eitaa logo
پرتو اشراق
786 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {٣} 🌹 مرد شامی و کراماتی از امام جواد(ع) 🏰 می گوید: روزی در بودم که شنیدم یک مرد اهل را زندانی کرده اند چون ادعای پیغمبری کرده، من کنجکاو شدم تا از اصل قضیه سر در بیاورم به همین خاطر با زندانبان ها طرح دوستی ریختم و موفق شدم به ملاقات او بروم. 👨🏻 بر خلاف شایعه ای که راه انداخته بودند، دیدم آدم وارسته و عاقلی است، گفتم: ❓فلانی درباره تو می گویند که ادعای نبوت کرده ای؟ 👳🏻 گفت: دروغ می گویند، این حکام زورگو، چون با اهل بیت و پیروان آنها دشمن هستند این نقشه را کشیده اند. 👌اصل جریان این است که من در در شام، مشغول عبادت بودم، ناگاه دیدم شخصی نزد من آمدن و به من گفت: 👣 برخیز برویم، من با او راه افتادم، چند قدم نرفته بودیم که دیدم در است!! 🕌 در آن جا خواندیم، بعد با هم بیرون آمدیم، مقداری که رفتیم، ‌ناگاه دیدم که در مسجد هستیم. 🕋 به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سلام کرده و نماز خواندیم، بعد از آن جا خارج شدیم، مقداری راه رفتیم که ناگاه دیدم در هستیم، با هم کعبه را طواف کردیم و بیرون آمدیم. 👣 هنوز چند قدم نرفته بودیم که دیدم را در جای خودم در شام، هستم!! 👳🏻 آن مرد رفت و من بهت زده بودم که خدایا او کی بود و این چه قدرتی بود که او داشت؟! ⏳ یک سال از این جریان گذشت، روزی دیدم باز همان شخص آمد، من از دیدن او شاد شدم، مرا دعوت کرد که با او بروم، و مانند سال گذشته به کوفه و مدینه و مکه رفتیم و به شام برگشتیم، وقتی می خواست برود گفتم: 👳🏻 تو را قسم می دهم به آن خدایی که این قدرت را به تو داده بگو تو کیست؟! 🌹فرمود: من هستم. 🏰 من قضیه را به چند نفر گفتم و پخش شد تا به گوش رسید، او فرمان داد مرا به کشیده به این جا آوردند و ادعای پیامبری را به من نسبت دادند!! 👨🏻 گفتم: من با محمد بن عبدالملک زیات آشنا هستم، می خواهی سفارشت را بکنم؟ 👳🏻 گفت: سفارش کن. 📜 من ای به محمد بن عبدالملک، وزیر اعظم نوشتم و حقیقت را گفتم، اما وزیر در زیر نامه من نوشته بود: ✍ احتیاج به خلاص کردن ما نیست، همان کسی که در یک شب، او را از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برد و باز به شام برگردانید، حالا هم آزادش کند!! 📜 من که با این جواب، از نجات او مأیوس شده بودم، گفتم: بروم و به او تسلی بدهم. 🏰 اما وقتی به رسیدم دیدم مأموران زندان همه غرق در حیرتند و بی خود به این طرف و آن طرف می دوند، گفتم: 👨🏻 چه اتفاقی افتاده؟! 👥 گفتند: آن زندانی مدعی نبوت، در زندان نیست، درها بسته بود و او هم در غل و زنجیر بود، ولی معلوم نیست در زمین فرو رفته و یا مرغان هوا او را ربوده اند!! 👨🏻 که خودش هم بود، با دیدن این ماجرا، اعتقادش به ائمه محکم گردید و در زمره درآمد. 📰 منبع: نشریه قدر، شماره ۳۶. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7