ققنوس
«یک شب در دفتر آقا در نجف!» (اربعیننوشت۱۱؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴) |۲شنبه|۱۹مرداد۱۴۰۴|۱۶صفر۱۴۴
«بنویس! ننویس!»
(اربعیننوشت۱۲؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۳شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|۱۷صفر۱۴۴۷|
خیلیخیلی خستهایم، نماز صبح را به سختی میخوانیم و میافتیم... با صدای اذان ظهر بلند میشویم...
میآیم سراغ بچهها... دنبال صبحانه رفتهاند و دست خالی برگشتهاند... یکی از همسایهها(که حالا متوجه شدهایم احتمالاً خانواده آقای #حسینپناه هستند)، با نان صمون و پنیر و مربا دستشان را پر کردهاست...
پایین هم نماز جماعت را آیتالله #سیدمجتبی_حسینی، نماینده حضرت آقا در عراق، خوانده است و درحال خروج از مصلی هستند...، اینها را از ایوان بالا میبینم...
میروم در مصلای خالی، نماز ظهر را میخوانم و مینشینم به نوشتن بخشهایی از همین سیاههها که میخوانید... #حسینپناه میآید داخل حسینیه برای نماز و من هم که منتظر امام رایگان، پشتش میایستم به نماز عصر...
▫️
طبق برنامه قرار است که پیادهروی را از شب آغاز کنیم... هرچه جلوتر میرویم قرارگرفتنِ اربعین در فصل گرما، باعث میشود، الگوی پیادهروی اربعین هم تغییر کند و سنت پیادهروی درشب، رخ نشان دهد... زائران غالباً روز را به استراحت مشغول هستند و از دمدمهای غروب سیاهه جمعیت خودش را نشان میدهد و اوج میگیرد... سال گذشته یکیدو مرتبهای که از این سنت تخطی کردیم، بدجوری ادب شدیم!
امسال هم که فاطمهبهار و فاطمهیاس، بهویژه محمدآرمان، این ملاحظه را دوچندان میکند، هرچند نمیدانم همراهانمان ادامه مسیر را با ما خواهند بود یا نه...
▫️
به این ترتیب فرصت مغتنمی است برای دوشگرفتن و شستن لباسها... لباسها را در همان ایوان مقابل اتاق پهن میکنم، زمین آنقدر گرم است که پای برهنه را نمیشود بر آن گذاشت... در این گرما به ساعتی نمیکشد که لباسها خشک شوند...
▫️
عازم حرم میشویم... فاصله زیارت سلام و زیارت وداعمان خیلی کوتاه شد و این البته خصیصه زیارت اربعین است...
حرم به شدت شلوغ است، راهروی دوم اطراف ضریح، جایی برای نشستن نمییابیم...، چارهای نیست، همراه روحالله دونفری میرویم سمت صحن حضرت زهراء(س)، درازبهدراز زائران خسته از راه، مشغول استراحت هستند... دوری میزنیم و تکیهگاه ستونی را پیدا میکنیم تا پدرپسری دقایقی را بنشینیم...
روحالله باز هم تشویق میکند و با یک حالت التجائی درخواست میکند که «بنویس!»
اما نمیدانم چرا این سفر دستم به نوشتن نمیرود... دستم باز نیست، حالم خوش نیست، شرایط فراهم نیست، اتاق کج است یا... نمیدانم... در هر صورت روحالله برای چندمین بار دلسوزانه تشویق میکند «بنویس!» و باز هم ندای درونم غلبه میکند که فعلاً «ننویس!»
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«پدر است دیگر!» (روایتی از دیدار با خانواده امیرحسین حسنیاقتدار، رفیق نادیدهدوستداشتهام!) رفته
«سریع و خشن ۱۰!»
(اربعیننوشت۱۳؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۳شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|۱۷صفر۱۴۴۷|
نماز مغربوعشاء باید محل اسکان باشیم، هنگام خروج از حرم، در آستانه اذان مغرب است که با حاجآقای الهیراد رودررو میشویم، مستقیم در آغوش هم میرویم، خیلی کوتاه حالواحوالی و به سرعت از هم دور میشویم... سریع و خشن ۱۰! مقابل درب دفتر که میرسیم، یک نفر دیگر هم منتظر است و نگهبان راه نمیدهد... فارسی هم که قربانش شوم، بیلمیرمِ بیلمیرم... دقایقی معطل میشویم تا بالاخره متوجه میشود که ما اینجا مستقر بودهایم و خانواده داخل هستند و اجازه دهد وارد شویم...
▫️
در همین حیصوبیص، پدر و پسر اعتکاف، #سیدمحمدباقر و پدرش حاج #سیدعلیرضا_تکیهای وارد میشوند و میخواهند با آیتالله حسینی دیدار داشته باشند... یکی از افراد دفتر توضیح میدهد که حاجآقا برای سرکشی از مواکب رفتهاند در مسیر مشایه و فعلاً نیستند... نگهبان هم که مانند دیوار، سینه سپر کرده و ایستاده تا کسی جلو نیاید...
چشمشان که به بنده میافتد، محبتی میکنند و با اشاره به پوسترهایی که در دست دارند، میگویند اینها را به دفتر برسانید... پوسترها درباره اعتکاف است و اربعین... از این آدمها خوشم میآید، مسأله زندگیشان را مشخص کردهاند، پایش ایستادهاند و همه چیز را از آن منظر میبینند... حاجآقای #تکیهای سالهاست پای اعتکاف ایستاده، آن هم خانوادگی... «با خانواده نوکر این خانوادهایم...»، حتی اربعین را هم از منظر اعتکاف میبیند... وسط اربعین هم دارد برای نسبت اربعین و اعتکاف تلاش میکند! دمش گرم!
▫️
نماز مغربوعشاء را در مصلی(نمازخانه) دفتر میخوانم، تنها... کسی در دفتر نیست، پوسترها را جایی میگذارم که ببینند... میروم بالا تا آماده شویم برای حرکت... در همین اثنا شام هم میرسد، به هوای عدسپلوی ظهر، ابتدا قناعت میکنیم به دو ظرف غذا، اما بعد که ظرف را باز میکنیم، برای اضافهاش وارد مذاکره میشویم!
غذا را میخوریم، اتاق را به حالت اول برگردانیم، البته سعی میکنیم...
کاروان راهی میشود...
▫️
با بررسی اطراف محل اسکان، به نظر میرسد بهترین جا برای پیداکردن ماشین، شارع مدینه است، از همان مسیری که دیروز آمده بودیم، برمیگردیم... تقاطع شارع مدینه و ابتدای شارعالرسول پایین...
فهرست موکبهایی را که میخواهم سر بزنم و از قبل آماده کردهام، مرور میکنم، بر همین مبنا تصمیم میگیریم تا عمود ۲۰۰ را با ماشین برویم...
پنج نفر بزرگسال هستیم و سه خردسال، برای دربستکردن، ترکیب سختی است، اما چارهای نیست، هشتنفره در یک سواری میچپیم! من و روحالله جلو و باقی عقب... ماشاءالله بزرگ شده... روحالله را میگویم! تا برسیم به مقصد، استخوانبندی پایینتنه یک دور جابهجا میشود...
با راننده سر صحبت را باز میکنیم... از علاقه و محبتش به سیدعلی سیستانی و سیدعلی خامنهای میگوید... از مقتدی میپرسیم...
- لااحب مقتدی صدر...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
«ایران آیتاللهها...»
(یادداشت سرکارخانم دکتر فاطمه میریطایفهفرد در وصف جوانمردان کشتی)
باید بنشینم و کتاب بخوانم، کتابخواندن خوب است، آدم را بزرگ میکند، رشد میدهد؛ آدم به رشد، آدم است، به رشیدشدن معنا میگیرد.
باید بروم و برای جلسه بعدی «تاریخ تشیع»، کتاب «ژئوپلتیک شیعه» را بخوانم؛ اسم قشنگی است، البته باید حواسم را جمع کنم که مستشرقان صرفاً برای رضای خدا کاری نمیکنند و حتماً دلیلی دارد که جغرافیای منطقه ما را اینگونه رصد میکنند.
نویسنده، علاقه خود را نمیتواند کتمان کند... به چه؟ به فرهنگ و تمدن ایرانی. با اشاره میفهماند که انقلاب۵۷، چیزی برگرفته از فرهنگ سههزارساله ایران است؛ اولین غلط را پیدا کردم، اگر سههزارسال پیش از میلاد مسیح هم میگفت، «تپهزاغه» قزوین، «کُنارصَندل» جیرفت و «شهر سوخته» سیستان را ردیف میکردم تا بداند که ریاضیاش ضعیف است.
▫️▫️▫️
او اکنونِ ایران را با امپراتوری هخامنشی مقایسه میکند و حوزه اثر امروزِ ایران را بیش از زمان هخامنشیان میداند.
نویسنده به ادوار مختلف تاریخی ایران میپردازد و تا به انقلاب میرسد، اتفاقات شگرف این ایام را نمیتواند منکر شود و در حالی که در صدد بیان آن است، ایران۵۷ به بعد را با تعبیر «ایران آیتاللهها» یاد میکند؛
این وصف، برایم جالب بود. او تمام پیروزیها و پیشرفتهای ایران، چه در داخل ایران و چه در حوزه اثرگذاری را، در عصر آیتاللهها پررنگتر میبیند. نویسنده از موشکیِ ایران در سال ۱۳۸۳ اظهار شگفتی میکند و این رشد را عجیب میداند...
▫️▫️▫️
هنگام خواندن این مرقومه، نیمنگاهی به تصویر شمال غربی شبکه سه داشتم. صلوات بود و نذر امالبنین. کشتی آزاد که قهرمان شدهبود، حالا فرنگیها داشتند مبارزه میکردند. مبارزه جانانه، با همه عوامل مادی و معنوی، حین مسابقات.
صدای آقای «عامل» بود که حواسم را پرت میکرد. تمدن همینجا بود، با نشان از مظاهر آن، ایستادگی فرزندان، ارادت به وطن، مبارزه برای ایران...
جناب «فرانسوا» اهل کُشتی نیست که مؤلفههای شناختیاش را درباره ایران تکمیل کند.
«پرچم بالا، بالای بالا... شیر مادر و نان پدر حلالت پهلوان»، را میشنیدم، چشمها بیاراده من خیس میشد، پیشانیام هوس سجده میکرد؛ نه این که کشتی یا ورزش همه چیز است، نه! کشتی، یک آیت است، یک نشانه، یک مشت از خرمن هنر مردان و زنان ایران است. جنگ، کمر این مردم را خم نمیکند، مادران را نمیترساند؛ هرچه ساده، هرچه مظلوم، فرزندانی چون همین کشتیگیران پروراندهاند.
از جنگ خیلی نگذشته و دنیا باید هر روز به بزرگی این مردمان گواهی دهد، یک روز کشتی، یک روز نجوم، یک روز...
ایران پر از آیت است، پر از نشانه است. آقای فرانسوا! نویسنده شهیر کتاب ذکرشده! مستشرق و محقق زبردست! ایران، ایرانِ پر از نشانه است. ایران، سنگ نشان است.
ایران، «ایران آیتهای الله» است.
✍🏻 #فاطمه_میری_طایفه_فرد
▫️@del_gooye
▫️@qoqnoos2
«بگویید، بنویسید، بازنشردهید، تکرار کنید...»
[خلاصه راهبردی کلام ولی امر]
(یادداشت استاد فاضلم حجتالاسلام علیاکبر براتی)
#اتحاد_ملی
همه برای استمرار آن مسؤولیم.
#غنی_سازی
حق و نیاز کشور است؛
تعطیل نمیشود؛
ملت به دهان کسی میزند که خواهان تعطیلی آن است.
#مذاکره _با_آمریکا
سود ندارد؛
ضرر غیرقابلجبران هم دارد؛
بنبست محض است؛
باشرفها آن را قبول نمیکنند.
+
بیان یک تجربه تلخ و عبرتآموز تاریخی:
«…وقتی مسؤولین کشور آمدند پیش ما گفتند «دهسال»، من گفتم «دهسال» یک عمر است، چرا «دهسال» را شما قبول میکنید؛ گفتند چنین، چنان، بنا شد «دهسال» را هم قبول نکنند، امّا به هر حال قبول کردند…»
یعنی دهسال قبل، دولت آن روز و مذاکرهکنندگان آن روز با پذیرش برجام و اسنپبک و تعلیق و تعطیل و بتنریزی و اعتماد به آمریکا و تضمیندانستن امضاء دشمنان خدا و ملت ایران از خط قرمزهای نظام و منافع ملی ایران به نفع منافع سلطهطلبان عبور کردند.
🔻 دیگر نباید گذاشت «شرافت» و «منافع ملی ایران» فدای قدمزدن با شیاطین شود.
و صد البته
این مهم جز با پاسداری از
#اتحاد_مقدس_ایرانیان
تحقق نخواهد یافت.
و راه رسیدن به این اتحاد ملی
#جهاد_تبیین است.
و راه دستیابی به آن
جز با
گفتوگو با مردم
و به زبان مردم
و با لحن لین
و کلام منطقی
امکانپدیر نیست.
بگویید، بنویسید، بازنشردهید، تکرار کنید:
حرفهای امشب رهبری را
و منطق سود و ضرر مذاکره با آمریکا
و فواید غنیسازی
و برکات استمرار اتحاد ملی را...
✍🏻 #علیاکبر_براتی
◽@qoqnoos2
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«از اول مهر پارتیبازی؟»
(روایت استاد ارجمند حجتالاسلام مهدویارفع از آغاز سال تحصیلی)
این آقای سرتیپ، فرمانده نیروی انتظامی استان قمه، اینجا مدرسه ابتدایی فرزندان ولایته، امروزم روز اول مهر، روز بازگشایی مدارسه و ما برای بدرقه آقا محمدعلی عزیزمون رفته بودیم...
از سر خیابون تا دم در مدرسه پلیسها با احترام ایستاده بودند.
ماشین شاسیبلند فرمانده که جلوی در ایستاده اول یک پسر بچه کوچولو با دسته گل پیاده شد بعدش فرمانده!
مدیر مدرسه و دیگران دویدند به استقبال و چنان بچه را تحویل گرفتند که گویا این بچه فرمانده ناجاس!
اول تو دلم گفتم: «عجب! مدرسه تربیتی انقلابی آخه باید بین بچه یک مسؤول با بقیه فرق بذاره؟»
خلاصه، مراسم با گروه مارش ناجا و سرود جمهوری اسلامی شروع شد و...
عجب اشتباهی کردم!
فرمانده انتظامی استان قم صبح میره درب خونه #شهید_رضازاده از شهدای جنگ ۱۲روزه، پسر کوچیکش امیرعلی رو که امسال سال اول ابتدایی رو بیپدر شروع میکنه با احترام نظامی سوار ماشین شاسیبلند فرماندهی کرده و...
خدایا شکرت...
✍🏻 #حمیدرضا_مهدویارفع
▫️@mahdavi_arfae
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«بگویید، بنویسید، بازنشردهید، تکرار کنید...» [خلاصه راهبردی کلام ولی امر] (یادداشت استاد فاضلم حجت
«منشور رفتاری اتحاد مقدس»
(یادداشت برادر فاضلم حجتالاسلام دکتر محمد امیریطیبی)
🔰 صحبتهای دیشب رهبری معظم انقلاب، منشور رفتاری اتحاد مقدس بود و دوره آموزشی رویکردهای غلط در وفاق منافقانه:
🔻 تأکید دوباره بر ضرورت وحدت
🔻بیان کارکردهای حساس وحدت در برهه حساس فعلی
🔻 تأکید بر عناصر قدرت ملی و مشترکات واقعی
🔻 صراحت در بیان نظرات اصولی برای تثبیت مواضع هویتی
🔻 تأکید بر ضرورت عملیاتیشدن خطوط اساسی هویتی و کوتاهینکردن در آنها برای تأمین نظر دیگران
🔻بطلان علمی و استدلالی مبانی و اندیشههای غلط
🔻تاریخنگاری صریح و تجربهگرایانه از اشتباهات عمیق گذشته مسؤولین
🔻بیان خسارتهای تلخ تجربههای غلط گذشته
🔻 استناد نظرات غلط به سادهاندیشی و بیدقتی بهجای زدن برچسب خيانت و نفوذ
🔰 پس بدانیم و بفهمیم:
⛔️ #اتحاد، تاکتیک مقطعیِ عبور از بحرانها نیست که در لحظات اتمام حجت از آن بگذریم.
⛔️ #اتحاد، در همصدایی برای بیان نقاط ضعف و مشکلات مملکت نیست، بلکه در بیان عناصر قدرت ملی است.
⛔️ #اتحاد، در کمرنگکردن نقاط اصولی و کوتاهی در ارزشها نیست.
⛔️ #اتحاد، در تنازل از عملیاتیشدن مواضع برای خوشایند جریانات و افراد و فرار از تنشهای عملیاتیشدن اصول نیست.
⛔️ #اتحاد، در بیانیهخوانی و غوغاسالاری به پشتوانه خواستگاه ارزشی نیست، بلکه در تلاش علمی برای اقناع مردم است.
⛔️ #اتحاد، در کتمان تاریخ و سفیدکردن تجربههای مدیریتی غلط گذشته نیست.
⛔️ #اتحاد، در جلوگیری از فرایند ارتقاء عقلانیت مردم با دفاع بیمبنا از افراد و هممسلکان نیست.
⛔️ #اتحاد، با خائنانگاری، نفوذیپنداری و بدون سعه صدر و صبر انقلابی ممکن نیست.
✍ #محمد_امیری_طیبی
▫️@Mohammad_AmiriTayebi
▫️@qoqnoos2
#ویراست
بعد از فرمایشات مهم امامِ امت،
اول مهر ۱۴۰۴،
(مانند تمام صحبتها و سخنرانیها)،
امتِ امام،
در تمام هیأتهای حسینی،
هستههای متعدد جهادتبیین را فعال کردهاند.
حلقههای بحث و گفتوگو،
برای فهم بهتر و دقیقتر فرمایشات،
یافتن راهکارها
و تعریف نقش خود در میدان
شکل گرفته است...
«شایسته است این اتفاق بیفتد»
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️https://virasty.com/qoqnoos/1758947560600438164
▫️@qoqnoos2
«نمیفهمند ما را...»
نمیفهمند ما را عقلهای بیجنون هرگز
بگو سید! نباشد راه ما بی فتح خون هرگز
نشستن را نمیدانیم در سوگت به پا خیزیم
که طوفان نسبتی هرگز ندارد با سکون هرگز
درنگ و جنگ ما در فتنهها موقوف فرمان است
نباشد سربلندیهای ما بیآزمون هرگز
«اَلا إنَّ الدَّعِیَّ ابن الدّعی قَد رَکَّزَ...» هیهات!
که بیسر میشویم امروز اما سرنگون هرگز
متون را خواندهام، ما آنچنان پیروز فرداییم
که حتی نامشان باقی نماند در متون هرگز
چنان در خون نصرالله، صهیون غرق خواهد شد
که از یادش نخواهد رفت، «نحن الغالبون» هرگز
✍🏻 #محمدمهدی_خانمحمدی
▫️@Shere_Enghelab
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«سریع و خشن ۱۰!» (اربعیننوشت۱۳؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴) |۳شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|۱۷صفر۱۴۴۷| نماز مغ
«سلمانخان و شاهرخخان در مشایه!»
(اربعیننوشت۱۴؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۳شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|۱۷صفر۱۴۴۷|
عمود ۲۰۰ که پیاده میشویم، قرار میگذاریم هر ۲۵ عمود، ۲۵ عمود، توقف و تجمع کنیم و بعد ادامه دهیم...
عمود ۲۰۲ بنیاد «شهید پالیزوانی» در موکب فاطمةالزهراء(س)، هم روز و هم شب مراسم دارند، طبیعتاً با سخنرانی دکتر #علی_غلامی... که اخیراً منبررفتنشان در شهر قم، دوباره بحث کهنه منبررفتن مکلاها را زنده کرده است...
