📌 #لبنان
📌 #سوریه
سوریه و لبنان؛ بیم و امید
بخش دوم
زیاد طول نمیکشد و در سال ۱۹۸۳ عملیات دیگری انجام میشود و ۲۷ اسرائیلی کشته میشوند، باز هم به دست یک جوان شیعی.
این عملیاتها و موفقیتها حرکتی رو به جلو را آغاز میکند. و آرامآرام همه میفهمند هستهی مقاومت شیعی به نام حزبالله شکل گرفته است. با مقاومت حزبالله اسرائیل از لبنان خارج میشود و میرسد به روزی که نه از جنگهای داخلی خبری است نه از اشغال لبنان.
از آن به بعد لبنان تبدیل میشود به یکی از پایگاههای مقاومت. جایی که امروز چشم امید همهمان به اوست.
بعد از خواندن روزگاری که بر لبنان گذشته قرابت زیادی با احوال امروز سوریه میبینیم. وقتی به سرانجام این حوادث نگاه میکنیم دیگر این سخنان حضرت آقا که میگویند: «سوریه به دست جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد.» برایمان تنها جملاتی امید بخش نیستند.
اینها تجربههایی است که پیش چشم ماست. روزهایی که سوریه در انتظار آن مینشیند هر چند این انتظار به درازا بکشد وخونهای زیادی به پای آن ریخته شود.
سوریه منتظر هزاران نفر از فرزندانش که به گفتهی حضرت آقا به دست حاج قاسم تربیت شدهاند میماند. بچههای سنی و شیعهای که تصویرشان را تا چندسال پیش در مستندها کنار هم میدیدیم که در دمشق مقاومت میکردند و میگفتند: «اینجا شیعه و سنی ندارد سیده زینب برای همهی ما محترم است.»
فاطمه نصراللهی
eitaa.com/haer1400
دوشنبه | ۲۶ آذر ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
بیروت، ایستاده در غبار - ۲۹.mp3
43.58M
📌 #لبنان
🎧 #آوای_راوینا
🎵 بیروت، ایستاده در غبار - ۲۹
من جاسوس اسرائیل بودم
با صدای: علی فتحعلیخانی
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
سهشنبه | ۸ آبان ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 فهرست پادکستها
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #کمک_به_جبهه_مقاومت
لباسهای خوشبخت!
«امکانات من چیست و چه کاری از من برمیآید؟»
همچون خوره افتاده به جانم... این مدت کارهای مختلفی را امتحان کردم، از ایدهپردازی کار میدانی و نوشتن بیان مساله برای ایدهی پژوهشی گرفته تا جمعآوری عروسک و کاموا!
از همه سختتر تماس تلفنی برای هماهنگی آدمهایی با استعدادهای مختلف برای مراسمات متعدد... آن هم من؛ که از صحبت کردن تلفنی سخت متنفرم!
اما «چه کاری از من برمیآید؟» این حرفها برایش مهم نیست... شدهایم مثل اسپند روی آتش...
خیلی دوست داشتم سهمی در حرکت حساب شده و جذاب زنانهی اهدای طلا داشتهباشم... حیف که دزد نابکار همهی طلاهایم را برد...
دنبال یک تعلق میگشتم که کندن از آن شبیه جدا شدن از طلا باشد... هرچند که واقعا بذل مال چه ارزشی دارد در برابر آزادگانی که جمجمه خود را عاریه گذاشتهاند و برای خدا در معرکه نبرد، خوش رقصی میکنند...
تا اینکه یکی از دوستان پیام میدهد که به لباسهای نو و دست دوم خیلی تمییز هم حتی محتاجیم... از فکرش دلم به یک تردید خیلی کوچک میرسد... بدهم یا نه؟! همان که به دنبالش بودم، خودش آمد پیش پایم...
اینبار را مطمئنم هرکسی حرفم را نمیفهمد... ۱۴سال دوندگی و دعا و دوا درمان و دیدن عنایت ویژهی امام هشتم... اولاد دار شدن ما معجزه بود و برق چشمهای پدر و مادرهایمان دیدنی... ذوق مادرهایمان برای دستچین کردن لباسهایی اندازهی عروسک که آدم با دیدنش به شک میافتاد؛ «واقعا تو این لباس هم آدمیزاد جا میشه؟!».
یک بچه فقط داشت به این دنیا اضافه میشد اما مادرم از سر ذوق حتی فکر خواهر و برادرهای نداشتهاش را هم کرده بود... چه لباسها و عروسکهایی که اقوام و دوستان در سفرهای زیارتی به نیت ما تبرک کرده بودند و مادرهایمان از چشممان قایم کرده بودند که مبادا بیش از پیش روحمان آزار ببیند...
این لباسها برای من «طعم مادری» دارند، طعمی تکرار نشدنی.
انگار با سنجاق طلایی کوچکی وصل شدهاند به من... هنوز هم نگاهشان میکنم یاد آن لحظهای میافتم که صورت گرم و پف کردهاش را روی صورتم گذاشتند و از گرمی صورتش همه وجودم گرم شد...
با شعف سنجاق تعلقشان را از تنم باز کردم و راهیشان کردم تا خوشبختترین لباسهای دنیا باشند، تا در آغوش بگیرند دست و پاهای کوچکی را که بزرگترین کارهای دنیا را میکنند... کاری به عظمت مبارزه، به عظمت مقاومت...
و کی میرسد آن روز که پسرم را از زیر قرآن رد کنم و بگویم:
«فتقبل منی انک انت السمیع العلیم.»
زینب تختی
دوشنبه | ۲۶ آذر ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
بیروت، ایستاده در غبار - ۳۰.mp3
23.9M
📌 #لبنان
🎧 #آوای_راوینا
🎵 بیروت، ایستاده در غبار - ۳۰
لبنان، سختترین آزمون طول تاریخش را از سر میگذراند!
با صدای: علی فتحعلیخانی
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
چهارشنبه | ۹ آبان ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 فهرست پادکستها
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #سوریه
چهرهی زنانهی جنگ - ۱۱
جنگ سوریه و اُمِّ احمد
بخش اول
رخت سفید عروسی تنم کردند و فرستادنم خانهی بخت. همهاش هجده سالم بود. خیلی دوستش داشتم، عبدالله را میگویم. پسرِ عموصالح. هماسم برادرم بود. میگفتند عقد دخترعمو، پسر عمو را توی آسمانها نوشتهاند. اواخر ماه رمضان ۲۰۱۲ بود. من و عبدالله در زادگاه پدریمان؛ فوعهکفریا جشنی ساده گرفتيم. طولی نکشید که زمزمههای شروع جنگ در فوعه کفریا به گوش میرسید. بار و بندیلی نداشتیم، با چند ساک و چمدان خودمان را رساندیم منطقهی غابونِ شام نزدیک بیمارستان تشرین.
منطقهای سنینشین که از حمص و فوعه کفریا جمعیت زیادی آمده بود آنجا. خبر رسید که رد و پای جنگ به غابون هم کشیده شده است. جنگی طایفهای که با فتنهی اختلاف بین شیعه و سنی بالا گرفت. قصد برگشت به فوعه کفریا داشتیم؛ اما در محاصرهی کامل درآمده بود.
اواسط ماه شوال بود، خبرهای عجیبی شهر را گرفته بود. خبر آمد پسر همسایه را سر بریدهاند. یکی دیگر خبر آورد شبانه فلانی را سوزاندهاند و انداختهاند رودخانهی کنار خانه. ترس سراسر وجودم را برداشته بود. همهی اینها در عرض یک شبانه روز اتفاق افتاد. قبل از همهی ماجراها شیعه و سنی همه همسایه بودیم و هوای همدیگر را داشتیم. ورق اما برگشته بود. ذبح میکردند و میسوزاندند اما لام تا کام کسی دم بر نمیآورد!
ادامه دارد...
پ.ن: راوی خانم اُمّ احمد، همسر و خواهر شهید عبدالله عمر مفید
فاطمه احمدی | راوی اعزامی راوینا به #سوریه
@voice_of_oppresse_history
سهشنبه | ۲۷ آذر ۱۴۰۳ | #بوشهر #کنگان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
بیروت، ایستاده در غبار - ۳۱.mp3
22.78M
📌 #لبنان
🎧 #آوای_راوینا
🎵 بیروت، ایستاده در غبار - ۳۱
همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد، مثل زلزله!
با صدای: علی فتحعلیخانی
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
پنجشنبه | ۱۰ آبان ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 فهرست پادکستها
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پایبند به قلب وطن
روایت سیده ناهید موسوی | قم
📌 #سید_حسن_نصرالله
پایبند به قلب وطن
بانویی جوان و بیحجاب بود. پسر کوچکاش با چشمانی اشک آلود به مادر زل زده بود. معلوم است که از مسیحیان اهل بیروت و البته از دوست داران سید حسن نصرالله است. با گریه تندی و نالهای سوزناک مقابل دوربین و خبرنگار، از داغ شهادت پدر اُمت خویش سخن میگفت. گویی عزیزی عزیزتر از جان خود را از دست داده بود که چنین از درد به خود میپیچید.
دلم برایش سوخت؛ موهای تنم از زجه زدن او سیخ شدند. غبطه خوردم به معرفت و اخلاصی که دارد، و بغض کردم از دردی که برایم غریبه نبود، برایشان پدری میکرد فارغ از دین و مذهبشان، از ساکنین صیدا و صور، یا ضاحیه و بعلبک همگی فرزندان یک پدر بودند. اصلا همه میدانند که پدرها؛ فرزندان خود را با هرشکل و شمایلی دوست دارند.
کل شهر نه همه ملت، با نام پدر قسم یاد میکردند و سینههای خود را برای مقاومت و خاک وطن سپر کرده بودند. گرچه ستون خانههایشان بعد از شهادت پدر فروریخته شد اما، سَرخم نکردند و به یاد آموزههای پدر براساس ایمان و مبارزه برای حق عمل و ایستادگی میکردند. دشمن ضعیف و سستتر از چیزی بود که مقابل ایمان و تقوای مردم لبنان شکست نخورد. بلاخره روسیاه و مغلوب صحنه را رها کرد و پا به فرار گذاشت و لبنان با همه زیباییهایش از جای جای وطن، آغوش گستراند و دوباره قویتر به زندگی لبیک گفت.
و به این شهر سوگند میخورم
و تو ساکن در این شهر
و سوگند به پدر، و فرزندانی که پدید آورد
که انسان را در رنج آفریدهییم...
[سوره بلد]
سیده ناهید موسوی
دوشنبه | ۲۶ آذر ۱۴۰۳ | #خوزستان #اهواز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 #لبنان
کوه
همیشه احساس و غم مادران شهدا را بیشتر احساس کردهایم. حتی صبرشان برای ما با شکوه است. دو روز پیش تشییع شهید حسن قصیر از نزدیکان سید و محمد قصیر برادرش بود و من اینبار به حاج جعفر فکر میکردم. پدر ۵ شهید حزبالله...
شهادتطلب معروف؛ شهید احمد قصیر
شهید موسی قصیر
شهید ربیع قصیر
شهید محمد قصیر
شهید حسن قصیر...
شنیدم حاج جعفر در تشییع دو شهید آخرش هم مثل کوه محکم بود...
رقیه کریمی
eitaa.com/revayatelobnan1403
سهشنبه | ۲۷ آذر ۱۴۰۳ | #همدان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
بیروت، ایستاده در غبار - ۳۲.mp3
21.58M
📌 #لبنان
🎧 #آوای_راوینا
🎵 بیروت، ایستاده در غبار - ۳۲
لبنان یکی از آزادترین کشورهای دنیا در حوزه رسانه است...
با صدای: علی فتحعلیخانی
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
جمعه | ۱۱ آبان ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 فهرست پادکستها
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا