پرتو اشراق
🌟 کراماتی از حضرت #امام_جعفر_صادق (ع) - {٢}
☯ باطل کردن #سحر_ساحران
👳🏻 #محمد_بن_سنان می گوید:
🐫🐪🐪 #منصور_دوانیقی هفتاد مرد از شهر کابل را فراخواند و به آن ها گفت:
👈🏻 وای بر شما که ادعای ساحر بودن دارید و بین زن و شوهر او فاصله می اندازید...!!
💰 او با وعده های بسیار آن ها را تحریک کرد تا با انجام سحرهای خود اباعبدالله را مبهوت و مقهور خود سازند!
🏰 ساحران به مجلسی که منصور فراهم کرده بود رفتند و انواع صورت ها از جمله صورت های #شیر را به تصویر کشیدند تا هر بیننده ای را سحر کنند.
👑 منصور بر تخت خود نشست و تاج خود را بر سرگذاشت و به دربان دستور داد که امام صادق (علیه السلام) را وارد سازند.
🌹وقتی امام ششم وارد شد، نگاهی به آن ها کرد و دست به دعا برداشت و دعایی خواند که برخی از الفاظ آن شنیده می شد و قسمتی را هم به طور آهسته خواند، سپس فرمود:
🔅وای بر شما به خدا قسم سحر شما را باطل خواهم نمود!
🌹 سپس با صدای بلند فرمود: ای شیرها آن ها را ببلعید...
🦁 پس هر شیری به ساحری که او را درست کرده بود حمله کرد و او را بلعید.
👑 منصور بهت زده از تخت خود بر زمین افتاد و با ترس می گفت:
✋🏻 ای ابا عبدالله! مرا ببخش دیگر چنین کاری نخواهم کرد...
🌹 حضرت هم به او مهلت داد.
👑 بعد منصور دوانیقی از امام (علیه السلام) درخواست کرد، شیرها ساحرانی را که خورده بودند برگردانند.
🌹امام صادق (علیه السلام) فرمود:
🔅اگر #عصای_موسی آنچه را بلعیده بود بر میگرداند، این شیرها نیز چنین می کردند. (١)
١- مدینة المعاجز، بحرانی، مؤسسه معارف اسلامی، ج ۵، ص ٢۴۶، دلائل الامامة، ابن جریر طبری، مؤسسة البعثة، ص ٢٩٨، اختصاص، شیخ مفید، جامعه مدرسین، ص ٢۴۶.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#پندها
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
⚱️ #کادوی_عید!
🌺 #عید_نوروز از راه می رسید و منصور در تدارک جشن عید بود و برای فردا آماده می شد.
💭 از آن جایی که خودش اعتبار چندانی نداشت فکری به ذهنش رسید، #امام_کاظم (علیه السلام) را خواست و گفت:
👨🏻 فردا عید نوروز است، از قدیم رسم بوده که کوچک ترها به دیدن بزرگ ترها می رفتند و عید مبارکی می گفتند، می خواهم فردا این جا باشی و تبریک مردم را پاسخ بگویی!!
🌷 اما من در سخنان جدم - رسول خدا - چنین چیزی ندیده ام، این سنت مربوط به مردم فارس می باشد نه عرب، اسلام چنین عیدی را به رسمیت نمی شناسد و من پناه می برم به خدا از این که در دین بدعتی(۱) ایجاد کنم.
👨🏻 #منصور_دوانیقی سیبیل هایش را تاب داد و گفت: می دانم، اما این سیاست است که حضور داشته باشی، از تو خواهش می کنم و تو را به خدا سوگند می دهم که فردا حتماً این جا باشی!
🌹 و امام کاظم (علیه السلام) ناگزیر قبول کرد.
🏰 روز عید فرا رسید و سران لشکری و کشوری با دبدبه به حضور امام می آمدند و تبریک و شادباش می گفتند و هدایای خود را تقدیم می کردند، هر کسی هر چه می آورد امام به خادم می گفت که بنویسد.
👳🏼♂️ آخرین نفری که برای تبریک گفتن آمده بود به امام گفت: ای آقا، من پیرمردی فقیرم و چیزی نداشتم که برایتان بیاورم، اما جدم در عزای جدت #حسین_بن_علی (علیه السلام) سه بیت #شعر سروده است اگر بپذیرید آن را تقدیم می کنم.