اگرچه فردی مانند دکتر غلامی که دانشآموخته دانشگاه امام صادق(ع) هستند، هم فضل کافی و هم تحصیلات مرتبط دانشگاهی و تا حدی حوزوی لازم را دارند، اما مباحث مطرحشده پیرامون این مسأله فراتر از مصادیق، اشخاص، افراد، محتوای ارائه و... است، بلکه بحث از یک سنت دیرینه و جایگاه و کسوتی است که اگر به هم بریزد، خیلی چیزهای دیگر هم به تبعش فرو خواهد ریخت... رکن منبر، رکن رکین و اصیل هیأت است که از دیرباز در اختیار علمای دین و شاگردان مکتب جعفری و تحصیلکردگان حوزههای علمیه و اهالی فقه و اصول و پاسداران حریم ثقلین و اصحاب «قال الباقر» و «قال الصادق» بوده که مزیّن به نشان و تاج ملائک بودهاند که «هکذا تکون تیجان الملائکه»...
حفظ چنین سنتی و پاسداری از چنان جایگاهی، عامل ثبات و مایه قوام مکتب اهلبیت(ع) و رسالت تمام دوستداران و دلسوزان و خادمان این مکتب است... وگرنه هر کسی، با هر تخصصی، با هر مدرکی، با هر نظام فکری، کارشناس حسابداری باشد یا کارشناسارشد کشاورزی یا دکترای هوافضا، بر منبر هیأت تکیه خواهد زد و این سنت سَنیهْ، دستخوشِ دستبرد قرار خواهد گرفت، اگرچه هر عمامهبهسری هم لزوماً تمام شایستگیهای لازم را برای این منصب ندارد، اما حداقلِ ضابطه مراعات خواهد شد و زمینه برای اعمال ملاحظات بعدی فراهم...
بگذاریم و بگذریم که در این مقام بحث بسیار است...
▫️▫️▫️
کمی جلوتر، عمود ۲۱۲ اهالی یمن، موکب تمیز و مرتبی را برپا کردهاند به نام «ائمةالبقیع»... ویدئووال نسبتاً بزرگ و باکیفیتی را هم بالای موکب نصب کردهاند و نماهنگ مداحی جذابی پخش میکنند... جمعیتی از زائران ایستادهاند و ویدئو را تماشا میکنند...
بعدتر جستوجو میکنم... مداحی پاکستانی #ندیم_سرور است... «علم بردار!»... با همان شورِ شرقی و رنگ و لعابی که در ماشینهایشان دیدهاید... با همان ادا و اطوارهای خاصی که ریزْحرکاتِ دست و سر و صورت و چشم و ابرو را ممکن است در شوهای هندی سلمانخان و شاهرخخان دیده باشید!
کمی جلوتر یک کاروان از زائران آلمانی را میبینیم که توقف کردهاند، از پرچمهایشان تشخیص میدهم... یاد حاجآقای #ترابی میافتم... چون انتظار حضور حاجآقا را ندارم، بینشان سرسری سری میگردانم، آنچنان سرسری که نه برای دیدن بلکه انگار بیشتر برای ندیدنش...
قصه، قصه، قصه تکراری انتظار ماست، انتظاری که انگار انتظارش را نداریم، بیش از آنکه امید دیدن داشته باشیم، برای ندیدنش چشم میگردانیم...
▫️
وارد معقولات نشویم، ما را چه به این حرفها... برگردیم به حظ بصر و عیش شکم...
امسال طبخ و توزیع پفک هندی بین موکبها زیادتر از سالهای قبل بود، احتمالاً سالهای قبل هم بوده، یادم نیست! نمیدانم پاسداشت حضور کودکان در مسیر بود یا بانی خاصی پشت ماجرا بوده یا هر چیزی دیگری... نمیدانم... البته نه فقط کودکان که بزرگ و کوچک مشتریاش بودند... پفک هندی داغی که روغنکشیده و نکشیده، روغنچکان در ظرف یکبارمصرف میکردند و به دستت میدادند؛ با رنگهای پاستیلی ملیح و کمرنگ صورتی، سبز، آبی، لیمویی و... اول چشمنوازی میکرد و بعد هم دلبری!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2