📌 #شهید_نیلفروشان
همیشه در میدان
آشناست. حتی با دوربین گوشیام. قبلا هم از او عکس گرفتهام.
با اولین نگاه یادم میآید کجا همین تصویر را دیدهام. در تجمع میدان شهدا، چند روز بعد شهادت سید حسن نصرالله. آنجا هم قاب عکس دو عزیز شهیدش را همراه داشت و بانوی چفیه به سر جوان همراهش بود.
این بار با دیدنش ردیفی از سوالها در ذهنم چیده شد. دلم میخواست بپرسم تا به حال در تشییع چند شهید شرکت کرده، دوست داشتم درباره پسرهایش و اینکه چطور آنها را راهی کرده حرف بزنیم، کاش میشد بدانم از وقتی مادر شهید شده زندگیاش چه رنگ و بویی گرفته.
امّا میان صدای بلندگوها و رفت و آمد مردم جایی برای پرسیدن این سوالها پیدا نمیشود.
گوشی را بالا میبرم و اجازه میگیرم. چیزهایی را که در دست دارد مرتب میکند. تصویرش در صفحه گوشیام مینشیند. نزدیک میشوم و طوری که بتواند با لبخوانی و اشاره حرفم را متوجه شود میگویم «خدا حفظتون کنه»
و پیشانیاش را میبوسم.
پاسخ همه سوالهایم را در یک عبارت جمع میکنم: همیشه در میدان.
حالا میتوانم بروم و به دنبال روایتهای پنهان میان این جمعیت بگردم.
فهیمه فرشتیان
چهارشنبه | ۲۵ مهر ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد
مشهدنامه، روایت بچه محلهای امام رضا علیهالسلام
@mashhadname
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
این روزها باید ماند
حسابم را چک کردم؛ مردم ۴۰۰ میلیون واریز کردند. دمشان گرم.
رفتیم طرابلس برای خرید پتو. به زحمت چند کارگاه پتو فروشی پیدا کردیم.
گران بود. طرف طمع کرده بود.
كلا لبنان کشور وارداتیست نه تولیدی. همه چیز وارد میشود.
الان چهارراه مولوی بود، ۳۰ هزار پتو را دو ساعته بار زده بودیم!
لبنان زیرساخت جدی هم ندارد! در جنگ ۳۳ روزه بسیاریش نابود شد. الان برای لبنان تهدید زدن زیرساختها کارکرد نظامی ندارد! چیزی برای از دست دادن ندارند!
طرابلس سنینشین است. آنجا هم کمپ آوارهها بهراه است. حزب عجب تشكيلات اجتماعی منظمی دارد. از تکتک آوارهها لیست مفصل دارد. عمراً کمیته امداد بعد از ۴۰ سال به گرد پایشان برسد!
شیخ ظاهر ناهار ما را برد پیش اقوام. مریم خانم و همسرش در آمریکا زندگی میکنند. عجیب پولدارند. بعد جنگ هرچه شوهرش اصرار کرده به آمریکا نرفته!
میگوید:
«این روزها باید ماند.»
برادرش نیز ۷۰-۶۰ نفر را در آپارتمانش جا داده.
بسیاری از اعضا و طرفداران مسیحی و سنی حزب، آوارهها را در خانههایشان اسکان دادهاند. این اعجاز سیدحسن است در تسخیر قلبها.
لبنانیها خیلی با کلاساند! زیست اروپایی دارند. آوارههایشان هم شیک و تروتمیزند. جدای عربِ عراقی و حتی سوریاند. در کمکها باید مراقب عزت نفسشان بود. تیپها اکثرا اسپورت با رنگهای شاد. عکس جماعت حزب اللهی ایران که همه یک شکلاند!
مهدی گیر داده با دست غذا نخورم! و پیتزا را هم با چنگال بردارم! نمیتوانم بدتر شد، سس پاشید روی تن و بدنم!
لبنانیها همیشه قهوه، سیگار و قلیانشان به راه است اما برای ما گران.
فلافل ۳۰۰ هزار تومان!
شاورما از ۵۰۰ هزار به بالا!
مهدی سرویس کرده! ما را بسته به فلافل!
معدهای نمانده! فعلا خرج هر نفرمان از ۴۰ میلیون زد بالا.
خبر آمد موشکهای حزب تلاویو را شکافته. ذوق کردیم.
بمباران ضاحیه کم شده! صدای پهپادها هم نمیآید! نمیدانم چرا!
سال ۹۸ که بیروت بودم، با محمدحسین (عضو حزب) رفیق شدم. چند روز است جواب نمیدهد. يحتمل جبهه جنوب است.
دلم شور افتاده. واتساپ چک نمیکند.
کاش میشد رفت جبهه جنوب.
جواد موگویی
t.me/javadmogoei
شنبه | ۲۱ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #طرابلس
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #شهید_نیلفروشان
کلاس مقاومت
تا نگاهم بهشان میافتد دوربین گوشی را روشن میکنم. صدا به صدا نمیرسد. با ایما و اشاره اجازه میگیرم.
قبول میکنند و صاف میایستند.
نزدیک مادرشان میشوم. در گوشش میپرسم زائر هستند یا ساکن مشهد؟
جواب میدهد: «نه همین جاییم.»
میان حیدر حیدرِ بلند جمعیت حرفم را هر طور هست میزنم: «خودشون گفتن مدرسه نریم یا شما بهشون پیشنهاد دادین؟»
این بار او اصرار دارد عقیدهاش را میان شلوغی، واضح و شفاف بگوید: «خودم رفتم از معلم اجازه شون رو گرفتم، گفتم ما هر بار شهید بیارن میریم. حالا یک روز نرن مدرسه! مگه همه چیز رو تو کلاس یاد میگیرن؟»
در این فاصله پسرش توانسته دو پرچم لبنان و ایران را از کنار جایگاه اجرای برنامه بگیرد.
خواهر و برادر با افتخار پرچمها را تکان میدهند و به مادرشان اشاره میکنند که جلوتر بروند.
امروز آمدهاند اینجا تا رشادت و مقاومت یاد بگیرند.
فهیمه فرشتیان
چهارشنبه | ۲۵ مهر ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد
مشهدنامه، روایت بچه محلهای امام رضا علیهالسلام
@mashhadname
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
در بازداشت حزبالله.mp3
33.83M
📌 #لبنان
🎧 #آوای_راوینا
🎵 در بازداشت حزبالله
با صدای: یونس مودب
محمدحسین عظیمی | راوی اعزامی راوینا
@ravayat_nameh
دوشنبه | ۱۶ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 فهرست پادکستها
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #کمک_به_جبهه_مقاومت
عطر نان
گرم صحبت درباره فعالیتهای بازارچه هستم و از میزان فروش و کمکهایی که برای جبهه مقاومت فرستادهایم تعریف میکنم که برق چشمانش نظرم را جلب میکند. همیشه دوست داشت قدمی در راه مقاومت بردارد و کمکی به برادران و خواهران مظلوم فلسطین و لبنان کند.
«نون بپز.» جمله را بیمقدمه میگویم؛ میدانم که نان و کیک و شیرینی میپزد و خوب هم میپزد.
با تردید میپرسد: «چکار کنم؟»
برایش بیشتر از بازارچهها و میزان فروش و اثرگذاری این ایده میگویم و قرارمان میشود پخت تعداد محدودی برای آزمایش میزان فروش محصول.
نانهای گرم و تازه را با یک اسنپ به خانهام میرساند. هنگام تحویل، راننده که با لفظ لاتی صحبت میکند و پیداست بوی خوش نانها گرسنهاش کرده، میپرسد: «آبجی نونها فروشیه؟»
با اشتیاق جواب میدهم: «بله؛ فقط قیمتش کمی بالاتره.»
چشمانش را ریز میکند و با تردید میپرسد: «چطو؟ »
جواب میدهم: «هزینه فروشش صرف کمک به جبهه مقاومت می شه.»
پیداست خوشش آمده؛ این را لفظ "خواهر" که حالا جانشین کلمه "آبجی" شده میفهمم. میگوید: «خدا خیرت بده خواهر. جونم رو واسه فلسطین و لبنان میدم.» و یک نان برمیدارد.
به قیافه و شخصیتش نمیآمد که برای جانفشانی در این راه آماده باشد. پیداست فهمیده این راه امتداد راه حسین (ع) است. نانها را تحویل میگیرم و پیش از آنکه بغضم بشکند در را میبندم.
پیامک واریزی، پول خرید سه نان است که تقریبا معادل کرایه رساندن نانها تمام میشود.
خدا را بابت زندگی در دوران این آدمها شکر میکنم.
راوی: فاطمه مهرابی
به قلم: مریم پرستهزاد
دوشنبه | ۲۳ مهر ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد
مشهدنامه، روایت بچه محلهای امام رضا علیهالسلام
@mashhadname
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی| شنوتو | اینستا
بیروت، ایستاده در غبار - ۸.mp3
13.94M
📌 #لبنان
🎧 #آوای_راوینا
🎵 بیروت، ایستاده در غبار - ۸
با صدای: علی فتحعلیخانی
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
سهشنبه | ۱۷ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #صیدا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 فهرست پادکستها
ـــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۷
واقعیت این است: شهادتِ سیدحسن، تاثیر منفیِ عمیقی روی ذهن دوستدارانِ حزبالله و مقاومت گذاشته. با هرکس از دوستداران سیدحسن که حرف بزنی، میبینی که مشتهاش را گره میکند و از تداوم مقاومت حرف میزند؛ اما کمی که بیشتر با آدمها حرف میزنی، میبینی که کفِ جامعهی محبِ حزب، برای تابآوری، دارد تقلا میکند. یکی از تقلاها، تلاش برای باور نکردنِ شهادتِ سید است. این را هرکس که این روزها گذارش به بیروت افتاده و با آدمهای معمولی همکلام شده باشد، مکرر دیده و شنیده. سید توی قلبِ آدمها زنده است اما عقلشان میداند که سید دیگر نیست. امروز فارِس -راننده- خیلی واضح گفت که منابع خبری متعددی میگویند که سید شهید شده اما خب، من دوست دارم که باور نکنم!
توی این شرایطِ روحی، هرکس از ظن خود تلاش میکند که به این سوال جواب بدهد: "دقیقا چرا اینگونه شد؟ ما از کجا ضربه خوردیم؟"
این روزها توی ذهن آدمها، هزار و یک جواب برای این سوال وجود دارد اما من میخواهم یکیش را بگویم و طبعا نتیجهگیری روی این جواب، علمی نیست؛ فقط یک گزاره در کنار بقیه گزارههایی است که توی ذهن آدمها وجود دارد.
چند سال قبل، وقتی پرچمهای سیاهِ جنگ در سوریه بالا رفت، بعضی از سوریها به لبنان مهاجرت کردند. یکی از نقاط اوج مهاجرت، البته بعدِ اعمالِ قانونِ تحریمیِ امریکاییِ قیصر بود.
مهاجران، اغلب، اهل سنت بودند. زکی، دوستِ مصریمان که چند سالی است لبنان زندگی میکند، میگوید که وقتی سوریها آمدند، جامعهی اهل سنت آغوشش را باز کرد؛ شاید تصور این بود که همگرایی و همزیستیِ اهل سنتِ دو کشور، به آنها قدرت میدهد.
سوریهای مهاجر، طبعا در مشاغلِ ردهپایین، مشغول شدند. پیکهای موتوری و نگهبانها و نظافتچیهای منازل و الخ! این، یک روی سکه است. مثلا همین پیکها، آدرسِ خیلی از آدمها را یاد میگرفتند؛ یا نظافتچیها رسما توی خانه و زندگی آدمها بودند و این، یعنی اطلاعات.
ورودِ حزبالله به جنگ سوریه، تشدید مشکلات اقتصادی در لبنان و از اینها مهمتر، رفتارهای خارج از عرف و بعضا تهاجمیِ بعضی از مهاجرانِ سوری، ورق را برگرداند. همان جامعهای که برای مهاجران آغوش باز کرده بود، حالا آنها را میراند؛ حتی گاهی با خشونت.
از طرفی، بعضیها در کفِ میدان، در جریان برخی از ضرباتی که به حزبالله وارد شده، انگشت اتهام را سمت سوریها میگیرند. این گمانه، توی ذهنِ آدمها وقتی تقویت میشود که میبینند تکفیریها مثلا در ادلب، بعدِ شهادتِ سید، جشن میگیرند.
این زمزمهها زیرِ پوستِ شهر، جریان دارد. علیالهادی، دوست لبنانیمان میگوید که این روزها عموما احساسِ خوبی به سوریهای مهاجر وجود ندارد؛ این گمانه که مهاجرین ممکن است اطلاعاتی به دشمن داده باشند، شاید درست باشد اما قدرِ مسلم، ماجرای نفوذ، عمیقتر از نفوذ مهاجرین در تشکیلات است.
نمیدانم اگر چیزی به نام "افکار عمومی" در لبنان وجود داشته باشد، در آینده جمعبندیاش درباره فرضیههای مربوط به علل آسیب دیدن حزبالله چه خواهد بود؛ اما باید فکر کرد، باید با دوستدارانِ حزب حرف زد؛ باید خطاها را جبران کرد؛ باید درباره تداوم این مسیر به مردم اطمینان داد؛ این قلبها نیاز به آرامش دارند.
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
پنجشنبه | ۲۶ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۸
بیم و امید!
این روزها، حزبالله دارد شهرکهای صهیونیستی و تلآویو و حیفا را میزند. مردم خوشحالاند؟ بله! خیلی؟ نه آنقدر که تصور میشود. دوستِ همنویسم به دوست لبنانیمان خرده گرفت که تو چرا اندازه ماها خوشحال نمیشوی از این که حزبالله دارد اسرائیل را میزند؟
روانِ عزادارانِ سید، عجیب تحت فشار است. اسرائیل را شخم هم بزنیم، این ثلمه، انگار جبران نمیشود. دیروز وسط یکی از گفتگوها، کسی گفت که در جهانِ عرب، مگر دیگر کسی مثل سید پیدا میشود؟
چیزی که میخواهم بگویم البته اینها نیست. ماجرای بیم است و امید. بعضی از دوستدارانِ حزبالله، این روزها فکر میکنند نسل جدیدی از فرماندهان که بعد شهادت بزرگانشان روی کار آمدهاند، دارند جسورانهتر عمل میکنند. حالا یا ذاتا جسورترند یا بعدِ سید، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند؛ اللهاعلم!
از دوست لبنانیمان میپرسم که درباره نسل جدید فرماندهان، چطوری فکر میکند. میگوید حلقهی نزدیک به حزبالله، خیلی قبلتر از جنگِ امروز، معتقد بود که رده میانی فرماندهان، خانهتکانی میخواهد؛ خیلیها چند دهه فعالیت کرده بودند و کنار نمیرفتند مگر با بیماری یا شهادت. از یکی دو نفر هم اسم میبَرد.
حالا در کنارِ بیمِ از دست دادن بعضی از فرماندهان، این امید در دلِ جوانهای دلدادهی حزب جوانه زده که فرماندهانِ جوانتر، سیلیهای محکمتری بزنند به اسرائیل. خون تازهای انگار به رگهای حزبالله تزریق شده. درست وقتی امریکاییها توی خبرهایشان اعلام کردند که برای فردای بعد از حزبالله آماده شوید، حزبالله انگار جوانتر و زندهتر دارد خودش را از زیر آتش و خون میکشد بیرون.
فقط یک نگرانی هست؛ این که این جوانها دقیقا زیر یک بیرق با هم متحد شوند؛ متفرق نشوند. دیشب یکی از بچههای حزبالله میگفت، این جوانها آدم حسابیاند و بعید است که متفرق شوند اما باز هم سرِ این اتحاد، چشم امیدمان، به سیدالقائد است.
ماجرا، ماجرای بیم است و امید.
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
پنجشنبه | ۲۶ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۱۹
جمهوری اسلامی! لطفا هستهای شو!
قدیمها، صداوسیما که سرِ برنامههاش با مردم توی کوچه و خیابان گفتگو میگرفت، یک جواب ثابت میشنید: "خوبه! فقط زمانش رو بیشتر کنن!"
اینجا هم از هرکسی درباره پاسخِ ایران به اسرائیل بپرسی، چیزی شبیه همین جواب را میشنوی: "خوب بود، ولی کافی نیست، باید بیشترش کنن"
جامعهی شیعیِ لبنان، فارغ از هستهی بسیار معتقدی که میگوید ایران هر تصمیمی بگیرد، همان تصمیم درست است، خیلیها دلشان خنک نشده؛ خیلیها توقعشان از ایران بیشتر است؛ خیلیها انتظار دارند که اسرائیل را بزنیم به قصدِ نابودیِ قبل ۲۵ سال.
دو سه روز پیش، رانندهی تاکسیِ لبنانی، یک سخنرانیِ آتشین برایمان کرد که آقا! اگر الان اسرائیل و آمریکا حملهی هستهای کردند، شما چطوری میخواهید جوابِ متناسب بدهید؟ راهی جز این ندارید که هستهای شوید.
راننده میگفت من میفهمم که سیدالقائد، روی مصالح انسانی میگویند که بمب اتمی نداشته باشیم، اما اینها مگر میفهمند انسان چیست؟
میگفت خودش توی شبکههای مجازی خوانده که آمریکا زیردریاییهای هستهایش را آورده توی آبهای منطقه؛ خب بمبت را بساز و استفاده نکن!
امروز هم جوانِ همسفرم تا بعلبک، میگفت شما هستهای نشوید، بیروت و دمشق که هیچ، اسرائیل بدش نمیآید که زمینی بیاید تا مرزهای شما.
راستش، از شنیدن این حرفها، احساسات متناقضی به آدم دست میدهد. من از جهتی، خوشحال میشوم از این انتظار؛ این انتظار یعنی، علم به تواناییِ ایران؛ به این که ایران اگر بخواهد، دانشش را دارد که هستهای شود. جامعهی شیعی این انتظارها را از هیچ کشورِ دیگری ندارد. عراق که بعد اوسیراک، کلا بیخیالِ هستهای شد، بقیه کشورهای عرب هم که تکلیفشان روشن است (هستهای هم بشوند به کار مقاومت نمیآیند!)
آن سوی ماجرا اما این است که فرجامِ این انتظارها چه خواهد شد؟ این انتظارات، نو به نو روی هم انباشته میشود، اما پاسخی هم در راه خواهد بود؟ نمیدانم! اما میدانم که به هر طریق ممکن، این جامعه، نباید از ایران ناامید شود؛ همین!
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
پنجشنبه | ۲۶ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #یحیی_سنوار
یا یحیی
فیلم لحظه شهادتش را چندبار نگاه میکنم. کوادکوپتر که به سمتش میآید همانطور آرام نشسته است روی مبل زهوار در رفته و خاکی. انگار که از نبردی تن به تن آرام گرفته باشد. شاید در آن لحظات، همه دوران زندگی، از کودکیاش در اردوگاه، تا ۲۳ سال اسیر و زندانی بودنش را مرور کرده باشد.
فیلم را میبینم و ناخودآگاه و بیآنکه معنای آیه را در ذهن داشته باشم، زیرلب میخوانمش:
«یا یحیی خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا»
انگار خدا برای هر روزگاری یک یحیی خلق میکند تا از کودکی بار رسالتی بر دوشش باشد.
در اردوگاه که به دنیا آمده باشی، تمام کودکیات خلاصه میشود در بیوطنی، در بیهراسی از مرگ، در مرگ را به سخره گرفتن. آنقدر که در پس دوران سخت اسارت بیکار نمیمانی، عبری میآموزی، کتاب به عبری ترجمه میکنی، رمان مینویسی و اسمش را میگذاری «خار و میخک» و کدام اهل ادبیاتی است که نداند شخصیتهای اولین رمان هر نویسندهای، تکههایی از پازل شخصیت نویسنده است.
طراحی عملیات پیچیده هفت اکتبر فقط از یحیی سنوار بر میآمد و این شهادت روی تلی از خاک، با تنی زخمی، خسته و خون آلود، برازنده فرماندهای در میدان نبرد بود، نه فرماندهای خیالی که از او ساخته بودند.
مریم بهرنگفر
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ | #هرمزگان #بندرعباس
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
🔖 #خط_روایت
دربارۀ تبلیغات جنگ
پیشنویسی شتابزده از سرمقاله شماره آینده (پانزدهم) مجلۀ سوره
• وقتی در شرایط جنگی هستیم، صِرف «روایت جنگ» کافی نیست. باید به «تبلیغات جنگ» فکر کنیم. روایت، در شرایطی که رخداد از تجربه ما پیش افتاده، نمیتواند بهتنهایی جوابگوی صحنه باشد. باید به استقبال آینده رفت و حتی در آینده سهیم شد و این جز با تبلیغات ممکن نیست.
• ما از آینده با خبر نیستیم و نمیدانیم چه چیزی رخ خواهد داد. این قضیه نباید ما را در رسانه گیج و منفعل کند. نباید منتظر باشیم که اتفاقی بیفتد تا ما آن را تجربه و سپس روایت کنیم. باید روحیه مردم آمادۀ سازگاری با شرایط جنگی باشد و این، کار «تبلیغات جنگ» است.
• مثلاً یک کار مهم در زمان جنگ، «گمانهزنی» است؛ حدس درباره روند احتمالی حوادث. البته این گمانهها نباید فضای عمومی را به نفع طرح دشمن آشوبناک کند یا معنای اصیل مبارزه ما را مخدوش کند. باید این حدسها در چارچوب حکمی، حقیقی و یقینی تاریخ انقلاب اسلامی (یعنی تلقی کلان ما از سیر زمانی حوادث و غایت انقلاب) در کار آورده شود.
• گمانه، به ما امکان میدهد که جلوتر از رخداد، سررشته افکار را به دست بگیریم و زودتر به استقبال آینده برویم و مردم را برای پیشامدهای احتمالی آماده کنیم؛ بدون اینکه گزارهای یقینی و ابطالپذیر بگوییم و احتمالاً اعتبار رسانهمان را از دست بدهیم.
• روایت فتحِ شهید آوینی، جامع «روایت» و «تبلیغات» بود. اگرچه بهمرور، ارزش روایی آن اثر تهنشین شد و حتی آینده را ممکن کرد؛ اما آوینی به تصریح خودش، به تبعیت از امر امام، به دنبال تبلیغات برای روانه کردن مردم به جبههها بود. (نگاهی دوباره به روایت فتح، آینه جادو، جلد سوم).
• فراموش نکنیم که در آن دوران، نه ماهواره و نه اینترنت، رقبایی برای مدیوم تلویزیون ملی نبودند و همین مسئله به آوینی این امکان را میداد که با فرصت و فاصلهای معنادار از رخدادها، در کنار سایر فعالیتهای تبلیغی تلویزیون، وجه معنوی جنگ را «روایت» کند و از طریق روایت مردم را تحریض به قتال کند.
• اکنون که شتاب رخدادها و سرعت اطلاعرسانی و رقبای تبلیغی بسیار زیاد است، باید برای به صحنه آوردن آن معنای حقیقی جهاد و تشویق و آمادهسازی مخاطب برای مقاومت، راههای تازهای پیدا کنیم.
• امروز بیش از تمرکز بر سبک «روایت» در کار شهید آوینی، باید فنون «تبلیغات» را در روایت فتح او بازبینی کنیم. دستکم باید وجوه تبلیغاتی روایتش را پیش چشم بیاوریم؛ خوانشی تبلیغی از روایت فتح.
برای خواندن متن کامل، شماره آینده سوره را تهیه کنید...
سید علی سیدان
ble.ir/ali_seyyedan
شنبه | ۲۸ مهر ۱۴۰۳ | #تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا