#زندانی_فاو
خاطرات
#عماد_جبار_زعلان_الکنعانی
#قسمت_سی_و_ششم
#دفتر_خاطرات
از خانه بیرون رفتم تا ببینم چه خبر شده است. بیشتر خانههای روستا #منهدم و با #خاک یکسان شده بود. به پشتبام یکی از خانهها، که آسیب کمتری دیده بود، رفتم. از ساختمان #دوطبقه، که با بلوک ساخته شده بود، هیچ اثری نمانده بود. خودروهای ایرانی با سرعت در حال نقل و انتقال #نیرو و #مهمات به خطوط مقدم بودند. از میان خانههای منهدمشده، سینهخیز، خودم را به ساختمان دوطبقه، که کاملاً منهدم شده بود، رساندم. #موشک درست وسط ساختمان اصابت کرده بود. #گودالی به قطر #هفت متر ایجاد شده و قسمت اعظم خانه درون گودال فروریخته بود.
با خراب شدن خانههای اطراف مخفیگاهم، میتوانستم از شکاف پشت حمام تردد خودروهای ایرانی را در جادۀ اصلی ببینم و متقابلاً اگر کسی از جادۀ اصلی به خانهای که در آن مستقر بودم نگاه میکرد، بهراحتی میتوانست درون آن را ببیند. با وضعی که پیش آمده بود، تصمیم گرفتم مخفیگاه را ترک کنم و به هر قیمتی شده خودم را به #خط_مقدم نیروهای عراقی برسانم. یا موفق میشدم یا کشته میشدم. در هر صورت از آن وضع نجات پیدا میکردم.
#دفتر_خاطراتم را، که حوادث را به صورت #روزشمار در آن مینوشتم، برداشتم و #وصیتنامۀ خود را در صفحات آخر آن نوشتم و در پایان از فرد عراقی یابندۀ آن تقاضا کردم دفتر خاطرات و وصیتنامهام را به دست خانوادهام برساند تا اگر نتوانستم به عراق برگردم، مادر و خانوادهام از رنجها و سختیهایی که در آن مدت به خاطر دیدار آنها تحمل کرده بودم آگاه شوند. در مدت #سه_ماه_و_نیم، که در منطقۀ #فاو #سرگردان و #محبوس بودم، هر بار که به کنار رودخانه میرفتم مشخصات خود را همراه آدرس خانه و خبر سلامتیام روی کاغذی مینوشتم و داخل یک #بطری_خالی قرار میدادم و به رودخانه میسپردم تا شاید یکی از بطریها به دست نیروهای عراقی برسد و خبر سلامتی مرا به خانوادهام برسانند. معمولاً #جریان آب آن بطریها را به طرف #تنومه، #ابوالخصیب، #گطعه، و #سیبه میبرد.(البته با توجه به جهت جریان اصلی آب که به سمت #خلیج_فارس میباشد، این امر میسر نیست حتی در زمان #مد هم احتمال آن کم است).
پس از نوشتن وصیتنامه، #اسلحه و #دفتر_خاطراتم را در یک کیسۀ پلاستیکی و یک گونی سنگری گذاشتم و آن را در باغچۀ حیاط، نزدیک محل اختفای #آرپیجی_٧ خاک کردم تا شاید روزی ارتش عراق منطقه را باز پس گیرد و با پیدا کردن اسلحه و دفتر خاطرات آن را به خانوادهام برساند.
ادامه دارد