eitaa logo
تربیت و حکمرانی
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
675 ویدیو
33 فایل
🔰طلبه درس خارج حوزه علمیه، #مبلغ اسلام ناب 🔰افتخارم #معلم بودن، آرزویم #مربی شدن 🔰پژوهشگر و نویسنده حوزه #تربیت (تربیت اسلامی از نگاه رهبر فرزانه انقلاب، قالبهای برنامه‌سازی تربیتی، خلوت ناامن و...) 🔰دانش‌پژوه دکتری #حکمرانی #مرتضی_رجائی
مشاهده در ایتا
دانلود
تربیت و حکمرانی
سلام 🔴با توجه به پیامک و تماس های برخی نیازمندان واقعی ، شناسایی شده توسط مسجد در محله های مختلف شهر
این مجموعه و حاجاقا میثم الهی را از نزدیک و دقیق می‌شناسم؛ کاملاً قابل اعتماد و کاربلد.
دل‌نگرانی‌ها و بی‌قراری‌های این روزها در انتظار توفیق ، یک خاطره قدیمی را برایم زنده کرد؛ خاطره نوزده سال پیش، تقریباً در چنین روزهایی. اواخر مهر ۱۳۸۱ شنیدیم که در ایام باز است و می‌شود بدون و هر چیز اعتباری و دست‌وپاگیر دیگری، وارد شد. با چند نفر از بچه‌های مدرسه، شبانه یک سواری کرایه کردیم و به راه افتادیم. دم صبح که رسیدیم و خودمان را به مسجد رساندیم، دیدیم خیلی‌های دیگر هم هستند؛ مطمئن شدیم و خیالمان راحت شد. اما ظهر نشده بود که فهمیدیم بعضی‌ها سه چهار روز است پشت مرز مانده‌اند. با این همه، کسی ناامید نبود و همه به هم دلگرمی می‌دادند که بالأخره مرز باز می‌شود. حدود یک هفته تا مانده بود و اگر کمی هم پشت مرز می‌ماندیم، باز دیر نبود. قبل از ما چند نفر دیگر از بچه‌های مدرسه هم آمده بودند. بعد از ما هم گروه گروه آمدند. دو روز بعد، چهل پنجاه نفری از بچه‌های مدرسه جمع شده بودیم. مدرسه که می‌گویم، منظورم است؛ آن سال، طلبه پایه دوم یکی از مدارس علمیه خوب قم بودم و تازه سیوطی و المنطق را شروع کرده بودیم که آمدیم سر مرز. وقتی استاد صرف پایه اولمان را هم در جمع خودمان می‌دیدم، از این کار پشیمان نبودم. روز سوم انتظار شروع شده بود و هرچه بیشتر می‌گذشت، بیشتر باورمان می‌شد که مسئولان مرز و مأموران یگان ویژه مستقر در اطراف مرز، حرف‌ها و تهدیدهایشان جدی است. کم‌کم خستگی و ناامیدی داشت در دل بعضی از اعضای کاروان (بعد از سه روز دیگر یک کاروان شده بودیم) نفوذ می‌کرد. استاد عزیزمان دست به کار شد. برای اینکه ساعتی را بدون حرف زدن از بستگی مرز بگذرانیم و کمی روحیه بگیریم، جیبی‌اش را از کوله‌اش درآورد و گفت: بیایید برایتان بگیرم. بچه‌ها به ترتیب نیت می‌کردند و استاد همان‌طور که را می‌خواند، توضیح‌های قشنگی هم می‌داد. بعد از چند غزل، نوبت من شد. نیت کردم؛ این غزل آمد: اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک... استاد بیت‌ها را با آب و تاب می‌خواند و بقیه مشتاقانه گوش می‌دادند؛ تا اینکه رسید به این بیت: مهندس فلکی راه دیر شش جهتی چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک چشم‌هایم پر اشک شده بود. درست نمی‌دیدم، ولی چند نفر دیگر هم داشتند گریه می‌کردند؛ صدای گریه‌شان را می‌شنیدم.😭 این روزها حال و هوایم همان حال و هواست؛ دعایم کنید. پ.ن: حدود یک دهه چه سهل به زیارت اربعین مشرف شدیم؛ شاید قدر نعمت باز بودن راه را ندانستیم. 🆔️ rajaaei_ir
آخرین روز تابستان ۱۴۰۰، چند دقیقه قبل از اذان ظهر بود که هدیه دوست عزیزم آقا به دستم رسید: کتاب . عصر مشغول خواندن کتاب شدم و تا قبل از خواب، تمامش کردم. ماوراء مرز، یادداشت‌های احسان صفرزاده است از دو ماه زندگی در بخشی از و که امروزه نام دارد. این کتاب، همان‌طور که نویسنده‌اش در مقدمه نوشته است، نیست. "قالب و غالب کتاب، صرفاً مجموعه یادداشت‌ها و خاطراتی است که خط سیر زمانی ندارند". احسان انگیزه‌اش را از نوشتن کتاب در مقدمه آورده است: "مهم‌ترین هدفم از انتشار این یادداشت‌ها، افزایش شناخت مخاطب از این بخش از خراسان و ماوراء النهر بوده است". به نظرم جمع سه نکته سبب شده است که این هدف به خوبی محقق شود: ۱. نویسنده، یک پرشور و جدی است که مشتاقانه و کنجکاو، سعی کرده تا همه چیز را ببیند و مشاهداتش را دقیق بنویسد. ۲. یادداشت‌های این کتاب، توشه دو سفر به فاصله ده سال (سال ۱۳۸۵ و سال ۱۳۹۵) است که در دو فصل جداگانه آورده شده و خواننده با مقایسه مشاهدات نویسنده در این دو سفر، متوجه تغییرهای جدی در طول این ده سال می‌شود. ۳. هر سفر نویسنده حدود یک ماه طول کشیده و او در هر یک از این فرصت‌ها، به جای گذراندن یک سفر سیاحتی معمولی، بیشترین بهره را برده است. به این ترتیب، خواننده هم می‌تواند بهره‌های فراوانی از این کتاب ببرد؛ اما من فقط هفت بهره را انتخاب کرده‌ام و در تصویرهای پیوست، به اختصار از آن‌ها نوشته‌ام.👆 🆔️ rajaaei_ir
📛ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!! گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو با همون طنازی گفت: اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!! "هفته دفاع مقدس مبارک"
💥 ترجمه کتاب «صنعت ویروس‌بازی» توسط انتشارات سروش از چاپ خارج شد و روانه بازار نشر گردید. 🌀 کتاب صنعت ویروس‌بازی که به قلم یک پزشک ماهر نوشته شده است با انگیزه‌ای مثال‌زدنی به ارزیابی و بررسی جریان غالب پزشکی، نخبگان شرکت‌سالار و نهادهای مالی قدرتمند دولتی می‌پردازد. این کتاب، حاصل یک دانش تخصصی و واکاوی دقیق مسایل جزیی است. من متون تخصصی استاندارد پزشکی را ویرایش می‌کنم و از این رو باید بگویم برای نوشتن چنین کتابی، چند دهه کار تحقیقاتی لازم است. (وولفگانگ ووفن Wolfgang Weuffen (متوفی 2013) پزشک و استاد میکروبیولوژی و بیماری‌های همه‌گیر عفونی) 🌀 کتاب صنعت ویروس‌بازی را می‌توان اولین اثری دانست که به افشای کامل خطاها، تقلب‌ها و اطلاعات عمومی غلطی پرداخته که نهادهای رسمی درباره بیماری‌های عفونی مشکوک یا غیرویروسی منتشر می‌کنند. (گوردون استوارت Gordon T. Stewart (متوفی 2016) پزشک و متخصص بهداشت عمومی و مشاور سابق سازمان بهداشت جهانی) 🌀 وقتی در یک ایستگاه بزرگ قطار ایستاده بودم چنان غرق خواندن این کتاب بودم که متوجه نشدم قطار درون‌شهری درست جلوی من ایستاد و سپس بدون اینکه سوارش شوم حرکت کرد. نویسندگان این کتاب کاملا درست می‌گویند که شکارچیان ویروس و رسانه‌ها تمایل دارند نظریات پزشکی بی‌پایه و اساس و اخبار هیجانی مبتنی بر اغراق و امید را به خورد مردم بدهند. به این بهانه، CDC آمریکا و RKI آلمان، بودجه‌های تحقیقاتی هنگفتی را از دولت می‌چاپند و شرکت‌های داروسازی از جمله شرکت روشه که سازنده داروی آنفلوانزا یعنی تامیفلو است سودهای کلانی به جیب می‌زنند. سیورت لورنزن، استاد جانورشناسی
شب جمعه، ، در حرم حضرت اباعبدالله دعاگوی همه دوستان این کانال خواهم بود. ان‌شاءالله ارباب به همین زودی دعوتتان کند و مشرف شوید.
این هم یک برای اعضای محترم کانال . چندان اهل عکس گرفتن نیستم، مخصوصاً در حرم‌های اهلبیت، و علی الخصوص در حرم سیدالشهدا؛ ولی این چند عکس را گرفتم و اینجا گذاشتم، تا بدونید که در این و در این مکان مقدس، به یاد شما و دعاگویتان بودم. (شب جمعه، ۸ مهر ۱۴۰۰) 🆔️ @rajaaei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 یا الله، یا الله، عَجِّل فرجَ مولانا... دعای دسته جمعی زائران سیدالشهدا، تحت القبة. این همنوایی، بیش از نیم ساعت طول کشید. (شب جمعه، ۸ مهر ۱۴۰۰) 🆔️ @rajaaei_ir
امروز عصر که داشتیم از وارد کشور می‌شدیم، یکی از مأموران مستقر در پایانه مرزی که درجه‌دار هم بود (و البته من درجه‌اش را درست ندیدم)، بلندگوی دستی دست گرفته بود و داشت به زائران سیدالشهدا خوش‌آمد می‌گفت. نمی‌دونم چرا وسط خوش‌آمدگویی یه دفعه گفت: خوش‌آمدید زائران اباعبدالله، خدا لعنت کنه کسایی رو که دوست ندارن شما برید رو زیارت کنید! 🆔️ @rajaaei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رجز خوانی بی‌نظیر تکاور نیروی ارتش جمهوری اسلامی ایران👌 حتما ببنید [ کانال جوانان انقلابی ] ☑️ @naslechaharome آن احمق ماجراجوی آذربایجانی یا این رجزخوانی‌ها را ندیده، یا جدی نگرفته است. امتحانش مجانی نیست و قطعاً هزینه سنگینی خواهد داشت؛ ولی اگر غلطی از کسی سر بزند، خواهند دید که این صلابت فقط در حرف نیست. 🆔️ @rajaaei_ir