eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
٣ عدد سوسیس رنده شده ١ عدد سیب زمینی رنده شده ١ عدد پیاز رنده شده نصف فلفل دلمه اي خرد شده نمک و فلفل ١ عدد تخم مرغ ابتدا سیب زمینی و سوسیس ها را رنده ریز کنيد،پیاز را نیز رنده كنيد و آب اضافی آن را بگيريد. فلفل دلمه اي خرد شده با نمك و به مخلوط سوسیس، سيب زميني و پياز اضافه كرده و هم بزنيد. تخم مرغ رو بشكونيد و با مابقي مواد مخلوط كنيد. مواد را در دست حالت داده و در روغن داغ سرخ كنيد. مي تونيد از سيب زميني پخته هم استفاده كنيد. در اينصورت بعد از پخت آنرا رنده كنيد. اگر دوست داشتيد كتلتها رو قالب بزنيد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارتان را برای خدا نکنید، برای خدا کار کنید! تفاوت این‌که کسی کارش را برای خدا بکند با کسی که برای خدا کار کند، زیاد نیست؛ فقط همین‌قدر است که ممکن است حسین علیه‌السلام در کربلا باشد... و من در حال کسب علم برای رضای خدا... شهید مرتضی آوینی میگه🌱 💕💜💕💜
🌷نگاهی به رساله حقوق امام سجاد ع: 1 - حق اللّه 2 - حق نفس بر انسان 3 - حق زبان 4 - حق گوش 5 - حق چشم 6 - حق پا 7 - حق دست 8 - حق شكم 9 - حق غريزه شهوت 10 - حق نماز 11 - حق روزه 12 - حق صدقه 13 - حقّ حجّ 14 - حق قربانى 15 - حق فرمانروا 16 - حق آموزگار 17 - حقّ مالك 18 - حقّ رعيت 19 - حقّ دانش آموز 20 - حقّ همسر 21 - حقّ برده و غلام 22 - حقّ مادر 23 - حقّ پدر 24 - حقّ فرزند 25 - حقّ برادر 26 - حقّ مولا بر بنده آزادشده او 27 - حقّ بنده آزادشده بر مولا 28 - حقّ احسان كننده 29 - حقّ مؤذّن 30 - حقّ امام جماعت 31 - حق همنشين 32 - حق همسايه 33 - حق دوست 34 - حق شريك 35 - حق ثروت 36 - حق بستانكار 37 - حق معاشر 38 و 39 - حق طرفين دعوا 40 - حق مستشير 41 - حق مشاور 42 - حق نصيحت خواه 43 - حق نصيحت كننده 44 - حق بزرگسالان 45 - حق خردسال 46 - حق سائل 47 - حق مسوول 48 - حق شخص شادمان كننده 49 - حق بدى كننده 50 - حق هم كيش 51 - حق اهل ذمّه صلوات خدا برامام سجاد علیه السلام 💕🧡💕🧡
در بازی زندگی یاد میگیری: اعتماد به حرف های قشنگ بدون پشتوانه ...مثل آویختن به طنابی پوسیدست..‌ یاد میگیری: نزدیکترین ها به تو ...گاهی میتوانند دورترین ها باشند... یاد میگیری : دیوار خوب است... سایه درخت مطلوب است... اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست 💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 معرفی امام زمان به زبان چینی توسط دختر بچه ایرانی ساکن چین 👈چقدر موثر هست که هر کسی با هر توانی، یه قدم برا معرفی امام زمانش برداره..... و این وظیفه و تکلیف هر ‌شیعه هست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷امام سجاد علیه السلام: 🌷اَلْقَوْلُ الْحَسَنُ يُثْرِى الْمالَ وَ يُنْمِى الرِّزْقَ وَ يُنْسِئُ فِى الاَْجَلِ وَ يُحَبِّبُ اِلَى الاَْهْلِ وَ يُدْخِلُ الْجَنَّةَ؛ 🌷گفتار نيكو، ۱.ثروت را زياد ۲.روزى را فراوان، ۳.مرگ را به تأخير مى‏ اندازد، ۴.انسان را محبوب خانواده مى ‏كند ۵. به بهشت وارد مى ‏نمايد. خصال : جلد 1 ص 317   💕💛💕💛
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی می‌گردد گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد ودیوانه‌ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سرد خانه می‌برند گفت: خدا رو شکر زنده‌ام فقط یک مرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند چرا امروز از خدا تشکر نمی‌کنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ به دیگران هم این را می‌گویید تا بدانند خدا آنها را هم دوست دارد؟ زندگی: برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم: 1. بیمارستان 2. زندان 3. قبرستان در بیمارستان می‌فهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست در زندان می‌بینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست در قبرستان درمی‌یابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد زمینی که امروز روی آن قدم می‌زنیم فردا سقف‌مان خواهد بود پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم... 💕🖤💕🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایت شفای زنی که در آستانه مرگ، هزینه درمانش را برای نجات دختر ۱۶ ساله اهدا کرد ▪️این قسمت: مجنون ▫️تجربه گر: آقای ملکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایت جانسوز زنی که از همسرش خواست تا اجازه دهد از دنیا برود! ▪️این قسمت: مجنون ▫️تجربه گر: آقای ملکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۰۰••❀📖( )📖❀••۰۰ 🛃ظلم ستیزی، ویژگی بارز منتظران و یاران امام زمان ارواحنا فداه 🔹در دعای ندبه، وقتی شروع به بیان و شمارش صفات آن بزرگوار می‌کنیم، بعد از نسبت او به پدران بزرگوار و خاندان مطهرش، اولین جمله‌ای که بیان می‌کنیم این است: «أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَهِ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَهِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ أيْنَ المُرتَجي لِاِزالةِ الجَورِ وَ العُدوانِ» «کجاست آن که برای برکندن ریشه ظالمان و ستمگران عالم مهیا شد؟ کجاست آنکه منتظریم اختلاف و کج رفتاری‌ها را به راستی اصلاح کند؟ کجاست آنکه امید داریم اساس ظلم و عدوان را از عالم براندازد.» 🔹این اولین درخواست منتظران مهدی موعود پیش از ظهور آن بزرگوار است. 🔹در زیارت «آل یاسین» وقتی خصوصیات آن بزرگوار بیان می‌شود، یکی از برجسته‌ترین آنها این است که: «اَلَّذی یَملَاُ الاَرضَ قِسطاً و عدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَوراً.» در روایاتی هم که درباره آن بزرگوار هست، همین معنا وجود دارد. 🔹نخستین نشانه‌ای که با مشاهده آن می‌توان نزدیک شدن هر انقلابی، از جمله این انقلاب بزرگ را پیش بینی کرد، گسترش ظلم و جور و فساد و تجاوز به حقوق دیگران و انواع مفاسد اجتماعی و انحرافات اخلاقی است که خود عامل توسعه فساد در جامعه است. 📔برشی از کتاب زیبایی‌ها و زشتی‌های کربلا 🤲 اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج 🤲 💕💝💕💕
پروانه های وصال
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_یکم #بخش_سوم ❀✿ خوب یادم است انقدرجیغ ڪشیدیم ڪھ صدایمان گر
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ ازروی تخت بلند مےشوم ،یڪ بار دیگر اب دهانم را ازگلوی خشڪم پایین میدهم. باپنجھ ی پا بھ طرف دراتاقم مے روم و گوشم راتیز میڪنم.صدای گذاشتن دستھ ی ڪلید روی میز گوشم راتیز ترمیڪند.صدای دراوردن ڪت و چندسرفھ ی بلند و خش دار. یحیے است؟! تپش قلبم ڪمے ارام مے گیرد. حضورش را در اشپزخانھ. میڪنم. باز و بستھ شدن درهای ڪابینت و یخچال.حتما گرسنھ است و دنبال قاقالے میگیردد.خنده ام میگیرد. دراتاقم رانیمھ میبندم و مانتو و شالم راددرمے آورم. گیره ی سرم را باز میڪنم تا موهایم ڪمے هوابخورد. چنددقیقھ نگذشتھ باز صدای بستھ شدن در مے اید. ازاتاق بیرون مے روم و سرڪ میڪشم. یعنے رفت؟! یادم مے افتد ڪھ چقدر برای اتاقش نقشھ ڪشیده ام.فرصت خوبے است. درحالیڪھ یقھ ی تے شرت طوسے ، صورتے ام را تڪان میدهم تا ڪمے خنڪ شوم بھ سمت اتاقش مے دوم. مثل بچھ هایے که ازذوق دوست دارند سرو صدا ڪنند،تڪانے بھ بدنم مے دهم و پیش ازورود بھ اتاقش ڪمے میرقصم. نمیدانم چرا!؟ اماهمیشھ دراتاقش میچپد و دررا میبندد.مگر چھ چیز جالبے وجود دارد؟ در اتاقش راباز میڪنم و بالبخندوارد مے شوم. بوی عطر خنک و ملایمے هوشم را قلقلڪ میدهد. تختش ڪنج اتاق با یڪ روتختے سرمھ ای قرمز، نمای خوبے پیدا کرده. میز دراور کوچک و تعداد زیادی عطر، ادڪلن ،یڪ برس ،ژل و ڪرم و ....سوتے میزنم و زیرلب میگویم: لوازم ارایشش ازمن بیشتره! ڪنارتخت ڪیف لپ تاپشش راگذاشتھ.روی دیوارمقواهای سفید و بزرگ باطرح نقشھ ساختمان چسبانده. لبم را کج میکنم: ینی باید مهندس صداش ڪنم؟!چرخ مے زنم و دقیق ترمے شوم. پشت سرم یڪ ڪتابخانھ ی ڪوچڪ باچهارطبقھ پراز ڪتاب خودنمایـے میڪند. یڪ طبقه مخصوص شهداست. یڪ چفیه هم روی طبقه ی اخر پهن ڪرده.پقے میزنم زیرخنده. بھ تمام معنا بالاخانھ راتعطیل ڪرده.دستم راروی چفیھ میڪشم.رویش باخودکار یڪ چیزهایے نوشتھ شده.خم مے شوم و چشمانم راریز میڪنم خوانا نیست. بوی گلاب میدهد. ریشه هایش را بین دو انگشت شصت و سبابھ ام میگیرم. نرم و لطیف است.نمیدانم چرا ولے گوشھ اش را میگیرم و برش میدارم تا روی شانھ ام بیندازم ڪھ یڪ پاڪت نامھ اززیرش روی زمین مے افتد.باتعجب سریع خم مے شوم و برش میدارم.پشتش باخط خوش و نستعلیق نوشتھ شده: _ داستان کربلارا خواندم مرتضے جان!... حال که شناختمت چطور دردنیا تاب بیاورم؟! الف.میم پیش خودم تڪرار میڪنم: مرتضے جان؟! اون ڪیھ دیگھ!؟...گیج درپاڪت راباز میڪنم ونامھ داخلش رابیرون مےڪشم. بوی تندعطریاس و محمدی دلم را میزند.همان لحظھ چندتقھ بھ در میخورد. هول میڪنم و برگھ را داخل پاڪت فرومیڪنم و سرجای اولش زیرچفیھ میگذارم. موهایم راعقب میدهم و بلند میپرسم: ڪیھ؟! وبھ طرف درورودی خانھ مے روم. ازچشمے در راهرو را نگاه میکنم. لبخند پهن یلدا چشم را میزند.دررا باز میڪنم. یلدابادیدنم بے مقدمه میپرسد: چراجواب تلفن نمیدادی؟! ڪجا رفتھ بودی؟! دلمون هزارراه رفت. آذر ازپشت سرش باتعجب سرڪ میکشد _ وادخترتو خونه ای؟! رنگش پریده. چرا؟! چون خانھ بودم؟! آذر یڪبار دیگر میپرسد:خونھ بودی؟! _ بلھ! ازڪنارم رد مے شود و داخل مے اید. _ یحیے ڪجاست؟! پوزخند مے زنم و جواب میدهم: نمیدونم!.. _ نیومده خونھ؟! _ فکر ڪنم خواب بودم اومدن و رفتن! ❀✿ ❀✿ 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_بیست_و_دوم #بخش_اول ❀✿ ازروی تخت بلند مےشوم ،یڪ بار دیگر اب دهانم
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ آهانے میگوید ومشغول پاڪ ڪردن عرق پشت لب و پیشانے اش بادستمال ڪاغذے مے شود. یلدا روے مبل ولو مے شود و میگوید: واے جات خالے بود. ڪلے زنگ زدیم بهت! دوستداشتیم توام باشے. _ ڪجا؟! _ خونہ ے همڪار بابا! _ اووو! نہ عزیزم ممنون! خوش گذشت؟ _ حسابے! آذر چشم غره مے رود. دلیلش را نمے فهمم. باچشم و ابرو بہ یلدا اشاره میڪنم چے شده؟! یلدا ازروے مبل بلند مے شود و بہ اتاقش اشاره میڪند ڪہ یعنے دنبالش بروم. یلدا پسر حاج حمید رادوست داشت. حاج حمید همان همڪار عموجواد بود! میگفت حس میڪند اوهم خیلے بے میل نیست! اسمش سهیل است. پسرخوب و با ڪمالات! همان شاهزاده سوار بر یابو! بعداز محمدمهدے بہ ڪلمہ ے ازدواج آلرژے پیدا ڪرده ام با این وجود یلدا را دلدارے دادم و برایش آرزوے بهترین ها را ڪردم. شروع دانشگاه مثل پنیر آب شده ے پیتزا برایم لذت بخش بود! دیگر ڪامل تخمم راشڪستہ و بیرون آمده بودم. عمو در ظاهر ازمن راضے بود و این را تلفنے بہ پدرم میگفت! اما چشمانش از غصہ و ڪلافگے برق مے زد. خوب درس میخواندم و نگاه هاے حریص پسران هم ڪلاسم را رد میڪردم. آزاد و بے هیچ دغدغہ میرفتم و مے آمدم. دنیا بہ ڪام من بود! تنها موجودمشڪل ساز یحیے بود ڪہ ڪام را برایم زهر میڪرد. مدام نطق اسلام میڪرد و در گوش یلدا میخواند ڪہ بہ محیا بگو بیشتر مراعات ڪند. آنقدر بہ پرو پایم پیچید ڪہ تصمیم گرفتم دلش رابسوزانم و دیوانہ اش ڪنم! خودش تنش میخارید. من با او ڪارے نداشتم اما او چوب لاے دنده هایم میڪرد! میخواستم همان چوب را درسرش خرد ڪنم! ❀✿ روے ڪاناپہ دمر دراز میڪشم و ڪتاب زبان فرانسہ را مقابلم باز میڪنم. تونیڪ آستین سہ ربع یاسے و شلوار تقریبا ڪوتاه تا یڪ وجب بالاے مچ پاهایم را پوشیده ام. عمو جواد و آذر جون بہ بهشت زهرا رفته اند. یلدا در اتاقش پاے لپ تاپ نشستہ و پوستر طراحی میڪند. انگشت سبابہ ام را بہ زبانم میزنم و صفحہ ے ڪتاب را عوض میڪنم. درخانہ باز مے شود. بدون اینڪہ سرم را برگردانم میگویم: سلام آذرجون! چقدر زود برگشتین! شال از روے سرم سرمیخورد و روے شانہ هایم مے افتد. جوابے نمیشنوم. با آرامش خاصے پشت سرم را نگاه میڪنم بادیدن چشمهاے گرد یحیے ڪہ روے زمین قفل شده اند، لبخند مے زنم و میگویم: Bonjour cousine! bienvenue "سلام پسرعمو. خوش اومدے!" دستهایش رامشت میڪند و جواب میدهد: سلام! ممنون! باتعجب و اشتیاق میپرسم: Pouvez-vous parler français? " میتونے فرانسوے حرف بزنے؟!" _آره! نمیتوانستم بیشترازین فرانسوے حرف بزنم! درذهنم دنبال ڪلمات جدید و ساده گشتم! یڪدفعہ بلند صدازد: یلدا؟! یلدا؟! حتم دارم خیال ڪرده من درخانہ تنها مانده ام! دوست دارم بلند بخندم و بگویم: میترسے بیاے جایے ڪہ من هستم؟! معلوم است! مذهبے ها همینند بہ خودشان هم شڪ دارند! چشمانم راریز میڪنم و با لبخند میگویم: Est-ce dans sa chambre " تواتاقشہ" سرتڪان میدهد و بہ طرف اتاق یلدا میرود. خوشم آمد! فرانسہ را ڪجا یادگرفتہ؟! پشت سرش راه مے افتم. حضورم راپشت سرش احساس مے ڪند و مے ایستد. نزدیڪش مے روم. تنها یڪ قدم بینمان فاصلہ است. قدم بزور بہ سرشانہ اش مے رسد. بدون اینڪہ برگردد میپرسد: میخواید برید اتاق یلدا؟! _ نہ! هوفے میڪند، چندقدم دیگر جلو مے رود و دراتاق یلدارا بدون اجازه باز میڪند! یلدا شوڪہ هندزفیرے اش را از داخل گوشهایش در مے آورد و میگوید: داداش! ڪے اومدے؟! _ تازه! بیام تو؟ ڪارت دارم یلدا درحالیڪہ شش دنگ حواسش بہ شال روے شانہ ام است جواب میدهد: بیا! یحیے داخل مے رود و در را بروے من مے بندد. پنج دقیقہ بعد بیرون مے آید و یڪ لحظہ نگاهش بہ چشمانم مے افتد. سرش را پایین میندازد و چشمانش را محڪم میبندد. پیروز لبخند میزنم و میگویم: چے شد؟! حالت خوبہ!؟ صداے خفہ اش ڪہ از بین دندانهایش بہ زور بیرون مے آید، لبخندم را پررنگ ترمیڪند _ نہ نیستم! قدمهایش را تند میڪند و از خانہ بیرون مے زند. یلدا باناراحتے درحالیڪہ درچهارچوب دراتاقش ایستاده، نگاهے بہ سرتاپایم مے ڪند و سرش راتڪان میدهد. با پر رویے مے پرسم: چتونہ؟! _ توواقعا نمیدونـے؟ _ نچ. _ محیا عزیزم. چندبار گفتم زندگے شخصیت بخودت مربوطھ . ولے یحیــے یھ پسر جوونھ. سختشھ!تو دوروورش باشے.چھ برسھ بھ اینڪھ بخوای موباز جلوش جولون بدی. _ چون شال سرم نڪردم غاطے ڪردید؟! پسرعمومھ..هم بازی بچگیم. _ داری میگے بچگیت. شما بزرگ شدید. یحیـے وقت زن گرفتنشھ خودم رادرڪوچھ ی علے چپ پرت میڪنم _ خب بگیره.ڪے جلوش رو گرفتھ؟ یلدا برای اولین بار اخم میڪند و لبش را باحرص روی هم فشار میدهد.میخواهم بگویم ڪھ تقصیر خودش است. این تازه مقدمھ ی شاهنامھ بود. ❀✿ 💟 نویسنــــده: ❀✿ 👈🏻 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉🏻 ❀✿ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار: 1-از کاسبی پرسیدند: چگونه دراین کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟! گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هرسوراخی که باشم پیدا میکند چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند. 2-پسری بااخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری میرود پدردخترگفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دخترنمیدهم! پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسرمیگوید: ان شاءالله خدا او را هدایت میکند دخترگفت: پدرجان مگر خدایی که هدایت میکند با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟! 3-ازحاتم پرسیدند: بخشنده ترازخود دیده ای؟ گفت: آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود، یکی را شب برایم ذبح کرد از طعم جگرش تعریف کردم صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد. گفتند: توچه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم گفتند: پس تو بخشنده تری؟ گفت: نه چون او هرچه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم 4-عارفی را گفتند: خداوند را چگونه میبینی؟ گفت: آنگونه که همیشه می تواند مچم را بگیرد اما دستم را می گیرد 💕💝💕💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 ❗️مضطر باشیم از جمله مهمترین شرایط استغاثه 👈رسیدن به مقام اضطرار است. رسیدن به مقام اضطرار بسیار مهم و تعیین کننده است، البته نه اضطرار ظاهری، ✅ یعنی واقعا در هنگام استغاثه مضطر و مستاصل باشد. و هیچ امیدی به راههای عادی واسباب معمولی نداشته باشد. ✅ مصداق بارز اضطرار حقیقی شخصی است که در حال غرق شدن در دریاست و در آن زمان آخر به این نتیجه می رسد که دیگر هیچ کس نمی تواند به فریاد او برسد. 👈مگر قدرت بی نظیری که آن هم خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام هستند ❓ما شیعیان در نبود امام زمانمان علیه السلام چطوریم!؟ 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج 💕💖💕💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنرانی بسیار تأثیرگذار شیخ احمد کافی درباره سبک شمردن نماز 🔹کسی که مورد شفاعت اهل بیت قرار نخواهد گرفت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشخیص عمل ریاکارانه از عمل خالص 🎙استاد ماندگاری
🔸از حضرت موسی بن جعفر (عليه‌السلام) پرسيده شد که چه کنیم تا توفیق پیدا کنیم؟ 🍀حضرت فرمودند: «اين از اسرار ما اهل‌بيت است، قضای نماز شب را به جا آورید». اگر بیداری و نشد، ، فریاد شيطان را بلند می کند. 👈يک نفر مثلا قبل از ظهر، قضای فوت شده را به جا بياورد، شيطان دادَش درمی‌آيد ديگر دست برمی‌دارد. بعد هم ذکر استغفار اهميت دارد.‌ ┄┅┅┅✯✯┅┅┅┄ 💕❤️💕❤️
🌼الهی امشب هر چی ⭐️خوبیه و خوشبختیه 🌼خــدای مهربـون ⭐️براتون رقم بزنه 🌼کلبه‌هاتون از محبت گرم ⭐️و آرامش مهمون همیشگی 🌼خـونه‌هاتـون بـاشه ⭐️شبتون بخیر در پناه خدای مهربون    🌸🍃