eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.5هزار دنبال‌کننده
558 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فراق گشته مقدر ،گمان نمیکردم رسید لحظه آخر ،گمان نمیکردم تصورم ز اسارت طناب بود اما.. بدون چادر و معجر گمان نمیکردم! به دست وپا وسرت بوسه ها زدم اما.. به پاره پاره حنجر گمان نمیکردم همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد ولی ز چکمه لشکر گمان نمیکردم! گمان به نیزه وشمشیر وسنگ می بردم ولی به کندی خنجر گمان نمیکردم قبول! بی توسفر میکنم به شام اما.. کنار شمر برادر گمان نمیکردم تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند به آن طریق که دیگر گمان‌ نمیکردم سربریده به هرمادری نشان دادند ولی به مادر اصغر گمان نمیکردم به آیه خواندن تو با همان لب زخمی که چوب خورده مکرر گمان نمیکردم یزید ومجلس ونامحرمان همه به کنار به میز وتخته و آن سر گمان نمیکردم @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در دوره‌ای که شام جهالت سحر نداشت خورشید آسمان رسالت قمر نداشت تا که عروس آمنه باشد بهشت نیز حوریه ای برای نبی زیر سر نداشت ارض حجاز را همه گشتند و عاقبت این خاک از خدیجه زنی خوب تر نداشت وصل امین مکه عجب خوش تجارتی‌ست در سودش این معامله اصلا ضرر نداشت سوگند می‌خورم که اگر ثروتش نبود دین ذوالفقار داشت ولیکن سپر نداشت خرج نبی شده همه دارایی اش ولی شرمنده بود از اینکه چرا بیشتر نداشت او شیعه ی علی شده قبل از غدیر خم باری اگرچه پرده از این راز برنداشت آری خدیجه آینه‌ی ایستادگی ست یعنی غبار طعنه به رویش اثر نداشت او مادر تمامی اولاد فاطمه ست ابتر کسی بود که بگوید پسر نداشت او آنچنان ز رنگ تعلق گسسته بود حتی برای خود کفنی در نظر نداشت @raziolhossein
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت آن سالهای سخت اگر با نبی نبود گوییی سپاه دین علی بت شکن نداشت جز دامن بهشتی آن مادر شریف گیتی توان مادر کوثر شدن نداشت غار حراست چله نشین طعام او جز او رسول محرم سر و علن نداشت سرمایه دار اول شهر حجاز بود اما زمان رحلتش حتی کفن نداشت زخم زبان شهر به جانش خرید و باز باکی زجان فشانیش آن شیر زن نداشت چشم رسول در غم او بارها گریست گویا به غیر لاله گلی این چمن نداشت @raziolhossein
در آسمان قلب پیمبر تو اختری بر شیعیان حیدر کرار مادری از شأن همسران رسولان فراتری بانو همین که مادر زهرای اطهری ثابت نموده مدح تو حتما شنیدنیست چون طعم باده از خم کوثر چشیدنیست شاعر نگفته شعر برایت به شوق زر کافیست بهر من که کنی بر دلم نظر اکنون که ثروتت شده از پیش بیشتر من را فقط به نوکری دخترت بخر تا بی درنگ جار زنم بنده گشته ام از لطف أم فاطمه شرمنده گشته ام سیف علی و مال خدیجه ؛ چه همطراز یارب به هر دو یار فداکار خود بناز خواندند با پیمبرشان اولین نماز دست نیاز خلق به دامانشان دراز کوری چشم شور حسودان فاطمه حیدر پدر ، خدیجه بود مادر همه دنیای خود معامله کردی به آخرت اینگونه شد نصیب شما شأن و منزلت ما را بنوش باده ز صهبای معرفت اولاد خود به حشر نما غرق مغفرت وقت سحر خودت دل ما را صبور کن بی بی بگو به مهدی زهرا "ظهور کن" @raziolhossein
تو را کدام مدیح آورم که شخص رسول توراست همسر و دختر توراست شخص بتول زبان به اشهد اگر وا کنی کرامت توست فروع حسن تو کافی است بر قبول اصول کدام پله علم است تا که ذیل تو نیست؟ غلام کوی تو معقول و خادمت منقول به ضرب سکه کجا شان ضرب شمشیر است؟ جز این درم که علی از کرم نموده قبول زبان بگو به دهان سنگ شو حمیرا را که این فضیلت عظمی نمی رسد به فضول کسی به معرفت دختر تو راه نیافت بلی همیشه ز مجهول می دمد مجهول به هر مقام که دیدم مقام مسئول است بجز گدای درت کاو نمی شود مسئول ببخش دنیی و عقبی به معنی مسکین بدار کوکب ما را مصون ز ننگ افول @raziolhossein
   شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت برایم از خودش از حال خویشتن می گفت از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش و یک به یک همه اش را برای من می گفت به اهل بیت پیمبر چقدر ایمان داشت کنار ما سه تن از نور پنج تن می گفت برایم از همه اموال و مال داشتنش برایم از کفنی هم نداشتن می گفت درست مثل کسی که خودش خبر دارد فقط حسین حسین و حسن حسن می گفت کفن رسید به دستش ولی نشد خوشحال برایم از پسرم " شاه بی کفن" می گفت   بباف دختر من پیرهن برای غریب به فاطمه ز حسین و ز پیرهن می گفت @raziolhossein
گذشته از همه و پشت شوهرش مانده پیمبرانه به پای پیمبرش مانده درست!سوره ی نسل خدیجه کوتاه ست ولی ادامه آیات کوثرش مانده نه داستان خدیجه ادامه خواهد داشت هنوز سوختن خانه و درش مانده به فرض اینکه شکستند دست زهرا را  هنوز بستن دستان همسرش مانده  نه ماجرا به همین روی سکه ختم نشد  خدیجه روضه بخوان روی دیگرش مانده حسین لحظه ی آخر به فکر رفتن بود ولی هنوز وصایای مادرش مانده دلیل داشت صدای زنی ز خیمه رسید  رباب خواست بگوید که اصغرش مانده سه شعبه آمد و در خیمه دختری میگفت  ببین سکینه که چیزی ز حنجرش مانده گذشت و عمه سادات دید مردی را  که رد پای سری روی خنجرش مانده رسید کار به جایی که روضه خوان غش کرد  خدیجه روضه بخوان خط آخرش مانده  هنوز باقی نسل خدیجه در راه ست هنوز منتقم آل حیدرش مانده @raziolhossein
ای خانه ی تو مطلع الانوار خدیجه آرام دل احمد مختار خدیجه شوی تو پیمبر گل دامان تو زهرا داماد شما حیدر کرار خدیجه هم مادر زهرا و هم ام الموءمنینی نازند به تو عترت اطهار خدیجه فرموده پیمبر که به اسلام از اول شد مال تو و تیغ علی یار خدیجه جبریل رسانده ز خداوند سلامت الحق که بود بر تو سزاوار خدیجه زهرای توافتاده میان در و دیوار باز آ  که شوی فاطمه رایارخدیجه ازضرب لگدفاطمه افتاده به بستر اسما شده جای توپرستارخدیجه مادر تو دعا کن پسرت از سفر آید آن منتقم عصمت دادار خدیجه @raziolhossein
ما سائل لطف فراوان خدیجه از کودکی خوردیم از نان خدیجه در راه دین داده همه دار و ندارش اسلام شد مدیون احسان خدیجه خرج مسلمانی ما هستی او شد پس هر چه ما داریم قربان خدیجه در راه اهل بیت هر کس خرج کرده فردای محشر هست مهمان خدیجه جور دگر شد دستگیر ما پیمبر هر جا قسم خوردیم بر جان خدیجه شکر خدا هستیم امشب روضه خوانش شکر خدا هستیم گریان خدیجه دلشوره دارد یاد فرداهای زهرا ابر بهاری گشت چشمان خدیجه انگار دیده آتش و دیوار و در را غم های زهرا برده سامان خدیجه ای وای از روزی که با پهلوی زخمی زهرا شود در عرش مهمان خدیجه نیمه شبی در خانه خولی نامرد صد پاره می گردد گریبان خدیجه @raziolhossein
دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها باور من نمی شود، همنفس خدا شدم سفرهء دل برای من، باز کن آیه ای بخوان حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم @raziolhossein