🌷 بخوان.
👳🏽♂️ پیرمرد سه بیت شعرش را خواند. لرزان خواند. هنگامی که شعرش تمام شد اشک امام جاری شد و فرمود:
🌷 هدیه ات را قبول می کنم، بیا و کنار من بنشین.
🌷 پیرمرد سالخورده با کمک عصایش روی زمین و کنار امام نشست.
🌷 امام #موسی_بن_جعفر (علیه السلام) به خادمی که هدایا را می نوشت گفت:
❓برو به امیرت بگو که این قدر هدایا جمع شده چه کنیم؟
🏰 خادم پیغام امام را به منصور دوانیقی رساند و وقتی بازگشت گفت: او می گوید همه آنها را به شما بخشیده، اختیارش با شماست!!
🌷 حضرت دستش را روی شانه پیرمرد گذاشت و فرمود: همه اینها را به تو می بخشم، بردار و ببر!!
👳🏼♂️ چشم های پیرمرد داشت از حدقه در می آمد، با تعجب نگاهی به امام کرد و گفت: ولی...
🌷 مال تو است، بردار!
👳🏼♂️ پیرمرد که گویی نیروی تازه ای یافته بود با دست های لرزانش آنها را درون کیسه اش ریخت و تشکر کرد و رفت.
🧔🏻 پس از رفتنش خادم منصور به امام گفت: در مقابل سه بیت شعر، این همه هدیه؟!
🌷 امام کاظم (علیه السلام) نگاهی به خدمتکار کرد و برخاست و رفت.(۲)
🧔🏻 خدمتکار که ظلم و ستم منصور را به شیعیان دیده بود و اندک بویی از انسانیت برده بود به فکر فرو رفت؛ با خود می اندیشید «مرثیه برای #حسین (علیه السلام) کم چیزی نیست حقا که در راه حسین یک دنیا نیز کم است».
📚 پی نوشت ها:
۱- داخل کردن چیزی در دین که از دین نیست.
۲- منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳۴۵.
📗 حیات پاکان / ۳ داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و #امام_موسی_کاظم (علیهم السلام)، مهدی محدثی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#شهادت_امام_موسی_کاظم
پرتو اشراق
🔥 سفره گناه
🏰 به مناسبت «ختنه» پسر #منصور_دوانیقی مهمانی مفصلی به راه انداخته بودند. اتفاقاً امام نیز در آن روز در «حیره» بود.
👈🏻 منصور وقتی خبر حضور #امام_صادق را در آنجا شنید به یکی از افرادش دستور داد او را به آن مهمانی دعوت کند.
🌹 امام به سبب موقعیتی که داشت ناگزیر بود که برود و با بی میلی پذیرفت.
🌤️ هنگام ظهر امام با دو سه نفر از یارانش وارد شدند.
👥👥 همه به احترام ایشان از جا برخاستیم و سلام کردیم. جواب سلام ها را داد و تبریک گفت و نشست. ما هم نشستیم.
🍗🍖 طولی نکشید سفره ها پهن شد و چه سفره های رنگینی! امام هرگز غذاهای رنگین بر سر سفره اش نمی گذاشت، به همین دلیل ناراحتی از صورت او می بارید، اما چاره ای نداشت.
🍲 غلامان جلو هر کسی بشقابی پر از غذا گذاشتند و همه شروع به خوردن کردیم.
👁️ زیر چشمی مراقب امام بودم، می دیدم با غذا بازی می کند و دهانش را می جنباند تا همه فکر کنند او نیز مشغول خوردن است.
🗣️ ناگهان صدای سرفه شخصی که کنار من بود مرا به خود آورد.
👳🏻♂️ گفتم: مجبوری تند تند بخوری؟ خوب بجو، آنگاه قورت بده تا در گلویت گیر نکند!
🏺 منصور که خود بالای مجلس مهمانی ایستاده بود و غذا خوردن مهمانان را تماشا می کرد به غلامش اشاره کرد. او نیز رفت و کوزه ای آورد!
🍷پیاله را به دست همان کسی که لقمه در گلویش مانده بود داد و کوزه را خم کرد و در پیاله ریخت. بوی تند شراب در فضا پیچید.
👣 امام صادق (علیه السلام) چهره اش برافروخته شد و به اعتراض برخاست و مجلس را ترک کرد و رفت!!
👤 یکی از همراهانش پشت سر او رفت تا ببیند می تواند امام را برگرداند... بلافاصله برگشت و دیگر همراهانش را نیز صدا کرد و با ناراحتی مجلس را ترک گفت!
🏰 داشت از در خارج می شد گفتم: کجا؟
- ما می رویم، شما نیز برخیزید بهتر است.
👳🏻♂️ آخر کجا می روید، ناهارتان را که نخورده اید.
👈🏻 مگر نمی بینید در این مجلس و مهمانی شراب آورده اند.
👳🏻♂️ این بنده خدا که هنوز نخورده، تازه شما هم نخورید.
☝🏻اتفاقاً همین حرف را به امام زدم، می دانی چه گفت؟
👳🏻♂️ چه گفت؟
✋🏻 گفت جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود «ملعون است کسی که در کنار سفره ای بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود».
👳🏻♂️ نگاهی به او کردم و نیم نگاهی نیز به منصور دوانیقی.
🔥 صاحب مجلس، صورتش از خشم بر افروخته و رگ گردنش باد کرده بود، برای این که آبرویش پیش دیگران نرود به خادمش گفت: «آب بیاور، زود باش» و خنده ای ساختگی به زور بر لبش نشاند.
👳🏻♂️ من می دانستم او چه حالی دارد، از این که مجلسش خراب شده بود خیلی ناراحت بود و حتماً با خود می اندیشید که این شکست را چگونه جبران کند. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. فروع کافی، ج ۶، ص ۲۶۸.
📗 حیات پاکان ۳ | داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، #امام_جعفر_صادق و امام موسی کاظم (علیهم السلام)، مهدی محدثی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
🔥 دستور منصور به آتش زدن خانه #امام_صادق (ع) و کرامتی از امام
🏰 #منصور_دوانیقی، دومین طاغوت عباسی همواره به امام صادق(ع) آزار می رسانید، یکی از آزارهای او این بود که به حاکم خود در مکه و مدینه به نام زید بن حسین پیام داد که خانه امام صادق (ع) را بسوزاند!
🔥 حاکم، این دستور را اجرا کرد، و به خانه امام صادق (ع) آتش افکند به طوری که شعله های آن به در خانه و راهرو آن رسید.
👣 امام صادق (ع) بیرون آمد و به درون آتش رفت و در حالی که در میان آتش قدم می زد، می فرمود:
▪️«انا بن اعراق الثری انا بن ابراهیم خلیل اللّه»؛
▪️«من پسر ریشه های زمین هستم، من پسر ابرهیم خلیل می باشم». (۱)
📚 پی نوشت:
۱. باب موالد ابی عبدالله، جعفر بن محمد (ع)، حدیث ۲، ص ۴۷۳ - ج ۱- جمله «اعرق الثری» لقب اسماعیل پیغمبر است، این حاکی است که فرزندان اسماعیل، مانند رگ و ریشه درخت، در اطراف زمین پراکنده اند.
📕 داستانهای اسلامی از اصول کافی، جلد دوم، محمد محمدی اشتهاردی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
🍪 برخواستن امام صادق (ع) از کنار سفره گناه!
🐪🌴 در یکی از سفرها، #امام_صادق (ع) به حیره (شهری بین کوفه و بصره) آمد، در آنجا #منصور_دوانیقی (دومین خلیفه عباسی) پسرش را ختنه کرده بود، و جمعی را به مهمانی دعوت نموده بود، امام صادق (ع) نیز ناگریز در آن مجلس حاضر بود.
🍷وقتی که سفره غذا را پهن کردند، هنگام غذا خوردن، یکی از حاضران آب خواست، به جای آب برای او شراب آوردند، وقتی ظرف شراب او را به او دادند، امام صادق (ع) هماندم برخواست و به عنوان اعتراض مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(ص) فرمود:
🔅«ملعون من جلس علی مائدة یشرب علیها الحمرا»؛
🔅«ملعون است کسی که در کناره سفره ای بنشیند که در آن سفره، شراب نوشیده می شود». (۱)
📚 پی نوشت:
۱. فروع کافی، ج ۶، ص ۲۶۸.
📘 داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم (علیهم السلام)، محمد محمدی اشتهاردی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