📌 #روایت_مردمی_جنگ
خبرِ سوخته
عکس پهپادهای ساقط شده دشمن صهیونیستی در شیراز مقابل چشمم است، واژگون شدهاند اما هنوز بعضی نوشتهها و کدهای روی آنها پیداست.
گوشه یکی از همین تکه های باقی مانده یک جمله آشنا نوشته شده: "made in usa"، پهپاد اسرائیلی ساخت ایالات متحده است.
انگار خبری تکراری را شنیده باشم؛ بیهیچ تعجبی از کنار آن رد شدم.
اسرائیل است دیگر، مثل جنینی که با بند ناف به مادر متصل باشد، به آمریکا پیوند خورده و موجودیتی جدا از ایالات متحده ندارد.
از ۷۸ سال پیش و شروع شکلگیری جعلیاش تاکنون بدون آمریکا نفس نکشیده.
تا همین لحظه که آتشبس شکننده تازه منعقد شده ۱۲ روز است به کشورمان حمله کرده و هیچ چیز از خودش نداشته، یکبار اف ۳۵ آمریکاییاش ساقط میشود، بار دیگر پهپادهای مهاجمش که در ایالات متحده ساخته شده است.
ایالات متحده از همان سحرگاه ۲۳ خرداد جنگ علیه کشور ما را شروع کرد و اگر خبری با عنوان ورود آمریکا به جنگ میشنیدیم مثل همان پهپاد واژگون شده و سوخته، خبری سوخته بود.
گرچه در جلوی صحنه آنچه دیدیم عنوان رژیم صهیونسیتی دارد اما در ورای آن تمام تسلیحات جنگی، تکنولوژیهای سختافزاری و نرمافزاری، همه امکانات جنگ الکترونیک و تمامی بنگاههای رسانهای و فضاهای مجازی متعلق به آمریکا قرار دارد.
سیده فاطمه حبیبی
سهشنبه | ۳ تیر ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #روایت_مردمی_جنگ
پسر حاجخلیل
از پسرک خوشم نیامده بود. کمی قمپز بود و لهجهاش تهرانی.
باهاش بازی نکردم و رفتم خانه. به بابا گفتم: «بابا! ای بچوکه تهرونیه؟!»
- نه باباجون. نوه حاج خلیل هست.
حاجخلیل، معمار معروف شهر، توی آن کوچهای که عرضش به ١٠ متر هم نمیرسید، درست همسایه روبروییمان بود.
- نوه حاجخلیل؟ تا حالا چرا ندیده بودمش؟
- اینا لبنان زندگی میکنن.
- چرا لبنان؟
- باباش پاسداره و بچههاش هم اونجا بزرگ شدن.
برایم تازگی داشت؛ پاسداری که با خانوادهاش سالها است ساکن لبنان شده. فضولیام گل کرد. دوست داشتم قیافهاش را ببینم: «یه هممحلهای که پاسدار هست و لبنان زندگی میکنه.» اصلا لبنان را نمیشناختم. دلیل حضور پسر حاجخلیل را هم نمیتوانستم بفهمم.
تا اینکه چند وقت بعد، لبنان شد مرکز اخبار. منی که توی عالم نوجوانی درگیر جامجهانی و ستاره محبوبم، زینالدین زیدان بودم، از شنیدن اخبار حمله صهیونیستها به لبنان ناراحت بودم؛ اما نه آنقدر که قید لذت دیدن آخرین جامجهانی با حضور زیدان را بزنم.
ادامه روایت در مجله راوینا
محمدصادق شریفی
سهشنبه | ۱۰ تیر ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
حافظه؛ حسینیه هنر شیراز
@hafezeh_shz
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #روایت_مردمی_جنگ
آقای مسئول هیئت
عین ده شب محرم، سر مداحیهای سیاسی-حماسیِ آقای مداح بحث میشد.
کار هر سالشان بود. دو سه نفر ضدِحکومت بودند. چندتایی هم ژست سیاست را قاطی دین و مذهب نکنید میگرفتند و بعد از عزاداری غر میزدند.
تنها منبع اطلاعاتشان هم فضای مجازی بیصاحب بود، بدون خواندن یک ورق کتاب یا شنیدن چهارتاکلام حرف حساب.
از حرفهای اینها چندان دردمان نمیگرفت.
غصهمان از بزرگترهای هیئت بود که رد جنگ هنوز از دست و پا و معده و چشم و ریههایشان بیرون میریخت.
