eitaa logo
پرتو اشراق
784 دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
14.3هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
پرتو اشراق
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {١} 🌹توصیه امام کاظم (ع) در گهواره!! 👳🏻 یکی از اصحاب امام جعفر صادق (علیه السلام)، به نام یعقوب سرّاج حکایت کند: 🌴 روزی به قصد ملاقات و زیارت مولایم، حضرت صادق آل محمّد (علیهم السلام) به منزل ایشان رفتم، هنگامی که وارد شدم، دیدم که آن امام بزرگوار کنار گهواره شیرخوارش، حضرت ابوالحسن مولا موسی کاظم (علیه السلام) ایستاده؛ و جهت دلگرم کردن و آرام نمودن نوزاد، با او سخن می گوید! ⏳مدّت زیادی بدین منوال طول کشید؛ و همچنان من در گوشه ای نشسته و نظاره گر آن ها بودم تا آن که سخن راز امام با نور دیده اش علیه السلام به پایان رسید. 👣 آنگاه من از جای خود برخاستم و به سمت آن امام مهربان رفتم، همین که نزدیک آن حضرت قرار گرفتم، فرمود: 🔅آن نوزاد، بعد از من، مولایت خواهد بود، نزد او برو و سلام کن. 👳🏻 پس اطاعت کردم و نزدیک آن نوزاد و نور الهی رفتم و سلام کردم، با این که او کودکی شیرخواره در گهواره بود، خیلی زیبا و با بیانی شیوا جواب سلام مرا داد! 👌🏻و سپس به من خطاب نمود و اظهار داشت: 🔅حرکت کن و به سوی منزل خود روانه شو و آن نام زشت و نامناسبی را که دیروز برای دخترت برگزیده ای تغییر بده، چون خداوند متعال صاحب چنین نام و اسمی را دشمن داشته و غضب دارد و او مورد رحمت الهی قرار نخواهد گرفت! 👳🏻 یعقوب سرّاج در ادامه گوید: 👶🏻 یک روز قبل از آن که خدمت حضرت برسم، خداوند متعال دختری به من عطا کرده بود، که نام او را حُمیراء نهاده بودیم؛ و کسی هم آن حضرت را از این موضوع آگاه نکرده بود؛ و با این که آن حضرت، طفلی شیرخوار در گهواره بود، به خوبی از درون مسائل خانوادگی ما آگاه بود! 🌟 و بعد از آن که چنین علم غیبی از آن طفل معصوم آشکار گشت و مرا در تغییر و انتخاب اسم مناسبی برای دخترم نصیحت فرمود، امام جعفر صادق (علیه السلام) مرا مورد خطاب قرار داده و اظهار نمود: 🔅ای سرّاج! دستور و پیشنهاد مولایت را عمل کن، که موجب سعادت و خوشبختی شما خواهد بود. 👳🏻 یعقوب گوید: من نیز اطاعت امر کردم و نام دخترم را به نام مناسبی تغییر دادم. 📚 اصول کافی: ج ١، ص ٣١٠، ح ١١، إثبات الهداة، ج ٣، ص ١۵٨، ح ١٢. 🌹امام کاظم (علیه السلام): 🔅بدانید که بهاى تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید. 🌺 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {٢} 🦁 درخواست شیر از امام علیه السلام!! 🕌🌴 بطائنی گفت: روزی حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام از مدینه خارج شد بقصد باغی که در خارج مدینه داشت من در خدمت آن جناب بودم امام سوار قاطر بود و من سوار الاغ، در بین راه شیری سر راه بر ما گرفت ترس مرا فرا گرفت ایستادم، ولی موسی بن جعفر علیه السّلام بی اعتنا پیش رفت! 🦁 دیدم شیر اظهار کوچکی می کند و صدائی که حاکی از التماس است می نماید! 🌹امام نیز ایستاد مثل کسی که گوش بصدای او میدهد شیر دستش را روی ران قاطر امام گذاشت، من خیلی ترسیدم. ✋🏻 شیر از راه کناره گرفت امام علیه السّلام رو بقبله ایستاد و شروع بدعا کرد، من دعای آن جناب را نمی فهمیدم. 🦁 در این موقع اشاره بشیر نمود که برو غرش مخصوصی نمود، موسی بن جعفر می فرمود: 🌹آمین، آمین... 🐾 بالاخره رفت تا از نظر ناپدید گردید امام راه خود ادامه داد من نیز در خدمتش بودم. 👤 وقتی از آن محل دور شدیم من خود را بامام رسانده عرض کردم: ✋🏻 آقا این شیر چه کاری داشت من خیلی ترسیدم که بشما زیانی نرساند، ولی در شگفت شدم از برخوردی که با او داشتید!! 🌹فرمود: او شکایت می کرد که زایمان بر همسر من دشوار شده تقاضا می کرد برایش دعا کنم که خلاص شود و من نیز دعا کردم بدلم افتاد که بچه اش نر است به او اطلاع دادم! 🦁 شیر گفت: برو در امان خدا هرگز بر تو و خانواده و شیعیانت خداوند درنده ای را مسلط نکند. 🌹من گفتم: آمین! 📚 زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، ص: ۵۱، به نقل از خرایج، ص ٢٣۴. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🖼 📸 | شمشیری به نشانه آمادگی جهاد، لباسی به نشانه زندگی رزمی و انقلابی و قرآن که نشان می دهد باید به زندگی قرآنی برسیم. 🌐 @partoweshraq
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {٣} ⚠ لزوم توجه به حاجات مردم از سوی مسئولین 👌قابل توجه دولتی‌ها 👳 « »، از شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) بود؛ او به فرمان (علیه السلام)، پُست را پذیرفت تا شاید بتواند از مشکلات بسیار زیادی که برای ایجاد نموده بودند، بکاهد. 👴 روزی - که ساربانی بیش نبود - به جهت کاری به علی بن یقطین، مراجعه کرد اما او به علت مشغلهء زیاد، ابراهیم را نپذیرفت! 🕋 ابن یقطین در همان سال به حج مشرف شد، پس از آن به رفت و خواست خدمت امام کاظم علیه السلام برسد، اما حضرت او را نپذیرفتند!! 👳 با شگفتی علت را جویا شد، به او فرمودند: 🔅«این به خاطر آن است که برادرت ابراهیم را راه ندادی! حج تو نیز مورد قبول واقع نمیشود تا آنکه ابراهیم تو را ببخشد!» 🌴وزیر به فکر فرو رفت، او در مدینه بود و ابراهیم در کوفه! از امام درخواست راه حل نمود... 🌌 حضرت به او فرمودند شبانه به برود تا شتری برایش بفرستند که او را با طیّ الأرض به رسانده و سپس همانگونه بازگرداند! 🐫 چون وزیر به مقصد رسید، از ابراهیم ساربان، طلب بخشش نمود، و تا ابراهیم پایش را بر صورت او نگذاشت، حاضر به بازگشت نشد... 📚 منتهی الامال /۲/حضرت کاظم/۷/۶. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {۴} 💘 جزای بد گمانی بشوهر!! 👳🏻 حکایت کند: 🌴 روزی با عدّه ای به منزل حضرت (علیهما السلام) وارد شدیم و در حضور آن حضرت نشستیم. ⏳پس از لحظاتی، زنی را که صورتش به عقب برگشته بود، آوردند و از حضرت خواستند که او را معالجه نماید!! 👤 (علیه السلام) دست راست مبارک خود را بر پیشانی زن و دست چپ را پشت سر او نهاد و سر و صورت او را به حالت طبیعی برگرداند؛ و زن سالم شد. 🌹سپس حضرت زن را مخاطب قرار داد و فرمود: ‼مواظب باش بعد از این مرتکب چنین خلافی نشوی!! 👥👥 افراد در مجلس سئوال کردند: یا ابن رسول اللَّه! این زن چه کار خلافی را انجام داده، که دجار این عقاب شده است؟ 🌹امام (علیه السلام) فرمود: 🔅نباید راز او فاش گردد، مگر آن که خودش مطرح کند. ⁉ هنگامی که از زن سئوال شد که چه عملی انجام داده بودی؟! گفت: ☝شوهرم غیر از من همسر دیگری دارد و هر دو در یک منزل هستیم، در حالی که هووی من پشت سرم نشسته بود، من بلند شدم تا نماز بخوانم؛ شوهرم حرکت کرد و رفت، من گمان کردم پیش آن همسرش رفته است، پس صورت خود را برگرداندم تا ببینم چه می کنند، هوویم را تنها دیدم و شوهرم حضور نداشت. 🔥و چون چنین گمان خلافی را نسبت به شوهرم انجام دادم، به آن مصیبت گرفتار شدم و به دست مبارک مولایم، آن عقاب برطرف شد و توبه کردم. 📚 تفسیر عیّاشی، ج ٢، ص ٢٠۵. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۳۹، ح ۱۵. 📚 إثبات الهداة، ج ۳، ص ۲۰۱، ح ۹۴. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌸 شاد بودیم از غدیر خم، دوباره عید شد 🌸 تو به دنیا آمدی شادی ما تمدید شد 💐 سالروز ولادت حضرت باب الحوائج (علیه السلام) را به محضر امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) و شیعیان و محبین ایشان تبریک می گوییم. 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
⚜️ فرق و عبّاسی در مناظره با هارون عباسی 📚 مرحوم و و دیگر بزرگان در کتابهای مختلف حکایت کرده اند: 🌹حضرت ابوالحسن، (علیهما السلام) در جمع بعضی از اصحاب خاصّ، فرمود: 🏰 روزی هارون الرّشید مرا احضار کرد و چون بر او وارد شدم سلام کردم، وی پس از آن که جواب سلام مرا داد؛ گفت: ❓آیا ممکن است دو خلیفه از مردم مالیات دریافت نمایند؟! 🌹 گفتم: مواظب باش و تقوای الهی را رعایت نما، مبادا سخن بی محتوای دشمنان ما را بپذیری، اگر صلاح می دانی حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بخوانم! 👑 هارون گفت: مانعی نیست! 🌹 اظهار داشتم: پدرم از پدران بزرگوارش، از جدّم رسول خدا (صلوات اللّه علیهم) نقل فرمود: 🔅همانا چنانچه بدن خویشان با یکدیگر تماس پیدا کنند، تحریک و آرامش به وجود می آورد؛ بنابراین دستت را در دست من قرار ده! 🤝🏻 و سپس جلو رفتم و دست مرا گرفت و کنار خود نشانید و گفت: 👑 دیگر وحشتی نداشته باش، راست گفتی و نیز جدّت راست گفته است، سکون و آرامش پیدا کردم و دوستی تو در دلم جای گرفت، اکنون سئوال هایی را مطرح می کنم که کسی پاسخ آن ها را نمی داند، چنانچه جواب صحیحی دادی، تو را آزاد می گذارم و پس از این، سخن هیچ کسی را بر علیه تو اهمیّت نمی دهم. 🌹 گفتم: آنچه می خواهی سئوال کن، اگر در امان بودم پاسخ می گویم. 👑 هارون اظهار داشت: چناچه راست گفتی و جواب از روی تقیّه نبود در امان خواهی بود. و سپس گفت: ❓به چه دلیلی شما بر ما ترجیح داده شده اید؛ و بر ما برتری دارید؟ و حال آن که ما و شما از نسل هستیم و پسر عمو خواهیم بود؟ 🌹 در پاسخ گفتم: به جهت آن است که و از یک پدر و مادر بوده اند؛ ولی ، مادرش غیر از مادر آن دو نفر بود و فقط از جهت پدر یکی هستند. ❓سپس گفت: چگونه به خود اجازه می دهید که مردم شما را پسران حضرت رسول نامند و حال آن که شماها فرزندان (علیه السلام) هستید و انسان از ناحیه پدر به اجداد خود منسوب می شود و مادر نقشی ندارد؟ 🌹در جواب هارون چنین اظهار داشتم: ❓چنانچه (صلی الله علیه و آله) زنده گردد و دختر تو را برای خود خواستگاری نماید، آیا قبول می کنی؟ 👑 پاسخ داد: بلی!! 🌹گفتم: ولی چنانچه از من خواستگاری نماید، نمی پذیرم! 👑 هارون گفت: چرا؟ 🌹 جواب دادم: چون من توسّط او (از ) متولّد شده ام، لیکن تو از دیگری به دنیا آمده ای. 👑 پس از آن، هارون الرّشید پرسید: چگونه خود را ذرّیّه رسول اللَّه می نامید؛ و حال آن که ذراری شخص به وسیله مرد شناخته می شود و شماها فرزندان دختر رسول اللَّه می باشید؟ 👌🏻از او خواستم تا از جواب این سئوال مرا معذور دارد، ولی او نپذیرفت و اصرار ورزید تا پاسخ گویم؛ و نیز افزود: 👑 شما فرزندان علیّ ابن ابی طالب (علیه السلام) هستید؛ چرا خودتان را رئیس و رهبر مسلمین و ذراری رسول اللَّه - صلوات اللّه علیه - معرّفی می کنید؟! 🌹در جواب گفتم: به خدا پناه می برم از شرّ شیطان، خداوند (علیه السلام) را از ذرّیّه حضرت ابراهیم و داود و موسی و سلیمان (علیهم السلام) معرّفی کرده است، اکنون بگو که عیسی کیست؟ 👑 هارون پاسخ داد: عیسی پدر نداشت. 🌹گفتم: بنابراین از طریق مادرش، از ذراری انبیاء (علیهم السلام) قرار گرفته است. و همچنین ما نیز از طرف مادر ذرّیّه پیغمبر خدا می باشیم، آیا کفایت می کنی یا بیفزایم؟ 👑 گفت: توضیح بیشتری بده؟ 🌹 گفتم: آن هنگامی که رسول خدا (صلوات اللّه علیه) خواست با نصاری مباهله نماید، اظهار داشت: 🔅فقط پسران و زنان و خودمان باشیم و درباره یکدیگر نفرین نمائیم؛ و تنها امام حسن، حسین، علیّ و زهراء (علیهم السلام) را همراه برد؛ پس همانطور که امام حسن و حسین را فرزند خود نامید، ما هم فرزند و ذرّیّه او هستیم. 👑 در پایان، هارون الرّشید مرا تحسین کرد و گفت: مشکلات و خواسته های خود را مطرح نما که برآورده خواهد شد! 🌹 گفتم: اوّلین خواسته من این است که اجازه دهی پسر عمویت به حرم جدّش، کنار اهل عیالش باز گردد؟ 👑 در جواب اظهار داشت: بررسی کنیم!! 🕎 در ادامه گفته شده است که هارون دستور داد تا حضرت را نزد - یهودی - محبوس (زندان) نمایند!! 📚 عیون أخبار الرّضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۸۱. 📗 اختصاص شیخ مفید، ص ۵۴، س ۱۹. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۱۲۱، ح ۱، و ص ۱۲۵، ح ۲. 📚 مدینة المعاجز، ج ۶، ص ۴۲۷، ح ۲۰۸۰. 📚 أعیان الشّیعة، ج ۲، ص ۸. 📚 ینابیع المودّة، ج ۳، ص ۱۱۷. 📘 چهل داستان و چهل حدیث از (علیه السلام)، عبدالله صالحی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🧠 مأموران آگاه بر افکار درونی 👳🏻‍♂️ عبدالله پسر (علیه السلام) می گوید: ✍🏻 از پدرم پرسیدم دو ملک که اعمال نیک و بد انسان را می نویسند آیا از این نیت و افکار درونی انسان - آنگاه که اراده گناه یا کار نیک می کنند - آگاهند یا یا نه؟ 🌹 امام (علیه السلام) فرمود: ❓آیا بوی چاه مستراح و بوی خوش گل یکسان است؟ 👳🏻‍♂️🤚🏻 گفتم: خیر! 🌹امام (علیه السلام) فرمود: 🔅هنگامی که انسان نیت کار کند نفسش خوشبو می شود، فرشته ای که در سمت راست است مسؤل ثبت پاداشها می باشد، به فرشته سمت چپ می گوید: 🔅چیزی ننویس زیرا که اراده کار نیک کرده است، آنگاه که کار نیک را در خارج انجام داد، ثواب آن را ثبت می کند. وقتی که اراده گناه کند نفسش بد بو می گردد، فرشته سمت چپ به فرشته سمت راست می گوید: 🔅تأمل کن، اراده گناه را دارد. هنگامی که گناه را در خارج انجام می دهد، آن گناه را می نویسد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بحارالأنوار، ج ۵، ص ۳۲۵. 📚 داستان های بحارالأنوار، جلد ۶، محمود ناصری. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌹 داستانی زیبا از شكوه دشمن شكن امام كاظم (ع) 🏛شخصى بنام نفيع انصارى كنار در كاخ هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى) ايستاده بود، در اين هنگام ناگاه ديد شخصى سوار بر الاغ نزديك كاخ آمد، دربان تا او را ديد با احترام شايانى از او استقبال كرد و با شتاب داخل كاخ شد و اجازه گرفت و آن شخص سوار الاغ خود وارد كاخ گرديد!! 🧔🏻 نفيع انصارى از عبدالعزيزبن عمر (يكى از شخصيتها كه در آنجا بود) پرسيد: اين آقا چه كسى بود كه آنهمه مورد احترام قرار گرفت؟! 👳🏻‍♂ عبدالعزيز گفت: اين آقا، بزرگ خاندان ابوطالب و سرور خاندان آل محمّد (ص) يعنى موسى بن جعفر (ع) بود. 🧔🏻 نفيع گفت: من كسى را عاجزتر و خوارتر از اين درباريان (هارون) نديدم كه در مورد مردى كه مى تواند آنها را از تخت سلطنت به زير بكشد اين گونه رفتار كنند و آنهمه از او احترام به عمل آورند، آگاه باش كه اگر او (امام كاظم) بيرون آمد من به گونه اى با او برخورد كنم تا او را كوچك و سرافكنده نمايم! 👳🏻‍♂☝️🏻عبدالعزيز به نفيع گفت: چنين كارى نكن، زيرا اين شخص ( ) از خاندانى است كه: «اندك است كسى متعرّض آنها شود و سرشكسته و شرمنده نگردد، آن هم شرمندگى اى كه ننگ آن تا آخر دنيا باقى بماند» 🧔🏻ولى نفيع كه فرد خودخواه و از خود راضى بود، سخن عبدالعزيز را، تحويل نگرفت و تصميم گرفت كه (ع) را هنگام خروج، با گفتار نابجاى خود كوچك نمايد. 🏛 امام كاظم (ع) از كاخ بيرون آمد، نفيع با كمال گستاخى به جلو رفت و افسار الاغ آن حضرت را گرفت و گفت: 🧔🏻 آهاى! تو كيستى؟ 🌹امام فرمود: «آهاى! اگر از نسب من مى پرسى، من پسر محمّد حبيب اللّه فرزند اسماعيل ذبيح اللّه فرزند ابراهيم خليل خدا هستم. 🕋 و اگر از وطنم مى پرسى، اهل همان محلى هستم كه خداوند حج آن را بر همه مسلمين، اگر تو از آنها هستى، واجب نموده است، يعنى اهل مكه هستم، و اگر قصد فخر فروشى دارى، سوگند به خدا مشركين قوم من (قريش) حاضر نشدند تا مسلمين قوم تو را همتاى خود قرار دهند، بلكه (در جنگ بدر) گفتند: اى محمّد (ص)! همتاهاى ما از قريش را به ميدان ما بفرست! 🤲🏻 و اگر منظور تو، آوازه و نام است ما از افرادى هستيم كه خداوند در نمازهاى يوميه واجب كرده كه بر ما درود بفرستى و بگوئى «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد: خدايا درود بفرست بر محمّد (ص) و آل محمّد (ص)»، ما همان آل محمّد (ص) هستيم افسار الاغ را رها كن». 🧔🏻 نفيع كه از بيانات قاطع امام كاظم (ع) لرزه بر اندام شده بود، با كمال شرمندگى و سرافكندگى، افسار را رها كرد و از آنجا دور شد. 👳🏻‍♂ عبدالعزيز، او را ديد به او گفت: نگفتم به تو كه نمى توان با اين ها (كه از خاندان نبوت هستند) سر به سر گذاشت؟ 🔹آرى بايد گفت: 🔅چراغى را كه ايزد برفروزد 🔅هر آنكس پف كند ريشش بسوزد‌ 📙داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq