eitaa logo
پرتو اشراق
787 دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
13.8هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
! 💚 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن ⚜ حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای (رحمت اللّه علیه) نوشته اند: ✍ روزی منزل (یکی از حاجی های موجه و ملازم صاحب کتاب شریف فی فوائد الدعاء للقائم (ع)) بودم، یکی از رفقاء ایشان به نام حاج مشهور به می گفت: 🌌 برادرم را که مدتی بود فوت نموده در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب تعجب شگفت بود، گفتم: ⁉ داداش دیگر آن دنیا کلاه چه کسی را برداشتی؟! 👳🏻 گفت: من کلاه کسی را بر نداشتم. 👌گفتم: من تو را می شناسم این لباس و این موقعیت از آن تو نیست!! 🌌 گفت: آری، دیشب، شب اول قبرِ مادرِ قبر کن بود، آقا ابا عبداللّه الحسین(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و فرمودند: 🌷 به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت ببخشند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب و این لباس فاخر را پوشیده ام. 🛏 از خواب بیدار شدم نزدیک اذان صبح بود، کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم برای (قبرستان تاریخی و با عظمت اصفهان) برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم، بعضی قرآن خوانها کنار قبر قرآن می خواندند از قبرهای تازه پرسش کردم، قبر مادر قبر کن را معرفی کردند. ❓گفتم: کی دفن شده؟ 👥 گفتند: دیشب شب اول قبر او بوده، متوجه شدم تاریخ با گفته برادرم در خواب مطابق است. 🎪 رفتم نزد آقای قبر کن در تکیه مرحوم (استاد مرحوم و ) که محازی قبر آن زن بود، احوالپرسی نمودم راز فوت مادرش را سئوال کردم. 🌌 گفت: دیشب شب اول قبر او بود. ❓گفتم: ایشان خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ مشرف شده بود؟ 👴🏻گفت: خیر! سئوال کرد: این پرسشها برای چیست؟ 👌خواب خود را گفتم. 🌄 گفت: مادرم هر روز می خواند. 🔆🔅🔆 👥👥 حاج عبدالغفور در تکیه آقا میرزا ابوالمعالی بالا خانه ای داشتند که هر وقت ایشان با رفقایشان می رفتند تخت فولاد در این اطاق منزل می کردند، روزی به اتفاق ایشان و مرحوم و و ... و (جمعی از علماء و بزرگان و امام جماعت‌های اصفهان و رفقاء حاج عبد الغفور) به تکیه رفتیم، حاج عبدالغفور قبر مادر قبر کن را نشان داد و گفت: 🌹مادر قبرکن قبرش اینجاست که (ع) به دیدن او تشریف آوردند و دادند به کسانی که اطراف قبر او دفن شدند.(١) 📚 پی نوشت ها: ١. آثار، ص ۶٠. 📚 کرامات الحسینیة (ع) معجزات سیّد الشهداء (ع) بعد از شهادت، جلد ٢،علی میرخلف زاده. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
👣 مسلمان شدن دزد!! 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 📚 در دارالسلام نقل کرده اند: 🐫🐪 جمعيتي براي زيارت آقا ابي عبدالله (عليه السلام) مشرف شدند. 🌌 شب در راه، دزدي بين آن ها آمد تا چيزي از آن ها بدزدد، او وقتي مسافتي از راه را پياده رفت، خسته شد و خوابش برد و در خواب ديد که قيامت بر پا شده و مي خواهند او را به جهنم ببرند؛ اما شخصي آمد و گفت: 🔅از او دست بکشيد که گرد زوار (عليه السلام) بر او نشسته. 👳🏻‍♂️ سپس بيدار شد و به راه ادامه داد. 🕌 وقتي به حرم (عليه السلام) رسيد، شعري را که در آن حضرت سروده بود خواند و در اين ميان پرده اي از در به دوشش افتاد و از آن پس او را « » خواندند و به شاعری که در آن جا بود به نام « » گفت: 👌🏻تو هر روز مي سرايي و خلعتي به تو ندادند؛ اما من يک شعر خواندم و به من دادند! 👳🏻‍♂️🧔🏻 اين دو با هم به مشاجره پرداختند و دو شعر سرودند و در صندوق (ظریح) علي (عليه السلام) انداختند تا ايشان درباره آن ها قضاوت کند و (عليه السلام) در مدح خليعي چيزي نگاشت و ديگري غم زده شد و آن حضرت را در خواب ديد که فرمود: 🔅غم مخور که او تازه مسلمان شده و من با نوشته خود او را تشويق کردم، تو نيز شعري بسرا و فردا بخوان تا پاسخ شما را بدهم! 🧔🏻 فردا صبح او نيز شعرش را خواند و به اين مضموم رسيد که: 🔅چه کسي عمرو بن عبدود را کشت؟ 🌷 آن گاه آواز بلندي از داخل صندوق بيرون آمد و گفت: 🔅من او را کشتم! 📚 دارالسلام، ج ۲، ص ۹۴. 📕منبع: کرامات حسينيه و عباسيه؛ موسي رمضاني‏ پور، صفحات ۲۸ و ۲۹. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq