🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و شصت و ششم
💓 از پریشانی قلب عاشق مجید خبر داشتم، ولی از حاج خانم خجالت کشیدم که سرم را پایین انداختم و خدا میداند به همین جدایی کوتاه، چقدر دلم برای مجیدم تنگ شده و دوباره بیتاب دیدنش شده بودم.
🍣 صبحانهام که تمام شد، با رمقی که حالا پس از روزها با خوردن کاچی گرم و شربت شیرین به بدنم بازگشته بود، از جا بلند شدم و سینی خالی را به آشپزخانه بُردم که حاج خانم ناراحت شد و با مهربانی اعتراض کرد:
⁉ تو چرا با این حالت بلند شدی دخترم؟ خودم میاومدم!
🏻سینی را روی کابینت گذاشتم و با شیرینزبانی پاسخ دادم:
- حالم خوبه حاج خانم!
✋دستم را گرفت و وادارم کرد تا روی صندلی کنار آشپزخانه بنشینم و خودش مقابلم ایستاد تا نصیحتم کند:
- مادرجون! تازه یه هفتهاس زایمان کردی! باید خوب استراحت کنی! بیخودی هم نباید سبک سنگین کنی!
👌سپس خم شد، رویم را بوسید و با لحنی مهربانتر ادامه داد:
- تو هم مثل دخترم میمونی، نمیخواد به من بگی حاج خانم! دخترم بهم میگه مامان خدیجه! تو هم اگه دوست داری مامان خدیجه صِدام کن!
💔 و من در این مدت به قدری بیمِهری دیده بودم که از این محبت بیمنت، پرده چشمم پاره شد و قطره اشکی روی گونهام غلطید و نمیخواستم به روی خودم بیاورم که اشکم را پاک کردم و در عوض، من هم لبخندی دخترانه تقدیمش کردم، ولی باز هم نمی خواست در زندگیام کنجکاوی کند که نپرسید چرا گریه میکنم و چرا با اینکه اهل بندرم، در این شهر غریبم و برای اینکه حال و هوایم را عوض کند، همچنانکه مشغول کارهای آشپزخانه بود، برایم از هر دری حرف میزد تا سرگرمم کند که صدای زنگ در بلند شد.
🚛 مجید بود که با کامیون وسایل آمده و به کمک آسید احمد و دو کارگر، اسباب زندگیمان را داخل حیاط میگذاشت.
🏻هنوز هم نمیتوانستم باور کنم کابوس در به دری و آوارگیمان تمام شده و در چنین خانه بزرگ و زیبایی و کنار خانوادهای به این مهربانی، بار دیگر به آرامش رسیدهایم.
👳🏻 آسید احمد، عبا را از تنش درآورده، عمامه را از سرش برداشته و برای کمک به مجید آستینها را بالا زده بود که مجید هنوز با هر قدمی که برمیداشت، نفسش بند آمده و همه صورتش از درد پُر میشد.
📦 با یک دست هم نمیتوانست باری بردارد و خجالت میکشید خودش را کنار بکشد که با همان دست چپش هر کاری میتوانست، انجام میداد.
🏻 میدانستم هزینه کرایه کامیون و کارگر را هم نداشته و همین را هم مدیون آسید احمد بودیم.
🚪من به خانه خودمان رفته بودم، به توصیه مامان خدیجه کنار اتاق خالی نشسته و دست به سیاه و سفید نمیزدم.
👥 حالا زینبسادات هم به کمک مادرش آمده و با هم موکتها را جارو میکشیدند تا خانه آماده چیدن وسایل جدیدش شود.
🏻خوشحال بودم که عروس آسید احمد پردههایش را باز نکرده و نیازی به خریدن پرده جدید و صرف هزینه سنگین دیگری نبود.
🌴🌳 مجید و آسید احمد بستهبندی وسایل را در حیاط باز میکردند و به کمک کارگرها به داخل ساختمان میآوردند و با راهنماییهای مامان خدیجه هر یک را جایی میگذاشتند تا سرِ فرصت به سلیقه خودم خانه را مرتب کنم.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜
💞 عاشقانه_شهدا
🎓 آقا محمد درحالی تصمیم به ازدواج گرفتند که دانشجو سال سوم مهندسی عمران بودند و نه کار مشخصی داشتند و نه به سربازی رفته بودند.
👌تاکید بر احترام به والدین، دغدغه و پشتکار شهید برای انجام تکالیف الهی از جمله خصوصیاتی بود که باعث شد با اطمینان محمد را انتخاب کنم.
💍 آذر ماه سال ۱۳۸۷ به عقد هم درآمدیم.
💝 در تمام این سالها ما زندگی را با هم زندگی کردیم. من به همه پیشنهاد میکنم که زود ازدواج کنید تا تفریحات و لذتهای زیادی از زندگی با یکدیگر ببرید.
🖼 اولین خرید زندگی ما عکس حضرت آقا بود که در کنار تابلوهایی که حاوی نام چهارده معصوم (ع) بود، به دیوار زدیم.
🌹 آقا محمد همیشه با خوشرویی و لبخند وارد منزل میشدند و به خانه میگفتند:
👌خانه قشنگ ما.
💭 به یاد دارم روزی به شوخی گفتند:
🚰 اگر شما برای من آب بیاورید، به توفیقات شما افزوده میشود.
✋پاسخ دادم: اگر شما هم ظرفها را بشویید به اندازه موهای بدن خود ثواب میبرید.
🌷سپس گفتند: کاری خواهم کرد که تا همیشه ثواب شستن ظرفها برای من شود، و رفته بودند، ماشین ظرفشویی خریده بودند.
📝 گاهی که فرصتی پیش میآمد، ما به رفتارهای یکدیگر نمره میدادیم.
💭 به یاد دارم روزی پرسیدم:
⁉ دوست دارید دیگران از کدام خصوصیات اخلاقی شما یاد کنند؟
🌷آقا محمد گفتند: شجاعت...
👌من گفتم: صبوری.
🌷 با شهادت محمد هر دو به خواسته خود رسیدیم. وی معنای شجاعت، دلیری و غیرت را به کمال خود رساند و با شهادت خود نیز درس صبر را به من آموخت.
🌷 شهید مدافع حرم مرتضی (محمد) عبداللهی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
پرتو اشراق
🌺 #پاداشهای_عظیم_زیارت_امام_حسین (علیه السلام) - بخش سوم
⚜ #رسول_خدا(ص)، در ضمن گفتار مفصلی به امیرالمؤمنین، که فضیلت زیارت قبر علی(ع) و فرزندش حسین و تشویق به زیارت آنان را بیان می کند و ثواب اخروی آن را می گوید، می فرماید:
🔅لیکن عده ای پست و فرومایه، زائران قبر شما را سرزنش و ملامت می کنند، آنچنانکه زن بدکاره را ملامت می کنند، آنان، بدترین افراد امت من می باشند که هرگز به شفاعتم نرسند و بر حوض کوثر وارد نشوند... (١)
⚜ در سخنی دیگر، پیامبر اسلام، خطاب به حسین، هنگامی که جای شمشیر را بر پیکر او می بوسید، فرمود:
🔅تو و پدرت و برادرت، شهید خواهید شد.
🌷 #امام_حسین، می پرسد: از امت تو، چه کسانی ما را زیارت خواهند کرد؟
🔅پیامبر فرمود: مرا، و پدر و برادرت و خودت را، جز کسانی از امت راستین من، زیارت نمی کند. (٢)
📚 در حدیث هم، زیارت ائمه، در ردیف جهاد با دشمنان به حساب آمده است. (٣)
👣 زیارت امام حسین(ع)، برای تهیدستان، به جای زیارت حج محسوب می شود و خداوند، پاداش حج را به آنان می دهد.(۴)
🌴 یکی از زنان شیعه، به نام (ام سعید احمسیه) که اهل عراق بود و برای زیارت قبور شهدای احد، به مدینه مشرف شده بود، در مدینه، به خدمتکار خود گفت:
🐪 مرکبی برای رفتن به مزار شهدا کرایه کن.
👣 آنگاه، تصمیم گرفت تا آماده شدن مرکب، به دیدار فرزند پیامبر، حضرت #امام_صادق(ع) برود.
⏳در حالی که دیدار وی با امام در منزل آن حضرت، طول کشیده و کرایه چی، معطل گشته بود، خدمتکارش آمد و به (ام احمسیه) گفت: مرکب، آماده است.
⚜ امام صادق(ع) پرسید: چه مرکب؟ کجا می خواهی بروی؟
✋🏻 آن زن،می گوید: گفتم: سر خاک شهدا...
⚜ حضرت صادق(ع) فرمود:
🔅تعجب از شما مردم عراق است، برای زیارت شهدا، راهی طولانی و سفری دراز را طی می کنید ولی (سیدالشهدا) را وا می گذارید و به زیارتش نمی روید!!
✋🏻 گفتم: سید الشهدا کیست؟
⚜ فرمود: حسین بن علی(ع).
✋🏻 گفتم: من زنی بیش نیستم!
⚜ امام فرمود: باشد!...
🔅برای کسی مثل تو، مانعی ندارد که به زیارتش بروی، آنگاه از ثواب عظیم این زیارت، برایم بیان فرمود. (۵)
💚 در مورد زیارت عاشقانه که از روی محبت و شیفتگی انجام گیرد، نیز، احادیثی نقل شده است که به ذکر دو نمونه اکتفا می شود:
⚜ امام صادق(ع) فرمود:
🔅روز قیامت، یک منادی ندا می دهد:
✨زائران حسین کجایند؟
👥👥 جمعی بر می خیزند.
❓به آنان گفته می شود: در زیارت حسین، چه می خواستید و چه اراده کردید؟
👥👥 می گویند: زیارت ما، بخاطر محبت به پیامبر و علی و فاطمه بود.
🔅به آنان گفته می شود: اینک، این محمد و علی و فاطمه و حسین و حسین! پس به آنان بپیوندید. شما در درجات آنان هستید. به پرچم پیامبر ملحق شوید.
🏳 آنگاه، آنان، در سایه سار لوای خاصی که در دست علی بن ابی طالب است قرار می گیرند تا وارد بهشت گردند. (۶)
💚 محبت، انسان را در دنیا به این دودمان، پیوند می دهد. زیارت محبت آمیز هم، در نهایت انسان را در آخرت به خاندان رسالت پیوند می دهد.
🌍 آشنایی انسانها را در این دنیا با دستگاه ولایت و خاندان پیامبر عامل جذب به این (عروه الوثقی) است که در آن دنیا هم (حبل المتین) نجات و سعادت خواهد شد.
⚜ از امام صادق(ع) روایت شده است که:
🔅خواستار سکونت در بهشت باید زیارت (مظلوم) را رها نکند.
👥 می پرسند: مظلوم کیست؟
⚜ می فرماید: حسین (ع) است. هر کس با شوق به او و محبت به رسول الله و فاطمه و علی، او را زیارت کند بر سفره های بهشتی مهمان اهل بیت خواهد بود. (٧)
👌🏻تاکیدی که امام، روی عنصر (مظلومیت) در زیارت سید الشهدا دارد، جای دقت و تامل است و انگیزه حمایت از مظلوم و احیاء یاد او و سپاس از فداکاری انسانی والا در برابر ظالمان را بیان می کند.
👣 ائمه، در صدد تشویق مردم به زیارتند. یعنی ایجاد شوق و رغبت و انگیزه و علاقه، و این اشتیاق، در صورتی فراهم می آید که آثار یک عمل و نتایج یک اقدام، برای شخص، روشن باشد.
❓در زیارت کربلا، چه پاداشی می تواند بزرگتر از (بهشت) باشد؟
✊🏻 و چه انگیزه ای قوی تر از (مرضی حق) بودن، و خشنودی رسول خدا را جذب کردن؟و چه نتیجه ای بالاتر از پیوند با اهل بیت، در دنیا و آخرت؟
📚پاورقی ها:
١- بحار الانوار، ج ٩٧، ص ١٢١.
٢ - بحار الانوار، ج ٩٧، ص ١١٩، کامل الزیارات، ص ٧٠.
٣- بحارالانوار، ج ٩٧، ص ١٢۴.
۴- وسائل الشیعه، ج ١٠، ص ٣۶٠.
۵- همان ص ٣٣٩، بحارالانوار، ج ٩٨ ص ٣۶ و ٧١ (با اندکی اختلا و تغیییر در عبارتها).
۶- وسایل الشیعه، ج ١٠، ص ٣٨٧.
٧ - همان.
📗 منبع: کربلا کعبه دلها، محدثی، جواد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#تکیه
#کرامات
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#اربعین
👣 #منم_اربعین_کربلام
🌹 جنٺ براے شیعیان زیباسٺ امّا
👣 زیباتر از راه نجف تا کربلا نہ
👣 موکب بہ موکب #اربعین عشاق جمعند
🌹 امسال آیا قسمت من هسٺ یا نہ؟
🌐 @partoweshraq
#شعر
4_5897865403152991212.mp3
1.72M
🌹 #سواد_زندگی
🎙بزرگی میگفت: اگر کسی برای درخواست کمک برای حل مشکلی پیش تو آمد؛ هرگز نگو:
⛔ فلانی هم که هر وقت کاری داشته باشه فقط ما را میشناسه!
✋🏻بلکه بگو: الحمدلله که خدا به من توفیق برطرف کردن نیازهای مردم را عنایت کرده است.
💚 آقای ما #امام_حسین (علیه السلام) در این باره میفرمایند:
🔅«برآوردن حاجت و برطرف كردن مشكلات مردم به دست شما از نعمتهای خداوند است نسبت به شما، بنابراین با منت گذاری و اذیت آنان، جلوی این نعمت ها را نگیرید».
📚 بحارالأنوار، ج ٧٤، ص ٣٨.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#حدیث
💓 #نفوذ_در_قلب_دیگران
🏙 زنى به شهر کوچکی رفته بود تا آنجا زندگی کند.
👩🏻 کمی بعد، زن از سرویسدهی ضعیف داروخانهی شهر به همسایهی خود اعتراض کرد.
👌او امیدوار بود همسایهاش به خاطر آشنایی با صاحب داروخانه، این انتقاد را به گوش او برساند.
👩🏻 وقتی که این زن دوباره به داروخانه رفت، صاحب آنجا با لبخند و گشاده رویی با او احوالپرسی کرد و گفت:
💉💊 که چقدر از دیدنش خوشحال است و اینکه امیدوار ست از شهر آنان خوشش آمده باشد و سريع داروها راطبق نسخه به او تحویل داد!!
👱🏻♀👩🏻 زن بلافاصله رفتار عجیب و باورنکردنی او را با دوستش در میان گذاشت.
👩🏻 زن گفت: «فکر میکنم تو به او بابت سرویسدهی ضعیفش تذکر دادهای!!»
👱🏻♀ همسایه گفت: « نه... اگر ناراحت نمیشوی، به او گفتم که تو چقدر از عملکرد مثبت او راضی هستی و معتقدی که چقدر خوب میتواند تنها داروخانهی این شهر را اداره کند.
💉💊 به او گفتم که داروخانهی او بهترین داروخانهای هست که تو تا به حال دیدهای!!»
👱🏻♀ زن همسایه میدانست که افراد به احترام، پاسخی مثبت می دهند.
✋🏻 در حقیقت اگر با دیگران محترمانه رفتار کنید، تقریباً هر کاری که از دستشان بر بیاد، برایتان انجام خواهند داد.
💓 این رفتار به آنها نشان میدهد که احساساتشان مهم، علایقشان محترم و نظراتشان با ارزش است.
📗 چگونه فردی با نفوذ باشیم؟
🖊 اثر جان سی مکسول
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#پندها
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوال: دوستی دارم که #فیلم_مستهجن نگاه می کند و می گوید در روایات آمده است که نگاه کردن به عورت کافر حرام نیست!! آیا واقعیت دارد؟
✅ پاسخ: نگاه کردن به بدن افراد نامحرم از روی لذت و شهوت بی شک حرام است.
⚜ امام صادق (علیه السلام) فرمود:
🔅«نگاه کردن (از روی لذت) تیری از تیرهای شیطان است و مسموم است و چه بسیار نگاه هایی که حسرت طولانی مدت را در پی دارد».
📚 الکافی، ج ۵، ص ۵۵٩.
⚜ و فرمود:
🔅«زنای چشم نگاه حرام و از روی شهوت است و زنان لب بوسه حرام است و زنای دست لمس نامحرم است».
📚 همان مدرک.
👁 همینطور نگاه کردن به عورت مسلمان حتی اگر بدون شهوت و لذت باشد نیز حرام است.
📚 وسائل الشیعه، ج ٢، ص ٣٢، باب ٣.
❓حال بحث در این است که آیا نگاه کردن به عورت کافر بدون شهوت و لذت جایز است یا خیر؟
⚜ عده ای مانند شیخ کلینی، شیخ حر عاملی، شیخ صدوق و میرزای نوری قائل به جواز هستند اما مشهور فقها این نوع نگاه کردن را نیز حرام می شمارند.
👌🏻مستند جواز نگاه کردن، به عورت کافر بدون شهوت و لذت سه روایت است.
⚜ شیخ کلینی از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند:
🔅«نگاه کردن به عورت غیر مسلمان مانند نگاه کردن به عورت الاغ بی اشکال است».
📚 الکافی، ج ۶، ص ۵٠١.
👌🏻این مضمون را شیخ صدوق و شیخ طبرسی نیز نقل می کند.
📚 الفقیه، ج ١، ص ١١۴.
📕 مکارم الاخلاق، ص ۵۶.
👌🏻قائلین به حرمت پاسخ می دهند که این سه روایت مرسل و ضعیف می باشند. در سند کافی آمده است «عن غیر واحد» که مشخص نیست چه کسانی هستند و دو روایت دیگر نیز بدون سند با لفظ «روی» آمده است که دلالت بر ضعف آنها می کند.
📚 جواهر الکلام، جنگ ٢، ص ۵.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4⃣1⃣1⃣ #ضرب_المثل «درختی را که در غیر فصل بار بدهد باید از ریشه در آورد!»
🌨 روزی بود روزگاری بود، زمستان و برف بود.
👴🏼 صاحب باغ که از خانه ماندن خسته شده بود با خودش گفت: برم به باغم سری بزنم!
🌳 به باغش رفت. برف روی زمین نشسته بود باغبان گفت:
👴🏼ددو سه ماه دیگر درختانم دوباره به بار می نشیند. ناگهان چشمش به درخت انجیری افتاد که بر شاخه هایش چند تا انجیر روییده بود!!
👴🏼 باغبان با تعجب گفت: نکند خواب می بینم؟ این فصل و میوه انجیر؟
👌🏻باغبان با خودش گفت: بهتر است میوه ها را به پادشاه هدیه کنم تا جایزه ای به من بدهد!
🏰 با این فکر به طرف قصر پادشاه راه افتاد.
💂🏻♀💂🏼♂ دربانها پرسیدند: با شاه چکار داری؟
👴🏼 باغبان گفت: آمده ام هدیه مخصوص به شاه تقدیم کنم!
🤴🏻 شاه از دیدن انجیرها خوشحال شد. دو سه تا انجیر خورد و گفت: از این باغبان در قصر پذیرایی کنید تا برگردم!!
👴🏼 باغبان فکر کرد که شاه برمی گردد و جایزه ی خوبی به او می دهد موضوع این بود که شاه به شکار می رفت.
🏹 شکار شاه چند روزی طول کشید وقتی به قصر برگشت دلخور و ناراحت به اتاق خوابش رفت. چون نتوانسته بود شکار کند، کسی هم جرأت نکرد درباره باغبان با او حرفی بزند.
🌤 چند روز گذشت.
👴🏼 صاحب باغ با اعتراض گفت: به شاه بگویید مرا مرخص کند ولی آنها جواب درستی به او ندادند. باغبان صدایش بلند شد. داد و بیداد راه انداخت و خودش را به در و دیوار کوبید.
🚑 آنها هم ناراحت شدند و او را بعنوان دیوانه به تیمارستان فرستادند صاحب باغ مدتها در تیمارستان ماند دیگر کسی باور نمی کرد که او سالم است و دیوانه نیست.
🤴🏻 از قضای روزگار یک روز شاه با درباریانش برای بازدید از تیمارستان به آنجا رفت باغبان او را دید و تمام ماجرا را برای شاه تعریف کرد. شاه خندید و گفت:
👌🏻چه سرنوشت بدی داشته ای! حالا دستور می دهم که تو را آزاد کنند. و بعد تو را به خزانه من ببرند و هر چه خواستی بردار باغبان به خزانه جواهرات شاه رفت.
💎 مدتی در خزانه گشت و به خزانه دار گفت: آنچه من می خواهم در اینجا نیست!!
👥 پرسیدند: تو چه می خواهی؟
👴🏼 باغبان گفت: به دنبال یک تبر تیز و یک جلد قرآن می گردم!!
🤴🏻خبر به پادشاه رسید. باغبان را صدا کرد و گفت: چرا به جای جواهرات (تبر و قرآن) می خواهی!
👌🏻صاحب باغ گفت: تبر را به دلیل این می خواهم که با خود به باغ ببرم و درختی را که بی موقع میوه داد و مرا به این درد و رنج انداخت ببُرم و قرآن را هم به این دلیل که پیش فرزندانم ببرم و آنها را به قرآن قسم بدهم که به طمع مال و دنیا و جایزه به کارهایی مثل کاری که من کردم دست نزنند!!
🔰از آن به بعد، به کسی که می خواهد محبت و لطف بی موقع انجام دهد می گویند:
🌳 درختی را که در غیر فصل بار بدهد باید از ریشه در آورد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#طنز
#پندها