🖋 #سیره_شهدا
وقتی از کار برمی گشت، با وجود خستگی کار، درخونه یک ثانیه هم بیکار نمینشست.
برای راحتی من خیلی #زحمت میکشید🌹 واگر میدید ازانجام کاری خسته شدم انجام اون کار رو به عهده خودش میدونست...
هیچوقت نمیذاشتن من از انجام کارهای خونه خسته بشم
می گفتم حسابی #کدآقایی هستی برای خودت...😌
می گفت:
- حضرت محمد(ص) به حضرت علی(ع)فرموده🌹:
مردى كه به زن خود در خانه #کمک كند، خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها #روزه باشد و شبها به قیام و #نماز ایستاده باشد به او میدهد✨
#محمدکاظم_توفیقی
#یادش_باصلوات
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_علی_منیعات 🕊
🔸علی خودش که خیلی خوب بود بعد از 4 ماه خوبتر شده بود.
علی از اول خیلی خالص بود. به تیپ و لباسش نمیخورد که بچه مذهبی باشه ولی اعتقاداتش تو قلبش بود.
🔹#کمک میخواست به کسی بکنه #بدون اینکه #کسی بفهمه انجام میداد. مثلا نمیگفت من امروز رفتم به فلانی کمک کردم یا پول به فلانی دادم یا مشکل فلانی رو حل کردم ، ریاکار نبود. #کاری که میخواست انجام بده #فقط #برای #رضای #خدا انجام میداد.من همیشه میگم چون خدایی کار میکرد خدایی نتیجه گرفت.خیلی واقعا خدایی بود خیلی.
🔸مثلا اگه از یه نفر یه خطایی میدید #چشم_پوشی میکرد ،نمیومد بگه که مثلا فلانی همچین کاری کرد یا فلانی رو بافلان نفر دیدم یعنی واقعا از عیبهای مردم، از چیزایی که میدید چشم پوشی میکرد
🔹وقتی بعد از 4 ماه برگشت، خیلی تغییر کرده بود. نگاهاش، طرز رفتارش با ما، نمیدونم حالا شاید یه خرده ازمون دور شده بود، شاید بیشتر قدر خونه و قدر نعمتی که داشت رو بدونه و واقعا از لحاظ ایمانی خیلی ایمانش قوی تر شده بود.
🔸حالا #نمازهاش رو خیلی تاکید میکرد که #سر وقت بخونه، مخصوصا نماز #صبح رو. منو بیدار میکرد میگفت پاشو نماز صبحت رو اول وقت بخون . کسی که ملتزم به نمازش و به مسائل مذهبیش نباشه نمیتونه جهادگر خوبی باشه.
#راوی:همسر_شهید
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍ « خاطرات_افلاکیان » ـــــــ
یادم هست که ابراهیم یک #همکلاسی_یتیم داشت که وضع مالی خانواده اش خوب نبود؛ ابراهیم بسیار به این دانش آموز #کمک می کرد. یک روز آمد به خانه دیدم که خودکار ندارد؛ مشق بنویسد. مادرم گفت مگر خودکار نداری؟ گفت: آن را به دوستم دادم؛ چون او خودکار نداشت. او هر کاری از دستش بر می آمد برای #دوستانش انجام می داد.
آخرین باری که ابراهیم به مرخصی آمده بود. شب آخر دور هم نشسته بودیم و با هم صحبت می کردیم. آن شب تغییرات عجیبی در چهره ابراهیم احساس کردم؛ چهره اش مانند #نور می درخشید. گفتم ابراهیم امشب چهره ات خیلی نورانی شده. ابراهیم گفت: خواهرم مگر نمی دانی؟ این نشانه #دعوت است. گفتم: چه دعوتی؟ گفت: نشانه رفتن به سوی خداست. صبح همان روز با خواندن #زیارت_عاشورای ابراهیم از خواب بیدار شدم. چون ابراهیم آن روز می خواست به #جبهه برود. ابراهیم به مادرم گفت: مادر مرا #حلال کنید و ناراحت نباشید و واقعه روز عاشورا را به ما یادآور شد. ما برای خداحافظی تا درب حیاط با ایشان رفتیم و ایشان پیشانی مادر را بوسید و خداحافظی کرد و رفت.
✍ #راوی : خواهر شهید
#شهید_ابراهیم_تیموری
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo