مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔶 رهبر انقلاب میفرماید: «جنگ جمل فتنه بزرگی بود اما آیا در فتنه ها راه برای فهمیدن حقیقت وجود ندارد
🔸 آیا «اشرافیت»، «قدرتطلبی» و «جاهطلبی و شهوت محبوبیت» معیار شناخت حق از باطل نیستند؟ آیا بیداردلان نباید وقتی آن رفتار داعشگونه را با کارگزار علی در بصره کردند، متوجه خباثت باطنی این جماعت ظاهرالصلاح شوند؟ پس معیارها و حجتهای الهی همیشه هستند، ایراد اصلی از گیرندههای ماست که فرکانس هدایت خدا را نمیگیرد. اختلال در دستگاه محاسباتی و قوه سنجش ماست.
🔹 درنهایت، جنگ که در گرفت، علی(علیهالسلام) زبیر را موعظه کرد. زبیر حق را یافت و از زشتی بیعتشکنی خودش هراسید. پا در رکاب اسب سفت کرد و معرکه را واگذاشت ولی مورد تعقیب قرار گرفت و کشته شد. حضرت از مرگ زبیر ابراز تاسف کرد و فرمود زبیر از ما بود تا آنکه فرزندش عبدالله او را از ما ستاند.
🔸 طلحه هم مردد شد و در همین حین، تیری از جانب مروانبنحکم، او را از پای درآورد. اما عایشه بر اشتباه خود اصرار میورزید تا آنکه امام مجتبی علیهالسلام دلاورانه بیعتشکنان و ناکثان را هزیمت کرد.
🔺 در پایان شتر(جمل) پرچمدار پی شد و فتنهی جمل به پایان رسید.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
4_5897845019238206259.mp3
10.84M
🔸 یکی از پروندههایی که بناست در این فضا باز کنیم، پروندهی #قصهی_صداها و تصویرهاست.
🔹 عجالتا شاید خوب باشه با این شاهکارِ میکیس تئودوراکیس با نام "پائولا" شروع کنیم. موسیقی که روی فیلم "حکومت نظامی" سوار شد و حزنِ ویژهی درونی خودش رو چند برابر کرد تا جایی که برای آن افسانهی عشقی ساختند.
🔸 شاید شما هم وقتی موسیقی تمام شود از خودتان بپرسید: سرّ این میزان اثرگذاری چیست؟
.
#قصهی_صدا
🏫مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔@qasas_school
🔶نمیدانم قطعه «پائولا»👆 را شنیدید یا نه؟! اما خیلیها درباره آن گفتهاند: «غم خالصی را که در آن موج میزند فقط آن مردمی درک میکنند که کشورشان همیشه در تبوتاب بوده و روی آرامش ندیده است». گویی این قطعه مرزهای عشق را طولی طی میکند و در عین نادیده نگرفتن حب فردی، وطن را بتوارهی اصلی عشق جا میزند که در این روزهای فتنهگون، تناسب حال و مقال دارد.
🔷همین گیرایی بالای قطعه «پائولا» کاری کرده که برای آن قصه ببافند از جنس ترکیب حب به زن و وطن. هیچ کس هم نمیداند اصل نقش این بافندگی کار کیست؟ این افسانه با عشق تئودراکیس به دختری شیلایی به نام پائولا شروع میشود آن هم در بحبوحه مبارزات آزادیخواهانه و ضدامپریالیستی. عشقی که ابراز ناشده، ناکام میماند.
🔶تئودوراکیس خودش میگوید: وقتی بنا داشتم او را ببینم و ماجرا را درمیان بگذارم، سر قرار نیامد. بعد از بیقراری و گرفتن اخبار از دوستانش فهمیدم با تعداد زیادی از مبارزان، در استادیوم تیرباران شده.
🔷داغ سنگین این حادثه در عمق روح تئودوراکیس مینشیند و او برای آنکه این داغ هرگز تهنشین نشود، برای پائولا آهنگی میسازد که حزن آن بیحساب است.
🔶اما از این افسانه که بگذریم، تئودوراکیس، خودش مبارز جذاب و پر قصهای است.
#قصهی_صدا
🏫مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔@qasas_school
📌"میبخشم اما فراموش نمیکنم"
🔻
باورتان میشود؟!
روزگاری 《یک گروه کوچک سفیدپوست بر یک جمعیّت میلیونیِ سیاهپوستِ صاحبِ سرزمین، مسلّط بودند؛ این سفیدپوستها از انگلیس [به آنجا] رفته بودند، انگلیسی بودند در اصل؛ سالهای متمادی، شاید قریبِ صد سال بر این کشور مسلّط بودند.》(رهبرانقلاب)
🔻
از چه حرف میزنم؟
از رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی...که امثال "نلسون ماندلا" با آن جنگیدند. جنگ بر سر حقوق مسلم بشری.
📆 5دسامبر، سالروز فوت نلسون ماندلا..
🔹مردی که بسیاری او را با نام مخولو صدا میزدند... یعنی پدربزرگ!
🔹مردی که سالها بابت مطالبهی حقوق مردم کشورش، در لیست تروریستی انگلیس و آمریکا بود.
💡این جملهی ماندلا برای همیشه در تاریخ ماند، وقتی که بعد از قریب هفتاد سال مبارزه و ۲۷سال حبس، در کاخ باکینگهام به انگلیسیها گفته بود:
"میبخشم اما فراموش نمیکنم"
#تقویم_تاریخی
🏫مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔@qasas_school
🏴🏴🏴
⚫️ خلیفه دوم [به درب منزل حضرت زهرا] آمد. علی (علیه السلام) و دیگر کسانی را که در خانه وی بودند صدا کرد تا بیرون بیایند. ولی آنها بیرون نیامدند.
- خلیفه دوم گفت: قسم به خدایی که جانم در دست اوست، یا بیرون میآئید یا خانه را با هر که در آن هست آتش میزنم.
- به او گفتند: فاطمه(سلاماللهعلیها) در خانه است!!
- گفت: ولو او هم باشد، خانه را آتش میزنم.
(الامامةوالسیاسه،
دینوری،ج۱،ص۱۲)
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
♦️ شیوع مشاع...
🔸 بازگردیم به فوتبال. حالا که کورهی آن حسابی تنوره میکشد و چانه و خمیر برخی هنوز بر دیوارهی جامجهانی مانده و فتیر برخی دیگر بر خاکستر نشسته است؛ بازگردیم تا از خودمان بپرسیم این فوتبال چیست؟ این پدیدهی عجیب که انسانهای بسیاری را به خود میخواند، در خود فرو میبرد و از خودبیگانه میکند و به وسعت همگان غم و شادی میسازد و احساساتی مشاع و عواطفی عمومی برمیانگیزد؛ چیست؟
🔹 من نمیتوانم فوتبال را صرفا یک ورزش جمعی برای تفریحی فراغتگونه بدانم چون نشان دادن این همه ظرفیت، جز از پس یک منسک آیینی برنمیآید. همین اکنون که سیاهههای این سطور را میخوانید، در دورترین نقطههای این جهان و در فرودستترین سرزمینهای این پهنهی گیتی، حتمی تعدادی انسان اعم از خرد و کلان، به فوتبال و با فوتبال مشغولند.
#فوتبالیسم
#فوتبال_اندیشی
🆔 @qasas_school
📚 کوپر در جایی از کتاب «فوتبال علیه دشمن» میگوید: «برزیلیها میگویند حتی کوچکترین دهکدهشان هم یک کلیسا و یک زمین فوتبال دارد. البته تمامشان کلیسا ندارند، اما قطعا زمین فوتبال دارد.»
🔸 این شیوهی شعبهسازیها از یک اصل، مرا به تاریخ میبرد. به روزگاری که کعبه، خانهی خدا و محل پرستش اوست و هرکس در سرزمین خود، به فراخور توانایی و امکان، از یک سرپناه و سایبان تا ساختمانهای عریض و طویل را برای عبادت میسازد و قبلهی آن همه کعبه است؛ شعبههایی متعدد و متکثر از آن مکعب سادهی مقدس.
🔹 شبیه امروز که اصل قصهی فوتبال در جایی رقم میخورد و شعبههای آن پراکنده در تمام عالمند. حتی هیچ روستا و آبادی نیست که بر زمینش و در زمینش، آن آداب درون مستطیل سبز استادیومهای بزرگ، جاری نباشد. این چیست جز یک آیین دلپذیر و تکرارپذیر؟ آیینی که قبلهای دارد و اصلی. آدابی دارد و مناسکی. این یک منسک آیینی تمام عیار است.
#فوتبالیسم
#فوتبال_اندیشی
🆔 @qasas_school
🔸 البته این آیین [به عنوان یک ورزش] چندان که برخی گمان میبردند، بیپدر و مادر و بی اصل و نسب نیست که بگوییم یکشبه از زیر بته به عمل آمده. تباری دارد به بلندی تاریخ یونان پیش از میلاد مسیح. آنجا که در میان جشنهای چهارگانه یونانیان، جشن «المپی» از همه مجللتر و معروفتر بود. جشنی پیرامون ورزش و برای نشان دادن تنومندی و جمال جسم آدمی. برای همین ویل دورانت از این جشنهای ورزشی به دین یاد میکند: «دین حقیقی یونانیان، دین پرستش تندرستی و نیرومندی و زیبایی جسم.»
🔹 ویل دورانت در ادامه هم مینویسد: «در یونان اگر دین از ایجاد وحدت ناتوان ماند، ورزش در این راه به موفقیت رسید. یونانیان به تماشای مسابقات قهرمانان علاقه وافر داشتند. از این رو در اجتماعات بزرگی که با شرکت قبایل و اقوام متفاوت برپا میشد، با اصرار حضور مییافتند. علت اصلی گرد آمدن یونانیان در شهرهای مقدسی مانند المپی، دلفی، کورنت و نمئا عبادت نبود، بلکه تماشای مسابقاتی که در این شهرهای مقدس برپا میشد.»
(ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۲، ص۲۳۲)
#فوتبالیسم
#فوتبال_اندیشی
🆔 @qasas_school
🔸 پس حتی ذات فوتبال را به عنوان یک ورزش، جدای از آیین نمیتوان دید چه رسد به آنکه دلالتهای ثانویه و عرضیات حاکم بر آن به وضوح سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی ایدئولوژیک است. همین ویژگی چندلایه بودن است که در عین شیوع یافتن، احساسات مشاع ایجاد میکند. حب و بغضها، غم و شادیها را به همدیگر گره میزند. چه در درون زمین فوتبال و چه روی سکوها، سرنوشت واحدی را برای همه پدید میآورد، بیآنکه در نتیجهی محتوم پایانی، عملکرد فردی لحاظ شود. اگر تیم عقب باشد، از میان یازدهنفر، یک نفر یا چند نفر هم خوب دویده باشند؛ کافی نیست.
🔺 این همگانی بودن سرنوشت بعد از سوت پایان، یعنی هویت اجتماعی، یعنی سرنوشت مشاع و این خصلت آیین است و [تکرار میکنم] فوتبال یک آیین است.
#فوتبالیسم
#فوتبال_اندیشی
🆔 @qasas_school
📅 ۲۱ آذرماه، حوالی سال ۱۳۰۴خورشیدی، تاس رضاخان جفت شش آمد و مجلس موسسان تصویب کرد: «سلطنتِ رضاخانِ رضاشاه شده، دائمی شود». از این تاریخ به بعد، پهلوی نه صرفا بر تخت سلطنت دائمی که بر گُردهی مردمی رنجدیده سوار شد.
🔹 در همین راستا، گویا امام خمینی به شهیدمدرس انتقاد داشت که چرا ایشان با انتخابات صوری رضاخان و ریاستجمهوری وی مقابله کرد و این آیندهنگری را نداشت که مقابله با ریاست جمهوری وی منجر به شاه شدن رضاخان میشود!!
🔸 امام بر این باور بود: رضاخانِ رئیس جمهور، تاج و تختی نداشت که بعد از تُفاله شدن برای انگلیسیها، سلطنت را برای محمدرضا به ارث بگذارد. میرفت که میرفت و ملت به مدت 50 سال اسیر اعقاب رضا پالانی نمیشد(به نقل از موسی نجفی).
🔹 هرچند این انتقاد به مدرس به معنای نادیده انگاشتن کمکاری خود مردم در روی کار آمدن رضاخان نیست.
پ.ن: عکس رضاخان زمانی که مهتر اصطبل سفارت هندِ بریتانیا بود.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @Qasas_school
مدرسه تاریخاندیشی قصص
📅 ۲۱ آذرماه، حوالی سال ۱۳۰۴خورشیدی، تاس رضاخان جفت شش آمد و مجلس موسسان تصویب کرد: «سلطنتِ رضاخانِ ر
📄 رهبرانقلاب:
🔹 گاهی یک ملت یا جماعت مؤثری از یک ملت مبتلا به گناهی میشوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهی سالهای متمادی در مقابل منکر و ظلمی سکوت میکند و هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارتری هم باشد؛ این همان «انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» است؛ این همان گناهی است که نعمتهای بزرگ را زایل میکند؛ این همان گناهی است که بلاهای سخت را بر سر جماعتها و ملتهای گنهکار مسلط میکند.
ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضلاللَّه نوری را بالای دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزنها و گویندهها و نویسندههای ما همین حرف دروغ بیمبنای بیمنطق را نشخوار و تکرار میکنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملی و عمومی بود!
١٣۸۴/۸/۸
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @Qasas_school
#اندیشه
🔸 تاریخ عصر فتحعلیشاه قاجار از دو جنگ میان ایران و روس خبر میدهد. در جنگ اول، ایران شکست خورد و طبق قرارداد گلستان مناطق مهمی از گوشت تن ایران جدا شد و به چنگ و دندان روسها گرفتار آمد.
🔹 گلایهها و نامههای مردم مسلمان تحت ستم به علما، به علاوه درخواستهای خانهای مناطق و همینطور تمایلات شاه و ولیعهدش عباسمیرزا، شرایطی ساخت تا علما با سلاح فتوای جهاد به میدان آمدند.
🔸 این فتاوا جو احساسات مذهبی را به اوج رسانده و درنتیجه بر محبوبیت علما افزود.
نقل است که مرحوم سید مجاهد به عنوان مرجع زمان به اردوی نظامی شاه در قزوین رفت. وقتی در حوض مسجد جامع قزوین وضو گرفت مومنان تمام آب حوض را به تبرک بردند، تا جایی که تاریخ مینویسد آب حوضها مکررا خالی میشد و در بین مردم چو افتاده بود که این آبها به سبب تماس با بدن سید مجاهد، خواص معجزهآسایی یافته است.
(کشمیری، نجومالسماء، ص ٦٤٣)
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
مدرسه تاریخاندیشی قصص
#اندیشه 🔸 تاریخ عصر فتحعلیشاه قاجار از دو جنگ میان ایران و روس خبر میدهد. در جنگ اول، ایران شکست خ
🔹 ویلوک که شاهد عینی ورود سید مجاهد به سلطانیه بوده است، مینویسد:
«مردم احساسات عظیمی را ابراز کردند، به سید نمیتوانستند دسترسی یابند، لکن کجاوه او را میبوسیدند و خاک غبار زیر سم قاطر حامل او را جمع میکردند.»
(الگار، دین و دولت در ایران، ص١٥١ به نقل از: اسناد وزارت خارجه انگلیس ٦٠/٢٧)
🔹 اما بعد از شکست ایران از روس، یکباره این محبوبیت افول میکند تا جایی که قصص العلما میگوید:
آقاسیدمحمد به سبب شکستهای ایرانیان و رفتار نامحترمانه شاه نسبت به او دلشکسته به ایران بازگشت و از غصه دق کرد و مرد.
(قصصالعلماء، ص ٩٣)
🔸 برخی هم نوشتهاند: سید مجاهد هنگام برگشت به سوی عتبات عالیات آنقدر از اراذل و اوباش فحش و کنایه شنید که دق کرد و جان سپرد.
(نجفی، بصیرت تاریخی، ص٦٧)
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔹 ویلوک که شاهد عینی ورود سید مجاهد به سلطانیه بوده است، مینویسد: «مردم احساسات عظیمی را ابراز کردن
♦️ سرّ این اقبال و ادبار و تفاوت رفتاری طی زمانی کوتاه در چیست؟
🔹 برخی مورخان کاهش این محبوبیت را زیر سر دربار، شخص شاه و عباسمیرزا میدانند. میرزامحمدعلی کشمیری معتقد بود عباسمیرزا بیم آن داشت که موفقیتهای جنگی او را در اثر حضور سیدمجاهد بدانند و از این رو آهنگ پیشروی خود را کند کرد.
(کشمیری، ص ٣٦٤-٣٦٥)
🔸 برخی هم معتقدند شکست از روس، سرخوردگی فراوانی برای مردم ایجاد کرد و همین منجر به تنفر آنها از علما به عنوان محرکان اصلی جنگ شد.
اما شاید با توجه به تجربه موفق علما در نهضت تحریم و حمایت مردم از فتوای میرزای شیرازی و نتیجهبخش نبودن تلاشهای درباریان و شاه در این زمینه، بتوان نتیجه گرفت اگر فتوای عالمی «تجلی اراده و خواست مشروع ملت» باشد، موفقیت حتمی است و اگر این فتوا «صرفا تحریککننده احساسات و عواطف مذهبی مردم» باشد، با فروکش کردن هیجانات مذهبی، شکست جریان اندیشه دینی حتمی است.
🔺 ایدهی «جمهوری اسلامی» که به معنای تجلی اراده مردم در چارچوب اسلام است، یک شبه زاده نشده بلکه تکیه بر این پیشینهها و این تجربههای تاریخی دارد.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
🔰 روزگاری که میرزا ملکمخان به تشخیص دربار و دولت از ایران تبعید شد، بیکار و بیجیره و مواجب در بلاد عثمانی رها بود. اسماعیل رائین مینویسد: "برای پیدا کردن کار و شغل مناسبی که بتواند شکم خود را سیر کند، به دربار و دولت عثمانی پناه برد، و حتی گفتهاند: که در روزنامههای استانبول شروع به فحاشی و هتاکی علیه دولت ایران کرد و تقاضای تابعیت دولت عثمانی را نمود."
📚 کتاب میرزاملکمخان، زندگی و کوششهای سیاسی او
🔺پ.ن: گویا از قدیمالایام رویهی تابعیتخواهی و ویزاگرفتن، همینی بوده که این روزها از امثال علی کریمی شاهدیم. با این تفاوت که روزگاری شکمگرسنه آدمها را به وطنفروشی وامیداشت و حالا شکمسیری.
#علی_کریمی
#ویزا
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
🔸 آیهالله سیدمحمدصادق روحانی دیروز از دنیا رفت.
🔹 مردی که زندگی او سراسر لبریز از #قصه هایی درسآموز است. او در عین باورمندی به حکومت دینی، نقدهایی جدی به برخی از رفتارهای مردان سیاست داشت.
🔸 شاید یکی از مواضع ایشان را بشود در ماجرای مخالفت وی با ازدواج نوهاش با نوه هاشمی رفسنجانی مشاهده کرد. جایی که گویی کارد به استخوانش رسید و مجبور به صدور بیانیه شد تا هزینه تجمل و اشرافیگری برخی سیاستمداران را مرجعیت نپردازد.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
کلت را درآوردم.
دکتر شروع به دویدن کرد..
از روی عادت به سمت دفتر کارش.
این را پیشبینی کرده بودیم.
حسن به همان سمت دوید. تیر زد ولی گویا به دکتر نخورد. من هم دویدم و شلیک کردم. اولی، دومی... باز هم اصابت نکرد. دکتر همچنان میدوید.
از پلهها رفت بالا. به سمت سلفسرویس. تعقیب را ادامه دادم. دکتر وارد شد. دخترِ سر راهم را کنار زدم و وارد شدم. داخل محوطه، دکتر کیف به دست ایستاده بود و من اسلحه به دست.
کلت را گرفتم سمت سرش. ماشه را چکاندم. گلولهی داغ پر شتاب بیرون جهید. دکتر افتاد. دکتر را کُشتم.
این خلاصهای بود از اعتراف کمال یاسینی قاتل شهید دکتر مفتح، رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران.
به مناسبت ۲۷ آذرماه، سالروز شهادت دکتر مفتح.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📌 یزید ملعون در سن ۳۸ سالگی مُرد. آن هم بعد از سه سال و هشت ماه سلطنت و ارتکاب جنایاتی بینظیر در تاریخ، مانند «حادثه کربلا و واقعه حرّه». مطابق سنت معهود سلطنتی، پسر یزید بر تخت نشست. معاویه بن یزید. اما این پسر، هم عمر سلطنتش کوتاه بود و هم عمر خودش. درست در ٢۵ جمادی، مثل چنین روزی جوانمرگ شد. احتمالا در ١٩ یا ٢٠ سالگی.
📌 اما دربارهی مرگش حرف و حدیثها بسیار است. برخی معتقدند بیماری او را از پای درآورده و برخی میگویند او را بنیامیه کشتند: یا به وسیلهی سمّ یا با ضربهای غافلگیرانه. البته آنچه که شائبه قتل و ترور او را تقویت میکند، بیعلاقگی پسر یزید به خلافت و مخالفت با رویهی پدرش و جدش معاویه بود. به گونهای که گویا علنا آنها را بابت بسیاری چیزها، به ویژه جنایت در حق خاندان پیامبر و شهادت امام حسین، مورد انتقاد جدی قرار داده است.
📌 حتی مطابق برخی نقلها گویا گرایشهایی به تشیع هم داشته و بر فراز منبر اعتراف کرده که از او لایقتر به خلافت هم وجود دارد. اگر این نقلها درست باشد، طببعی است که بنیامیه وجود او را تاب نیاورند.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📌 یعقوبی مورخ مشهور، خطبهای از معاویه بن یزید نقل میکند که خواندن آن خالی از لطف نیست:
📌 «پس از حمد و ثنای خداوند،ای مردم، ما بهوسیله شما امتحان شدیم و شما بهوسیله ما، و از آنکه ما را خوش ندارید و از ما بدگویی میکنید بیخبر نیستیم. همانا نیای من معاویة بن ابوسفیان با کسی در امر خلافت به نزاع پرداخت که در خویشاوندی با پیامبر خدا از او سزاوارتر و در اسلام از او شایستهتر بود. کسی که پیشرو مسلمانان بود و اول مؤمن و پسر عموی پیامبر و پدر فرزندان خاتم پیمبران.
📌 جدّ من نسبت به شما گناهانی مرتکب شد که میدانید و شما هم با او چنان رفتار کردید که انکار ندارید، تا مرگش فرارسید و در گرو عمل خویش گرفتار آمد. سپس پدرم را عهدهدار حکومت ساخت با اینکه از او امید خیر نمیرفت، پس بر مرکب هوس نشست و گناه خود را نیکو شمرد و امیدش بسیار شد.
📌 لیکن آرزو به دستش نیامد و اجل دست او را کوتاه ساخت، نیرومندی او به انجام رسید و مدت او سر آمد و در گور خویش، در بند گناه و اسیر بزهکاری خویش گردید. معاویه بن یزید سپس گریه کرد و ادامه داد:
ناگوارترین چیزها بر ما آن است که بدمردن و به رسوایی بازگشتن او را میدانیم. او عترت پیامبر را کشت و حرمت را از میان برد و کعبه را سوزانید و من آن نیستم که امر شما را به عهده گیرم و مسئولیتهای شما را تحمل کنم. اکنون خود دانید و خلافت خود. به خدا قسم اگر دنیا غنیمت است، ما بهرهای از آن بردیم، و اگر هم خسارت است آل ابوسفیان به قدر کفایت بردهاند.»
📚 منابع:
مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۷۳
بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص۳۵۶
یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۴
دینوری، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۷
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📚 #قصهها، پناهگاه آدمی!
🍉 اگر شب یلدا را میراث اسطورهها بدانیم و اسطوره را همان استوری یا داستان؛ گره یلدا با قصه محکمتر میشود. گو اینکه یلدا خود زاده قصهها و اسطورههاست و از همین رو در دامان بلند یلدا، بزرگترها مینشینند به قصهگویی و حکایتخوانی.
🍉 کارن آرمسترانگ در کتاب «تاریخ مختصر اسطوره»، پیرامون «نسبت انسان و داستان» میگوید: «انسانها همواره اسطورهساز بودهاند.» و پرسش ما دقیقا همین است: در این قصههای دور و دراز چه چیزی نهفته که انسان همواره تلاش میکند از آنها جدا نیافتد؟ چرا انسان همواره به خلق داستان میل داشته و اسطورهها را آفریده است؟
🍉 آرمسترانگ پاسخ میدهد: «چون ما موجوداتی در جستجوی معناییم»، به دیگر سخن «چون ما انسانها به آسانی دچار نومیدی میشویم، از همان آغاز داستانهایی ابداع کردهایم که به ما امکان میدهد زندگی خود را در چارچوب بزرگتری بگذاریم و این حس در ما ایجاد میشود که به رغم همه شواهد افسرده کننده و پرآشوب، زندگی دارای معنا و ارزش است.»
🍉 «اساسا اسطوره داستانی نیست که به خاطر خودش و محض سرگرمی نقل شده باشد، بلکه به ما نشان میدهد چگونه باید رفتار کنیم و به ما میآموزد با مخمصههای معضلآفرین بشری چگونه رویاروی شویم. به انسانها یاد میدهد تا جای خود را در جهان و جهتگیری درست خود را پیدا کنند.»
🍉 بنابراین خطاست که اسطوره را شیوهی پستتری از اندیشه بدانیم که اگر انسانها به عصر خرد رسیدند میتوان آن را دور انداخت. بلکه بعکس، اسطوره با به حرکت انداختن خیال انسان، او را به مرزهای جدیدی از اندیشه و دانش داخل کرده و نگاهی نو را به او هدیه میکند.
مثلا «داستانهای خدایان یا قهرمانانی که به جهان زیرین نزول میکردند، هزارتوها را پشت سر میگذاشتند و با هیولاها نبرد میکردند، کارکردهای رازآمیز روان را روشن مینمودند و به مردم نشان میدادند که با بحرانها چگونه باید روبهرو شد. از این رو اسطورهها با اساسیترین نیازها و ترسها و آرزوهای انسان ارتباط دارند.»
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخ اندیشی قصص
🆔 @qasas_school
🍉 بیایید از یلدا دور نشویم. دربارهی رمز و راز چلهنشینی ایرانیها در یلدا، داستانها ساختهاند. مثلا این اسطوره که میگوید: جهان در تاریکی سختی فرو رفته بود. درست در شب اول زمستان، که امروزه آن را به بلندترین شب سال و طویلترین تاریکی میشناسیم، از ایزدبانویی به نام آناهیتا، طفلی زاده شد به نام مهر یا میترا. او با تاریکی سر ستیز داشت و با آمدنش شبهای سیاه به نفع روزهای روشن، کوتاهتر شدند.
🍉 این داستان کوتاه و رمزآلود، اگر چه واقعیت ندارد اما حقیقتی به نام امید به غلبهی روشنی بر تاریکی را به انسان ارزانی میکند. به دیگر بیان، برای انسانی که روزگاری از ترس زمستان سخت و سیاه و یا از غصهی خشکسالی و بلاهای طبیعی و یا حتی از نگرانی ظلم حاکمان، به ورطه ناامیدی و افسردگی میافتاد، تنها همین داستانها با مضمون غلبهی روز بر شب و پایان تاریکیهای بلند، نجات بخش بود و به او نوید آمدن بهار و شکفتگی و باروری و رویش و تنعم را میداد.
🍉 این همه پردهخوانی و داستانسرایی و اسطورهسازی از یلدا، یعنی انسان ناگزیر از داستان است تا بتواند به زندگی معنا دهد و تسلیم اهرمنها نشود.
بیایید در یلدای برجای مانده از اسطورهها، به درازنای تاریکیهای امروزمان بپردازیم و به این بیاندیشیم داستان ما برای امید به فردا چیست تا از رهگذر این اندیشیدن، سنت یلدا را به جای مصرف کردن، زنده نگاه داریم؟!
🍉 اگر این استعارههای آناهیتا و مادر آب بودن و تولد روشنایی از دامان این ایزدبانو، برای ما معنادار است پس میتوانیم داستان ظهور روشنایی را ما روایت کنیم... به شرط آنکه طبق رسم یلدا، در این طولانیترین سیاهی بیدار بمانیم.
#تقویم_تاریخی
🏫 مدرسه تاریخ اندیشی قصص
🆔 @qasas_school