eitaa logo
روایت‌نامه| محمدحسین عظیمی
596 دنبال‌کننده
42 عکس
29 ویدیو
0 فایل
تک‌نگاری‌ها، روایت‌ها و تحلیل‌های حقیر سراپاتقصیر @mhazimi84
مشاهده در ایتا
دانلود
سفرنامه لبنان(۲۲) تصویری که هر شب با خودم مرور می‌کنم
روایت‌نامه| محمدحسین عظیمی
سفرنامه لبنان(۲۲) تصویری که هر شب با خودم مرور می‌کنم
📌در اردوگاه آوارگان ، شهری که حزب‌الله در آن جاپایی ندارد و شیعیان در آن غریبند، بعد از پایان مصاحبه‌، از پله‌ها پایین می‌آمدیم که زن جوان با عبا و روسری مشکی جلو آمد و از رفیق عضو حزب‌الهمان خواست چند دقیقه‌ای بدون حضور ما با او صحبت کند. صورت زن جوان ترکیبی از شرم و درماندگی بود. چند متری فاصله گرفتیم و در پاگرد راه‌پله به انتظار ایستادیم. هادی بعد از پایان مکالمه، به هم ریخته بود: -چی شده؟! چرا این‌قدر ناراحتی؟! -شوهرش چند روز پیش توی مرز شده. خودش هم این‌جا با دو تا بچه کوچیکه. هیچ‌چی نداره. با همین لباس، خونه و زندگیش رو رها کرده و اومده این‌جا. 📌این صحنه را از روز ورود به دائما در ذهنم مرور می‌کنم. درماندگی و استیصال زن، حیا و عفتش، مشکل بزرگی که دارد با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کند و همسرش که مردانه مقابل اسراییل ایستاده و به شهادت رسیده. وقتی درباره رزمنده‌های حزب‌الله حرف می‌زنیم، با چنین افراد ازجان‌گذشته‌ای مواجهیم. حدود ۷۰هزار نفر از ارتش اسراییل مقابل چند صد نفر نیروی در مرز زمین‌گیر شده‌اند. ارتشی که پشتیبانی هوایی هم دارد و حزب‌الهی که حمایت ارتش را هم ندارد. ✅وقتی می‌گوییم نیروی حزب‌الله یعنی کسی که در مرز می‌جنگد و چند هفته است از خانواده آواره‌اش هیچ‌خبری ندارد. همسر، دست بچه‌ها را گرفته و با لباس تنش، سوار بر ماشین به‌سمت مقصدی مبهم و نامعلوم در اردوگاه آوارگان (در صیدا یا بیروت یا طرابلس یا سوریه) راهی می‌شود. ➕پ.ن: از دعای خیر فراموششان نکنیم و دغدغه روزانه‌مان کمک به مردم مظلوم جبهه مقاومت باشد. بهترین راه هم برای عامه مردم، کمک مالیست. علاوه‌بر سایت آقا (leader.ir) مجموعه‌های مردمی مثل موکب کافه‌ شهدا در IR390150002560801150323216 و گروه جهادی باب‌الجواد(ع) در IR590150000003101020442223 را می‌شناسم و به آنها کاملا دارم. @ravayat_nameh
هدایت شده از وحید یامین پور
طارق میتری وزیر فرهنگ سابق لبنان می گوید: «در مارس 2010 با سعد حریری به تهران رفتم. با آیت الله خامنه ای دیدار داشتیم. من و سعد حریری قبل از جلسه با هم نشستیم. حریری به من گفت که ما باید سلاح های حزب الله را موضوع اصلی قرار دهیم و خلع سلاح حزب الله من چیزی نگفتم ولی بقیه قبول کردند. وقتی وارد دفتر خامنه ای شدیم، او با سعد بسیار گرم و صمیمانه برخورد کرد. سعد حریری درباره لبنان و موضوع سلاح های حزب صحبت کرد. آقای خامنه‌ای به او نگاه کردند و گفتند: «گوژپشت نوتردام» را خوانده‌ای؟ معلوم بود که سعد حریری رمان را نخوانده بود. آقای خامنه ای ادامه دادند: این داستان یک زن بسیار زیبا و شاید زیباترین زنان پاریس است و طبیعی است که همه صاحبان قدرت به دنبال او بودند، افراد صاحب نفوذ و ثروت. خامنه ای سپس پرسید: نام این زن چه بود؟ من پاسخ دادم : اسمرالدا. خامنه ای به من نگاه کرد و با لبخند گفت: آفرین. خامنه‌ای سپس گفت: همه کسانی که ویژگی‌های این زن را در زیبایی و لطافت می‌دانستند می‌خواستند از او سوء استفاده کنند. این زن یک خنجر زیبا و تیز برای دفاع از خود در برابر متجاوزان داشت آقای نخست وزیر! لبنان مانند این زن زیباست. عروس دریای مدیترانه است، همه کشورها آن را می خواهند و اسرائیل تهدیدی برای آن است، اما سلاح حزب الله مانند خنجر اسمرلدا است.
تو کشته می‌شوی و این منِ قلم در دست دلم خوش است که این شعر، کار فرهنگی‌ست... @ravayat_nameh
محمدحسین عظیمیدر بازداشت حزب‌الله.mp3
زمان: حجم: 33.83M
📌 🎧 🎵 در بازداشت حزب‌الله با صدای: یونس مودب محمدحسین عظیمی | راوی اعزامی راوینا @ravayat_nameh دوشنبه | ۱۶ مهر ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
روایت‌نامه| محمدحسین عظیمی
📌 #لبنان 🎧 #آوای_راوینا 🎵 در بازداشت حزب‌الله با صدای: یونس مودب محمدحسین عظیمی | راوی اعزامی راوی
📌رفقای کانال @ravina_ir زحمت تبدیل روایت‌های بنده به کلیپ صوتی را کشیدند. با این‌که این روایت در بازداشت حزب‌الله را خودم نوشتم و چندبار هم خواندم ولی شنیدن دوباره‌اش برایم جذاب و جالب بود. ✅یاد خاطره‌ای از شهید افتادم که چند روز بعد از ، نوار سخنرانی‌اش را گوش می‌داد و بعضی جاها با تعجب از اطرافیان می‌پرسید: "واقعا این حرفها رو من زدم؟" من هم چنین احساسی داشتم‌. @ravayat_nameh
جناب اسطوره خوشم نمی‌آید دست بگیرم. به‌نظرم زیادی مقدس می‌شوم. امام(ره) هم از خرمقدس‌ها دل پُرخونی داشته و می‌گفته: "خون‌دلی که پدر پیرتان از این جماعت خورد از هیچ قشر دیگری نخورده." چند روزی است ولی که توی ماشین تسبیح دست می‌گیرم. از جویدن هم بدم می‌آید. به‌نظرم کار لغوی است و مومن هم طبق آیه شریفه از اعراض دارد "والذین هم عن اللغو معرضون" چند روزی است ولی دنبال آدامس می‌گردم آن هم از نوع خارجی‌اش؛ mentos قرآن‌خوانی روزانه‌ام را هم دوباره شروع کردم. منظم هر شب یک صفحه می‌خوانم همراه با ترجمه. حتی شبهایی که خواب چشم‌هایم را برده، تعبد دارم به قرائت قرآن. حین رانندگی هم رادیو قرائت را باز می‌کنم و با صدای قاری، هم‌خوانی می‌کنم. این‌ها را همه از جناب دارم، از حضرت یحیی؛ از او که بعد از شهادت در وسایل شخصی‌اش، یک تسبیح پیدا کرده بودند، یک بسته آدامس mentos و چند صفحه دعا و قرآن. پ.ن: امروز اسرائیل هیوم اعلام کرده: نتایج کالبد شکافی یحیی سنوار نشان می‌دهد که او در ۷۲ساعت پایانی، چیزی نخورده بود. @ravayat_nameh
📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۴۳ برسد به دست ابراهیم حاتمی‌کیا! توی چند تا نوشته‌ی اخیر، بخشی از قصه‌ی زندگیِ دکترهادی یاسین و پدر و پدربزرگش را نوشته‌ام و ضمن این چند خط می‌خواهم یک نقطه از فرامتنِ گفتگو با خانواده‌ی یاسین را بگویم. شیخ کاظم یاسین، بخش زیادی از عمرش را گذاشته پای ثبت قصه‌های واقعی شهدای مقاومت. این روزها اگرچه پارکینسون دارد و رسما نشانه‌های جدی کهنسالی در وجودش دیده می‌شود اما فکرِ جوانی دارد؛ این را از مثال‌هاش و استدلال‌هاش می‌شود فهمید. برای پیرمرد، وسطِ گفتگو، دوبار قلیان چاق کردند. پیرمرد سرِ قلیان را با دست‌های لرزانش می‌گرفت و فقط می‌گذاشت بین لب‌هاش و همین؛ نفس نداشت که بکشد. نوه‌ها هم جوری حرمت‌داری می‌کردند که انگار نه انگار؛ زغال‌ها را الکی زیر و رو می‌کردند که قلیان قشنگ چاق شود. بعدِ گفتگوی مفصلمان، شیخ همه کتاب‌هاش را به من هدیه داد. گفت که نمی‌دانم می‌توانی این آخری‌ها را برسانی دست سیدالقائد یا نه؛ اما کاش "مثلث حدید" برسد دست ابراهیم حاتمی‌کیا؛ قصه‌ی اولین گروهی که رفتند به جنگ اسرائیل؛ هسته‌ی مرکزی حزب‌الله که تقریبا همه‌شان شهید شدند. می‌گفت ابراهیم حاتمی‌کیا چند سال قبل آمده خانه‌اش. خواست که آن دیدار را یادش بیندازم و بگویم که چشم خیلی‌ها به هنر اوست؛ نه فقط در ایران، بل‌که توی خیلی از کشورهای دیگر. بگویم که او و هنرش، فقط مال ایران نیستند؛ بگویم که تا این شهدا، تا این روزها، تا مجاهدانِ خاموشِ این روزها فراموش نشده‌اند، کسی باید آن‌ها را به جهان بشناساند؛ و خب چه کسی به‌تر از او. خلاصه که آقای حاتمی‌کیا! پیام را رساندم؛ رسید؟ محسن حسن‌زاده | راوی اعزامی راوینا @targap سه‌شنبه | ۱۵ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
روایت‌نامه| محمدحسین عظیمی
📌 #لبنان بیروت، ایستاده در غبار - ۴۳ برسد به دست ابراهیم حاتمی‌کیا! توی چند تا نوشته‌ی اخیر، بخشی
همراه بنده در سفر لبنان، آقا محسن حسن‌زاده بودن. ایشون هم‌چنان اونجا هستن (همین الان یه ماشاءالله براشون بگید) و دارن روزانه می‌نویسن. خودم که هر روز منتظر مطالب‌شون هستم تا از سوژه‌یابی و قلم عالی‌شون حظ ببرم. مطالب‌شون در راوینا @ravina_ir و کانال خودشون @targap قرار داده میشه. بخوانید و بخوانانید.
نشان از پدر چند روایت درباره یک پزشک کلیمی ضدصهیونیست شیرازی 📌وقتی عکس‌های تجمع کلیمی‌های در محکومیت جنایات در غزه بالا آمد و پسران میرزا قیام را در صف اول این تجمع دیدم، یاد پدرشان افتادم. پزشکی که در طول دوران دفاع مقدس، سالی یک ماه را به حضور در جبهه‌ها و درمان رزمنده‌ها اختصاص داده بود. وقتی هم‌کیشانش به او ایراد می‌گرفتند که جنگ دو کشور مسلمان به یک یهودی چه ارتباطی دارد جواب می‌داد: "وقتی شیراز موشک‌باران می‌شود، موشک از خودش می‌پرسد که زیر پایش یهودی نشسته یا مسلمان؟ همه ما در معرض خطریم و باید به یکدیگر کمک کنیم." 📌حضورش در جبهه باعث میشد نتواند برخی از احکام شریعت یهودی را اجرا کند. مثلا نمی‌توانست دست از کار در روزهای شنبه بردارد یا گوشت حیواناتی که با آیین یهودی ذبح شده را مصرف کند ولی به همه می‌گفت: "کاری که توی جبهه داریم انجام می‌دهیم و باعث زنده ماندن رزمنده‌ها می‌شویم، از تمام کارهای دیگر مهمتر است." پیش و پس از هم بارها از سوی اسراییل مورد دعوت قرار گرفت و حتی دعوتنامه‌هایی با درج محل کار و مسئولیت در اسراییل به دستش رسید، ولی تا متوجه میشد دعوتنامه از کجاست، آن را دور می‌انداخت یا توی آتش می‌ریخت. می‌گفت: "دوست ندارم توی کشوری زندگی کنم که با ظلم بنا شده." ✅حالا در این روزها و بیش از پانزده سال پس از فوت میرزا، در بحبوحه ، پسرهای مرحوم میرزا قیام در صف اول محکومیت اسراییل نشسته‌اند. به‌راستی که از پدر خود آزادگی و شرافت را به ارث برده‌اند. https://eitaa.com/joinchat/345965497C425195f571
37.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببین وضع ما را روایت کمتر شنیده شده از عنایت حضرت زهرا(س) به رزمندگان در میانه جنگ ۳۳روزه فرمانده‌ای که حاج‌قاسم ماجرای او را نقل می‌کند، حاج علی کرکی است که همراه سیدحسن به شهادت رسید @ravayat_nameh