#مناجات_با_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#بقیع
به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست
بدون مِهر تو از آب شد سراب درست
نگاه کردن تو خلقت است تکویناً
نگاه کردی و شد ماه، آفتاب درست
خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست
خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست
اگر قبول کنی من تراب نعلینم
مرا برای تو کرده ابوتراب درست
یکی برای حسین و یکی برای حسن
از این دو قطره فقط میشود شراب درست
بتول در عوض پیرهن برای حسین
برای صورت تو میکند نقاب درست
بقیع مظهر آبادی است پس عرش است
بهشت نیز شده از همین خراب، درست
«عتاب یار پری چهره» را کشیدم من
اگر چه هم نشود کار با عتاب درست
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
بی سحر آدم از تو بی خبر است
که خبرهای تازه در سحر است
آسمان هم بدون تو قفس است
سقفش اما کمی بلندتر است
دل عارف اواخر عمرش
اگر عاشق نشد همه ش ضرر است
خرج این آستان اگر نشود
آبروی زیاد دردسر است
من بلد نیستم که در نزنم
در زدن کار طفل پشت در است
پربگیرم چه فایده دارد؟!
مثل پروانه سوختن هنر است
اینکه میریزمش به دامن تو
اشک من نیست پاره جگر است
گاه در کاظمین، گاه نجف
دل عاشق همیشه دربدر است
خاک گورش کنید خاک مرا
گر نباشد ابوتراب پرست
چشم عشاق چون دهانه مشک
از فراق کسی همیشه تر است
خواب راحت نکرده ام یک شب
شاهد کوچه گردی ام قمر است
خوش به احوال کشتگان فراق
اجر هجر از وصال بیشتر است
آه یعقوب را خلیل نداشت
هجر از ذبح سینه سوزتر است
مثل پروانه در طواف تو شد
هر که فهمید کعبه از حجر است
آنکه با نان خشک میسازد
چه نیازش به لطف سیم و زر است
آه، اصلا بهم نمیایند
سینه وقتی کنار میخ در است
در خانه اگر که گیر کند
باز یا بسته، هردو دردسر است
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مدح_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
آفریدند تو را تا که مسیحا باشی
عزت و عاطفه را مظهر و معنا باشی
آفریدند تو را نام نهادند حسین
تا که جانسوزترین واژه دنیا باشی
آفریدند تو را محض سرافرازی عشق
تا که دلدار جگر گوشه لیلا باشی
در کرم اهل کرم پیش تو کم آوردند
دیگران قطره ناچیز و تو دریا باشی
تو قتیل العبراتی عجبی نیست اگر
کشته چشم تر زینب کبری باشی
بر سر نیزه سرت رفت و تلالو کردی
مثل خورشیدی و زیباست که بالا باشی
خیزران خورده ترین قاری قرآن خدا
طشت زر دیده ترین حضرت یحیی باشی
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#کربلا
همان خالق که بر سر، سایه ی رحمت نگه دارد
مرا از منجلاب سخت معصیت نگه دارد
زمانی با عطای خود، زمانی با عقاب خود
کنار خود گدایش را، به هر صورت نگه دارد
به عزت می رسد هر کس که در این ماه، با تقوا
به دور از معصیت باشد، کمی حرمت نگه دارد
به ذکر حق، زبانش می شود گویا زمان مرگ
اگر بنده، زبان از تهمت و غیبت نگه دارد
اگرچه عبد نافرمان، فقط سربار ارباب است
امیرالمؤمنین ما را چه بی منت نگه دارد
دعای فاطمه تا هست دیگر غصه ی نان چیست
خودش در سفره ی سینه زنان برکت نگه دارد
زمانه، دوره ی سختی است اما از مصیبت ها
مرا این روضه رفتن ها، در امنیت نگه دارد
کسی که کربلا را دیده و دلتنگ ارباب است
چگونه دست از دلتنگی و حسرت نگه دارد
همیشه یاد دوری از حسین و کربلا، نوکر
برای سجده، در سجاده اش تربت نگه دارد
عزا و داغ سنگین رقیه، تا دم مرگم
میان سینه ام رنگ غم و غربت نگه دارد
چه داغ اعظمی دیده مگر این دختر کوچک
که دستش را روی پهلو به صد زحمت نگه دارد
به سختی رو گرفته با حجابِ آستین هایش
نمی شد چادرش را لحظه ی غارت نگه دارد
چه تلخ است اینکه بعد از مدتی شیرین زبان بودن
زبانِ بچه را از گفت و گو لکنت نگه دارد
#محمدجواد_شیرازی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#کوفه
#شام
روی حسین، مهر دلآرای زینب است
مـوی حسین، لیلۀ اسـرای زینب است
زیباتریــن مطـاع بــه بـازار روز حشر
در نـزد اهـلبیت، تـولای زینب است
دارالزیــاره و حــرم قـدس کبریاست
هر سینهای که طور تجلای زینب است
هر لحظهای که بگذرد از گردش زمان
در چشم ما قیامت کبرای زینب است
فریـاد خــون پـاک شهیـدان کـربلا
تا روز حشر، خطبۀ غرای زینب است
مکتب نرفتــه عالمــۀ عالــم وجـود
ایثار و صبر، درس الفبای زینب است
دوزخ تنـم بسـوزد اگـر غیـر از ایـن بوَد
نـقش بهشت، جای کف پای زینب است
مگـذار تـا بـه خاک فتـد اشـک دیدهات
این اشک نیست، گوهر دریای زینب است
نامـی کـه مـیبرد همـهجا دل ز پنجتن
بـاور کنیـد، نــام دلآرای زینـب است
در روز حشــر، آینــۀ نـــور مــیشود
پروندهای که پای وی امضای زینب است
گـر در خرابــه خُفـت، نکاهـد مقـام او
چون سینۀرسولِ خدا جای زینب است
جبـرانِ جـای خــالی، زهرا کنـد علی
او را نظاره تا که به سیمای زینب است
بگشـوده دست، بهـر قنـوت نمـاز شب
نام حسین بـر روی لبهای زینب است
خــون حسیــن یافــت بقـا از خطابـهاش
دیــن سرفــرازِ همـت والای زینـب است
سیــل بــلا جمیــل بــوَد در نگــاه او
دریای خون، بهشت تماشای زینب است
شبهای بیحسین که ذکرش بوَد حسین
شبهـای قـدر و لیلۀ احیـای زینب است
رأس حسین: طــور تجـلا بـه نــوک نی
بــازار کوفـه: سینـۀ سینـای زینب است
افتادهانــد زنـگ شترهــا هــم از صـدا
ایــن معجــز اشاره و ایمای زینب است
بالله بقــا دهنــدۀ قـرآن و اهــلبیت
خون حسین و منطقِ گویای زینب است
یک بوسه مثـل بوسۀ پرمهـر فاطمه
بــر حنجــر بریـده، تمنـای زینب است
چــون جــای تازیانــه بــر انــدام مــادرش
آثــار کعــب نیــزه بــه اعضـای زینب است
وقتــی کنــار طشـت طــلا ایستــاده است
چشـم حسیـن بــر قــد و بالای زینب است
دشنام و خنده و کف و خاشاک و خاک و سنگ
در شــام و کوفــه بهــر تســلای زینب است
«میثـم» بــرای دخــت علــی اشک چشم تو
دُرّی گــران بــوَد کــه ز دریـای زینب است
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش
مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش
وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی
با یل ام البنین بودند در دور و برش
مریم و آسیه را دیدم که می آموختند
با چه شوقی درس عفت را به پای منبرش
دختر نور است این بانو و بی شک آفتاب
می شود مانند شمعی بی رمق در محضرش
اسم او ذکر شب و روز همه آیینه هاست
عصمت الله است این آیینه نام دیگرش
حضرت زهرای اطهر مظهر حجب و حیاست
ارث برده این عقیله حجب را از مادرش
حضرت زهرای اطهر آنکه پیش کور هم
چادرش را برنخواهد داشت از روی سرش
هر کسی در این جهان از عفتش دم می زند
یا به زهرا اقتدا کرده ست یا بر دخترش
#احسان_نرگسی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
ندیده عالم امکان چنین مرد آفرین بانو
به این شوکت ندیدم غیر زهرا پیش از این بانو
به عالم دختر شیر خدا در شام ثابت کرد
که دارد ذوالفقاری در کلام آتشین بانو
ز بانگ «اسکتوا» در کوچه های کوفه فهمیدم
که دارد یک ید الله دگر در آستین بانو
برای مدح او این بس که هر دفعه صدا می زد
درون خانه او را حضرت ام البنین، بانو
به این شأنی که از این شیر زن دیدم یقین دارم
که او می شد اگر می شد امیرالمونین بانو
نمی فهمم اگر این زن مقامش فوق عصمت نیست
چرا معصوم امید دعا دارد از این بانو
چنان درّی که در بین رکابش ناب می ماند
مقام و رتبه ی او را فقط عباس می داند
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم
چگونه جسم ضعیف تو را بسوزانم
اگر تو خالق خود را خدا نمیدانی
منم خدا و تو را عبد خویش میدانم
شرار قهر مرا آب بحر کافی نیست
مگر ز اشک تو آبی بر آن بیفشانم
تو غافلی و مرا لحظه ای نمیخوانی
بیا منم که تو را سوی خویش میخوانم
هزار بار شدم از تو خشمگین اما
تو کیستی که ز تو انتقام بستانم
به عزتم قسم ار سوی من بیایی باز
تو را ز لطف در آغوش خویش بنشانم
ز بس که اشک تو را دوست دارم از رحمت
بلا دهم که تو را لحظه ای بگریانم
هزار بار گنه کرده ای بیا یک بار
بگو اِلهِ من العفو من پشیمانم
ز سالها گنهت بگذرم به یک العفو
ببخشم و به تو ثابت کنم که رحمانم
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_رضا سلاماللهعلیه
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
از سیه بختیم، حُسن عاقبت بیرون بکِش
دست من را هم بگیر از معصیت بیرون بکِش
آمدم تا که مرا هم واله و حیران کنی
آخرش هم تو خودت باید مرا درمان کنی
از گرفتاری و دردم باخبر باشی خوشم
از رگ گردن به من نزدیکتر باشی خوشم
آنکه عصیان کرده جای گریه خندیده منم!
آنکه از غفلت صدای مرگ نشنیده منم!
آنکه پای بندهء رسوای خود مانده تویی
آنکه در این نیمه شب اسم مرا خوانده تویی
دست و پا گیرم، کمک کن، دست من را ول نکن
آبرو ریزم ولی من را بخر، دل دل نکن
هر زمان که از گناهانم گریزان می شوم
دست بر دامان سلطان خراسان می شوم
گرچه من بیچاره ام، بدتر که باشم بهتر است
کهف بیمار نجف، ایوان طلای حیدر است
خوش بحال مرتضی کهف امانش فاطمه است
گرچه صدها درد دارد، هم زبانش فاطمه است
مرتضی این آخری ها سر به زانو می گرفت
چونکه زهرا بین بستر از علی رو می گرفت
عکس اگر آتش گرفته، قاب میخواهد چکار
مادر پهلو شکسته، خواب میخواهد چکار
آرزوی مرگ او خون بر دل محراب کرد
ذره ذره درد بازو پیکرش را آب کرد
#رضا_دین_پرور
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
میشود لطف خدا عائدِ مهمان خدا
سفره را پهن کنید آمده مهمان خدا
جمع کن دست تهی، کوه طلا از روی خاک
چون که یک دست شدند این همه آلوده و پاک
باز تحویل گرفتند مرا مثل قدیم
راه دادند مرا در نزده پیش کریم
دوری از خانه او آتش جانم شده بود
یازده ماه نبودم نگرانم شده بود
قیمتی تر شده عبدی که خریدار نداشت
به گنهکاری من هیچکسی کار نداشت
دو بهار آمد و غم از دل من کاسته شد
گل اگر بود به این سبزه هم آراسته شد
هر چه را شر شده خَیرالعملش کرده علی
اول سال گدا را بغلش کرده علی
دیده بوسی پدر عیدی فرزند بد است
برکت سال جدیدم دم حیدر مدد است
رطب سفره ام از نخل غم پنج تن است
دم افطار لب تشنه ذکر حسن است
بعد هر ذکر حسن ذکر تو زیباست حسین
گریه ی اول سالِ همه ی ماست حسین
السلام ای سر صد چاکِ مصیبت دیده
ای که بر گریه تو شمر و سنان خندیده
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
وصل بر خوبان رسید آه و گرفتاری به ما
میرسید ای کاش گاهی وقت دیداری به ما
مال بد را بیخ ریش صاحبش انداختند
کی میاندازد نگاهش را خریداری به ما
دلبری این گداها دلشکستن بوده است
تا بیوفتد نیمه ی شب راه دلداری به ما
عیب چشم پر خطا را اشک ما پوشانده است
چون گنهکاریم می آید فقط زاری به ما
هر طرف رفتیم اما مجلست کم آمدیم
خب کم آوردیم آقا جان بده یاری به ما
سفره را انداختی ما زیر و رویش کرده ایم
یوسف زهرا نداری پس چرا کاری به ما
ای که خون چشمت از پرونده سنگین ماست
بی وفا هستیم اما تو وفاداری به ما
آبروی رفته ما را بده دست علی
از نجف مولا توجه کرده مقداری به ما
هر غروبی یاد آن ارباب عطشان کرده ایم
زهر شد از غربتش انگار افطاری به ما
آخرش با نوکری و خاک بوسی درش
میرساند دختر او تاج درباری به ما
آن سه ساله درد پهلو را تحمل کرد و گفت
کِی رسانده چکمه های زجر آزاری به ما
این سحر مویی ندارم که ببافم پیش تو
خورده چنگ مردمان کوچه بازاری به ما
من سه ساله هستم اما چون زن صد ساله ام
طعنه های بد زدند این بار بسیاری به ما
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
دست بگذار به قلب نگرانم بابا
تا که آرام شود روح و روانم بابا
چند وقت است صدایم نزدی دختر من
چند وقت است نگفتم به تو «جانم بابا»
نه تو هستی نه عمو و نه علی اکبر هست
پس برای چه کسی شعر بخوانم بابا
بسکه در راه دویدم بخدا خسته شدم
بغلم کن روی پایت بنشانم بابا
حرف های بدی امروز به من گفت یزید
وای بند آمده از شرم زبانم بابا
زجر ملعون به روی جای لبت سیلی زد
چند شب تلخ شده طعم دهانم بابا
گیسویم سوخته است و کف پام آبله زد
بازویم نیز شکسته به گمانم بابا
سینهات هستی من بود و خرابش کردند
چه کسی پای نهاده به جهانم بابا؟
حرمله تیر به تو زد؟ بخدا میکُشمش
آخرین تیر تو شد قد کمانم بابا
جان من بند به موهای پریشان تو بود
گیسویت سوخت چرا زنده بمانم بابا؟
#آرش_براری
@poem_ahl