هر شب بعد از مراسم وقتی که نفسمان از شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل و بقیهی گرگها» حسابی چاق شده بود، باید تا نیم ساعت منتظر تمام شدن بحثشان میشدم.
مینشستم توی ماشین و نماهنگهای محرم نگاه میکردم.
گاهی هم به خودم اجازهی ناخنکی به غذای نذری که رزقمان شده بود میدادم.
نصف شب که میشد، از مسجد تا خانه، تازه شنوندهی تفصیل حرفهای آقای مداحِ سیاسی خوان با مسئول هیئت بودم.
آقای مسئول دلش میخواست به هر قیمتی همه را پای سفرهی امام حسین نگه دارد.
یادش رفته بود، نماز بیوضو از بیخ و بن باطل است.
بارها فیلم و صوت و متن برایش فرستاده بود؛
«امام حسین به اشک ما نیاز ندارد.»
«اگر به اشک و ندبه است معاویه هم اهل مدح و مرثیه بر امیرالمومنین بود.»
«هیئت امام حسین سکولار ما نداریم.»
«من حسینیهای را قبول دارم که قهرمانانی بپرورد که با دشمن اسرائیلی در جنوب بجنگند.»
مگر زیر بار این حرفها میرفت؟ حرفش همان بود؛
«شعار نده سیاسی نخون یه عده از مجلس امام حسین فراری میشن...»
محرم امسال که از شب اول تا همین دیشب که مردم دوباره با شنیدن نوحهی:
«برخیز و پای حق بمان
خیره شده چشم جهان به لشکر حیدر»
محکمتر سینه زدند، تاثیر جنگ و مقاومت را خیلی خوب در مردم دیدم.
سیاست آمده بود وسط کوچهی عزادارها.
مرگ بر اسرائیل را همه گفتند، بیچون و چرا.
آقای مسئول این بار حرفی نداشت.
طیبه روستا
@r5roosta
چهارشنبه | ۱۱ تیر ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #روایت_مردمی_جنگ
مسابقهٔ انتقاد
کنار مغازه قلیانفروشی ایستاد بودم و با دوستم گرم صحبت بودم که به یک باره صاحب سوپرمارکتی کناری بیرون پرید و با خوشحالی گفت: قطر رو زدیم... قطر رو زدیم...
همین چند دقیقه قبل خبر را شنیده بودم و از شنیدن آن شگفت زده نشدم. در عوض جوان صاحب قلیانفروشی نگاه عاقلاندرسفیهی به او کرد و رویش را برگرداند.
مرد سوپرمارکتی خندهای از ته دل روی لبانش بود و میخواست با آب و تاب چیزی که از تلویزیون دیده بود را تعریف کند که یک نفر داخل مغازهاش رفت و او هم رفت تا به مشتریاش برسد.
با اینکه جوان صاحب مغازه را نمیشناختم بدون رودربایستی پرسیدم: «خدا وکیلی الآن داری تو دلت چی میگی؟»
جوان که ظاهری مذهبی هم نداشت گفت: «همین آدم تا قبل از این جنگ چیز دیگهای میگفت و جور دیگهای حرف میزد. ولی حالا از این رو به اون رو شده.»
جوابی به او ندادم و گذشتم، ولی حرفش مرا به فکر فرو برد. راست میگفت. بارها و بارها در جمعهای مختلف به صحبتهای دیگران گوش میدادم و فکر میکردم انگار مسابقه گذاشتهاند. مسابقه انتقاد کردن و فحش دادن و اگر به نظام بد و بیراه نگویند از بقیه عقب میافتند. اما امروز بسیاری از همانها به نظام و نیروهای مسلحش افتخار میکنند و پیروزیهایش را با صدای بلند فریاد میزنند.
با خود گفتم این جنگ اگر هیچ چیز نداشت ولی این را داشت که مردمش داشتههای کشورشان را بهتر و بیشتر ببینند و بفهمند که هیچ اجنبی دلسوز آنها و کشورشان نیست.
احمدرضا روحانیسروستانی
@aras_sarv1990
دوشنبه | ۲ تیر ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #روایت_مردمی_جنگ
لالایی مادرانه
زیباترین موسیقی دنیا با اختلاف، لالایی مادرانه است.
یقین دارم این حرف همهی انسانهاست، حتی آنهایی که از داشتنش محروم بودهاند.
حتی اگر مادر، زن خوشصدایی نباشد.
شبهای جنگ، غرش موشکها لالایی شبانهی مادرانه بود.
باور نمیکنید از بچههای غزه بپرسید...
طیبه روستا
@r5roosta
پنجشنبه | ۵ تیر ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #روایت_مردمی_جنگ
ما اهل شمائیم
دوستش داشتم. خیلی چیز بدیهی و سادهای بود. آن قدر که شب عقدم قاب عکس خاتم او را بگذارم پهلو به پهلوی آینه وسطِ خنچه و اصلا خجالت نکشم که آدمهای با کلاسی که هیچ نسبتی با این حرفها ندارند مسخرهشان بیاید...
توی قاب آینه وسط خنچه تصویر دو نفر پیدا بود. من و مردی که داشتم زندگیام را با او شریک میشدم و نزدیکترین آدم به ما که توی قاب خاتم نشسته بود و داشت نگاهش را میپاشید توی زندگیمان.
هیچکس از من نپرسیده بود چرا او را دوست دارم!
ادامه روایت در مجله راوینا
طیبه فرید
@tayebefarid
سهشنبه | ۲۴ تیر ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
3.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #روایت_مردمی_جنگ
عزتِ نهفته در جهاد
١- اکتبر ١٩٧٣، همزمان با شروع جنگ اعراب علیه اسرائیل، این کشورها در اقدامی هماهنگ، فروش نفت به اسرائیل را تحریم کردند. در مقابل، شاه ایران که معتقد بود نباید فروش نفت را به یک ابزار سیاسی تبدیل کرد، تصمیم به شکستن تحریم و فروش نفت به اسرائیل گرفت.
اینطور شد که همه آن احساسات ضداسرائیلی مردم ایران و حتی خوشحالی بعد از بردن اسرائیل در جام ملتهای آسیا ١٩۶٨ و آن شبی که «ایران تا صبح نخوابید»، در نگاه فلسطینیها رنگ باخته و گزاره دیگری شکل گرفت: «ایران [و نه فقط شاه] همپیاله اسرائیل است.»
٢- حمله صدام به کشورمان و شروع جنگ تحمیلی، خودبهخود بین مسلمانان منطقه و حتی دنیا، دودستگی ایجاد کرد. خصوصاً که صدام خودش را رهبر کشورهای عربی و منجی اعراب میدانست و در شعارهای تبلیغاتی از نابودی اسرائیل میگفت.
ادامه روایت در مجله راوینا
محمدصادق شریفی
@zakhme_parishani
یکشنبه | ۸ تیر ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #احمد_توکلی
پنج پلان از یک روز همراهی با احمد توکلی
چند روز پیش که خبر فِیک درگذشتش را شنیدم، عمیقا غمگین شدم. یاد خاطرههای روزی افتادم که برای سالگرد درگذشت مرحوم آیتالله حائری به شیراز آمده بود و من همراهش به خانه حاجی نجات رفتم تا چند ساعتی ازش مصاحبه بگیرم.
امروز که خبر واقعی فوتش رسید، یاد یادداشتی افتادم که همان روز برایش نوشتم:
به افتخار جمهوری اسلامی؛
پنج پلان از یک روز همراهی با احمد توکلی
اول از همه بگویم که این متن را نه برای احمد توکلی بما هو احمد توکلی که برای احمد توکلیِ کارگزار نظام اسلامی مینویسم.
اینها برشی است از چند ساعت همراهی با ایشان در حاشیه مراسم بزرگداشت آیتالله حائری:
پلان اول) مجری برنامه که اسمش را خواند با عصا و آرام آرام روی سن رفت تا درباره خاطرات خود از آیتالله حائری صحبت کند. بعد از فوت پسرش شکستهتر شده بود و صحبت کردنش هم سختتر.
ادامه روایت در مجله راوینا
محمدحسین عظیمی
@ravayat_nameh
چهارشنبه | ۱ مرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #غزه
نشستهایم پای چوبهی دار
در اتاقک فیزیوتراپی هیچ خبری از دنیای بیرون نیست. همه سرهایشان را در لاکشان فرو کرده و حواسشان به درد کمر و پا و شانه و گردن خودشان است. حق هم دارند. درد است دیگر، نمیگذارد شبها چشم روی هم بگذارند. حواس آدمها اینجا فقط به تیکتیکِ ضربهها و جریان تند برق است که بیوقفه زیر پوستشان میخزد. جریانی که هیچ چیز را یادشان نمیاندازد جز کارهای روزمرهای که اگر الان اینجا نبودند باید سرشان به آن گرم میشد تا زندگی پیش برود. چند دقیقهای که میگذرد، ضربهها تمام میشوند. فیزیوتراپ میگوید خبرم کنید تا درجهی دستگاه را زیاد کنم، بدن بیحس میشود و جریان برق را نمیفهمید. درجه هر چند دقیقه یک بار زیاد میشود، مثل خبرهایی که از سال و ماه و حتی روز و ساعت هم گذشته و لحظهای شده است.
ادامه روایت در مجله راوینا
طیبه روستا
@r5roosta
چهارشنبه | ۱ مرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #غزه
عطر صابون اسرائیلی
مسلمانهای الجزیره توی مسجد کتشاوه تحصن کرده بودند. ارتش فرانسه میخواست مسجد را به کلیسا تبدیل کند. همانطور که خانه، مزارع و همه امکانات مسلمانهای الجزایری را غصب کرده بود خودشان را کشته بود و به جایشان سفیدپوستهای اروپا را در املاکشان ساکن کرده بود. تعداد آدمهای توی مسجد زیاد بود بیشتر از چهار هزار نفر. قصه برای قرن نوزدهم میلادیست. به شمسی میشود نیمه دوم اردیبهشت ۱۳۲۴. سربازهای فرانسوی مسجد را روی سر الجزایریها خراب کردند. چهار هزار نفر فقط در لحظه تخریب مسجد شهید شدند.
این رقم برای ارتش فرانسه خیلی رقم زیادی نبود. پیش آمده بود در یک روز چهل و پنج هزار نفرشان را بکشد.
حتی وقتی دادگاههای بینالمللی به استقلال الجزایر رای دادند و فرانسه محکوم شد باز برایش دلیل نشد که دست از این لقمه چرب و نرم بردارد. از سال ۱۲۰۹ تا ۱۳۲ سال بعد که قیام مردم الجزایر به نتیجه رسید این سرزمین همه جور جنایت را تجربه کرده بود.
حتی روشنفکری بعضی سربازهای الجزایر که برای اثبات حسن نیتشان در کنار ارتش فرانسه با آلمان نازی جنگیده بودند باعث نشد فرانسه از استخوان مجاهدین الجزایری در صنعت صابونسازی و تصفیه شکر استفاده نکند!
ادامه روایت در مجله راوینا
طیبه فرید
@tayebefarid
چهارشنبه | ۱ مرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
📌 #یحیی_سنوار
«وسلامٌ علی یَحیی»
از آن عصری که ابراهیم با پای خودش رفت توی آتشستان نمرود تا همین حالا چیزی نزدیک به چهار هزار سال گذشته. کلی پیامبر آمده و رفته و زمین کلی ماجرا به خودش دیده. آدمها یادشان نیست دیشب شام چی خوردهاند اما حضرت ابراهیم(علیهالسلام) را میشناسند.
نه چون که پدرش آدم معروف و سرشناسی بود و نه بخاطر ملکی که وقف خانه سالمندان کرد یا بهخاطر مدرسه و بیمارستان خیریهای که ساخت و نه حتی بخاطر آبسرد کنی که وسط یکی از شلوغترین گذرهای بازار مکه گذاشت و رویش نوشت «موقوفه حاج ابراهیم نبی و پسران».
ادامه روایت در مجله راوینا
طیبه فرید
@tayebefarid
شنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #ابوعبیده
ابوعبیده...
صدای تو آشنا بود، مانند همه فریاد دههها داد فلسطینیها
موضعات قاطع و بلند بود، مانند عیار مقاومت در مقابل ظلم
و چهرهات پنهان، مانند همه زندگی و غمهای فراموش شده زندگی فلسطینی...
و عجب صوتت آسمانی بود، همانند امید و ایمان...
و همان گونه زیستهای که خطابه آخرت بود...
و إنه لجهاد نصر أو استشهاد...
و حالا خیلی راحت شکایت کن...
چه امروز ترور شوی، چه فردا! عاقبتِ تو جز جایگاه شهادت نخواهد بود، همانگونه که گفتی محمد(ص) شاهد امتش خواهد بود؛ تو را هم شاهد خواهند گرفت به سؤال از فلسطین از همه ما...
«وما رميت إذ رميت ولكن الله رمى».
یکی از دوستداران تو، محسن
محسن فایضی
@Thirdintifada
یکشنبه | ۹ شهریور ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها