eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
368 عکس
121 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
ققنوس
«خوشگل‌ترین دکتر جهان در مسیرةالاحرار» (اربعین‌نوشت۶؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۱شنبه|۴شهریور۱۴۰
«خوشگل‌ترین دکتر جهان در مسیرةالاحرار» (اربعین‌نوشت۶؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۱شنبه|۴شهریور۱۴۰۳|۲۰صفر۱۴۴۶(روز اربعین)| قسمت ۲از۴ • در این بین هم می‌رسد، منبری برنامه امروز است... دقایقی سر سفره هم‌صحبت می‌شویم... یکی سید را به کناری‌اش نشان می‌دهد و آهسته می‌گوید داداش معروف است! دیگری هم باز آهسته توضیح می‌دهد که بله، اما با هم خیلی فرق دارند... را می‌برند برای جلسه و من هم عذرخواهی می‌کنم که حالم روبه‌راه شود، ملحق می‌شوم... • ، اخوی کوچک ، به خوشگل‌ترین دکتر جهان زنگ می‌زند، این را پشت تلفن هنگام سلام‌وعلیک می‌گوید، ... رسماً یک درمانگاه برپا کرده‌اند... داروخانه، پذیرش، اورژانس، اتاق دکتر و... به تفکیک آقایان و خانم‌ها... برای درمانگاه ساختمان نیمه‌کاره مجاور ورزشگاه را تسخیر کرده‌اند! • با سفارش کار به سرم و بتامتازون و... می‌کشد، اورژانس آقایان، چهار تخت و یک کف‌خواب دارد! من و روح‌الله روی دو تخت کنار هم درازکش می‌شویم...، به آقای صفری که زیرلب نوحه‌های سنتی می‌خواند و سرم را آماده می‌کند، می‌خورد که از بچه‌های بهداری زمان جنگ لشکر ۲۵ کربلا باشد، می‌پرسم می‌گوید نه، کردستان بودم، بانه... • تا از درمانگاه برگردیم منبر تمام شده و حاج شروع کرده... جایگاه هیأت را در تصاویر خبر حضور شیخ ابراهیم زکزاکی دیده بودم، باشکوه و هنرمندانه و هیأتی و ساده و کم‌خرج... به جز تصویر آقا و امام، تصاویر ، ، و شهید ، بنیانگذار انصارالله یمن، با پس‌زمینه پرچم‌های کشورهای‌شان، همه در پرچم‌های عمودی در دو طرف پرده‌نگاره شعار «کربلا، طریق‌الاقصی»، با شکوه و جلال نصب شده بود... • جلسه حال بسیار خوبی دارد، هم با آن همه کار و مشغله، همان جلوی منبر، مشغول باریدن است و این از ویژگی‌های بسیار مثبت اوست که بارها و بارها دیده‌ام... خیلی‌ها مثل خودم حواس‌مان نیست و قصه دلاک حمام را تکرار می‌کنیم که همه را پاک و پاکیزه راهی منزل می‌کرد و‌ خودش آخرشب کثیف و‌ آلوده برمی‌گشت... ، فیض روضه ارباب را با هیچ چیزی عوض نمی‌کند و هرچه هم می‌خواهد از همین مجلس فیض کسب می‌کند... المؤمن کَیّس! چه‌قدر خوش گذشت این سفر رو پر قو می‌خوابم شبا تا سحر.. صورتم گل انداخته هوای شام بهم ساخته اگه تو زیر دست و پا نبودی خُب منم نبودم اگه میون آتیشا نبودی خُب منم نبودم اگه سنگ از این و اون تو نخوردی خُب منم نخوردم اگه سیلی از خیزرون نخوردی خُب منم نخوردم.. تو خونه خولی موهات نسوخته خُب منم نسوختم اگه جایی با اضطراب نرفتی خُب منم نرفتم اگه توی بزم شراب نرفتی خُب منم نرفتم خوب‌خوب‌خوبم بابا فقط بریم از این‌جاروز اربعین، کربلا، ، استادی می‌کند و مجلسی می‌شود... در همین حال یادی از همه دوستان، عزیزان، حق‌داران، آباء و اجداد و اصلاب، ابناء و اولاد و ارحام و محارم، احباب و اصدقاء و اخلاء، اساتید و علما کردم... عزیزی که گفته بود هرکجا گنبدی دیدی یاد ما هم باش... استادی که گفته بود باید در پیام‌دادن به من احتیاط کند تا مبادا افشای سر کنم... هر کسی که التماس‌دعایی فرستاده بود و نفرستاده بود... • این‌که از علما و بزرگان دیار طبرستان یاد می‌کند، از مزیت‌های مجلس‌داری است... یادی از آیت‌الله ، حاج‌آقای ، آیت‌الله و... • در لابه‌لای جمعیت، را می‌بینم، سر ماجراهای ، به‌ویژه رویداد اخیر سفینة‌النجاة بیش‌تر شناختمش... مدیر مجموعه فاخر ، هنرمند متواضع، دل‌سوز، اهل تقوا، حق‌جو و حق‌طلب که هر استانی و هر جمع هنری، اقلاً یک دست از این نمونه را برای جبهه‌شدن اهالی خطه هنر نیاز دارد... • لابه‌لای عزاداران، بچه‌های ترکیه همراه با پرچم‌های‌شان جلب توجه می‌کنند، ظاهراً مهمانان بین‌المللی موکب از کشورهای مختلف حضور دارند... • آخر جلسه است و هنوز پانسمان سِرُم، خونی روی دستم... با یک دست سینه‌زدن کار راحتی نیست... بعد از چند تلاش ناموفق برای استحمام، راهی حمام می‌شوم، دوشی می‌گیرم و لباس‌ها را آبی می‌زنم و برمی‌گردم به همان اتاق کذایی! ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
«از داش‌مشتی‌های کبابی بازار تا دربه‌درهایی شبیه ما!» (روایت برادر عزیزم، دبیر جبهه مردمی کردستان، دکتر محمدصادق صادقی از رویداد هم‌ولایتی‌های۴) هم‌ولایتی‌های کاشان را دو سال پیش رفته‌ بودم، قدری متفاوت‌تر از دیگر جلسات مشعر بود... سال پیش که درگیر برنامه‌های شهادت شهید جمهور بودیم، توفیق حضور نداشتم، اما امسال که گفتند دیار قنات و قنوت و قناعت میزبان است، از دیدار آقا که فارغ شدیم، فرمان را به سمت کویر چرخاندیم و راهی شدیم... جنس این برنامه متفاوت بود، انگار جنس آدم‌های غدیر هم فرق می‌کرد! این‌جا دیگر جمع غالب یخه‌بسته‌ها! و چهره‌های شاخص هیأت نبودند؛ اصلِ مردم میدان را می‌شد دید... از داش‌مشتی‌های کبابی بازار تا راننده کامیون و تاجر و کاسب تا معلم و ورزش‌کار و دربه‌درهایی شبیه ما 😁 و البته با هیبت‌هایی کاملاً متنوع و متفاوت... آدم‌هایی که شاید در حساب و کتاب‌های فرهنگی، کسی لحاظ‌شان نمی‌کرد، اما حرف داشتند برای گفتن و برنامه داشتند برای میدان که الحق و الانصاف، برنامه‌های همیشگی مهندسین فرهنگی باید لُنگ می‌انداختند پای آن‌ها... از نوبرانه‌های بچه‌های «زورخونه پهلوون سعید» کاشان که بسته عیدی مردم را، از بستنی و پیتزا گرفته تا عطر و بازی و... سر سفره نسل جوان و نوجوان می‌گذاشتند تا طرح «اَبیار علی» و «تولید به عشق امیرالمؤمنین» برای ایتام شیعه لبنان و سوریه با میدان‌داری ... و «لقمه‌های آسمانی» و «وقف مشارکتی» تا طرح کباب و ده‌ها طرح و ایده ناب و جذاب که می‌توانست بساط خیرخواهی و محبت را در گستره ایران اسلامی انتشار دهد... صغیر و کبیر هم نداشت، همه میدان‌دار بودند خودشان، آمده بودند برای هم‌آفرینی، برای عملیات امتی... ▫️▫️▫️ بچه‌های خود مشعر هم که این روزها درویش‌وار از این شهر به آن شهر، تنوع دوندگی‌شان را به نمایش می‌گذاشتند، قابِ دورچین هم‌ولایتی‌ها بودند و انگار صاحب برنامه را همین جمع بدانند، گوش بودند و تماشا در این حلقه ایمانی... از که نخوابیدن چندروزه‌اش معما شده بود تا که بداری طرح‌ها را می‌کرد و تا و حاج‌آقا و... که همگی هم‌داستان آقا‌رحیم بودند در تواضع و اخلاص و مجاهدت، دیگر با مجموعه هم‌ولایتی‌ها حُکم یک خانواده را داشتند. ▫️▫️▫️ امسال که بانی هم‌ولایتی‌ها هیأتِ نامی «انصار امیرالمؤمنین» یزد بود، خیلی خوب مدل آسان و مردمی میزبانی را هم به نمایش گذاشتند تا تلفیق اخلاق و اکرام و سادگی را در این دیار دارالمؤمنین ببینیم و مشق کنیم. هم‌ولایتی‌های چهار هم با کوله‌باری از خاطرات شیرین تمام شد و خانواده علوی دست‌ِپُر برای «غدیر» در ایران منتشر شدند... خداقوت‌به‌همه‌دست‌اندرکاران... (با اندکی ویرایش) ▫️@qoqnoos2