eitaa logo
پرتو اشراق
784 دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
14.3هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
👨🏻🏫 آموزگار تصمیم گرفت که از دانش آموزان به شیوه‌ی جالبی قدردانی کند. 🚪او دانش آموزان را جلوی کلاس می‌آورد و چگونگی اثرگذاری آن‌ها بر خودش را بازگو کرد. 🎗آنگاه به سینه هر یک از آن‌ها روبانی زرد رنگ می‌زد که روی آن با حروف طلایی نوشته شده بود: 🌟 من آدم تاثیر گذاری هستم!! 🎗🎗🎗آموزگار به هر دانش آموز سه روبان اضافی داد و از آن ها خواست که مراسم قدردانی را گسترش دهند. 🏢 یکی از بچه سراغ مدیر جوان شرکتی رفت و از او به خاطر کمکی که در برنامه‌ریزی شغلی به وی کرده بود، قدردانی کرد و یکی از روبان ها را به پیراهنش زد و دو روبان دیگر را به او داد. 🚪مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رئیسش که به بدرفتاری با کارمندانش شهرت داشت، رفت و به او گفت: 🎗که صمیمانه او را به خاطر نبوغ کاری‌اش تحسین می‌کند، سپس یکی از رویان ها را روی یقه کت رئیسش چسباند و آخرین روبان را به او داد! 🌃 آن شب رئیس به خانه آمد و در کنار پسر ۱۴ ساله اش نشست و به او گفت: 👨🏻💼 امروز یکی از کارمندانم به من گفت که مرا بخاطر نبوغ کاری‌ام تحسین می کند و روبانی زرد رنگ به من داد که روی آن نوشته شده بود: 🌟 من آدم تاثیر گذاری هستم!! 🎗او یک روبان اضافی بمن داد و از من خواست از کس دیگری قدر دانی کنم. 🚗 هنگامی که داشتم به سمت خانه می آمدم، فکر می‌کردم که روبان را به چه کسی بدهم و به یاد تو افتادم. 👨🏻💼 من میخواستم از تو قدر دانی کنم، مشغله کاری من بسیار زیاد است و وقتی شب ها به خانه می‌آیم توجه زیادی به تو نمی کنم… اما امشب می‌خواهم کنارت بنشنیم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزی و می‌خواهم بدانی که تو بر روی زندگی من تاثیرگذار بوده‌ای و روبان آبی را به پسرش داد. 🙍🏻‍♂ پسر که کاملا شگفت زده شده بود به گریه افتاد، به پدر نگاه کرد و با صدای لرزان گفت: ✋🏻من می‌خواستم امشب خودکشی کنم، اصلا فکر نمی‌کردم که وجود من برایتان اهمیتی داشته باشد…! 🏢 فردا که رئیس به اداره آمد، آدم دیگری شده بود. 👨🏻💼 او دیگر سر کارمندان غر نمی‌زد و طوری رفتار می‌کرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روی او تأثیرگذار بوده‌اند. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌹 پیک سعادت داد این بشارت ☀ تابیده هفتم مهر ولایت ☀ آمد این مژده از حى تبارک 🌹 میلاد موسى بن جعفر مبارک 🌺🍃 سلام صبحتون بخیر و شادی 🌐 @partoweshraq #شعر
💠❓📚 ✍🏻💠 ❓سؤال: اینکه به امام کاظم باب الحوائج می گویند از کجا می آید؟ ❓چرا ایشان را به این لقب نامیده اند؟ ✅ پاسخ: ⚜ شیخ عباس قمی می نویسد: 🔅«امام کاظم (علیه السلام) در ميان مردم به باب الحوائج معروف است (چرا که) توسّل به آن حضرت براى شفاى امراض و بيمارى ها و رفع امراض ظاهرى و باطنى و دردهاى اعضاى خصوصاً درد چشم مجرّب است». 📚 منتهی الامال، ج ٣، ص ١۴۶٣. 