اين زمينه نقل شده، از جمله از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: 🔅«كُلّ امامٍ هادِىُ كُلِّ قَوْمٍ فى زَمانِهِ» و در تعبير ديگرى: 🔅«كُلُّ امامٍ هادٍ لِلْقَرْنِ الَّذى هُوَ فيه»: 🔅«هر امام (معصومى) هدايت گر براى زمان خود است» يا «هدايت گر اقوامى است كه در زمان او زندگى مى كنند». 📚 نورالثقلین، ج ٢، ص ۴٨٢. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9⃣7⃣ «باد آورده را باد می برد!» ⚔ در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایران و روم جنگ شد و در این جنگ ایرانی ها پیروز شدند و قسطنطنیه که پایتخت روم بود به محاصره ی ایران در آمد و سقوط آن نزدیک شد. 🏛 مردم رم فردی را به نام هرقل به پادشاهی برگزیدند. 💎 هرقل چون پایتخت را در خطر می دید، دستور داد که خزائن جواهرات روم را در چهار کشتی بزرگ نهادند تا از راه دریا به اسکندریه منتقل سازند تا چنانچه پایتخت سقوط کند، ‌گنجینه ی روم بدست ایرانیان نیافتد. ⛵ این کار را هم کردند. ولی کشتی ها هنوز مقداری در مدیترانه نرفته بودند که ناگهان باد مخالف وزید و چون کشتی ها در آن زمان با باد حرکت می کردند، هر چه کشتی بانان تلاش کردند نتوانستند کشتی ها را به سمت اسکندریه حرکت دهند و کشتی ها به سمت ساحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیان بود در آمد. 💎💰 ایرانیان خوشحال شدند و خزائن را به تیسفون پایتخت ساسانی فرستادند. 👑 خسرو پرویز شادمان شد و چون این گنج در اثر تغییر مسیر باد به دست ایرانیان افتاده بود، آن را، گنج باد آورده نام نهاد. 👌🏻از آن روز به بعد هرگاه ثروت و مالی بدون زحمت نصیب کسی شود، آن را باد آورده می گویند. 💎 این گنج باد آورده دو بار از خزانه ی خسرو پرویز به سرقت رفت و یک بار هم در سال ۶٢٨ میلادی بود که هرقل، تیسفون را غارت کرد که اتفاقاً همه از این گنج باد آورده بوده است و از آن تاریخ، عبارت «باد آورده را باد می برد» به ضرب المثل تبدیل گردیده است. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🔺😳 عکس هوایی از اختلاف سطح زندگی بین فقرا و ثروتمندان در شهر بمبئی هند!! ⚠ نکته: هند نزدیک ترین رابطه سیاسی و اقتصادی را با آمریکا دارد!! 🌐 @partoweshraq
⚠ یکی از نقاط شروع انحراف در انقلاب کجا بود؟ 🔺خاطره هاشمی رفسنجانی 🌐 @partoweshraq
🔺تصویری دردناک از یک پدر یمنی که در یک سال ۳ فرزندش را در راه خدا داده است!! 🌐 @partoweshraq
🔺پورمختار عضو کمیسیون قضایی مجلس: ⚖ برای برخورد شجاعانه قضات با مفسدان اقتصادی، امیدوارم یک خلخالی دیگر در قوه قضاییه بیاید! شعار در تمجید رضاشاه یا خلخالی یعنی تمایل مردم به برخورد قاطع با مفسدان. 🌐 @partoweshraq
😳 جاسوس در مرخصی! اگر تا امروز شک داشتیم که نازنین زاغری جاسوس است، با این حجم حمایت روزنامه ها و رسانه های انگلیسی از وی شکمان از جاسوس بودن او به یقین تبدیل شد!! 🌐 @partoweshraq
🔺مظلومیت و غربت رهبر معظم انقلاب! عکس باز شود! 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا