#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
آنان که گفته اند «نگارم» همه ش تویی
«معشوقم و نگارم و یارم» همه ش تویی
اسماء، تو، صفات، تو، تو، تو، تو، تو، تو، تو
فرصت نمی کنم بشمارم، همه ش تویی
توحید را من از فقرا ارث برده ام
«من هیچم و هر آن چه که دارم همه ش تویی»
به داده و نداده ی تو شکر می کنم
«دارم» همه ش تویی و «ندارم» همه ش تویی
کار تو بود جنس مرا هر کسی خرید
آن کس که داد رونق کارم همه ش تویی
فرقی نمی کند که چه ذکری گرفته ام
روی لبم هر آن چه بیارم همه ش تویی
کوچه به کوچه حبّ تو را جار می زنم
حمّال دوره گردم و بارم همه ش تویی
نام تو بیشتر به روی بچه های ماست
با این حساب ایل و تبارم همه ش تویی
من فاتحه نخواستم از لطف دیگران
وقتی جواب های مزارم همه ش تویی
باید به فهم وصل رسید و وصال یافت
ورنه شبانه روز کنارم همه ش تویی
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مولودی_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مدح_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#اسارت
#شام
موسیقی عُشّاق دفش فرق ندارد
دلداده که حُزن و شعفش فرق ندارد
دل؛ تُنگ بلوریست پُر از عشق به سادات
یک دایره که هر طرفش فرق ندارد
آن طاقچه ای که وسطش حک شده زهرا
با عرش خدا قوسِ رَفَش فرق ندارد
در حِصن علی هر که درآمد..،در امان است
این ساختمان سقف و کفش فرق ندارد
مقصود لب ما نمی از کوثر مولاست...
این تیر، خدایی هدفش فرق ندارد؟!
دنبال علی هاست دل در به در ما
پس خاک بقیع و نجفش فرق ندارد
قنداقه ی سجّاد در آغوش حسین است
دیدیم که دُر با صدفش فرق ندارد
در عالم ذر مِهر تو در قلب من افتاد
ای حضرت سجّادهنشین! خانهات آباد
تفسیر کند حُسن تو تجلیل شدن را
تشریح کند اشک تو تنزیل شدن را
الفاظ خداوند، عبارات صحیفه است
دادند به تو قدرت تمثیل شدن را
در زنگ کلاسِ کلماتت همه هستند...
یعنی تو ببین عاشق تحصیل شدن را!
گهوارهی چوبیِ تو معراج پَر ماست
بخشید به ما فرصت جبریل شدن را
تشخیص تو و چهره ی بابات محال است...
آموختی آئینه ی این ایل شدن را
شهزادهی ایران! همه مدیون تو هستیم
این حِس شعفآورِ فامیل شدن را
تقدیر زمستانی ما با تو بهاریست
تقویم گره زد به تو تحویل شدن را
غمناک شدن با تو بعید است همیشه
هر روز کنارت شبِ عید است همیشه
عشق تو به سلمان اگر اِحراز نمی شد
این قصهی عاشقشدن آغاز نمی شد
از چهره اگر پرده نیانداخته بودی
شخصیت عُشّاق تو ابراز نمی شد
گر مادر ایرانیتان لطف نمی کرد
اهل عجم اینقدر سرافراز نمی شد
در پنجره ی چشم تو دیدیم خدا را...
هر منظره ای این همه دلباز نمی شد
صحن پُر خاک تو مرا عرشنشین کرد
بی تو پر من لایق پرواز نمی شد
موسای کلیمی و عصایت کلمات است
بی نُطق تو در معرکه اعجاز نمی شد
آهنگ کلام تو پُر از شور حسینیست
آن نغمه جز این حنجره همساز نمی شد
از نطق پر از منطقات افکار بهم ریخت
با خطبه ی تو لشکر کفار بهم ریخت
ما جیرهخورِ سفرهی پُر بار تو هستیم
پس تا اَبَدُ الدَّهر بدهکار تو هستیم
مانند عموجان حسنت دست به خِیری
شرمندهی این شیوهی رفتار تو هستیم
از خانهیمان عطر ابوحمزه بلند است
ما پرسهزنان در دل گلزار تو هستیم
تمثال تو در قاب دعا جای گرفته
هر ثانیه مشتاق به دیدار تو هستیم
ای چارمین خطکشِ توحید خداوند!
عمریست که ما بندهی معیار تو هستیم
اقرار به حَقّانیتت کُفر اگر بود
منصور تو هستیم..،سرِ دار تو هستیم
آن رازِ پُر از رمز مصیباتِ عظیمی
مابینِ کُتُب در پیِ اسرار تو هستیم
ناموس تو را در دل انظار کشاندند...
ما لطمهزن روضهی بازار تو هستیم
وای از صف طولانی دروازه ی ساعات
ای کاش نفهمیم چه آمد سر سادات!...
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
انا للله و انا الیه راجعون
پدربزرگ بنده امروز به رحمت خدا رفتند.
ممنون میشم یک فاتحه لطف کنید.
یادتان باشد لباس مشکیم را تا کنید
گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید
کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما
خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید
هم کفن دارم و هم قومی که دفنم می کنند
پس فقط هنگام دفنم یاد آن آقا کنید
از صدای ناله ها و گریه های مادرم
بیشتر یاد غم صدیقه ی کبرا کنید
آه من مردم ولی یک کربلا قسمت نشد
پیش مردم مایلم این نکته را حاشا کنید
مرگ من آمد ولی آقا نیامد، حیف شد!
فرصت دیدار را شاید شما پیدا کنید
#کاظم_بهمنی
@poem_ahl
#مولودی_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
از شوق کسی راهی میخانهام امشب
تا خط جنون پر شده پیمانهام امشب
“سودا زدهی طرهی جانانهام امشب
زنجیر بیارید که دیوانهام امشب”
آورده خبر قاصدک از خانهی ارباب
از عرش خدا آمده ریحانهی ارباب
از سوی خدای علی عالی اعلا
سیبی که به احمد پس از آن چله شد اعطا
آن سیب دو قسمت شد و در عرش معلیٰ
نیمش به ظهور آمد و شد زهرهی زهرا
نیم دگرش هم به حسین است حواله
حالا متولد شده زهرای سه ساله
از غار حرا میرسد آوای پیمبر
نازل شده یک بار دگر سورهی کوثر
بر بال ملائک نوهی حضرت حیدر
آرام رسیده است به دست علی اکبر
از دست علی رفت در آغوش ابوالفضل
تا عرش خدا میرود از دوش ابوالفضل
خیل ملک از شوق، در این خانه لبالب
هر آینه میآمد و میرفت مرتب
قنداقهی او دست به دست همه امشب
چرخید و رسید آخر سر در بر زینب
او در بر زینب، نگرفتید نتیجه؟
انگار که زهراست در آغوش خدیجه
خورشید شده دست به دامان رقیه
کرده ست فلک سجده به ایوان رقیه
جمعیت کفر است پریشان رقیه
صد شکر که هستیم مسلمان رقیه
دیر و حرم و باده و پیمانه رقیه ست
مقصود من از کعبه و بتخانه رقیه ست
ایام گذشت و به سوی شام دویدند
دور حرمش حرملهها نعره کشیدند
یاران علی پیرهن صبر دریدند
ایام دفاع از حرم آمد همه دیدند
با بنت حسین ابن علی هر که در افتاد
با تیغ ابوالفضل علمدار ور افتاد
اوقات خوش آن بود که در کوی تو بودیم
با گریه به تو حال دل ابراز نمودیم
خواندیم برایت غزل و نوحه سرودیم
"در صحن و سرایت همه جا دیده گشودیم
جایی ننوشتهست گنهکار نیاید"
ای کاش که ما را پدرت عفو نماید
در راه دویدی و دویدی و دویدی
اما به سر زخمی بابا نرسیدی
از زجر حرامی چقدر زجر کشیدی
چه روی کبودی و چه گیسوی سپیدی
عنوان شده در دفتر تاریخ، رقیه
“ای پیرترین دختر تاریخ، رقیه”
#سید_میلاد_حسنی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
ابرِ غمپرور تو بانیِ سرمای من است
شبِ برفیِ فراقَت، شب یلدای من است
اشک در چشم..،به تنهاییِ خود خندیدم
بُغض پی بُرد که این حالتِ حاشای من است
مشقِ دوری تو تکلیف شبِ و روزم شد
درسِ هجرانِ تو سرخطِ الفبای من است
یوسف از مصر، دمِ پیریِ یعقوب رسید
پس شکستهشدن از داغ تو مبنای من است
آنقَدَر آه کشیدم، دلِ عُشّاقَت سوخت
پای شمع تو پَری ریخت اگر، پای من است!
همهی شهر مرا پس زد و تو پس نزدی
سفره ی سبز تو هر بار پذیرای من است
دیگران را مَنِشان پشت درِ خانه ی خود
به همه گفته ام این گوشه فقط جای من است
قانعم..، یک بغلِ ساده برایم کافیست
از تو ای دوست! همین، کُلِّ تقاضای من است
هر زمان لنگ شدم، فاطمه راهَم انداخت
رفعِ مُشکل هُنرِ حضرت زهرای من است
خوشترین منظره، ایوانِ طلاکوبِ علیست
بهترین جای جهان، خانهی بابای من است
محوِ معماریِ زیبایِ ضریحِ نجفم
طرح انگورِ علی ذوق تماشای من است
با خودت یک شبِ جمعه ببَرم شهرِ حسین
کربلا؛ آرزوی این دل شیدای من است
جان آن دخترکِ گمشده در دشت..، بیا
آن سهساله که حریمش همه دنیای من است
گفت: ای سر که پدرجانِ منی..،دستت کو؟!...
شوق لمس تو فقط حسرت موهای من است
بی تو دیروز مرا زَجر چه بازاری بُرد...
با تو مُردن همه ی حاجت فردای من است
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
خوب میدانم که در تاریکی قبرم حسین
دستمال گریه ام آخر به دردم میخورد
بیخیال نسخه های بی دوای این و آن
بوسه برشش گوشه ات بهتر به دردم میخورد
دخترت وقتی بخواهد خاک چادر پاره اش
بیشتر از کیسه های زر به دردم میخورد
دختر زهرا خودش زهراست ثابت میکنم
دستهای کوچکش محشر به دردم میخورد
گفت بابا از تمام یادگاری های تو
چادر و سجاده ی مادر به دردم میخورد
قصد دارم که پذیرایی جانان بکنم
جان خود خرج پذیرایی مهمان بکنم
#رضا_دین_پرور
@poem_ahl
#فلسطین
سعدیا! دیگر بنیآدم برادر نیستند
جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند
عضوهای بیشماری را به درد آورده چرخ
عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند
کودک چشمآبی غرب و سیهچشم عرب
در نگاه غربیان با هم برابر نیستند
شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زندهاند
تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند
از نگاه غربیان انگار در مشرقزمین
مادران داغ کودکدیده مادر نیستند
نزد آنانی که میگریند در سوگ سگان
صحنههای قتل انسان گریهآور نیستند
کاش بیبیسی سوال از باربیسازان کند:
این عروسکها که میسوزند دختر نیستند؟
ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ
گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند
بیمروت! کودکاند اینها نه مردان حماس
خانهاند اینها که شد ویرانه، سنگر نیستند
کودکان هرچند بسیارند در ویرانهها
ساقههای ترد ریحاناند لشکر نیستند
خادمان کعبه سرگرماند در کابارهها؟
یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟
بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟
یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟
پشتهها از کشتهها پیداست، دنیا کور نیست؟
آسمان از ناله پر شد، گوشها کر نیستند؟
تا به کی کودککشی در غزه؟ آیا غربیان
در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟!
#افشین_علاء
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
زهراست یادگاری نور خدای من
خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من
پرواز می کنیم از این خانه تا خدا
من با دعای فاطمه او با دعای من
محو تجلیات خداوندی همیم
من با خدای اویم و او با خدای من
یک طور حرف می زند انگار بوده است
در ابتدای خلقت و در ابتدای من
من افتخار می کنم این که در عالمین
زهراست مادر همه بچه های من
کاری که کرد فاطمه کار امام بود
زهراست پس علیّ من و مرتضای من
ما یک سپر برای جهازش فروختیم
چیزی نبود تا که بمیرد برای من
هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است
از من مگیر دل خوشی ام را خدای من
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی
چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی
پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و
ز سُم اسب گرفتی جواب، برگشتی
روان شده بدنت بین دست هایِ عمو
بلند کردمت اما چو آب برگشتی
ستاره یِ حرمم بوده ای تو تا دیشب
قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی
به هم تنیده و پیچیده گشته پیکر تو
شبیه موت، پُر از پیچ و تاب برگشتی
چه آمده سرت از چشمْ زخم این لشگر
چرا ز معرکهات بی نقاب برگشتی؟!
به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود
رسیده ایم به خیمه، بخواب، برگشتی
#محمد_رسولی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
دوباره روضۀ با آب و تاب میگیرم
من از مراثیام آخر جواب میگیرم
سه روز کرده کفن چون تن تو را خورشید
عزا برای تو با آفتاب میگیرم
پر است چهرهام از روضههای مکشوفه
ولی ز چشم تو بابا حجاب میگیرم
نشستهام که برای سر تو گریه کنم
عزا برای سرت با رباب میگیرم
خدا کند که سرت را سوی نجف ببرند
برای تو کمک از بوتراب میگیرم
برای شستن زلفت که دست شمر افتاد
نشستهام ز سرشکم گلاب میگیرم
من انتقام تو را از تنور و خاکستر
من انتقام تو را از شراب میگیرم
من از شنیدن لفظ کنیز بیزارم
من از شنیدن آن اضطراب میگیرم
شبیه آینهام، که هزار تکه شدم
شکستهام، سوی مرگم شتاب میگیرم
#محسن_حنیفی
@poem_ahl