👤 محمد بن طلحه شافعی در مورد صفت باب الحوائج امام کاظم (علیه السلام) می نویسد: 🔅«مردم عراق او را «باب الحوائج الى الله» (دروازه برآمدن حاجات در درگاه الهى) مى خوانند، چرا كه نيازهاى خود را با وسيله قرار دادن او به درگاه الهى برآورده مى ديدند. كرامتهاى او حيرت انگيز است و گوياى اين است كه او نزد خداوند از جايگاهى راستين و فناناپذير برخوردار است». 📙مطالب السوول، ص ۸۳. 👤احمد بن یوسف دمشقی یکی دیگر از علمای اهل سنت در مورد این صفت امام علیه السلام می نویسد: 🔅«امام کاظم نزد مردم عراق به «باب الحوائج» معروف است، زيرا هر نيازمندى كه به درگاه او عرض نياز برده، نوميد بازنگشته است...». 📔اخبار الدول، ص ۱۱۲. 👤ابو علی خلال که از علمای بزرگ حنبلیان محسوب می شود می گوید: 🔅«هرگاه مشكل و گرفتارى مرا فرا گيرد، آهنگ قبر موسى بن جعفر كرده، به او متوسل مى شوم و خدا آن گونه كه دوست دارم مشكل مرا برطرف مى كند». 📚 تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۲۰. 👤امام شافعى» پا را فراتر نهاده، درباره امام و منزلت او مى گويد؛ «قبر موسى [بن جعفر] كاظم نوشداروى آزموده شده است». 📚 تحفه العالم، ج ۲، ص ۲۰. ⚜ ابن شهر آشوب نقل مى كند در بغداد زنى ديده شد كه سراسيمه مى دويد. از او پرسيدند كجا مى روى؟ گفت نزد موسى بن جعفر مى روم زيرا فرزندم را زندانى كرده اند. مردى حنبلى مذهب از سر تمسخر گفت او (امام كاظم) در زندان مرد. زن گفت: [خداوندا] به حرمت آن كشته در زندان قدرت [خود] را به من بنمايان. خيلى زود فرزندش از زندان آزاد شد و فرزند مرد مسخره كننده به كيفر رسيد». 📚 المناقب، ج ۴، ص ۳۰۵. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرتو اشراق
🎥 #ببینید 😐 برخوردنائب رییس مجلس بایک منتقد! 👌منتقد: شما بجای صحبت درباره غدير بگو چرا پراید ۴۵میلی
🔺دو اتفاق درقم وگلپایگان، یکی با جوسازی رسانه ها تبدیل به پرونده جنایی (قتل هاشمی، تهدید به قتل روحانی) شد و دیگری با اینکه تهدید علنی بود (میکنمت توی گونی) اما سانسور شد! 🌐 @partoweshraq
📊 روسیه برای مقابله با تحریم ذخایر طلای خود را افزایش می‌دهد و دولت روحانی به راحتی ۶٠ تن طلا را به باد می‌دهد! 🌐 @partoweshraq
🔺گزارش گاردین از اسماعیل آذری نژاد: 📚 «نه عمامه، نه موعظه، فقط کتاب برای کودکان» 🌹روحانی ایرانی که زندگی خود را وقف آموزش به کودکان روستایی کرده است. 🌐 @partoweshraq
🔺ادلب آخرین پایگاه تروریست ها در سوریه و جریان مقاومت بزودی عملیات وسیعی برای آزاد سازی آن آغاز خواهد کرد. ✌حتی اگر غلطی از سوی رژیم صهیونیستی و آمریکا در حمله به سوریه سر بزند ما زودتر از ۲۵ سال به آرزوی آزادی قدس خواهیم رسید ان شاء الله ✊ بند پوتین ها را برای نبرد مقدس محکم کنید. 🌐 @partoweshraq
🔺سخنان آیت الله علم الهدی در مورد خبر فحشا در شهر مشهد؛ 🎙توطئه می کنند تا قداست را از مشهد بگیرند/ هرگونه فحشا به هر شکلی را براندازی کنید. 🌐 @partoweshraq
🔺بعد ازجلسه سوال از رئیس جمهور درمجلس خیلیا گفتن اون پنکه مال رئیس جمهور نبوده و از اموال مجلسه ولی با بررسی تصاویر مشخص شد که این پنکه سرجهازی ایشونه و هرجا می ره همراهشه 🌐 @partoweshraq #تا_1400_با_گونی
📰 فرار شرقی ها به غرب 🔺مراجع امنیتی مراقب جریان مشکوکِ انگلیسی از جمله #دروغ_نامه_شرق باشید! ⚠ هدف آنها زدن راهپیمایی اربعین و اتحاد شیعیان ایران و عراق و نا امنی در جامعه است! 🛫 که ظاهرا پس از انجام ماموریتشان قصد دارند به لندن و BBC فرار کنند. 🌐 @partoweshraq #مهدی_رحمانیان #دروغ_نامه_شرق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {٢} 🦁 درخواست شیر از امام علیه السلام!! 🕌🌴 بطائنی گفت: روزی حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام از مدینه خارج شد بقصد باغی که در خارج مدینه داشت من در خدمت آن جناب بودم امام سوار قاطر بود و من سوار الاغ، در بین راه شیری سر راه بر ما گرفت ترس مرا فرا گرفت ایستادم، ولی موسی بن جعفر علیه السّلام بی اعتنا پیش رفت! 🦁 دیدم شیر اظهار کوچکی می کند و صدائی که حاکی از التماس است می نماید! 🌹امام نیز ایستاد مثل کسی که گوش بصدای او میدهد شیر دستش را روی ران قاطر امام گذاشت، من خیلی ترسیدم. ✋🏻 شیر از راه کناره گرفت امام علیه السّلام رو بقبله ایستاد و شروع بدعا کرد، من دعای آن جناب را نمی فهمیدم. 🦁 در این موقع اشاره بشیر نمود که برو غرش مخصوصی نمود، موسی بن جعفر می فرمود: 🌹آمین، آمین... 🐾 بالاخره رفت تا از نظر ناپدید گردید امام راه خود ادامه داد من نیز در خدمتش بودم. 👤 وقتی از آن محل دور شدیم من خود را بامام رسانده عرض کردم: ✋🏻 آقا این شیر چه کاری داشت من خیلی ترسیدم که بشما زیانی نرساند، ولی در شگفت شدم از برخوردی که با او داشتید!! 🌹فرمود: او شکایت می کرد که زایمان بر همسر من دشوار شده تقاضا می کرد برایش دعا کنم که خلاص شود و من نیز دعا کردم بدلم افتاد که بچه اش نر است به او اطلاع دادم! 🦁 شیر گفت: برو در امان خدا هرگز بر تو و خانواده و شیعیانت خداوند درنده ای را مسلط نکند. 🌹من گفتم: آمین! 📚 زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، ص: ۵۱، به نقل از خرایج، ص ٢٣۴. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💚 #یا_موسی_بن_جعفر_ادرکنا 🌺 بزم ما را باز آمد عالم آرایى دگر 🌺 کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر 🌺 قرن ها بگذشته از موسى و شرح رود نیل 🌺 آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر 💚 میلاد امام موسی بن جعفر علیه السلام مبارکباد. 🌐 @partoweshraq #شعر
4_6007987686017598401.mp3
1.45M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | ⚠ شکستن کمر اسلام توسط خر مقدس ها!! ⁉کدوم جوون با توهین آدم میشه؟! 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🕑 💠🌹💠 🌺 میلاد با سعادت حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) بر همگان مبارک باد. 💚 یکی از دستورالعمل‌هایی که (قدس‌ سره) برای شفای بیماران می‌فرمودند: 🎙مریض پس از نماز صبح دو رکعت نماز حاجت بخواند و پس از آن سه مرتبه بگوید: 🔅«اللَّهُمَ اشْفِنِي بِشِفَائِكَ، وَ دَاوِنِي بِدَوَائِكَ، وَ عَافِنِي [بِعَافِیَتِكَ] مِنْ بَلَائِكَ، فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ». 🔅خدایا، مرا به شفای خود شفا ده و به دوای خود دوا ده و از بلایت عافیتم بخش؛ چرا که من بندۀ تو و فرزند بندۀ توام. 👌پس از آن یک بار بگوید: 🔅«بِحُرْمَةِ الإمامِ الکاظِم علیه‌السلام». 📘 بهجت‌ الدعا، ص ٣۴٩. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕓 💠🚻💠 مشاوره خانواده 👌آقای محترم! 🔮 هنگام مواجهه با شکایت همسرتان: 1⃣ قضاوت نکنید! 2⃣ سعی کنید شنونده باشید! 3⃣ همدلی کنید و به او بفهمانید که شما هم از اینکه او ناراحت است، ناراحتید! 🚻 وقتی همسرتان نگران است یک نوازش ساده برای آرامش او یا یک گفتگوی صمیمی و خوردن یک فنجان چای کنار یکدیگر و کارهایی از این قبیل باعث می‌شود پایه های زندگی مشترک شما محکمتر شود. 🌐 @partoweshraq
🔺رسانه‌هایی که ماجرای فیضیه را پیراهن عثمان کرده و از آن پرونده جنایی می ساختند امروز یا راحت از کنار تهدید به گونی کردن گذشته‌اند یا سعی کرده‌اند با دست پیش گرفتن، ماستمالی‌اش کنند! 🌐 @partoweshraq #تا_1400_با_گونی
🌳 باغ قرآنی ِ ولیعهد انگلستان! 🔺در این باغ، کانالهای آبیاری و نوع درختان براساس آیات قرآن صورت گرفته. طراح باغ، خانم اما کلارک، نوه نخست‌وزیر اسبق انگلیس، معتقد است: تنها راه‌حل مشکلات زیست محیطی و گرمایش کره زمین، کاشت درختان قرآنی (خرما، انگور، زیتون، کُنار، انجیر، انار) است. 🌲اروپاییها به جنگل کاج، #قبرستان_سبز می‌گویند! 🌐 @partoweshraq #ایران_ما #درخت_کاج
#تا_1400_با_گونی 📊 دومین ترند ایتا شد! 🔺ان شالله که ق ق و هیئت نظارت بر نمایندگان مطالبه شما عزیزان را بی پاسخ نخواهد گذاشت و با علی مطهری و همراهان هتاکش برخورد قاطع خواهد کرد. 🌐 @partoweshraq #تا_1400_با_گونی
🔺دلخوشی علی لاریجانی به سراب اروپا: 😐 ۳ رهبر اروپایی گفتند در برجام بمانید، ما طوری تامین می‌کنیم که شما خسارتی نبینید!! ⁉ آقای لاریجانی چه خسارتی بالاتر خروج شرکتهای اروپایی و پراید ۴۰ میلیونی؟ 🌐 @partoweshraq
😁😐👊 عاقبت انتقاد از مدعیان اعتدال و اصلاحات...!! 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و دوازدهم 👨🏻و عبدالله هم درست مثل من از واکنش پدر می‌ترسید که باز تذکر داد: ☝منم می‌دونم از مسیر قانونی به نتیجه می‌رسی، ولی اگه تو این مدت یه بلایی سرِ خودت یا الهه بیاد، چی؟!!! مجید! باور کن بابا خیلی عوض شده! بابا همیشه اخلاقش تند و عصبی بود، ولی الان خیلی عوض شده! حاضره به خاطر این دختره وهابی و فک و فامیلاش هر کاری بکنه! برادرهای نوریه هر روز میان نخلستون... همین فردا که تو می‌خوای بری نخلستون با بابا صحبت کنی، اونا هم اونجا هستن... که مجید کلافه شد و با حالتی عصبی پاسخ اینهمه مصلحت‌اندیشی عبدالله را داد: 🏻خُب باشن! مگه من ازشون می‌ترسم؟ مثلاً می‌خوان چی کار کنن؟ 👌🏻و عبدالله حرفی زد که درست از دریای دلواپسی دل من آب می‌خورد: - مجید! همون روز آخر که الهه از خونه اومد بیرون، اگه من دیرتر رسیده بودم، نمی‌دونم چه بلایی سرش اومده بود! من الهه رو از زیر لگدهای بابا کشیدم بیرون! جوری خون جلوی چشماش رو گرفته بود که اگه من نرسیده بودم، الهه رو کشته بود! 🏻از به خاطر آوردن حال آن روزم تا مغز استخوان مجید آتش گرفت که با بغضی که گلوگیرش شده بود، پاسخ داد: 🏻عبدالله! به خدا فکر نمی‌کردم با دخترش اینطوری رفتار کنه! به جون الهه که از جون خودم برام عزیزتره، فکر می‌کردم هوای الهه رو داره! وگرنه غلط می‌کردم زن حامله‌ام رو تنها بذارم! 👨🏻🏻 و تیزی همین حقیقت تلخ بود که بند دل من و عبدالله را پاره می‌کرد و عبدالله با قاطعیت بیشتری ادامه داد: 🏻حالا اگه اونروز یه بلایی سرِ الهه یا بچه‌اش اومده بود، می‌خواستی چی کار کنی؟ خُب تو می‌رفتی شکایت می‌کردی و پلیس هم بابا رو بازداشت می‌کرد، ولی مثلاً بچه‌ات زنده می‌شد؟ یا زبونم لال، الهه بر می‌گشت؟ حالا هم همینه! مملکت قانون داره، دادگاه داره، پلیس داره، همه اینا قبول! ولی اگه بابا یا برادرهای نوریه یه آسیبی به خودت یا الهه زدن، می‌خوای چی کار کنی؟ حتی اگه اونا مجازات بشن، صدمه‌ای که به زندگی‌ات خورده، جبران میشه؟ ✊ و حرف مجید، حدیث شرف و غیرت بود که باز استقامت کرد: 🏻عبدالله! تو اگه جای من بودی سکوت می‌کردی تا همه زندگی‌ات رو چپاول کنن؟ به خدا هر چی نگران الهه باشی، من بیشتر نگرانش هستم! هر چی تو نگران بچه من باشی، من همه تن و بدنم براش می‌لرزه! ولی می‌گی چی کار کنم؟ اگه من الان ساکت بشم، پس فردا یه چیز دیگه می‌خوان. اگه امروز از پولم بگذرم، فردا باید از زنم بگذرم، پس فردا باید از بچه‌ام بگذرم! به خدا من هر چی کوتاه بیام، بدتر میشه! 👌🏻و باز می‌خواست خیال عبدالله را راحت کند که با حالتی متواضعانه ادامه داد: 🏻من فردا با بابا یه جوری حرف می‌زنم که کوتاه بیاد. با زبون خوش راضی‌اش می‌کنم. یه کاری می‌کنم که با خوبی و خوشی همه چی حل بشه! 🏻و این حرف آخرش بود، هر چند من مطمئن بودم دیگر هیچ مسئله‌ای با پدر به مسالمت حل نمی‌شود که تا آخر شب هر چه مجید با لحن آرام و زبان شیرینش زیر گوشم زمزمه می کرد تا دلم قرار بگیرد، قرار نگرفتم و با احساس ترس و وحشتی که از عاقبت کار زندگی‌ام به جانم افتاده بود، به خواب رفتم. 🛌 نمی‌دانم چقدر از خوابم گذشته بود که صدای وحشتناکی، همه وجودم را در هم شکست. وحشتزده روی تشک نیم‌خیز شدم و با چشمان پُر از هول و هراسم اطرافم را نگاه می‌کردم و نمی‌دانستم چه خبر شده که دیدم مجید کنارم روی تشک نیست. چند بار صدایش کردم ولی به جای جواب مجید، نعره‌های مردان غریبه‌ای را می‌شنیدم و نمی‌فهمیدم چه می‌گویند. 💓 قلبم از وحشت، سخت به تپش افتاده و فقط مجید را صدا می‌زدم و هیچ جوابی نمی‌شنیدم. 👣 بدن لرزان از ترسم را از روی تشک کَندم و با قدم‌هایی که جرأت پیش رفتن نداشتند، از اتاق خارج شدم. 🚪در این خانه غریبه و در تاریکی شب، نمی‌توانستم قدم از قدم بر دارم و میان اتاق هال خشکم زده بود که صدای فریاد مجید، قلبم را از جا کَند. 👣 بی‌اختیار به سمت صدای مجیدم دویدم که به یکباره همه جا روشن شد و خودم را میان عده‌ای مرد غریبه دیدم. 🗡 همه با پیراهن‌های عربی و شمشیر بلندی که در دست‌شان می‌رقصید، دورم حلقه زده و به حال زارم قهقهه می‌زدند... 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq