اى شهید...
من هـــــر روز
در انتـــــظارِ
نگاهت می نشینم
آری! بالاخره
صـــــبح ِ من هم
با نگاهتـــ
بخیـــــر مےشود.....
#شهید_اسماعیل_زاهد_پور🕊
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکرهای مطهر ۴ شهید دوران دفاع مقدس در مناطق عملیاتی شلمچه و شرق دجله عراق
⏰ شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بهش گفتم: راضی ام شهید بشـی
ولی الان نه ، توی پیری . .
محمدحسین گفت : لذتی که علی اکبرِ
امام حسین برد حبیب نبرد🌿!
#همسرشهید
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
مےگفت:وقتےاستغفارمےڪنیم
حواسموݧباشہبراےچےاستغفارمےڪنیم
باتوجہباشہ...
آنقدربایداݪتماسڪنیم
واݪتجاطلببخششڪنیمتاخداوندبپذیره
حرفاشخیلےبہدݪمےنشست🌸🌱
چوݧازعمقجانشبرمیومد...
گاهےمیگفت:
یا أَبانا إِستغفرلنا ذنوبنا إِنا کنا خاطئیݧ
#شهید_نوید_صفری🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
وَقتۍحجآبتکآمله
دروهَلهاولشبیهیهانسآنی
نهکآلا
کسۍکهحجآبکآملدآره
نهعقدهایبآرمیآد
نهبدبخته
اونعقلدآره☺️!
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨یا آل یهود
قسم به خون های به ناحق ریخته شده از سرهایتان کوه خواهیم ساخت✊🏻✌️🏻
#شهید محسن فخری زاده🌷
#قربانی_ترور
#سالگرد_شهادت🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیدعلیرضا موحد دانش
✍️ عروسی علیرضا موحد
▫️روزی که امام رحمه الله علیرضا موحد دانش، فرمانده تیپ سیدالشهدا و همسرش را عقد کرد، علی با دست چپش دست امام رحمه الله را گرفت و بوسید. وقتی از حضور امام رحمه الله بیرون آمدند، همسرش پرسید، چرا با دست راست دست امام رحمه الله را نگرفتی؟ گفت ترسیدم امام رحمه الله متوجه دست مصنوعیام شود و غصهدار شود. علی اصرار داشت مراسم عروسی را در مسجد و با تعارف مقداری خرما برگزار کنند نظرش این بود که خبر مراسم را با پخش اعلامیه به گوش دوستان و آشنایان برساند؛ اما خانواده علی زیر بار نرفت. اگرچه مراسم عروسی در نهایت سادگی، تنها با سخنرانی، فرمانده سپاه تهران و فرستادن صلوات در مسجد برگزار شد، امام خانواده توانست شیرینی را جایگزین خرما کند.
📚 راوی: همسر شهید علیرضا موحد دانش
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#کتاب_شهدایی
📚 عنوان کتاب: راستی دردهایم کو؟
🔻روایتی از زندگی شهید مدافع حرم عباس دانشگر
✍نویسنده:محسن حسن زاده
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
🔻گفت چرا انقدر پیشونی بندا رو هم میزنی؟!
یه پیشونی بند بردار برو دیگه...
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
1_917056964.mp3
1.39M
اذان شهید باکری..
به افق دلهای بیقرار
دلتون شکست التماس دعا🤲🤲🌾🌾
حی علی الصلاه
التماس دعا🌹
. 🌱
#آیھراهنما
اِنَّ اَوْلِیاءَاللَّهِ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ یونس ۶۲
•┈—┈—┈✿┈—┈—┈•
دوستانِ خدا هیچ ترسی و هیچ اَندوهی در دلشان نیست
#دعا
#نماز_اول_وقت
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊به مناسبت سالروز #تولد
🌹شهید_حامد_سلطانی
تاریخ تولد : ۷ آذر ۱۳۵۹
تاریخ شهادت : ۷ آبان ۱۳۹۸
تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱۴۰۰
مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۳
محل شهادت : سوریه ، لاذقیه
🔹درمیان غوغای ناغافل زندگی،هستند کسانی که غفلت برایشان، رنگ و بویی دیگر داشت و #بصیرت، آوازه ای تازه.
🔸سرزمین ما، قلمروی نیک صفتان #گمنام و بیشه گاه یلان پر آوازه بوده و هست. مردانی غیور و شیردل و همزمان #عاشق و زلال🙂
سرزمین ما، بیکران رشد #حامدهاست.حامدی که مستشار عشق بود و خود را رهایی داد از بند #غفلت. به آسمان گروید و #رستگار شد❤️
🔹حامدی که میخواست #عباس دورانش شود. غیرت را پرچم راهش کند و #سقای عشقی در میان سوز و گداز روزگار باشد .
🔸حامد قصه ی ما ، سرشار از نیروی #جوانی و #رشادت ، پدری بود با سیمای خورشید و همسری به تلاطم گلبرگ گل. حامدی که با ضمانت شاه #خراسان ، عاشقانه ترک همسر و فرزند گفت و به همه ثابت کرد، که مرد ها هم میتوانند فرشته باشند🌺
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
وسـط معـرکه با داعـش،
از عـراق زنـگ زد و گفـت
شنیـدم تهـران بـرف اومـده..
گفـت برو فـلان پادگـان سپـاه،
آهـو ها از کـوه میـاݩ پاییـن بخاطـر غـذا..
براشـون علـوفه و آب تهیـه کـن...
حیـوونـا بے آب و غـذا نمونـن..
به شـوخـی گفتـم حـاجـے!
وسـط جنـگ با داعـش
به آهـوها چیکار دارے؟!
#گفـتمـنبهدعـاےآهـوهااحتیـاجدارم...
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهید محسن فخری زاده.mp3
6.58M
📻 رادیوپلاک
راه تا ماه
(( شهید محسن فخری زاده))
به مناسبت:
سالروز ترور شهید محسن فخری زاده
〰〰🖊نگارنده: خانم مجیدی
••💻 تدوین: اقای بردستانی
••🎙گوینده: سید امیر حسین امیری
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹 پوستر زیبای لبنانیها درخصوص شهید محسن فخری زاده
🚀آثار او زلزله ای ویرانگر [برای صهیونیستها] خواهد بود.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔆 نیروی دریایی ارتش، مجموعهای از بچههای مؤمن و آمادهبهکار
🔻رهبر انقلاب: امروز بحمدالله نیروی دریایی ارتش، با نیروی دریایی ارتش در سالهای اوّل انقلاب از زمین تا آسمان تفاوت کرده است، فرق کرده است. بنده، هم آن نیروی دریایی را با جزئیّات میشناختم، هم این نیروی دریایی را میشناسم؛ بچّههای مؤمن، آماده به کار. ۱۳۹۴/۰۷/۱۵
🗓 ۷ آذر روز نیروی دریایی ارتش و سالگرد #حماسه_عملیات_مروارید
📸 عکس: حضور رهبر انقلاب در مراسم الحاق #ناوشکن_جماران به ناوگان نیروی دریائی ارتش در سال ۸۸
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_543
ترنج به لب و لوچه آویزان مهتاب نگاه کرد و گفت:
-از قیافه ات معلومه که دستت و حسابی گذاشتن تو پوست گردو.
مهتاب دست به سینه نشست و گفت:
-یه جورایی آره.
ترنج با وحشت گفت:
-جواب مثبت دادی؟
مهتاب اه کشید و گفت:
-نه کاملا ولی اونا این جور برداشت کردن.
ترنج یکی محکم کوبید روی شانه مهتاب و گفت:
-چه غلطی کردی الاغ؟
مهتاب مثل همیشه که عصبی میشد از روی مقنعه عصبی سرش را خاراند و گفت:
-من گوهی خوردم گفتم تا زمانی که درسم تمام نشه نمی خوام ازدواج کنم. این سهیل بی شعورم نیشش باز شد گفت
این که مشکلی نیست تو همش یک ترم دیگه داری. یعنی کمتر از یک سال اونم صبر می کنه برات.
ترنج کف دستش را به پیشانی اش کوبید و گفت:
-تو هم عین بز نشستی و هیچی نگفتی؟
-مگه دیگه به من مهلت دادن. اون بابا بزرگم نیشش از خوشحالی باز شد و گفت برام صبر می کنه.
-مهتاب رسما گند زدی به زندگیت.
مهتاب لبش را محکم گاز گرفت و گفت:
-می دونم.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_544
استاد که وارد کلاس شد هر دو سکوت کردند.
فکر هر دو مشغول بود. ولی با اخطار های استاد بالاخره دست از فکر کردن برداشتند و مشغول کارشان شدند.
ترنج نمی توانست بپزید که مهتاب قرار است چنین زندگی داشته باشد. تا تمام شده کلاس بینشان هیچ حرفی رد و
بدل نشد.
بعد از کلاس هم ترنج پوسترش را برداشت و رو به مهتاب گفت:
_من دیروز نرسیدم این و تحویل ارشیا بدم. الان می خوام برم پیشش. تو هم میای.؟
مهتاب روی یکی از نیمکت ها ولو شد و گفت:
-تو داری می ری پیش شوهرت من بیام چه غلطی بکنم.
مهتاب مثل همیشه نبود.
ترنج هم چیزی نگفت و رفت سمت ساختمان اصلی.
یکی دوتا از دانشجوها توی اتاقش بودند.
ترنج با دیدن لیلا کاتب لبش را از حرص جوید.
گرچه کار خاصی نمی کرد و ارشیا هم در حالی که نگاه جدی اش رابه میز دوخته بود به حرف هایش گوش می داد ولی ترنج هیچ خوشش
نیامد.
ضربه به در اتاق زد و گلویش را صاف کرد.
نگاه ارشیا بالا آمد و به دیدنش ترنج ناخوداگاه اخمش باز شد.
ترنج سلام کرد:
_سلام استاد.
ارشیا نتوانست شوقش را از دیدن او پنهان کند و با روی باز گفت:
_سلام خانم اقبال بفرمائید داخل چرا دم در ایستادید.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_545
چشمهای لیلا داشت می چسبید به ته سرش تا حالل که استاد اخم هایش در هم بود و به او جواب سر بالا می داد حالا
چه شده بود که اینقدر ذوق کرده بود.
چشمانش را ریز کرد و به ترنج و بعد هم ارشیا نگاه کرد.
نگاه ترنج مثل همیشه خونسرد بود ولی زمانی که به ارشیا نگاه کرد نگاهش را گرم و مهربان دید.
ترنج چشم غره ای به ارشیا رفت و با سر به لیلا اشاره کرد. و برای عوض کردن جو گفت:
-استاد دیروز نشد کارمو نشون بدم.
ارشیا هم سینه اش را صاف کرد و گفت:
-بله. بیارین ببینم.
ترنج با دو گام خودش را به میز ارشیا رساند.
ارشیا قبل از نگاه کردن کار او به دو دانشجویی که مقابل میزش ایستاده بودند گفت:
-اگه کاری ندارین بفرمادئین.
لیلا هیچ از این حرف خودشش نیامد و با اکراه همراه دوستش از اتاق ارشیا خارج شد.
ترنج با چشمانی ریز شده با نگاهش تعقیب کرد و رو به ارشیا گفت:
-این دختره زیادی دور و برت می پلکه جناب مهرابی هیچ خوشم نمی اد.
ارشیا نگاهی به در انداخت و با سرعت دست ترنج را گرفت و بوسید.
ترنج با وحشت دستش را عقب کشید و نگاهی
به در انداخت:
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
۷ آذرماه ، #سالروز_شهادت دانشمند هسته ای کشور #شهید_محسن_فخریزاده را گرامی باد. 🥀
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo