رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#چالش_دهم 😍❣ سلام ایام به کام❤️ طاعات و عبادات قبول 😘 امروز داشتم دنبال موضوع چالش میگشتم که ما
#چالش_دهم 😍❣
والا من که روز خواستگاریمو داماد خودش چایی داد، داداشم خواست چاییا رو پخش کنه شوهرم بلند شدخودش پخش کرد 😜😜😁😁البته دختر عمو پسر عموییم
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
منم روز خواستگاریم پام خواب رفته بود از اون طرفم پدر چشم و ابرو که بلند شو برو تو اتاق اومدم بلندشم پام بی حس بود تالاپ افتادم زمین و همه😂
واقعیت همون شب میخواستم جواب منفی بدم بخاطر همین ولی الان سیزده ساله ازدواج کردیم شده یه سوژه خنده براشون😝
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
یادش بخیر من کوچیک بودم ینی ۱۳ سالم بود که میخواست خاستگار برام بیاد منتظر عموم شدیم که اونم برسه ولی من خوابم گرفته بود با خواهر شوهرم که دختر خالم میشد رفتیم راحت خوابیدیم .اخر شب که عموم اومده بود همه حرفاشونم زده بودن عموم بیدارم کردگفت راضی هستی منم گفتم اره و دوباره خوابیدم
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
یکی از اقوام مون تعریف کرد برای پسرش رفتن خواستگاری عروس ظرف پر از هندوانه رو. می خواسته تعارف کنه که نرسیده به مهمونا یک تکه از هندوانه ها می افته رو فرش عروس خانم هول میشه و زود با دستش. بر می داره می گذاره تو ظرف و بعد تعارف مهنونا می کنه 😁😁 البته ازدواج هم سر می گیره
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
من حدودا سیزده یا چهارده سالم بود خانواده ام منو با ماشین شخصی مرسدس بنز میبردن مدرسه می اوردن هرروز طوری که داخل حیات سوار داخل حیات پیاده .ی روز اومدم خونه البته اون روز من درب حیاط پیدا کرد داداشم درباز کرد و رفت اومدم بیام داخل دیدم کفشای خاله ام در سالن پذیرایی هست منم شیطون فضول از در سالن پذیرایی که داخل حیات هست پریدم داخل سالن پذیرایی یواش یواش نوک پنجه نوک پنجه مثل خفتوک پریدم رو سر خاله ام با صداهای مسخره مثل ههههههههه.😅😅😅 هرچی مامانم چشم ابرو می اومد حالیم نشد بعد دیدم وای ....
خدای من اصلا خاله ام نیست هیچی مادر خواستگاربود البته منو خیلی دوس داشتن بازم اومدن اجازه بگیرین مادر بنده خدا خواستگار میگفت بچه هست نادون تو عالم خودشه ... که من اصلا دیگه روم نشد و کلا منتفی شد بعد از سالها نزدیک ۲۷سال پسره رو دیدم وکیل خبره ای شده با زن زندگی عالی ۳ فرزند... متاسفانه منم جدا شدم به دلیل خیانت کتک ... برام دعا کنید اگه جالب بود وخنده اومد رو لباتون
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
روز خواستگاریم خواهر بزرگم چایی ریخت گفت ببر منم روم نشد خودش برد بعد گفتن چرا خواهرت چایی نیورد دوباره من چایی بردم در حالی که جلو همه چایی بود گرفتم طرف شوهر عمه ام شوهرم همش میگفت چرا واسه اون چایی بردی گفتم اخه جلو همه چایی بود فقط جلون چایی نبود
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
اولین شب خواستگاری و البته اولین خواستگارم بود، من تو اتاق منتظر موندم تا هر وقت صدام کردن برم بیرون یه نیم ساعتی گذشت، چرا اینا نمیخوان عروس رو ببینن😒 نگو خواهرم که پذیرایی میکرد را به جای من اشتباه گرفته بودن😁 بعدم داماد نپسندیده بود که اشاره کرده بود به خواهرش بریم خواهرم متوجه شده و با خنده دیگه توضیح دادن که بابا عروس تو اتاقه من خودم شوهر دارم😂 دیگه آمدن منو صدا کردن.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#بخش_دوم آقا ماشالا تصمیم گرفت، از تهران مهاجرت کنند و به شهرستان برای ادامه زندگی برود. ولی فريبا
#بخش_سوم
هنوز دو ترم از تحصیل فرهاد در دانشگاه نگذشته بود که به فریبا گفت عاشق یکی از همکلاسی هام شدم که ساکن مشهدند اما فکر نکنم دخترشونو به من بدن ...
_چرا ؟ مگه تو چته؟
+میگم چون مادر بالای سر من نبوده و بابام ازدواج کرده و....
_نه این چه حرفیه ؟ خدا رحمت کنه مادرتو فوت کرده ، پدرتم جوون بوده و حق زندگی داشته ازدواج کرده..اینها که خطا و گناه نیست. بخوان بهونه بیارن دخترشونو به تو ندن مامان جان من خودم صحبت می کنم همه چیز رو درست می کنم نگران نباش ..
فرهاد خیلی نگران بود. روزی که برای خواستگاری رفتند اقا ماشالا خیلی راضی نبود. دوست داشت که دختر خواهرش رو برای فرهاد بگیره.
به فریبا هم ایراد میگرفت که اگر تو پشت فرهاد نبودی این دختر رو ول میکرد و از فامیل زن میگرفت الان باید بریم اونجا کلی برامون قیافه بگیرند هی توضیح بدیم من حوصله ندارم... آخرشم معلوم نیست دخترشونو بدن یا نه! ولی تو فامیل دیگه این برنامه ها نیست ...
_اخه ماشالله چرا حرف بی ربط میزنی فرهاد عاشق این دختر شده ، بعد ما بریم سراغ یکی دیگه ؟ اگه قسمت هم نباشن خودشون جواب منفی میدن و جور نمیشه ولی اگه ما بگیم نه میگه شما راضی نبودین نگرفتین .. تا آخر عمر فراموش نمیکنه ، حتی بهترین دختر شهرم بگیریم باز چشمش دنبال این میمونه.
جلسه ی اول خواستگاری با کلی استرس با جواب منفی پدر شیما به پایان رسید خیلی سریع قبول نکرد و مجلس کنسل شد.
قرار شد اگه جلسه ی دومی هست یک سری قولهایی داده شد که فرهاد انجام بده ...
قرار بر این شد قطعه زمین کنار خونه رو دیوار بکشن آقا ماشالله بفروشه ، تا فرهاد با وام و این پول بتونه خونه ای مناسب با سلیقه ی پدر شیما در شهر مشهد نزدیک خانواده اش خریداری کنه.
مراسم عروسی هم که در خور خانواده ی عروس باشه هم آقا ماشاالله بگیره.
بعد از دانشگاه هم وارد بازار کار بشه که دخترشون مشکلی تو زندگی نداشته باشه.
اقا ماشالله اصلا مایل به فروش نبود. فریبا گفت عیبی نداره پسر بزرگته باید زندگیشو بسازه. ایشالله میره سرکار بعد دست مارو هم میگیره.
فریبا حتی از یک مادر واقعی هم بیشتر براش مادری کرد. با اینکه زمین سهم دخترهای خودشم بود ولی باز کوتاهی نکرد و به تمام قولهایی که به پدر شيما داده بودند عمل کردند.
بعد از اتمام درس فرهاد در شهر مشهد داخل یک شرکت خصوصی مشغول کار شد. مراسم آبرومندانه و پر هزینه ای برگزار کردند. در خانه ای که از فروش زمین و وام خریداری شده بود شيما و فرهاد بعد از گذروندن کلی مشکلات زندگیه مشترکشونو آغاز کردند ...
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#یک_نکته_از_هزاران ❣
یک روزمردی از کار به خانه برگشت و از همسرش پرسید نمازت را خوانده ای؟
همسرش گفت: نه,شوهر اش پرسید: چرا؟
همسرگفت: خیلی خسته ام تازه از کار برگشتم و کمی استراحت کردم.
شوهر گفت: درست است خسته ای امانمازت رابخوان قبل از اینکه بخوابی!
اما زن توجهی نکرد
فردای آن روز شوهر به قصد یک سفر بازرگانی شهر را ترک کرد
همسرش چند ساعت پس از پرواز با شوهر اش تماس گرفت تا احوال اش را جویا شود اما شوهر به تماس اش پاسخ نداد،
چندین بار پی در پی زنگ زد اما شوهر گوشی را برنداشت
همسر آهسته آهسته نگران شد و هر باری که زنگ میزد پاسخ دریافت نمیکرد نگرانی اش افزون تر میشد،
اندیشه ها و خیالات طولانی در ذهن اش بود که نکند اتفاقی برای او افتاده باشد، چون شوهر اش به هر سفر که میرفت همزمان با فرود آمدن اش به مقصد تماس میگرفت اما حالا چرا جواب نمیداد؟
خیلی ترسیده بود گوشی را برداشت ودوباره تماس گرفت به امید اینکه صدای شوهر اش را بشنود، اما این بارشوهر پاسخ داد و شوهر اش گوشی را برداشت.
همسر اش با صدای لرزان پرسید: رسیدی؟
شوهر اش جواب داد: بله الحمدلله به سلامت رسیدم.
همسر پرسید: چه وقت رسیدی؟ شوهر گفت: چهار ساعت قبل
همسر با عصابنیت گفت: چهار ساعت قبل رسیدی و به من یک زنگ هم نزدی؟
شوهر با خون سردی گفت: خیلی خسته بودم و کمی استراحت کردم، همسرگفت: چند دقیقه را صرف میکردی و جواب منو میدادی انقدر سخت بود ؟ مگه من برایت مهم نیستم؟
*شوهر گفت: چراکه نه عزیزم تو برایم مهم هستی. *
همسر گفت: مگر صدای زنگ را نمیشنیدی؟ شوهر گفت: میشنیدم.
زن گفت: پس چرا پاسخ نمیدادی؟
*شوهر گفت: دیروز تو هم به زنگ پروردگار پاسخ ندادی، به یاد داری؟ که تماس پروردگار(اذان) را بی پاسخ گذاشتی؟ *
*چشمان همسر ازاشک حلقه زد و پس از کمی سکوت گفت: بله یادم است، ممنون که به این موضوع اشاره کردی......معذرت میخواهم عزیزم! *
شوهر گفت: نه عزیزم از من معذرت خواهی نکن،
از پروردگار طلب آمرزش کن، من دیگر چیزی از این دنیا نمیخواهم، فقط میخواهم وقتی این دنیا را ترک میکنیم در بهشت کنار هم باشیم آنجا بی تو چی کنم؟
درست امر به معروف کردن را بیاموزیم❤️
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 🌹
#پرسش
شاید مشکل خاصی نباشه ولی تصمیم گیری هست که برام سخته و راهنمایی میخوام
شوهرم یه مرد کاملا ایده آل هستش و هیچی برام کم نذاشته كافيه من لب تر کنم و بگم فلان چیز و میخوام سریعا برام تهیه میکنه
کلا نگاهش تو دهنمه که ببینه چی از دهنم درمیاد تا سریع انجام بده
خانوادشم متقابلا خیلی آدمای خوبی هستن خیلی بهم احترام میزارن کلا یجوری باهام برخورد میکنن انگار طاق آسمون باز شده من اومدم پایین و شدم عروسشون
درحالی که من ازدواج دومم هست ولی هم عروسی گرفتن هم آتلیه داشتم هم ماه عسل و چیزی از عیدی و پاگشا و کلا مراسمات کم نذاشتن
الان فقط و فقط یه مشکل هست ما هر بیرونی میخوایم بریم مادرشوهرم همراه ماست.. برادرشوهرمو جاریم میپیچوننش ولی من حقيقت نمیدونم چیکار کنم
نگاه خوبیاش که میکنم روم نمیشه بگم نیا یا بپیچونم ولی جاریمو برادرشوهرم به هیچ عنوان گردن نمیگیرن
الان این تصمیم گیری برام سخته که اجازه بدم همه جا باهامون باشه یا منم بپیچونم واقعا نمیدونم چیکار کنم
در حالی که همین مادرشوهرم خیلی هوامو داره خیلی آدم خوبیه برا جاریمم همینن حتی برا دامادشون ولی اونا گردن نمیگیرن
شاید سوال پیش بیاد پس پدرشوهرم چی؟ پدرشوهرمم هستش ولی خب اکثرن سرکاره
الان این تصمیم برام سخته که باید چیکار کنم همین فرمون برم جلو یا منم مثل جاریم یا دامادشون برخورد کنم ؟ اگه خانمای دیگه بودن چکار میکردن؟
اگه از برخورد منم باهاشون بخواید بدونید منم خیلی سعی میکنم قدردان این همه خوبی باشم
همه تولداشون به خاطر دارمو یادشون میکنم چیزی که نوبرونه بخرم یا درست کنم تنهایی از گلوم پایین نمیره میبرم خونه پدرشوهرمو بقیه رو میگم بیان
همیشه با احترام برخورد میکنم کلا سعی میکنم برخوردم جوری باشه که پیش خودشون بگن اگه باهاش خوبیم لیاقتشو داره
ولی خب جاریم اینجوری نیست کلا خودشا کشیده کنار هرچند هرکس رو تو قبر خودش میخوابونن من نگاه اون نمیکنم کار خودمو میکنم
حالا میخوام دوستان راهنماییم کنن که با این چالش چه کنم چه برخوردی داشته باشم؟
ایدی ادمین🧡👇🏻
@baharakjan
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_حساب ✅
یڪی از بزرگان میگفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، ڪه نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی ڪرده اید!؟
گفتم: بله!
گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر ڪرده است!
من تعجب ڪردم، گفتم: یعنی چه!؟
گفت: قبل از اینڪه خانه ات گازڪشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرڪس خانه اش گازڪشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میڪند…
از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینڪه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میڪردم اخلاقم خوب است. ولی حالا ڪه خانه را گازڪشی ڪردم ناخودآگاه فڪر ڪردم نیازی نیست به او سلام ڪنم.
یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#چالش_دهم 😍❣ سلام ایام به کام❤️ طاعات و عبادات قبول 😘 امروز داشتم دنبال موضوع چالش میگشتم که ما
#چالش_دهم 😍❣
والا من که روز خواستگاریمو داماد خودش چایی داد، داداشم خواست چاییا رو پخش کنه شوهرم بلند شدخودش پخش کرد 😜😜😁😁البته دختر عمو پسر عموییم
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
منم روز خواستگاریم پام خواب رفته بود از اون طرفم پدر چشم و ابرو که بلند شو برو تو اتاق اومدم بلندشم پام بی حس بود تالاپ افتادم زمین و همه😂
واقعیت همون شب میخواستم جواب منفی بدم بخاطر همین ولی الان سیزده ساله ازدواج کردیم شده یه سوژه خنده براشون😝
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
یادش بخیر من کوچیک بودم ینی ۱۳ سالم بود که میخواست خاستگار برام بیاد منتظر عموم شدیم که اونم برسه ولی من خوابم گرفته بود با خواهر شوهرم که دختر خالم میشد رفتیم راحت خوابیدیم .اخر شب که عموم اومده بود همه حرفاشونم زده بودن عموم بیدارم کردگفت راضی هستی منم گفتم اره و دوباره خوابیدم
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
یکی از اقوام مون تعریف کرد برای پسرش رفتن خواستگاری عروس ظرف پر از هندوانه رو. می خواسته تعارف کنه که نرسیده به مهمونا یک تکه از هندوانه ها می افته رو فرش عروس خانم هول میشه و زود با دستش. بر می داره می گذاره تو ظرف و بعد تعارف مهنونا می کنه 😁😁 البته ازدواج هم سر می گیره
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
روز خواستگاریم خواهر بزرگم چایی ریخت گفت ببر منم روم نشد خودش برد بعد گفتن چرا خواهرت چایی نیورد دوباره من چایی بردم در حالی که جلو همه چایی بود گرفتم طرف شوهر عمه ام شوهرم همش میگفت چرا واسه اون چایی بردی گفتم اخه جلو همه چایی بود فقط جلون چایی نبود
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
شب خواستگاری تلویزیون روشن بود بعد پس از بارانو پخش میکرد نشسته بودیم فیلم میدیدیم تو پیام بازرگانی فیلم رفتیم با هم حرف زدیم اخر فیلمم پاشدن رفتن😂
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#دردو_دل_اعضا 🌹 #پرسش شاید مشکل خاصی نباشه ولی تصمیم گیری هست که برام سخته و راهنمایی میخوام شوهر
#نظر_اعضا ❤️
سلام خانم گلی که مادر شوهر خوبی دارن و بقیه میپیچونن...عزیزم مادر شوهر و مادر زن مثل مادر انسان محسوب میشن و هییییچ فرقی ندارند.به نظر من،خدا بهتون رو کرده که حداقل مادر شوهر با شما جایی بیان...کار خاصی که براشون نمیکنید و مثل عروسهای قدیم که نیستید که بخواین همه کارها رو بکنید و هنوز هم متوقع باشند...من مادر شوهر ندارم و شاید باور نکنید همون زمان که بودند از خدام بود که از من چیزی بخوان و براشون بخرم و یا کاری بخوان و انجام بدم ولی بنده خدا با اینکه پیر بودند و پادرد داشتند چایی برام میاوردند و من کلی خجالت میکشیدم...جایی هم با ما نمیومدند و با پسر بزرگشون راحت تر بودند...خلاصه خانمی...این موقعیت رو برای خودت غنیمت بدون و مادر شوهرت رو با افتخار و با روی باز اینور و اونور ببرید و هیچوقت نپیچونید...دنیا دار مکافاته و کسی که با بزرگترش این رفتار رو داشته باشه مطمئن باشید که توی پیریش چوبش رو میخوره و بچه هاش میندازنش سالمندان!!!کسی که میخواد توی پیری بچه هاش بهش احترام بزارن و خواسته هاش رو بفهمن و دلش رو نرنجونند،باید الان که جوان هست با بزرگترش همیطور برخورد کنه تا بچه هاش یاد بگیرند...میدونید که بچه ها آینه ی پدر و مادرند...شما برخوردت خوب باشه و بهترش کن و بشین و ببین که بچه های جاری و خواهر شوهر با والدینشون چه خواهند کرد...
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
سلام ،خواهرم
اینطور که نوشتید مادرشوهرتون خیلی زن
خوبی هست ووافعا هوای شمارو داره
دلش رو نشکنید ، روزی دلتنگ این روزها می شوید
کاری هم به جاری هاتون نداشته باشید باخدا معامله کنید
مگرقرا راست مادرشوهرتون شما رابخورد
خواهرم حساس نباشید وقدر بزرگترها را بدانید گلم
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
سلام
در مورد خانمی که .گفتن مادر شوهرشون همه جا باهاشون میرن.
حالا که لطف خدا شامل حالتون شده.و خانواده به این خوبی گیرتون آمده.پس شما هم قدر دان باش.بزار مادرشوهرت با شما خوش باشه.
اگه ایشون با شما هم بیرون نیان.پس تنهایی چیکار کنن؟؟؟
شما خودت میگی ازدواج دومتون هست.پس یه بار طعم مرد بد را چشیدید.بزار زندگی به کامتون باشه.
اونم یه مادره اینطوری دلش شاد میشه.دعای خیرش بدرقه راهتون میشه.
ان شاءالله که خوشبخت باشین
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
سلام و درود بر شما
خانم محترم شما برنامه زندگی تان را متاثر از دیگران تغییر ندهید و نگیرید! دیگران همانطور که هستند زندگی می کنند و شما هم همانطور که هستید زندگی کنید و این روشی که در پیش گرفته اید و تعریف و قدر دان خانواده همسر هستید نشانه فهمیدگی خانواده همسر و شما هستید! لطفا" همین روش قدر دانی و مهمان دوست بودنت را حفظ کن و دست به تغییرات درونی ات که نیست؟ نزن و متاثر از دیگران باشد را انجام نده که رنج بسیار و پشیمانی زیادی خواهید داشت موفق باشید
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#دردو_دل_اعضا 🌸 #پرسش سلام،طاعات و عبادات همگی قبول درگاه حق 🌹میخواستم یه کمکی بگیرم از هرکس که م
#حرف_اعضا 🌸
سلام
خانمی که وقتی دنیا اومد مادرش به رحمت خدا رفت
دخترم اصلا ناراحت نباش از شر اون مردک خبیث به خدا پناه ببر و از خدا بخواه آنچنان همسر خوبی بهت عطا کنه که طوری خوشبختت کنه که گذشته ها رو هم فراموش کنی انشاءالله
اگر بتونی چله زیارت عاشورا هم انجام بدی که دیگه نور علی نور میشه
چله زیارت عاشورا رد خور نداره
از آدمین محترم چله رو بخواه و از همین چهارشنبه شروع کن
انشاءالله حاجت روا بشی
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
وایییی خدایا
این دنیا چقدر جای بدی شده
خدمت اون دختر خانم عزیز ۱۹ساله که مادرشون رو از بچگی از دست دادن باید بگم داستان شما رو خوندم بسیار ناراحت شدم 😔😔😔
نگران نباش کار اون عوضی بیجواب نمیمونه فقط بسپرش به خدا ببین خدا چطوری جوابشو میده اصلا جوری زندگی کن که انگار اون آدم وجود نداره حتی ازش هم متنفر نباش چون تنفر ی حسه و حس داشتن به ی جانوری که در پوست انسانه هم بی ارزشه .....
در رابطه با خودت بگم شما از گل پاکتری هیچ اشتباهی مرتکب نشدی ی بچه ۷.۸ساله چمیدونه گناه چیه حتی به سن بلوغم نرسیدی شما .... گناه کار اصلی پدر شماست که با فکر و منطق نداشتشون شما رو توی این دنیای کثیف رها کردن و سپردن به دنیای بی رحم پر از گرگ ....
پس اگر شما از لحاظ اینکه سالم هستی یا نه به پزشک متخصص زنان مراجعه کن اگر مشکلی هست درمان کن ....
از الآنم برو پیش مشاور و روانشناس مشکلتو مطرح کن بگو چه اتفاقی برات افتاده اونها به طور تخصصی تر راهنمایی و کمکت میکنن
درضمن اون آدم.... ببخشید ولی چه ..... 😡که بخواد بیاد تو رو اذیت کنه
بخواد دهن کثیفشو باز کنه مطمان باش خودش نابود میشه پس جرات هم چین کاری نداره ...توهم قوی باش نترس شجاع باش به خدا پناه ببر از خدا بخواه که زندگیتو سامون بده مطمان باش وقتی پشتت به خدا گرم باشه اون آدم هرچقدرم قوی باشه در برابر قدرت خدا مثل یک نقطه کاملا زشت و تاریک در برابر تمام عالمه .
کلا از این آدم از تمام آدمهایی که این جونور رو به یاد شما میارن و هرچیزی که باعث میشه این خاطره برات مرور بشه دوری کن تمام مسیرهاشون به ذهنت و زندگیتو ببند...اگر میتونی از محل زندگیت برو
برو ی جای دیگه ....ی صفحه جدید تو زندگیت باز کن درس بخون برو کلاس هنری شخصیتتو رشد بده و فقط دلتو بده به خدا و فقط و فقط و فقط با خدا باش ....و از خدا بخواه همسر خوبی نصیبت کنه ...قطعا شما بیگناهی و زمانی که این اتفاق برات افتاده هیچ قدرت دفاعی از خودت نداشتی .... انشاءالله ذبه حق این روزای مبارک خدا کمکت کنه برات دعا میکنم انشاءالله به زودی خبرهای خوش زندگیتو به ما بدی ....درپناه خدا و امام زمان باشی عزیزم 🌹❤️
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
سلام خانم عزیز چقدر ناراحت شدم خدا نگذره از این جور انسان ها الهی که سر دختر خودش بیاد بدونه نباید دامن پاک بچه یتیم رو نباید آلوده کرد عزیزم غصه نخور برو پیش دکتر زنان معاینه کنه شاید مشکلی نباشه .بودن کسانی که این جور شدن ولی مشکلی پیش نیومده امیدتو از دست نده اگه معاینه کرد و گفت سالمی که هیچ ولی اگه نه برا ترمیم بگو یه متخصص برات معرفی کنه نگران نباش خودت نکردی که یه از خدا بی خبر الهی خدا ازش نگذره این بلا رو سرت آورده
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
تازه دعواهای من وشوهرم شروع شد انگار من مقصر بودم قرض کرده هر روز دعوا هر روز کتک کاری مثلا اگه آب م
میگم نگاه اطرافیانت کن بچهها شون هزار جور کلاس میرن میگه من ندارم بخدا حتی نمیدونه کلاس چندم هستن ولی اصلا راضی نیست.
بگیم جایی ببرمون نمیبره بگم خودم میبرم میگه خجالت نمیکشی با این همه دنبالت راه برن میخای بری بیرون. شکاک بد دهن، بگم پول ،میگه برا چی میخای برم جایی بد دهن از صبح فحش به پدر ومادرم میده تا شب .
بچهها دیگه دوست ندارند بیاد خونه میگن ارامشمون رو میگیره خودش همش تو گوشی دنبال فیلم .....
بیرون نگا زنها میکنه
چیزی بگی میگه لعنت بر پدر ومادر کسی که دوست نداره بمونه آخه بچهها چه گناهی کردن میگم بخاطر بچهها ،میگه دروغه تو کاری به بچهها نداشته باش بخدا انگار سه تا فرشته هستن ولی میگه اینجوری راه رفتین کج هستین عقل ندارین زشتین.
عقده ای شون کرده نه پول داره نه داشته باشه هم میده برن کلاس یه روز اشتباهی ۲۰ هزار شارژ ریخت روسیمکارتم بعد از یک ماه گفت شارژ، گفتم ندارم محشر کبری به پا کرد میگفت مغرور جو گرفتدت زنک زدی بخدا همیشه خواهرام زنگ میزنن دیگه منم گفتم این دفعه شارژ دارم یکی یه بار زنگ بزنم.
بگم پول بده اصلا بگم بهم نمیدی میگه دروغ میگی یا چند وقت پیش عقد کنون داداشم بود خواهرام همه ۲۰۰ دادن این بزور به من داد بعدش هم اومدیم خونه یه دعوا حسابی راه انداخت که بابا مامانت خوب تحویلم نگرفتن حالا از اعضای کانال میخام اولا با آدم شکاک وبدبین ازدواج نکنن دوما تا جای که میتونن راهنمایی کنن نمیتونم بچهها رو ول کنم از خود کشی هم میترسم از این طرفم بخدا آرامش ندارم هر بار بهونه. هنوز نشده من برم بازار ۲۰ هزار پول باهام باشه یه لباس برام خریده همش منت میزاره در عوض بخدا کسی نفهمیده تا الان ببینن میخورم میپوشم ولی این هم قدر دادن نیست الان یه هفته است بخاطر اون شارژ قهره بچهها با هزار التماس ازش۵هزار میگیرن میگم نگیرید میدونم نداره ولی واقعا یه دختر ۱۲ساله غرور داره.
نه پشتوانه دارم نه کاری هست تو خونه انجام بدم یه درآمد کوچک داشته باشم خیلی دلم برا دخترام میسوزه بخدا داغونم دعا یادتون نره
من با همه عیباش کنار میام شکاکی بد بینی بد دهنی زخم زبان بخدا سعی میکنم یه مرد چه غریبه چه آشنا هم کلام نشم ولی اون دیگه داغون کرده اگه میتونستم طلاق بگیرم بچهها رو ببرم میرفتم ولی نه کسی پشتمه نه میتونم.
خونه کسی نمیریم کسی خونمون نمیاد بخاطر بچهها دلم میسوزه دیگه از بس دعوا کردیم میگن ای خدا چکار کنیم یه بار بچهها خونه جاریم بستنی خواستن پول نداشتم هر کاری کردم راضی نشدن جاریم گفت بخدا پول ندارم منم. رفتم از مادر شوهرم قرض کردم ولی بعدش برا دخترش خوراکی خرید براش.
ببخشید اگه اشتباه تایپی داشتم یا در گفتن داستان زیاد خوب نبودم
پایان
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 🌸
سلام
من حدود 3ماه است نامزد کردم ولی خیلی پشیمونم...یعنی دلم می خاد جدا بشم ولی نمی تونم😢
یک ماه آشنایی داشتیم از روز اول گفتم نمی خام ولی خانوادم قبول نمی کردن البته خودم هم
یک روز آره بودم یک رو ز نههههههه
الام من مشکلام اینه که مادرش نمیسازه ...ایشون عملا همیشه خونه ماست و منو خسته کرده
هر کار میکنم بره خونه خودشون نمیره
کارای شخصی شو انجام نمیده انگار من کلفتشم...از این اخلاقش متنفرم
توقع احساسی و همه جورش از من زیاد داره.
دروغ زیاد میگه.
زمانی که خاستگاری من اومد تازه از کارش اومد بیرون ولی گفته بود داره پستش عوض میشه ولی بیکاره و منتظر پول خانواده من هست(البته یک ارث زیادی داره به من میرسه ایشون از اول نمیدونستن تازه فهمیدن من نمیدونم باهاش چیکار کنم که ررو پول من برنامه نریزه)
خیلی عصبی هست و به راحتی فحش میده من اوایل ساکت بودم ولی الان منم جوابشو میدو
همش شوخی و حرف سکسی مسخره میزنه
نمیدونم چه طور بگم ذهنم پراکنده هست همه این چیزایی که گفتم در بیشترین حالتشو داره
من اصلا برخورد باهاشو بلد نیستم یا منفعل میشم یا پرخاشگر اصلا نمیشه وسط بود
ولی قبول داره عصبی هست و اشکال از خودش هست و همیشه معذرت میخاد ولی من از دلم نمیره.بهم میگه من عذر خواستم تو هم زود ببخش
نمیزاره کارای شخصیمو برسم همش میخاد به کارای این توجه کنم
اصلا احساس مسولیت هم نداره و همیشه خودشو الویت میدونه.10بار باید خواستمو بگم
خوبی هم داره ولی من میخام یا درست شه یا جدا شم خسته شدم دیگه
چه طور بفهمونمش فحش نده و بد حرف نزنه؟؟؟من چه برخوردی کنم؟
احساس مسولیتشو چه طور زیاد کنم؟
زیاد دوست ندارم خونه ما بیاد.هر چی میگم ناراحت میشه ولی باز میاد.
دلم میخاست مجرد بودم
ولی ته دلم دوسش دارم.چون پاک هست و منو دوست داره و با سواد هست.
همش منتظرم یکی بگه جدا شو
خیلی موقعیتهای بهتر داشتم که گولم زد با حرفاش و از دست دادم.دلم میخاد برگردم به 3ماه قبل.😔
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا 🌱
سلام.وقتتون به خیر
سوالی دارم درمورد اینکه گفته بودن برای سفت شدن سینه رازیانه بخورن،آیا فقط سفت میشه یا سایز هم زیاد میشه؟؟
واینکه عرق رازیانه هم مفیده ؟؟ یافقط دم کرده
کسی که خودش تجربه کرده لطفا جواب بده
نمیخواهم سایز زیاد بشه،جمع وسفت بشه ممنون از راهنماییتون
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
سلام ستاره خانم عزیز لطفا پیام من هم بزارید تا دوستان راهنمایی بفرمایند
من دخترم ۱۵ سالش هست وبسیار دختر خوب و خوش قلبی هست امکان نداره کسی کاری بهش بگه و اگه د ر توانش باشه حتما انجام میده و منم واقعا ازش راضیم
حالا مشکلی که داره اینه که بیرون از خونه با همه اخلاقش خیلی خوبه بگو وبخند داره ولی وقتی میاد خونه اخلاقش بد میشه به خواهر و برادر کوچکتر از خودش میپره و دعوا میکنه
امروز خودش به من گفت مامان وقتی از مدرسه بر میگردم نزدیک خونه که میشم یه انرژی منفی بهم میخوره اصلا دلم نمیخاد بیام خونه دوست دارم همش بیرون باشم برم خونه دایی یا عمه یا خاله
هر کسی از اقوام بهش بگه بریم خونه ما دوست داره بره
نمیدونم واقعا چیکار کنم اگه دوستان راهحلی دارن لطفا کمک کنند تشکر🙏
برای سلامتی وفرج آقا امام زمانمون یه صلوات بفرستید 🙏
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
وقتی عروسم نوم رو باردار بود تو ماه سوم بهش گفتم یه ماه کندر بخور برای هوش بچه خوبه و بیشترم نخور بچه بیش فعال میشه اما حرفمو گوش نکرد و به حرف مامانش ۳ماه خورد و الان بچه که بزرگ شده و سه سالشه ماشالا از دیوار راست میره بالا خوب پسره شیطون میشه و اگه شیطونی و بازی نکنه یعنی مریضه اما این مادر مثل نامادری با پسرش رفتار میکنه دو سه روزی یه بار حداقل گریه بچه رو در میاره و تنبیهش میکنه آخه با ما تو یه ساختمونن و صدای گریش رو میشنویم و اونم که دعواش میکنه صداش میاد به پسرمم چندبار گفتم که زنت بچه رو میزنه بدتر تخس میشه پوست کلفت تر میشه بگو نزنه با حرف ادبش کنه گریشو درنیاره گفته باشه اما هیچی هیچی همون آش و کاسس آخر .
پریروز دیدم بدجور داره بچم گریه میکنه و تموم نمیکنه رفتم بالا . سر شکوندن ظرف رنگ غذا که رو فرش ریخته بود عصبانی شده بود و بچه رو داشت دعوا میکرد که رفتم بالا خیلی ناراحت شدم یه ذره بهش توپیدم و حرفامو خودم مستقیم بهش گفتم و دست بچه رو گرفتم اوردم پایین خونمون آرومش کردم و باهاش بازی کردم و یه ساعت بعد فرستادمش بالا
حالا دیروز پسرم اومده به ما میگه زنم میگه مامان بابات دخالت میکنن و نمیزارن درست بچه رو تربیت کنم و به من مامانت جلو بچه توهین کرده و من دیگه اینجا نمیمونم خونه پیداکن بریم . انگار منتظر بهونه بود که از پیش ما برن و پسر و نوم رو از ما دور کنه و مثلا قهر کرده و پایین نمیاد دو روزه منم نمیخوام از پیشمون برن حوصلمون سر میره تنها میشیم
نمیدونم چکار کنم واقعا انتظار نداشتم حرمت بزرگتر رو اینطوری نگه نداره و یعنی چی قهر کنه قدیمیا میگفتن بزرگتر تو صورتتم زد سرتو بلند نکن اما این خانم چی بگم
میخوام به مادرش زنگ بزنم شکایتشو کنم شوهرم میگه بدتر نکن اوضاع رو خوب من چکار کنم با این سن برم معذرت خواهیشو بکنم آخه؟ خوب بچه داری بلد نبود یادش دادم به نظرتون چکار کنم اوضاع درست بشه؟
ایدی ادمین👇🏻🧡
@baharakjan
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
➕
مسيح از مسيري ميگذشت،
يك نفر با او برخورد نمود،
به محض ديدن مسيح به او فحاشي كرد
و گفت: «اي پسر .... بياصل و نسب».
مسيح در پاسخ گفت:
«سلام اي انسان باشرافت و ارزشمند.»
اطرافيان از مسيح پرسيدند:
«او به تو فحاشي كرد، چه طور شما به او اين قدر احترام ميگذاريد؟»
مسيح پاسخ داد:
.
«هر كسي آنچه را دارد خرج ميكند.
.
چون سرمايۀ او اين بود، به من بد گفت
و چون در ضمير من جز نيكويي نبود
از من جز نيكويي در وجود نميآيد.
.
ما فقط آنچه را كه در درون داريم
ميتوانيم از خود نشان دهيم.»
💎پ.ن:
اگر برخورد نامناسبی از کسی می بینیم ، از خودمان بپرسیم : آیا من کاری کرده ام که باعث ناراحتی ایشان شده ؟
اگر بله : عذرخواهی کنم و در جهت جبران بربیایم .
اگر خیر : پس رفتار نامناسبش به واسطه ی شیوه ی تربیتی و مشکلات خودش است و به من ارتباطی ندارد پس نادیده می گیرم و با خودم می گویم :
از کوزه همان تراود که دروست .
#دکتر_نیلوفر_اله_وردی
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••