فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 #STORY🌱• 」
بھ یاد هفت شھید تازه تفحص
شده از #خانطومان...
خوشا بھ سعادتتان بعد از زیارت
عمه جان فردا عازم مشهدید براۍ
طواف ؏ـشق♥️...
#خوشآمدیدفدائیانعمهجانزینب_س
#مارادعاکنید... :)
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_سوم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
ماههای دی و بهمن سال 1360 را در جبهه نورد گذراندیم📅؛ هر سه برادر توی یک سنگر😁
یوسف بیست سال، محسن هجده سال، و من شانزده سال داشتم.👱🏻♂👨🏻👨🏽
فرماندهی جوان، اهل کاشان، داشتیم که چندان سخت نمیگرفت. کار ما هرروز و هرشب نگهبانی بود👀🔦
ساعت های متوالی در سنگر شناسایی به سکوت نیزار گوش میدادیم تا اگر خش خش بلم دشمن را شنیدیم یا گمان کردیم شنیدهایم، زمین و زمان را از صدای رگبار مسلسل پر کنیم😎😏
بادی اگر شاخه بلند نی ای را به هم می زد، کمِ کم پنج گلوله از ما میگرفت😂
آنقدر در تیراندازی افراط کردیم که یک روز فرمانده جوان، که هیچوقت عصبانیتش را ندیده بودیم، قانونهای سختی برای تیراندازی وضع کرد😣 مشکل ما فقط تیراندازی به سمت بلمهای نادیده نبود. زندگی یکنواخت گاهی خستهمان میکرد و برای روحیه گرفتن راهی نداشتیم جز اینکه هنگام بیکاری مسابقه تیراندازی بگذاریم.😶😁
پارهای اوقات هم گلولههای کلاشینکف را برای زدن گنجشکهایی حرام میکردیم که به هوای نان خشکههای پای خاکریز میآمدند🙄🔫
این جور وقتها دیگر فرمانده جوان کفرش درمیآمد و برای چندمین بار قصه پیرزن روستایی و تخم مرغ هایش را تعریف میکرد و به یادمان میآورد که فشنگها با فروش تخم مرغ های اهدایی آن پیرزن روستایی به جبهه خریده شده است😢📦
بازی با موشهایی که آب باران به لانه هایشان میافتاد و از بد روزگار با ما هم سنگر میشدند هم یکی دیگر از سرگرمی هایمان بود.🤦🏻♂🙃
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_چهارم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
روزی علیجان یکی از آن کوچولوهایش را گرفت و آورد داخل سنگر😫😖رشته نازکی به گردن موش انداخت و سر رشته را به صندوق فشنگی گره زد.😐⛓ وقتی از سرِ پُست می آمد، جلوی موش کوچولویش خوراکی میگذاشت و برای خنداندن هم سنگرها بنا میکرد به صحبت کردن با موش بینوا، که در سنگری امن سه وعده در روز پذیرایی میشد و لابد خیلی هم به او سخت نمیگذشت😕😂 در این صحبت ها موش معمولاً نقش یک سرباز اسیر عراقی را داشت.🤣😆
علیجان از یکنواختی جبهه نورد به تنگ آمده بود😥 تازه از عملیات بستان و فتح المبین برگشته بود. وقتی هایوهوی و بگیروببند آن عملیات پیروزمندانه را با سکوت نیزارهای نورد مقایسه میکرد کلافه میشد. حضورش برای دیگران غنیمت بود.🙂💚
شوخ طبعی و بذله گویی او در کنار تجربههای جنگیاش به کار دیگران میآمد؛ به خصوص، وقتی با اسیرش صحبت میکرد از خنده روده بُر میشدیم😂😆 با موش دربند گاهی با تحکم و گاه با نوازش حرف میزد؛ از خانه و خانواده اش میپرسید، از آبوهوای بغداد، و اینکه چرا به جبهه آمده است😂🤣بعد صدایش را نازک میکرد و از زبان موش یا همان اسیر عراقی به سؤالات خودش پاسخ میداد!🤣😆
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
#شهیدانه💔
[بعد از پایان نماز وقتے
سر بہ سجده میگذارید
مرورے بر اعمال صبح
تا شب خود بیاندازید
آیا کارمان براے رضایت
خدا بوده. . .]
#شهید_همت
#شَرفالشَمس
↳| @Razeparvaz|🏴
•🐚💔•
میگفتــ ↓
ڪسیکهدوستنداشتهباشهبیادڪربلا
مومننیستـــ!
علامتمومناینهڪه
هرچندوقتیڪباردلشتنگمیشه...
براۍبینالحرمین💔دلشتنگ میشه..
میگه:
نمیدونمبرایچی!ولۍدݪممیخوادبرم
ڪربلا...
#استاد_پناهیان🎤
#صلےاللهعلےالباڪینعلےالحسین🖤
+دلتنگتیمبهشدتآقاجانم...
#شَرفالشَمس🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
•☕️•
#همهجورهبهترینیم😎✌️🏿.
آهای اونایی که میگید اونا بهترن
رهبرمون: آقا سید علی😍
رهبرشون: ترامپ😐
آرزومون: شهادت😍
آرزوشون: شهرت😐
جایی که دوست داریم بریم: کربلا😍
جایی که دوست دارن برن: لس آنجلس😐
اسطورمون: شهدا😍
اسطورشون: باب اسفنجی😐
پاتوقمون: مسجد و پایگاه😍
پاتوقشون: بماند😐
و این گونه است که هرکه بخواهد میفهمد و هر که نخواهد نخواهد ...☹️
شَرفالشَمس💕
↳| @Razeparvaz|🏴
اگر میخواهید نذری
کنید فقط گناه نکنید
مثلا نذر کنید یک روز
گناه نمیکنم هدیه به
آقاصاحبالزمان ﴿عج﴾
از طرف خودم..:)
#شهیدمجیدسلمانیان🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
"رازِپَـــــرۈاز"
. عشق داره برمیگرده..♥️🌿 . شناسایی پیکرِ شهیدانِ عزیز رضاحاجیزاده، علیعابدینی، محمدبلباسی، حسنرج
•••
گفتن امروز روز جهـانی دختره انگار
همه باباها مـیدونن کی باید بـرسن
#شهـدایخانطومان💔
↳| @Razeparvaz|🏴
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂
↳| @Razeparvaz|🏴
••
من پای دلم مےلنگد
از سنگینی بار این همه دلتنگی
+آۍرضای هر لحظه زندگانیِ من
چھ کنم این همه دلتنگی را ...؟
#امامرضاۍدلم :)
↳| @Razeparvaz|🏴
"رازِپَـــــرۈاز"
•• من پای دلم مےلنگد از سنگینی بار این همه دلتنگی +آۍرضای هر لحظه زندگانیِ من چھ کنم این همه دلتنگی
•
•
دلم،
بھ مشبکهای ضریحت
چه محتاج است ...♥️
#امامرضاۍدلم :)
↳| @Razeparvaz|🏴
•••🕊
فعالیت امروز کانال متبرک به نام شهید
بابک_نوری🌿🌻
تاریخ تولد: ۱۳۷۱/۷/۲۱
محل تولد: گیلان_رشت
تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۸/۲۷ مصادف با شهادت امام رضا(ع)
محل شهادت: سوریه_البوکمال
وضعیت تأهل: مجرد
مزار شهید: گلزار شهدای رشت
#روزی۵صلوات♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
"رازِپَـــــرۈاز"
●• ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس ش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری|📱
مامدعیاݩصفاولبودیم،
ازآخرمجلسشهدا راچیدند...
↳| @Razeparvaz|🏴
مادرم زمانی که خبر شهادتم
را شنیدی گریه نکن
زمانِ تشیع و تدفینم گریه نکن
زمان خواندنِ وصیتنامهام گریه نکن؛
فقط زمانی گریه کن که
مردانِ ما غیرت را فراموش میکنند
و زنانِ ما عفت را...
#شهیدسعیدزقاقی🌱
+حقیقتاًالانبایدزاربزنیم..(:💔
↳| @Razeparvaz|🏴
#تلنگر...‼️
اگر حسين بن علے
امروز بود، مےگفت🗣
اگر میخواهے براۍ
من عزادارۍ كنے ..
براے من سینہ و زنجیر بزنے ..
شـعار امروز تو بايد
#فلسطين باشد ...✊🏻🇵🇸
شمر هزار و سيصد سال پيش مرد ..
شمر امروز را بشناس💣😎
#شهیدمرتضیمطهری🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
[• #رفتاربامردم🖐🏾 •]
امامرضا﴿؏﴾:
شمـا کہ نمےتوانید مردم را با
دارایـے خود راضے کنید، پـس
بکوشید تا با رویخوشوخوی
نیکو خشنودشانسازید🙂🦋
📚مسندالامامالرضا؏؛ج۱؛ص۲۹۲
#حدیثهجدهم
#چهلحدیثزندگےساز
↳| @Razeparvaz|🏴
یه تیکه کلام داشت؛
وقتی کسی میخواست غیبت کنه ،
با خنده میگفت: «کمتر بگو»🚫
طرف میفهمید که دیگه نباید ادامه بده ..:)
#شهید_مهدیقاضیخانی ♥️
#اینجوری_بودن_که_خریدنشون...
↳| @Razeparvaz|🏴
4_5776178482757240684.mp3
2.85M
-گریهنکنجانم
#پدرتبهآغوشتبازگشت((:💔
-خستهوتنهابرگشت...!
-برگشت...!
-برگشت..!
#دُخترِشهیدبلباسی🎤
↳| @Razeparvaz|🏴
اولین دیدار پدر و پسری:))
برای برگشتنت به خانه¡
یک استان به استقبالت می آیند
سنگینی کوله ات را یک تنه بردوش خواهم کشید...
قدم بر چشم جانم گذاشتی
به خانه خوش آمدی...
#شهید_حسن_رجایی_فر🌿
#خوش_آمدی_بابا♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••🍃
#اهلِدل کـه باشی♡
دو چیز را خوب یاد میگیری↓
[ جُدا شدن از زمین
پریدن بـه آسمان..🕊]
#شهیدبابکنوری✨
#تولدتمبارڪداداش🙂♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_پنجم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
یک روزِ بارانی در سنگر نگهبانی نشسته بودم و چهارچشمی نیزار را کنترل می کردم.🤨 دوردست ها، سمت راست جاده، گنبد سبز زیارتگاهی دیده می شد که لابد هیچ زائری نداشت. افتاده بود میان دو جبهة ما و عراقی ها؛ تک و تنها.😔💔
سپس یوسف را دیدم که تفنگش را به دوش انداخته بود و به سنگر نگهبانی نزدیک میشد.😯 از شیب تند خاکریز بالا آمد و داخل سنگر شد. نشست روی گونی شن، پشت قبضة تیربار. توی دستش کاغذی بود که گرفتش طرف من و گفت: «نامه یهته؛ ای موسی!»✉️😃
با خوشحالی نامه برادرمان، موسی، را گرفتم.🤩 موسی آن روزها مسئول آموزش و پرورش قلعه گنج بود. بعد از شرکت در عملیات کرخه نور، رفته بود آنجا برای خدمت.😅 با همان خط قشنگش نوشته بود: «برادران عزیزم، ما به شما افتخار میکنیم.❤️ شما ثابت کردید هرگاه دین خدا در خطر بیفتد قلمهای مدرسه را با تفنگ های جبهه عوض میکنید و از کشوراسلامیمان دفاع میکنید ...»😌💚
دست خط قشنگش مرا به یاد انگشت های کشیده و ظریفش انداخت.😍 همیشه از شهر که میآمد ساکش را باز می کرد و کتاب هایش را میگذاشت جایی که توی دید نباشد.📚💼📦
به مادرمان میسپرد کتابها را کسی نباید ببیند!😬 بعد، از لای مجلهای رنگی، که معمولاً عکس یکی از هنرپیشهها روی جلدش بود، کاغذهایی دست نویس و کپی شده بیرون میآورد و برای ما میخواند.📃🗣
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_ششم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
اعلامیه های امام خمینی بود که در پاریس نوشته می شد.😯🤩
یک بار که آمد عکسی هم با خودش آورده بود؛ عکس سیاه و سفید سیدی با عینک گرد که در حال خواندن نوشته ای بود.🧐🤷🏻♂
پشت عکس با همان خط قشنگش نوشته بود: «مرجع عالی قدر عالم تشیع، حضرت آیت الله العظمی سید روح الله خمینی».🧡😌
او با همان خط خوشش برای ما نامه نوشته بود و ما را «رزمنده بی باک» خطاب کرده بود و کلی تشویق و تعریف.😍😎⛓ نامه اش دلتنگم کرد. یادم آمد یک سال عید، وقتی آمد، غیر از عکس و اعلامیه، توی ساکش وسایل ورزشی هم داشت.🤽♂⛹♂ یک فنر سه رشتهای آورده بود که وقتی فنرها را در جهت مخالف میکشید باز میشدند و روی سینهاش قرار میگرفتند.🤓 این کار را چند بار تکرار میکرد. بعد فنر را میداد به دست ما که زورمان را امتحان کنیم.😂🤦🏻♂ یوسف و محسن از عهده اش برمیآمدند؛ ولی من نه.🙉
موسی، وقتی تلاش بیحاصل مرا برای کشیدن فنرها می دید، یکی از آن ها را باز میکرد و به این ترتیب من هم می توانستم فنر دورِشتهای را باز و بسته کنم.😂💪
یک حلقة پلاستیکی نرم و سیاه هم داشت که آن را میگرفت توی پنجهاش و باز و بستهاش میکرد؛ به علاوه یک جفت میل زورخانهای آبی رنگ و یک طناب پلاستیکی با دسته های چوبی.😟🤐
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••
عیبکارماهمیناست
ماخودمانراکسیمیدانیم
بہصفتمان،بهعلممان،
بہریاستمان،مینازیمو
خودراشخصیتیمیبینیم
شیخنخودڪیمیفرمودند:
خودراکسیندان..!💭
| #آیـتاللهمجتهدےتهرانی |
↳| @Razeparvaz|🏴
•••
حقیقتا سوختم و باید بگویم آه
از غمی کہ تازه شود با غمی دگر...💔
#شـهدایخانطومـان
↳| @Razeparvaz|🏴
4_5764893018100336460.mp3
4.53M
🎼 میدونیازبچگیتویهیئتتبودم ...
🎙 #کربلاییحمیدعلیمی
🎧 شوراحساسیبسیارزیباودلنشین♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
••••
+شغلت چیه؟
بسیجۍ_امنیتۍ
+یعنۍچیڪار میڪنۍ؟
روزاۍ عادۍفحش میخوریم، روزاۍ شلوغ گلوله... ⛓
↳| @Razeparvaz|🏴